Sunday, December 30, 2007

سال نو میلادی بر همه خجسته باد

اتحاد، مبارزه، پيروزى
در سال نو میلادی
دست در دست هم، مقاومت عليه سرکوب جنبش دانشجوئى و کارگارگری و زنان را
سازماندهى کنيم





Friday, December 28, 2007

درگیری ماموران سرکوبگر انتظامی با زنان در میدان ولی عصر


درگیری ماموران سرکوبگر انتظامی با زنان در میدان ولی عصر

غروب پنجم دی ماه سال 86 برای آنان که رهگذر میدان ولی عصربوده اند هرگز فراموش نمی شود.

کانون زنان ایرانی: در ضلع غربی میدان ولی عصر هیاهوی عجیبی برپاست جایی که خودرو ماموران گشت ارشاد با ماموران همیشگی اش دو خانم و سه مرد بلند قامت درآن از زمان اجرای طرح امنیت اجتماعی جا خوش کرده است .از میان این هیاهو یک صدا بیشتر به گوش میرسد:"...ولش کنید ،اون مریضه."
زن با صدای بلند التماس می کرد . اما ماموران دخترک 16_ 17 ساله اش را به جرم پوشیدن پوتین زمستانی داخل ماشین انداخته اند و تحت هیچ شرایطی نیز حاضر به خروج او نیستند.
...زنی مبان سال بارویی گندمی و مانتو و شلوار سیاه و روسری قرمز.
زن بیشتر التماس می کرد و مردم که نظاره گر این جریان بودند فریاد« ولش کنید» را سر می دادند.
زن که دید حریف ماموران نمی شود خواست همراه دخترش به کلانتری برود.
تلاش کرد از در خودرو وارد شود که ماموران مرد بلافاصله او را به عقب هل دادند و در را با شدت هرچه تمام بستند. حالا دیگر مردم آرام نبودند . از میان جمع زنی فریاد زد:« اگر این عدالت است نمی خواهیم.»
مردی نیز گفت:«در برابرحق ات دفاع کن.»
زن آرام و قرار نداشت فریاد می زد و نمی گذاشت ماموران دخترش را به کلانتری ببرند. هر چه بیشتر مقاومت می کرد ، ماموران با زور بیشتری او را از اطراف خودرو دورمی کردند. یکی از ماموران زن ، با شدت زن را به میله های اطراف میدان کوبید، روسری از سر زن برداشته شد. حالا او فقط گریه می کرد.
زن با مامور زن گشت ارشاد دست به یقه شد. در این میان یکی از ماموران مرد نیز بی کار ننشست و به کمک همکارش آمد . زن را به عقب پرت کرد و همکارش را نیز سوار خودرو کرد.
و خودرو آماده حرکت شد. اما این پایان ماجرا نبود . زن با دستان باز ، خودش را به جلوی خودرو انداخت و اجازه حرکت نمی داد.
حالا دیگرعلاوه بر پیاده ها ، سواره های ضلع غربی میدان ولی عصر نیز با بوق ماشین هایشان خواهان پایان ماجرا بودند.
تعدادی از مردان به یاری زن شتافتند و تلاش کردند خودرو را متوقف کنند ، اما نمی شد.مردم که نظاره گر این ماجرا بودند عملکرد نیروی انتظامی با این زن را با «هو» جواب دادند.
"بیشتر مردها می ترسند و نمی توانند دخالت کنند" این جمله را مرد میانسالی که کنار من ایستاده بود و نظاره گر ماجرا ، گفت.
حالا دیگر نرده های ضلع غربی میدان ولیعصرنیزگویا مانع رسیدن زن به دخترش شده بود.دختر سواره و زن در تلاش برای رسیدن به او.
چند زن از آن طرف خیابان وارد جریان شدند و زن را از جلوی خودرو کنار کشیدند.
زن دیگر نیرویی در بدن نداشت . رنگ صورتش نیز هم رنگ روسری اش ، سفید شده بود. از میان زنانی که او را از جلو خودرو کنار کشیده بودن،د کسی می گفت :«زن دچار طپش قلب شده است.»
او را به یک خودرو تکیه دادند و اما این خودرو نیروی انتظامی بود که مغرورانه از فتح صاحبان اش با چراغ های قرمز و بوق زنان به آنان که نظاره گر بودند ، فخر می فروخت و می رفت تا سرنوشت نا معلومی را برای دختر بیمار و دیگر سرنشینان باز داشت شده در پیچ و خم راهرو های سرد کلانتری ها، رقم زند.
غروب پنجم دی ماه سال 86 برای آنان که رهگذر میدان ولی عصربوده اند هرگز فراموش نمی شود.
سرما سوز عجیبی دارد، بیشتر مردم در خیابان ها صورت خود را زیر شال و یقه های پالتو و بارانی خود پنهان کرده اند. سرما شوخی بردار نیست ویروس جدید سرما خوردگی در بین مردم شایع شده است.( اخیرا آنفلوانزای مرغی نیز در بین پرندگان رواج یافته هرچند که وزارت بهداشت آنرا تکذیب می کند.)
ساعت 20 دقیقه از 19 گذشته است و این میدان ولی عصر است که زیر گذر عابران بی نام و نشان می گذراند شب را ، روز را و هنوز را
.

Thursday, December 27, 2007

عصر پنجشنبه؛ غروب اولین نخست وزیر زن پاکستان

عصر پنجشنبه؛ غروب اولین نخست وزیر زن پاکستان


بانوی سیاستمدار پاکستانی و اولین زنی که درپاکستان به مقام نخست وزیری رسید، در ساعت 16:6 دقیقه بعدازظهر به وقت محلی امروز پنجشنبه ششم دی ماه 86 در یک انفجار انتحاری در شهر راولپندی بدست مخالفان به قتل رسید.
بی نظیر بوتو که در زبان اردو به وی "بینظیر بھٹو" می گویند، در 21 ژوئن سال 1953 میلادی در شهر کراچی بدنیا آمد.
خانم بوتو بانوی سیاستمدار پاکستانی و اولین زنی بود که در یک کشور اسلامی به مقام نخست وزیری رسید. وی طی دو دوره از سال های 1988 تا 1990 و 1993 تا 1996 میلادی نخست وزیر پاکستان از حزب مردم بود.
خانم بوتو فرزند "ذوالفقار علی بوتو" که از سیاستمداران سوسیالیست پاکستان بود، است.
بی نظیر پس از آنکه هشت سال در تبعید خودخواسته بسر برد، در روز 18 اکتبر سال جاری میلادی به میهن بازگشت، اما استقبالی خونبار از وی به عمل آوردند.
در دو انفجار پیاپی که در مسیر حرکت وی بسوی اقامتگاه رخ داد، صدها نفر کشته و زخمی شدند اما بوتو از این انفجارها جان سالم بدر برد.
خانم بوتو سالهای تبعید خود را کشورهای انگلستان و دبی به سر برد.
بوتو که امروز برای سخنرانی در جمع هواداران خود در پارکی در شهر راولپندی حضور یافته بود، در اثر انفجار فردی که بخود مواد منفجره بسته بود، بشدت زخمی و در مسیر بیمارستان جان سپرد.
در حالی که وزارت کشور پاکستان این خبر را مورد تائید قرار داده است، پنج شنبه 6 / 10 / 1386

Wednesday, December 26, 2007

کمپین بین المللی برای آزادی زنان در بند!


کمپین بین المللی برای آزادی زنان در بند

ستم بر زن موقوف
سرکوب زنان ممنوع
فعالین حقوق زن در بند باید آزاد شون

لطفا پتیشن را امضا کنید


سازمان آزادی زن

Sunday, December 23, 2007

کریسمس مبارک

Frohe Weihnachten


گفتگو با نسرین ستوده حقوقدان و از فعالین زنان پیرامون نقد لایحه اصلاحیه خانواده

از زندان های ایران ، بوی خون می آید


از زندان های ایران ، بوی خون می آید

هم میهنان آزادیخواه

در اعلامیهء مورخ بیست و هشتم آذرماه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب دانشگاه های ایران می خوانیم

ما دانشجویان آزایخواه و برابری طلب٬ به نمایندگی از همه دانشجویان ایران از این موج همبستگی با احساسی افتخارآمیز تشکر میکنیم. واقعیت اما این است که علیرغم این اعتراضات وسیع از طرف مجامع بین المللی و مردم آزادیخواه جهان٬ یاران ما هنوز در بند هستند. برای تقویت جنبش آزادی دانشجویان زندانی باید اقدامی جهانی را سازمان داد! به این مناسبت ما روز جمعه ٢٨ دسامبر برابر با ٧ دی ماه را بعنوان روز جهانی اعتراض به حکومت اسلامی در خارج کشور اعلام میکنیم. از همه شما٬ از همه سازمان ها٬ نهادها و مراجع بین المللی میخواهیم که در این روز هم زمان و از هر طریقی که امکان آن را دارید٬ اعتراض خود را به حکومت اسلامی اعلام دارید و همگام با دانشجویان آزادیخواه ایران٬ خواهان آزادی فوری همه دستگیر شدگان شوید. اعتراضات وسیع شما در خارج از ایران به نیروی اعتراضی ما در جامعه ایران قدرت و توان بیشتری میبخشد و موجبات آزادی سریعتر دوستان دانشجویمان را فراهم میسازد.
انجمن ما به سهم خود به این دعوت پاسخ می گوید. ما در روز جمعه بیست و هشتم دسامبر از ساعت هفده الی نوزده در حمایت از جنبش دانشجوئی و در اعتراض به موج دستگیری های اخیردر میدان “باستیل” پاریس به تظاهرات ایستاده خواهیم پرداخت تا پژواکی از صدای این فرزندان در بند باشیم.
انجمن دفاع از زندانیان سیاسی و عقیدتی در ایران ، پاریس ، بیست و یکم دسامبر دو هزار و هفت

٢٨ دسامبر را به روز جهانی اعتراض به دستگیری دانشجویان در ایران تبدیل خواهیم کرد!


٢٨ دسامبر را به روز جهانی اعتراض به دستگیری دانشجویان در ایران تبدیل خواهیم کرد

مردم آزادیخواه

بیش از دو دهفته است که ٤٣ تن از دانشجویان و فعالین سیاسی دانشگاه های ایران طی عملیات های شبانه از روز ٢ دسامبر ربوده شده و یا در جریان مراسم های روز دانشجو در روز ٧ دسامبر و پس از آن در ایران دستگیر و زندانی شده اند.
به دستگیر شدگانی که جرمی جز دفاع از آزادی و برابری ندارند٬ به دانشجویانی که مخالفت خود را با فضای جنگی اعمال شده از طرف حکومت اعلام داشته بودند٬ به کسانی که دانشگاه را میخواهند نه پادگان نظامی را٬ به یاران ما که جرمی جز دفاع از انسانیت و عدالت ندارند٬ به برگزار کنندگان مراسم های روز دانشجو که بر پرچم هایشان نوشته شده بود، نه به جنگ، دانشگاه پادگان نیست! نه به تبعیض جنسیتی، کارگران اتحاد! آزادی و برابری! اتهاماتی واهی و ساختگی از جمله اقدام علیه امنیت ملی و حتی بمب گذاری وارد ساخته اند.
بر کسی پوشیده نیست که زندانیان سیاسی در بند ٢٠٩ و ٣٢٥ اوین در چه شرایط وخیمی به سر می برند. متاسفانه هر روز خبرهای ناگواری از سلامتی دانشجویان در بند به ما می رسد. طبق اخبار دریافتی، یاران ما زیر شدیدترین شکنجه ها و فشار های جسمی و روانی قرار دارند.وضع جسمی دانشجویان بسیار نگران کننده است. به زندانیان اجازه ملاقات و تماس با خانواده های خود داده نشده است. وکلای دانشجویان امکان ملاقات با موکلین خود را ندارند. دانشجویان زندانی در زندان های حاکمیت از اولیه ترین حقوق انسانی نیز محرومند!
این رفتار حکومت اسلامی با دانشجویان با اعتراضی جهانی روبرو گشته است. سازمان عفو بین الملل طی نامه ای رسمی به سران حکومت نسبت به دستگیری دانشجویان اعتراض کرده است٬ رﺋیس پارلمان اروپا خواهان آزادی فوری دستگیر شدگان شده است. طی دو هفته گذشته صدها نامه همبستگی از سراسر جهان به دست ما رسیده اند٬ آکسیون ها و تظاهرات های متعددی در سراسر جهان علیه این رفتار وحشیانه تاکنون صورت گرفته است.
ما دانشجویان آزایخواه و برابری طلب٬ به نمایندگی از همه دانشجویان ایران از این موج همبستگی با احساسی افتخارآمیز تشکر میکنیم. واقعیت اما این است که علیرغم این اعتراضات وسیع از طرف مجامع بین المللی و مردم آزادیخواه جهان٬ یاران ما هنوز در بند هستند.
برای تقویت جنبش آزادی دانشجویان زندانی باید اقدامی جهانی را سازمان داد!
به این مناسبت ما روز جمعه ٢٨ دسامبر برابر با ٧ دی ماه را بعنوان روز جهانی اعتراض به دستگیری دانشجویان در ایران اعلام میکنیم. از همه شما٬ از همه سازمان ها٬ نهادها و مراجع بین المللی میخواهیم که در این روز هم زمان و از هر طریقی که امکان آن را دارید٬ اعتراض خود را به روند بازداشت ها اعلام دارید و همگام با دانشجویان آزادیخواه ایران٬ خواهان آزادی فوری همه دستگیر شدگان شوید. اعتراضات وسیع شما در خارج از ایران به نیروی اعتراضی ما در جامعه ایران قدرت و توان بیشتری میبخشد و موجبات آزادی سریعتر دوستان دانشجویمان را فراهم میسازد.
جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی در ایران به حمایت های بیشتر شما نیاز دارد!
زنده باد آزادی!
زنده باد برابری!

A call to an international protest to free students in Iran!
A call to freedom – loving Iranian abroad!
A call to international organisations around the world!
Freedom – loving people!
More than two weeks ago 43 students and political activists across the cities of Iran were either abducted or were arrested before, during and after the national student day on 7th December in Iran and all of them were imprisoned.
The arrested students who have not committed any crime but defending freedom and equality; those students who have expressed their opposition to the militarised atmosphere in the universities created by security forces; our comrades who have not committed any crime and only defended humanity and justice; the students who organised the national students day with slogans such as “No War”, “University is Not a Militaries Camps”, “No Sexual Apartheid”, “Long Live Freedom & Equality”, “Workers Unity”, have been accused of actions against country’s security including conspiracy and bombings.
It is a fact that political prisoners in horrible wards 209 and 325 of Evin prison live under difficult conditions. Every day we here news about bad health and worsening of the physical condition of our comrades. According to news we have received our friends are under torture and all physical and psychological pressure. We are gravely concerned about our comrades as their families are banned to visit them. Students’ lawyers are not permitted to meet them and they are deprived of their basic human rights.
This treatment of students by the Islamic Republic has been faced with a fierce international protest. The amnesty international has organised a campaign to free students. The head of the EU Parliament has asked for their immediate release. During the last two weeks we have received hundreds of protest letters from across the world and numerous protest actions and demonstrations against the Islamic Republic and for immediate release of the imprisoned students have been organised.
On behalf of all students, we the Freedom and Equality – seeking Students are very proud of these waves of solidarity and thank all who were with and for us in these difficult days. But the fact of the matter is that despite all these efforts, our friends are still in prison.
To release the arrested students an international action is urgently required!
We call all the international organisations and campaigns to join us on 28th December to protest against the Islamic Republic and raise your voice to free the students in Iran. Your solidarity and joint actions all around the world will strengthen our efforts and make the release of our friends and comrades possible.The movement for freedom and equality urgently needs your support and solidarity and united action.
Long Live Freedom!
Long Live Equality!
Freedom and Equality – seeking Students of Universities in Iran
19 December 2007 / 28th Azar 1386

اينجا بند زنان اوين است




اينجا بند زنان اوين است


قصه هزار و يکشب


جلوه جواهری


جلوه جواهری، وب‌نگار و فعال حقوق زنان که از دو هفته پيش در بند زنان اوين زندانی است گزارشی زير نوشته و روزنامه سرمايه منتشر کرده است:
اين‌جا بند نسوان اوين است، با بيش از هزار و يك قصه، قصه‌هايی تو در تو كه در هزار توی هر بند و سلول در هم می‌آميزند و دوباره تكرار می‌شوند. قصه‌های واقعی از زندگی زنانی كه وقتی می‌فهمند برای نوشتن و گفتن از حقوق زنان،بازداشت شده‌ همهء وجودشان همدردی می‌شود. اين‌جا در بند نسوان زندان اوين برای گفتن از خواسته‌هايمان نيازی به مثال آوردن نيست. زندگی‌های از هم پاشيدهء ساكنان اوين خود گواه روشنی بر ناعادلانه بودن برخی از قوانين است. بسياری از زنان به زندان افتاده‌اند فقط و فقط برای اين كه حق طلاق نداشتند. آری، مقصر بسياری از موارد همسركشی در ميان ساكنان بند نسوان، نداشتن حق طلاق است و بن‌بست‌هايی كه جامعه و گاه قوانين برايشان ايجاد كرده‌اند.
زنی خسته، مرا به مددكاری می‌برد و در راه كوتاه‌مان به فغان و ناله در می‌آيد كه به دليل قتل همسرش به اين‌جا آمده.«فرشته» همسر چهارم شوهرش بوده است.شوهری كه او را هميشه زير مشت و لگد، می‌گرفته است. فرشته می‌گويد: «از آن وضع ديگر خسته شده بودم و درخواست طلاق دادم»، اما شوهرش در پاسخ به اين درخواست، با قساوت بيش‌تری او را زير حملات مشت و لگد می‌گيرد و زن تنها از خود دفاع می‌كند، دفاعی كه به مرگ شوهر می‌انجامد. حال سرنوشت فرشته، بودن در هزار توی قصه‌های اين‌جاست. زهرا به همراه دختران و پسرش، همسر خود را كشته است و همراه آن‌ها راهی زندان شده. زهرا و دخترانش زندان را آسايشگاه بهتری از خانه می‌دانند كه در جهنم خانه، به سرنوشتی نامعلوم گرفتار شده بودند. زهرا می‌گويد حالا می‌تواند لحظه‌ای آرام باشد و حتی به زندگی خود و فرزندانش ذره‌ای اميدوار. می‌گويد حتی اگر از پيش او فرار هم می‌كرديم به دنبال ما می‌آمد و تك تك ما را می‌كشت. همه راه‌ها را امتحان كرده بودند و درمانده در كنار قوانينی كه هيچ راه‌حلی برای آنان نداشت و آن‌ها در اوج نااميدي
به تنها چاره يعنی مرگ او رسيده بودند. تنها مرگ او می‌توانست نجات‌بخش آنان باشد.
پروين، صداقت برايش از همه چيز مهم‌تر است. با اصرار، همسر مردی می‌شود كه صادق است و می‌خواهد او را خوشبخت‌ترين زن دنيا كند اما اسير چهار ديواری خانهء خود می‌شود و هوس‌های مردی كه می‌خواست او را «خوشبخت» كند. مرد (صادق) معتاد می‌شود و در بگومگوهای خانه هر بار او را به زير مشت و لگد می‌گيرد و هر شب پی زنی ديگر می‌رود. پسرش به رابطهء پدرش با زنان ديگر پی می‌برد و به مادر نهيب می‌زند. پروين در آخرين باری كه زير مشت و لگد مردی كه می‌خواست «خوشبخت»اش كند له ‌شده به محكمه می‌رود تا شايد بتواند با گواهی پزشكی قانونی، طلاق بگيرد، قاضی به او می‌گويد:«بايد سه بار كتك خورده باشی و هر بار با گواهی پزشكی قانونی شكايت كرده باشی، آن وقت است كه می‌توانی طلاق بگيری". پروين می‌گويد: «شوهرم معتاد است»، جواب می‌شنود:«اگر سه بار شوهرت را بستری كردی و دوباره به اعتياد روی آورد، آن وقت است كه می‌توانی طلاق بگيری".می‌گويد:«با هم تفاهم نداريم» می‌گويند:«اگر هفت ماه گذشت و...» پروين در ميان اماها و اگرها غرق می‌شود تا سرانجامش به دست مرد ديگری سپرده می‌شود كه می‌خواهد او را خوشبخت كند و همو، شوهر پروين را با وجود ميل او می‌كشد و سرانجام‌اش در هزار توی قصه‌های بند نسوان اوين است.
سپيده كه هيچ گاه نمی‌تواند طلاق‌اش را از شوهر مواد فروش‌اش بگيرد، روانهء زندانی شده كه به دست شوهرش برای او ساخته‌اند. سپيده كه در خانهء خود نيز قدرت تصميم‌گيری ندارد، يك سال و نيم پس از دستگيری شوهرش، اكنون به جرم همدستی با شوهرش، زندانی است. سپيده كه بارها خواسته از شوهر مواد فروش خود طلاق بگيرد، حال بايد جور زندان شوهر خود را نيز تقبل كند.
در هر گوشهء بند نسوان اوين، قصهء زنانی را می‌شنوی كه به مدد قوانين و با زور پدرانشان در سنين پايين ازدواج كرده‌اند و با زور شوهرانشان مواد مخدر فروخته‌اند و قانون ،كمتر از آن‌ها حمايت كرده است.
در هر گوشه اغلب زنانی را می‌بينيم كه زير ضرب و شتم شوهران‌شان دست به جنايت زده‌اند، در حالی كه نمی‌توانستند از حصار تنگی كه دورشان را گرفته، رهايی يابند اما همين زنان را می‌بينی كه به محض زندانی شدن، فراموش‌شدگان خانوادهء همان شوهران و پدرانی هستند كه آن‌ها را به اين‌جا كشانده‌اند.
ما، روزنامه‌نگاران و فعالان جنبش زنان را چند ماه يا چند سال، سرانجام آزادمان می‌كنند و می‌رويم. هر كدام‌مان از حداقلی از حمايت خانواده‌ها و دوستان‌مان برخورداريم و هر قدر هم كه اين‌جا باشيم اگر بيرون بياييم از آن حمايت‌ها بهره‌مند خواهيم شد اما برخی ازآنهايی كه در اين چهارديواری‌ها اسيرند، به جرم گناهی كه گاه چارهء ديگری به جز ارتكاب آن نداشتند، در بيرون از اين جا هيچ كسی را ندارند كه از آنان حمايت كند. آن‌ها به ندرت از قانون آگاه هستند و وقتی آزاد هم بشوند پل‌های پشت سرشان را ويران شده می‌يابند.
خبرهايی كه در اين پستوهاست گاهی بسيار كوچك و جزيی می‌نمايد و شايد بيرون از اين‌جا دل هيچ كس را حتی برای درج خبری در روزنامه‌ای نلرزاند، اما در پس اين خبرهای كوچك و جزيی اين تو در تو، زنی تنها زندگی‌اش را از دست رفته می‌بيند.(نقل از سرمايه

کار کودکان موقوف


نقض حقوق بشر را در ایران متوقف کنید


سازمان ملل

نقض حقوق بشر را در ایران متوقف کنید

راديو فردا: مجمع عمومی سازمان ملل متحد روز سه شنبه قطعنامه ای را عليه نقض حقوق بشر در ايران شامل «شکنجه، شلاق زدن، قطع عضو، سنگسار و اعدام در ملا عام» تصويب کرد.
در رای گيری از ۱۹۲ عضو اين مجمع، پيش نويسی که از سوی کميته حقوق بشر مجمع عمومی سازمان ملل ارائه شده بود، با ۷۳ رای موافق، ۵۳ رای مخالف و ۵۵ رای ممتنع به تصويب رسید.
جمهوری اسلامی ایران همواره به خاطر اعدام های متعدد در ملا عام، سنگسار و شکنجه زندانیان سیاسی مورد اتهام و انتقاد مجامع بین المللی بوده است.
قطعنامه تازه تصویب شده، الزام آور نيست اما بار اخلاقی دارد و نگاه غالب جهانيان را به اين مساله بازتاب می دهد.
اين قطعنامه توسط کانادا پيشنهاد شده بود و آمريکا و کشورهای غربی از آن حمايت کردند.
کشورهايی نظير کوبا، کره شمالی، سودان، سوريه و زيمبابوه که خود از سوی مجمع عمومی سازمان ملل در همين زمينه مورد انتقاد هستند، با این قطعنامه مخالفت کردند.
اين قطعنامه ضمن ابراز «نگرانی بسيار جدی»، به اين امر اشاره دارد که عليرغم قطعنامه های قبلی درباره حقوق بشر در ايران، «شواهد معتبری» از ادامه خشونت هايی چون سنگسار به عنوان نوعی مجازات برای مرگ، «شکنجه ومجازات های بی رحمانه و غير انسانی و تحقير کننده شامل شلاق زدن و قطع عضو» و اعدام های متعدد در ملا عام در ايران وجود دارد.
همچنين در اين قطعنامه نسبت به دستگيری فعالان و خشونت عليه جنبش زنان که برای به دست آوردن حقوق خود تلاش می کنند، ابراز نگرانی شده است.
اين قطعنامه خواستار توجه جدی به خشونت ها و تبعیض هايی شده است که عليه مذاهب، اقليت های قومی و نژادی و به ويژه عليه مذهب بهائيت در ايران صورت می گيرد.
قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل از جمهوری اسلامی خواسته است که چه در قانون و چه در عمل همه نوع تبعيض را نسبت به اقليت ها و همچنين موارد دیگر نقض حقوق بشر را برطرف کند.
همچنين از دولت ايران درخواست شده که اعدام در ملا عام و سنگسار را کنار بگذارد و از اذيت و آزار، ارعاب و شکنجه مخالفان سياسی و فعالان حقوق بشر دست بردارد و کسانی را که «به شکل مستبدانه و به خاطر باورهای سياسی شان زندانی شده اند»، آزاد کند.
صدور قطعنامه در مجمع عمومی بر خلاف قطعنامه های شورای امنيت، لازم الاجرا نيست و بيشتر برای فشار تبليغاتی به کشورهای ناقض حقوق بشر صورت می گيرد.

ايران و مسئله حقوق بشر
به گفته مدافعان حقوق بشر، جمهوری اسلامی ايران به شکلی گسترده بيانيه جهانی حقوق بشر را زير پا می گذارد و نقض گسترده حقوق بشر، سال ها است که در ايران اتفاق می افتد. تا کنون مجمع عمومی در قطعنامه های بسياری عملکرد حکومت ايران در اين زمينه را محکوم کرده است.
بازداشت های دانشجويان، روزنامه نگاران، فعالان حقوق زنان ، ممنوع الخروج کردن آنان، جلوگيری از ادامه تحصيل برخی دانشجويان، اعدام های گسترده متهمان موسوم به اراذل و اوباش، سنگسار، فشار بر اقليت های مذهبی و اعدام جوانانی که در سنين کودکی مرتکب جرم شده اند، از جمله اين موارد است.
عبدالکريم لاهيجی ، نايب رييس فدراسيون جوامع دفاع از حقوق بشر به راديوفردا می گويد:« با توجه به اين که بالاترين و والاترين حق بشری حق زندگی است بدترين وضعيتی هم که در رابطه با نقض حقوق بشر در ايران امروز وجود دارد متاسفانه افراط در نقض اين حق و اعدام مردم است.»
وی می افزايد: «در سال ۲۰۰۷ بيش از ۳۰۰ تن در ايران اعدام شده اند که به نسبت جمعيت ايران بالاترين رقم اعدام در جهان است. متاسفانه مجازات اعدام بدترين ننگ در کارنامه حقوق بشری جمهوری اسلامی است.»
دکتر حسين باقرزاده فعال مستقل حقوق بشر در لندن می گويد: «در حالی که سير اعدام در جهان رو به کاهش است آمار نشان می دهد که در ايران موج اعدام تشديد شده است.»
یکی از تازه ترين موارد اعدام مربوط به ماکوان مولود زاده است که ۱۴ آذر سال جاری، در زندان کرمانشاه به دار آويخته شد و موجی از اعتراض جهانی را برانگيخت. وی به اتهام جرمی که در کودکی مرتکب شده بود، اعدام شد
.

Thursday, December 20, 2007

یلدا شب زایش مهر(یا زایش خورشید)خجسته باد


یلدا شب زایش مهر(یا زایش خورشید)خجسته باد

عمرتون صد شب یلدا
دلتون قد یه دریا
توی این شبای سرما
یادتون همیشه با ما

Sunday, December 16, 2007

یه شب ماه میاد

فراخوان خانواده‌های دانشجویان دستگیر شده مراسم ۱۶ آذر سال ۸۶


فراخوان خانواده‌های دانشجویان دستگیر شده مراسم ۱۶ آذر سال ۸۶

دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب را آزاد کنید

درموج دستگیری های بی‌سابقه‌ی دانشجویی در آستانه‌ی روز ۱۶ آذر(روز دانشجو) بیش از ۳۰ تن از دانشجویان آزادی‌خواه و برابری‌طلب دانشگاه‌های سراسرکشور بازداشت شده‌اند. شگفت این که ۱۶ آذر که نماد مبارزه با رژیم وابسته‌ی شاهنشاهی و سلطه‌ی بیگانه بوده است از سوی جمهوری اسلامی نیز تحمّل نمی‌شود. آن چه امسال در روز دانشجو روی داد، تکرار همان صحنه‌هایی است که رژیم گذشته هر ساله در برخورد با جنبش دانشجویی ایجاد می‌کرد. گرامی‌داشت روز دانشجو سنت پنجاه و چند ساله‌ی جنبش دانشجویی ایران است و دانشجویانی که امسال به اتّهام برگزاری مراسمی ، با محوریت مخالفت با جنگ و تحریم، بازداشت شده‌اند در زمره‌ی شریف‌ترین فرزندان این آب و خاک‌اند. ما خواهان آزادی سریع و بی قید و شرط فرزندان اسیر خود هستیم.
کمیته‌ی پی جوی آزادی دانشجویان دربند
*برای امضای این فراخوان نام خود را به آدرس
seeking.committee@gmail.com بفرستید

جرم روزنامه نگاران زن چیست

گزارش تصویری تجمع انجمن صنفی روزنامه نگاران در تهران- اختناق

















نوشتن از قوانین تبعیض آمیز" تشویش اذهان عمومی" نیست
جرم روزنامه نگاران زن چیست
کانون زنان ایرانی : روز ۲۲ آذر ۸۶، روزنامه نگاران ؛ فعالان جنبش زنان ودیگر علاقه مندان در انجمن صنفی روزنامه نگاران دور هم جمع شدند تا تاکید کنند که مریم حسین خواه و جلوه جواهری دو روزنامه نگار و وب نگار در بند را فراموش نکرده اند.مریم حسین خواه ۲۶ روز پیش و جلوه جواهری ۱۳ روز قبل به اتهام همکاری با سایتهای اینترنتی که بیشتر در ارتباط با مسائل حوزه زنان است بازداشت و روانه زندان اوین شدند.این دو فعال حوزه رسانه به دلیل عدم پرداخت وثیقه های چند صد میلیونی هم اکنون در زندان به سر می برند.سالن کوچک و سبز رنگ انجمن صنفی روزنامه نگاران مثل چند سال اخیر؛ دیروز هم تنها پناه روزنامه نگارانی بود که به بازداشت این دو فعال اجتماعی اعتراض داشتند .بر در و دیوار این سالن کوچک عکسها و پوسترهائی از این دو روزنامه نگار و وب نگار جوان به چشم می خورد و همچنین نوشته هائی که نشان دهنده نگرانی همکاران برای در بند بودن آنها بود ":جلوه جواهری و مریم حسین خواه را آزاد کنید"."جرم روزنامه نگار زن چیست ؟ تشویش اذهان عمومی یا تنویر افکار "و یا "نوشتن از قوانین تبعیض آمیز تشویش اذهان عمومی نیست ."در گوشه ای از این سالن کوچک که به تدریج پر می شد .تعدادی از اعضای کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین نابرابر هم دیده میشدند. آنها با زدن چسبهائی سیاه رنگ بر لبانشان به شیوه ای سمبلیک به زندانی بودن دوستانشان اعتراض می کردند.کمپین یک میلیون امضا از چندی پیش توسط فعالان حوزه زنان شکل گرفته و هدفش بیان خواسته های مردم برای تغییر قوانین نابرابر بین زن و مرد به شیوه ای مسالمت آمیز است .دراین جمع چهره بستگان نزدیک این دو روزنامه نگار هم دیده میشد .هنوز چند دقیقه ای از شروع جلسه نگذشته بود که گوهر بیات مادر جلوه جواهری با چادر سیاه رنگش پشت تریبون قرار گرفت:. "دختر من و دیگر زنانی که در این راه گام می نهند ؛خواسته ای جز حقوق برابر ندارند.جلوه به دلیل رشته اش که جامعه شناسی است نمی تواند نسبت به مشکلات جامعه اش بی توجه باشد.من هم به عنوان یک زن بارها مشکلات زنان را لمس کرده ام ."و بعد با مکثی کوتاه ادامه داد ": نه فکر نمی کنم که حق فرزندان ما زندان باشد و همه باید حمایت شان کنند ." مادر جلوه پس از این سخنان کوتاه در حالی به صندلی اش بر می گشت که در چشمان بسیاری از حاضران در جلسه برق اشکی دیده می شد.نسرین ستوده ؛ وکیل مریم حسین خواه هم از روند حقوقی پرونده مریم سخن گفت :"در همه پرونده های این چنینی روندهای غیر قانونی مشترک دیده می شود و معمولا برای فعالان اجتماعی از هر طیف وثیقه های بسیار سنگینی صادر می شود. درحالیکه در قانون بارها تاکید شده که وثیقه مجرم باید با نوع جرم ؛ شخصیت و احتمال متواری شدن او تناسب داشته باشد ."به عقیده ستوده رقم های سنگین فعلی وثیقه ها که برای مریم حسین خواه به صد میلیون تومان هم رسیده با جرم و شخصیت این متهمان همخوانی ندارد.او با تاسف سری تکان می دهد: " دادگاه برای متهم تجاوز خانگی که منجر به تولد طفل نامشروع شده وثیقه یک میلیون تومانی تعیین می کند .حال من از شما می پرسم که آیا دوستان ما جرمی بالاتر از قتل عمد مرتکب شده اند که برای شان وثیقه های صد میلیونی می گذارند."از دیگر مواردی هم که ستوده آن را غیر قانونی می داند جمع آوری مدرک پس از بازداشت متهم است در حالیکه متهم باید پس از ادله کافی دستگیر و روانه زندان شود.نه اینکه ابتدا دستگیر شود و سپس به دنبال مدارکی برای اثبات گناه کاری اش بود.دوستان مریم و جلوه نیز در فرصتی کوتاه نوشته های این دو فعال رسانه ای را از بند زنان زندان اوین برای حاضران خواندند.نوشته هائی واضح و روشن از مصائب زندگی زنان زندانی . مصائبی که نمام توجه این دو را در زندان به خود جلب کرده است و در ادامه راهشان مصمم تر.مریم و جلوه این روزها به فکر تجهیز کتابخانه زندان و کمک به زنان زندانی افتاده اند .جلوه که به تازگی ازدواج کرده است بخشی از هدیه عروسیش را به آزادی پیر زنی که به خاطر بدهکاری ۵۰۰ هزار تومانی اش در زندان به سر می برد اختصاص داده است.در جلسه دیروز صحبت از روزنامه نگار دیگری هم شد. مریم نوربخش ماسوله که چند روزی است برای همیشه جمع دوستانش را ترک گفته و به دیار ابدی شتافته است او نیز روزنامه نگاری فعال و علاقه مند به حوزه زنان بود .زیلا بنی یعقوب ،روزنامه نگار به هر سه ی این روزنامه نگاران اشاره کرد و از مشکلات مریم نوربخش در عرصه روزنامه نگاری حق التحریری گفت و اینکه همه روزنامه نگاران مستقل از نظر اقتصادی در شرایط متوسط و گاه بد به سر می برند و آنگاه پرسید :چگونه است که کسانی در همه این سالها این روزنامه نگاران را به دریافت کمکهای خارجی متهم کرده اند و آیا کسانی که از آنها وثیقه های صد میلیونی طلب می کنند،می دانند که درآمد این روزنامه نگاران اندک است؟به عقیده این روزنامه نگار مریم حسین خواه و جلوه جواهری هر دو سمبل اعتدال هستند و این در مطالب و فعالیت اجتماعی شان به چشم می خورد :"اگر افرادمعتدلی همچون مریم و جلوه حق فعالیت در این کشور ندارند پس چه کسانی دارند.سیستم قضایی با زندانی کردن فعالان معتدل چه پیامی می خواهد بدهد؟آیا هرجور شده می خواهند فعالان مدنی را به سمت رادیکال شدن ببرند؟.اما خوشبختانه فعالان جنبش زنان نشان داده اند که واکنشی رفتار نمی کنند و در برابر رفتارهای تند بخشی از سیستم ،رادیکال نخواهند شد و به حرکتهای مدنی خود ادامه خواهند دادفریده غائب؛ خبرنگار حوزه زنان نیز که سالها با مریم حسین خواه در حوزه های خبری همکار بوده است : از مشکلات انعکاس اخبار زنان در روزنامه ها گفت و اینکه حاکمیت گفتمان مردانه در حوزه زنان هم خودش را فاش می کندو نقد این گفتمان را بر نمی تابد.به گفته او خبر نگاران و روزنامه نگاران این حوزه بیش از حوزه های خبری دیگر طعم سانسور و حتی نگاه تمسخر آمیز اطرافیان را حس می کنند .اما به خاطر عشق به کارشان هرگز نا امید نشده و مصممتر به راهشان ادامه می دهند.شهلا لاهیجی مدیر انتشارات روشنگران و مطالعات زنان نیز دیگر سخنران این نشست بود که به دستگیری این دو فعال رسانه ای اعتراض کرد ":گناه کسی که حرفهایش را می زند چیست ؟گناه دوستان ما آیا چیزی جز گفتن عقایدشان است.آیا با گفتن عقاید ذهن کسی مشوش می شود. "آسیه امینی روزنامه نگار ؛ هم با یاد آوری اینکه چهار سال پیش در چنین روزی سران کشورهای جهان پیمان نامه گسترش جامعه اطلاعاتی را امضا کرده اند سخن گفت :"در بندهای این آئین نامه آمده است که هر کسی حق آزادی بیان و عقیده دارد و حالا این سوال را می پرسم که آیا جلوه و مریم جز این موارد را انجام داده اند و آیا زندان پاسخی مناسب به این تعهد بین المللی است ؟مسئولان باید در این زمینه به ما پاسخ دهند چون فردا معلوم نیست که چه کسانی در زندان خواهند بود.منصوره شجاعی نیز در مقاله ای به ارائه گزارشی از چگونگی تجهیز کتابخانه بند زنان زندان اوین با ابتکار و پیگیری مریم حسین خواه و پشتبانی کتابخانه صدیقه دولت آبادی پرداخت.محمد شریف حقوقدان؛ بهاره هدایت ازفعالان حوزه دانشجوئی و زنان ؛ فرخنده احتسابیان عضو کمپین مادرا ن صلح ؛ محبوبه حسین زاده خبرنگار حوزه زنان و همسران جلوه جواهری و مریم حسین خواه و ... نیز در جلسه دیروزچند دقیقه ای سخن گفتند و همه بارها در سخنانشان تاکید کردند که هر چه زودتر این دو جوان روزنامه نگار و وب نگار را آزاد کنید بند حق آنان نیست

Tuesday, December 11, 2007

پرندگان آلکاتراز


پرندگان آلکاتراز

منصوره شجاعی
دو شنبه 19 آذر 1386


مریم حسین خواه را بازداشت کردند. این همان " مریم گلی " سایت زنستان وسایت تغییربرای برابری است همان که مطالعات و تحصیلات دانشگاهیش را در رشته الهیات گذراند و از هفت ،هشت سال پیش از زمان دانشجویی وارد دنیای پرکشش و پرماجرای روزنامه نگاری شد واز همان آغازکار توانایی ها یش را در اختیار دنیای مطبوعاتی زنان چه درفضای کاغذی و چه در فضای غیر کاغذی نهاد . کاغذی هایش را همگان خواندند و دانستند که او از چه تیره و طایفه ای است و چگونه و از برای چه و که می نویسد . غیرکاغذی هایش نیز به دست مخاطبان اینترنتی رسید تا که آنان نیز او را شناختند و تلاش های شبانه روزیش برای احقاق حقوق زنان را پی گرفتند. تا که در به روی پاشنه ای چرخید که چونان همیشه نه به نفع زنان بود و نه به نفع دیگر فعالان اجتماعی و نه حتی به نفع آنها که درها راپیاپی به چپ و راست می چرخانند تا که تنها منافع گروهی وجناحی شان تامین شود اما آخرالامر تمامی این چرخشها به زیان و خسران تمامی جامعه منجر شد ونابخردانه به کاهدان زدن !!
مریم حسین خواه را بازداشت کردند وبه بند عمومی زنان زندان اوین بردند به جرمی که جرم نبود و اگر هم بود جرم او نبود . این همان " مریم گلی " است که از همه فعالانی که به واسطه تعلق خاطرشان به جنبش های اجتماعی و حقوقی زنان گرفتار آمده بودند ، به قلم و به عمل درکنار دیگر دوستان خویش دفاع کرده بود و از فردای بازداشتش - چه بسا از همان دم که واردزندان شده باشد- زندگی پرتلاشش رادر دفاع از حقوق پایمال شده از سرگرفت .
دوسه روزی بیش نگذشته بود که انتقادها و پیشنهادهای خودرا درباره بهداشت ، تغذیه و مسائل فرهنگی با مسئولان بند درمیان گذاشت . دغدغه هایش مکان و زمان نمی شناخت که پایانی بر آن مفروض باشد. از یک سو با زنان دربند به همدلی می نشست و از سوی دیگر در پی ایجاد تغییر در همان وضعیت تحمیلی بود.
مریم حسین خواه در مدرسه جنبش زنان آموخته بود که هیچگاه بدون پیشنهاد وارد حوزه انتقاد نشود. . به تنها راه حلی که در این مقطع و در آن مکان از او ساخته بود اندیشید . از" کتابخانه صدیقه دولت آبادی" و خدمات کتابخانه ای به زنان آسیب دیده ، از جمله زنان زندانی، گفت وراه کتابداران کتابخانه زنان برای ارائه خدمات به این گستره از مخاطبان را بازنمود . با یک زبان به مسئولان و با زبان دیگر به دوستانش که بشتابید که نیاز فرهنگی بیداد می کند و دادرسان را کوششی باید.!
ماموریت آغاز شد ، تهیه کتاب برای مخاطبانی خاص، بسیار خاص:
به سراغ مقالات مربوط به کتابخانه های زندان رفتم ، خواندم ، پرسیدم ، سنجیدم ، همذات پنداری کردم ، با کمک دیگر دوستان به آنچه در پستوی کتابخانه برای اهدا نگاهداشته شده بود ، سرزدیم و سرانجام فهرستی برای سلیقه ها ونیازهای گوناگون تهیه شد. با توجه به نوع مخاطبان چند نسخه ای نیز از انتشارات روشنگران طبق معمول هدیه گرفتیم و اما ماندیم که برای باقی هزینه چه کنیم ؟ تامین هزینه در زمانی کوتاه، بسیار کوتاه ؛ که او چنین خواسته بود.
کتابخانه که خود همواره نیازمند کمک های مردمی برای تامین هزینه های اندک خویش است و اگر لطف دوستان وهمت علاقمندان کتاب و کتابخوانی نبود چه بسا تا کنون برقرار نمی ماند. پس چه می کردیم؟
پس ، به چاره اندیشی ، خرد جمعی را فراخواندیم . و از اندک پولی که هریک از ما برای اینگونه هزینه ها نزد دوستی معتمد نگهداشته بودیم ، هزینه خرید را تامین کردیم.
هنگام تهیه فهرست و خرید کتاب مطابق عادت دیرینه وحرفه ای یک کتابداربا دغدغه های اجتماعی ، کتابداری بودم بدون پیش داوری و جانبداری ، کتابداری عاشق که تنها راه حیات پویای فرهنگ و اجتماع را پیوند این دو می دانست واصلی ترین رشته این پیوندرا نیز کتاب و کتابخوانی . شیفته بودم به همان شیفتگی گاهان کتاب خوانی و کتابخانه ساختن برای کودکان نابینا ، مسئول بودم به همان مسئولیت زمان خرید کتاب برای زنان وکودکان مهاجر افغانی ، شاد بودم به همان شادی برپایی کتابخانه های سیارمناطق محروم و آگاه بودم به همان آگاهی کار برای کتابخانه زنان صدیقه دولت آبادی و کتابخانه بانوی اوز؛ امااین بار چیزی در من دگرگون شده بود . این بار یکایک مخاطبانم به چهره مقابل چشمانم ظاهر می شدند و نه فقط زنان آسیب دیده اجتماعی بندعمومی زندان اوین و یا مریم خودمان که به " کج سلیقگی " به آنجا راه یافته بود. این بارناخودآگاه تمامی زنان فعال اجتماعی، به جلوه تمام ، مقابل چشمانم ظاهر می شدند و ناگاه حس کردم که با یکایکشان به گپ و گفت افتاده ام و برای سلیقه تفننی یکایکشان کتاب انتخاب می کنم و چانه می زنم !! و آن قدردر تخیل پیش رفتم که گاه نمی دانستم خود بیشترمخاطبم یا کتابدار؟ آرزو می کردم که بشود با این پول اندک کتاب های بیشتری خرید، مگر نه اینکه ما بسیاریم ؟؟!!
و این باردیگر نه به شادی همیشگی که به غم برای زنانی که گویا به آینده ای نه خیلی دور به بند کشیده می شدند کتاب می خریدم ؛ برای فعالان اجتماعی که عاقبتشان را این گونه بر پیشانی تاریخ زنان رقم می زنند. برای زنان دردمندو عصیان زده، برای قربانیان لایحه های ضدخانواده ، برای زنان خود نسوخته تا که سوزانده شوند در چنگال قوانین ناعادلانه، برای خودم، برای تو، برای "جلوه"، که به زودی می رفت، برای تمامی ساکنان زندان زنان .... بوالعجب خریدکتابی بود و انتخابی !!
سه شنبه ملاقاتی بود؛ حتما همسرش را می توانستیم درمحل ملاقاتی ها ببینیم . با شتاب کتاب ها را به جلوی در ملاقاتی رساندم . نمیدانم چه شد که شهاب نبود و کسی هم کتاب ها را بدون هماهنگی و نامه رسمی قبول نمی کرد. با باری از کتاب برگشتم و با کمک یکی دیگر از یاران جوان ، توانستیم که با شهاب تماس بگیریم وعاقبت " مریمک " خودش تمام مراحل را با مسئول فرهنگی هماهنگ کرد. بولدوزور مدیریتش دوباره به راه افتاده بود و تماس ها و تلفن ها همه چیزرا راست وریس کرد.
شنبه صبحی که دوستان دیگرمان جلوه و ناهید در دادگاه انقلاب تحت بازجویی بودند ما هم دلسوزانه درزندان اوین مراحل تحویل کتاب را طی می کردیم و به خود امید می دادیم که تا پایان مراحل تحویل و امضا و...، در گوشه ای دیگر از تهران در زندانی دیگر بازجویی دوستانمان تمام شده وتارسیدن ما ، همگی به شادی دورهم جمع می شویم تا که مریم نیز به زودی از را ه برسد و پرحرف و پر شتاب بگوید برایمان از آنچه که دیده و حکایت ها که شنیده ....
**********
جلوه جواهری را بازداشت کردند . این همان جلوه کم حرف و جدی کمپین یک میلیون امضا است که بهترین نمره را در قبولی فوق لیسانس جامعه شناسی آورد. همان جلوه که غول کامپیوتر در دستان ظریفش به هرشکل سرخم میکندوتسلیم می شود . همان جلوه که اگر دستانش را از کی ورد جدا کند به رنگ و روغن وبوم ، سیب نقش می زند ، نه سیب سرخ که مباد به دستان نالایق رسد نه، جلوه سیب سبز نقش می زند بر چهره زرد زنان خاموش تا که سبزاندیشی میمنت دهد و خودنیز درسکوت سبز سیب هایش آرام بیاندیشد تا که این بار با کدامین زن از کمپین یک میلیون امضا بگوید و بنویسد .
جلوه جواهری را بازداشت کردند وبه بند عمومی زنان زندان اوین بردند به جرمی که جرم نبود و اگر هم بود جرم همه مابود، تا اگر جمع آوری امضا جرم به حساب آید. این همان جلوه ای است که دستی برقلم در نقد لایحه خانواده ، دستی برکامپیوتردر انعکاس فریاد زنان معترض به قوانینی این چنینی و دستی بربرگه های امضا، با جدیت و آرامش به پیش می رفت.، شاگرد اولی بود برای خودش در جمع آوری امضا ازطیف های گوناگون زنان......چه برای تغییر قوانین نابرابر وچه در تلاش برای آزادی زنانی که دربند می شدند. از فردای بازداشتش - وچه بسا از همان دم که واردزندان شده باشد- به تغییرو فرهنگ سازی اندیشید. پیش از رفتنش پیش بینی کرده بود وگفته بود که اگر مریم کتابخانه را پیشنهاد کرده من یا باید کمک او باشم یا به چاره ای دیگر به توانمندسازی زنان دربند بیندیشم .
این و آنی است که جلوه نیز درخواست کند که برایش کامپیوتری بفرستیم و او به زنانی دیگر در کنار کتابخانه مریم به آموزش کامپیوتر بپردازد و شاید هم بوم ورنگی طلب کند برای رنگی دیگرگونه زدن بر بوم سرنوشت زنان بند عمومی وشاید هم .....
********
نه مگر که مریم ، جلوه ، ناهید ، محبوبه ....و هریک اززنان فعال اجتماعی که سری به بندعمومی زنان بزنند جز کارو تلاش و تغییر برای برابری به چیز دیگری می اندیشند و نه مگر این همان اعمالی است که هریک ازما زنان در گوشه خانه خویش، در خیابان، درمحافل دوستانه و درمیان خویشاوندان انجام می دهیم ؟ پس چه رخدادی درشرف وقوع است که جریان این حرکت مدنی را سدی باشد و مانعی ؟ کارها که تعطیل نشده؛ دکان نبوده جنبش زنان که اینک تعطیلش کنند و کرکره اش را بکشند.
زندگی که نمی میرد و مرگ نیز زندگی نمی کند ، هرچند که با روایت های جدید ، آن زن دردمند که به شوهر چندهمسره خویش اعتراض می کند مجرمی باشد که برعلیه امنیت ملی اقدام کرده است و لابد خانه اش نیز زندان وخودش زندانی ابد و شوهرش زندانبان !
آیا با چنین القاب واتهاماتی ، خانه ها نیز به زندان بدل می شود؟ آیا زندان هاتغییرشکل داده و گسترش یافته اند؟ آیا مفهوم زندان دیگر ناظر به یک سلول و یک بند نیست ؟ آیا شهر زنان با بند زنان یکی است ؟یا که شهر زنان به بند زنان تبدیل شده است ؟ مباد که شهرها زندان شود هرچند که زندانها شهر شده وبه برکت حضور فعالان حقوق زنان فعالیت های آموزش شهروندی نیز در آن جریا ن دارد .
اعتراض آن زن خانه دار به نابرابری و بی حرمتی ، تلاش آن بیوه شوهر مرده برای برخورداری ازارث برابر، دوندگی های آن زن مطلقه برای حق ولایت فرزندانش ، تلاش مریم برای راه اندازی کتابخانه ، اشتیاق جلوه به آموزش کامپیوتر وآموزش نقاشی به زنان زندانی ، فرهنگ سازی و تلاش برای دستیابی به حقوق برابرو....، که نیاز به فضا و مکان خاص ندارد ، در حصار و بی حصار راه خود را به پیش می برد. تاریخ زنان است و تاریخ را سر ایستادن نیست . خودجوش و عاشقانه است و عاشقان را بند چاره گر نیست .
وهم از این رو، یاران جوان و پرامید جنبش مدنیت و برابری خواهی زنان در بند عمومی زندان زنان اوین نیز در تلاشی مستمر برای احقاق حقوق پایمال شده خود و هم جنسانشان، " چهره به چهره" زنانی دیگرگونه هم اینک به گپ و گفت مشغولند و به همدلی معروف !
این بار ، حکایت مریم و جلوه و دیگرزنانی از این دست ،حکایت " پرنده بازآلکاتراز" (1) است اما این نوعروسان دربند کمپینی نه پرنده باز که خود همان پرنده ای هستند که روزی به تصادف درکنجی از زندان آلکاتراز در خلیج سانفراسیسکو نشست و مجرم ترین مجرم را به خود جلب کردو ازاو محققی ساخت که معتبرترین آثار و منابع پرنده شناسی را تدوین کرد.
این بار پرندگان جوان جنبش زنان نه به تصادف که به عمد درمیان دیوارهای بندعمومی زنان به سر می برند آنها نه پرندگان به بند آمده که قاصدان مهرو بانیان دگرگونی وفرهنگ سازی در، بندند!
1. اشاره به فیلم ." پرنده باز آلکاتراز" ساخته "جان فرانکن هایمر" که داستان آن در سال 1909 درزندانی درخلیج سانفرانسیسکو ی امریکا اتفاق می افتد. آمدن ناگهانی پرنده ای به بند یکی از مجرمان خطرناک موجب می شود که این مجرم کم کم به پرنده شناسی علاقمند شود و سپس کتب و آثار زیادی در این حوزه به چاپ برساند.این فیلم درسال 1962 ساخته شد و یکی از معروفترین فیلم های تاریخ سینما نام گرفت
.

Monday, December 10, 2007

کاظم دارابی، از محکومان ترور میکونوس آزاد شد






























کاظم دارابی، از محکومان ترور میکونوس آزاد شد

فریدون زرنگار
شهره بدیعی همسر یکی از قربانیان حمله به رستوران میکونوس
««اعتراض هایی که به آزادی کاظم دارابی شد متاسفانه نتيجه ای نداده است

شهره بديعی، همسر نوری دهکردی يکی از قربانيان حمله به رستوران ميکونوس در گفتگویی با راديو فردا خبر آزادی کاظم دارابی را از زندان آلمان تایید کرد.
شهره بدیعی گفت:« اين خبر صحيح است؛ زيرا امروز خبرنگاران شبکه اول تلويزيون آلمان در تماسی که با من گرفتند و در مصاحبه ای که با من کردند، اين خبر را تاييد کردند و شايد در اين لحظه ای که ما با هم صحبت می کنيم کاظم دارابی در راه تهران باشد.»
به گزارش خبرگزاری آسویشتدپرس، مقامات قضایی آلمان، روز دوشنبه اعلام کردند که دو نفر از محکومان ترور میکونوس، یعنی کاظم دارابی و عباس راحيل که لبنانی الاصل است، از زندان آزاد شده اند.
مقامات امنیتی که نخواستند نامشان فاش شود، به آسوشیتدپرس گفتند که کاظم دارابی که پس از پانزده سال از زندان آزاد شده، در راه تهران است.
پيش از اين، خبرگزاری آلمان اين خبر را بدون اعلام زمان آزادی کاظم دارابی منتشر کرده بود.
شهره بديعی به راديو فردا گفت: «اعتراض هایی که به آزادی کاظم دارابی شد، متاسفانه نتيجه ای نداده است.»
««اعتراض هایی که به آزادی کاظم دارابی شد متاسفانه نتيجه ای نداده است.»
شهره بدیعی همسر یکی از قربانیان حمله به رستوران میکونوس
مقام های قضایی آلمان از اظهار نظر در اين باره خودداری کرده اند. برابر قوانين آلمان مجرمانی که ۱۵ سال دوره زندان خود را گذرانده باشند، می توانند تحت شرايطی آزاد شوند.
کاظم دارابی، از سوی دادگاهی در آلمان به عنوان متهم ماجرای قتل دکتر صادق شرفکندی، رهبر وقت «حزب دموکرات کردستان ايران» و سه نفر از دستياران وی، دستگير و به حبس ابد محکوم شده بود.
صادق شرفکندی، پس از قتل دکتر عبدالرحمان قاسملو، به عنوان رهبر حزب دموکرات کردستان ايران برگزیده شده بود. وی در پاييز سال ۱۹۹۲ به برلين، پایتخت آلمان دعوت شده بود تا درهمايش انترناسيونال سوسياليستی شرکت کند.
شبی که او همراه با دستيارانش در رستوران «ميکونوس» برلين مشغول صرف غذا و گفت وگو بود، به ناگهان تيمی از مهاجمان مسلح به انواع سلاح های خودکار به رستوران هجوم برده و او و سه نفر ديگر از ناراضيان کرد را به قتل رساندند.
در حکم دادگاه ميکونوس آمده است که آخرين رايزنی های «تروريست ها» برای انجام اين قتل، در منزل کاظم دارابی انجام شد.
دادگاه آلمان، متهمان اين حادثه را ماموران اعزامی از سوی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی معرفی کرد و در حکم خود، شماری از سران وقت جمهوری اسلامی را به «آمريت» در اين قتل متهم کرد.
نام علی فلاحيان، وزير وقت اطلاعات ايران صريحا در آمريت اين قتل مطرح شد و حکم جلب بين المللی عليه او صادر شد.
پيش از صادق شرفکندی، دکتر عبدالرحمان قاسملو در وين (پايتخت اتريش) کشته شد. حزب دموکرات کردستان ايران، همواره اين قتل را نيز به جمهوری اسلامی نسبت داده

Sunday, December 09, 2007

گزارش کامل تجمع «دانشگاه، آخرین سنگر آزادی» به همراه گزارش تصویری




یکشنبه ۱۸م آذر ۱۳۸۶
خبرنامه امیرکبیر: تجمع بزرگ دانشجویان، دانشگاه آخرین سنگر آزادی، به دعوت دفتر تحکیم وحدت در دانشگاه تهران با حضور جمعیت بیش از ۲۰۰۰ نفری دانشجویان دانشگاه های تهران برگزار شد.

به گزارش خبرنامه امیرکبیر از ساعات ابتدایی صبح امروز جمعی از نیروهای انتظامات و حراست دانشگاه های امیرکبیر، علامه و… جهت ممانعت از ورود دانشجویانی که از دیگر دانشگاه ها قصد ورود به دانشگاه تهران را داشتند، به این دانشگاه اعزام شده بودند و مقابل کلیه درب ها حضور داشتند. نیروهای امنیتی و انتظامی به همراه گارد ویژه از ساعت ۸ صبح امروز در اطراف دانشگاه تهران حضوری چشمگیر داشتند و هر لحظه بر تعدادشان افزوده می شد.

دانشجویان ابتدا با تجمع در صحن دانشکده حقوق و خواندن سرود «یار دبستانی» به سمت سر در دانشکده فنی، محل برگزاری تجمع، حرکت کردند. تجمع کنندگان در حالی که تصاویر دانشجویان در بند را در دست داشتند شعار «دانشجوی زندانی آزاد باید گردد» و… سر می دادند.

دانشجویان پلاکاردهایی با مضمون «تا که زندان هست، ما همه در بندیم»، «خواهان آزادی فعالان دانشجویی چپ هستیم»، «سلام بر سه آذر اهورایی، قصابان، توکلی، منصوری»، «می شونید؟! این صدای آزادی است»، «حقوق زن=حقوق بشر»، «دانشگاه زیر چکمه بنیادگرایان»، «سهم ما از مهرورزی، زندان، شکنجه و محرومیت از تحصیل»، «بشیریه را باز گردانید»، «تحصیل سهم من نیست، حق من است»، «حق تعیین سرنوشت اساس کرامت ملت ها»، «نابود باد دشمنی علیه مبارزات حق طلبانه ملت کرد» و… در دست داشتند.

تجمع کنندگان همچنین تصاویر دانشجویان در بند، یاسر گلی، هانا عبدی، روناک صفارزاده، هدایت غزالی، صباح نصیری، علی عزیزی، علی نیکونسبتی، احمد قصابان، مجید توکلی و احسان منصوری را در دست داشتند. تصاویر مهندس مهدی بازرگان، محمد مصدق، عمادالدین باقی و… را در دست برخی از دانشجویان بود.

دانشجویان سپس در حالی که شعار می دادند «دانشجو دانشجو اتحاد اتحاد» به راهپیمایی در صحن دانشگاه تهران اقدام کردند و به سمت درب ۱۶ آذر حرکت کردند. دانشجویان با سر دادن شعارهای «مرگ بر دیکتاتور» و «دانشجو می میرد ذلت نمی پذیرد» اقدام به شکستن درب ۱۶ آذر کردند و دانشجویانی که پشت در بودند توانستند وارد دانشگاه تهران شوند. جمعیت حاضر در این تجمع بار دیگر به مقابل سردر دانشکده فنی حرکت کردند و تریبون آزاد «دانشگاه، آخرین سنگر آزادی» آغاز شد.

سخنران اول این مراسم مهدی عربشاهی، عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت، بود. عربشاهی نقش کمیته های انضباطی را سرکوب دانشجویان ذکر کرد و حق تحصیل را جزء حقوق مسلم دانشجویان دانست. دبیر سیاسی دفتر تحکیم سپس افزود: «جنبش دانشجویی در برابر خفقان خواهد ایستاد. دو عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم امروز در زندان هستند. ما خواهان آزادی علی نیکونسبتی، علی عزیزی، دانشجویان پلی تکنیک، کردستان و آذربایجان هستیم.» مهدی عربشاهی سپس با انتقاد نسبت به دستگیری گسترده دانشجویان چپ در هفته گذشته، گفت: «حاکمیت از اتحاد ما می ترسد».

سپس فرشاد دوستی پور، نماینده دانشجویان کرد، به ایراد سخنرانی پرداخت و پیوند خجسته میان جنبش دانشجویان دموکرات کرد و دیگر دانشجویان دموکراسی خواه را تبریک گفت. دوستی پور به سرکوب گسترده دانشجویان کرد اشاره کرد و گفت: «ما مطالبتان را مطابق با مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر مطرح می کنیم و شعار ما ایرانی برای همه ایرانیان است». این دانشجوی کرد سپس نسبت به وضعیت فرهنگی و اقتصادی کردها انتقاداتی را مطرح کرد و خواستار پیوند هر چه بیشتر نیروهای دموکراتیک ایران شد.

اسماعیل سلمانپور، عضو شورای عمومی انجمن اسلامی امیرکبیر، به عنوان سخران بعدی این برنامه اعلام کرد پلی تکنیک همچنان زنده است و در صف اول مبارزه علیه اقتدارگرایان قرار دارد. سلمانپور در ادامه با انتقاد به احکام سنگین صادره برای سه دانشجوی در بند دانشگاه امیرکبیر، به حکم بابک زمانیان، دیگر عضو انجمن اسلامی پلی تکنیک، که در آینده نزدیک قرار است صادر شود اشاره کرد. سلمانپور سپس افزود: «امروز صف بندی نیروها کاملا مشخص است. سویی دانشجویان آزادیخواه هستند و در سوی دیگر احمدی نژاد و اقتدارگرایان. امیدوارم روزی جنبش دانشجویی دیگر شاهد افرادی چون رهایی و شریعتی، روسای دانشگاه های امیرکبیر و علامه، نباشد».

در این هنگام دانشجویان نسبت به حضور چند بسیجی که از پنجره های بالایی ساختمان دانشکده فنی نظاره گر تجمع بودند اعتراض کردند و شعار دادند: «بسیجی برو گمشو» و «توپ تانک بسیجی دیگر اثر ندارد». در این هنگام دانشجویان یک صدا سرود «ای ایران» را همخوانی کردند و پس از آن دانشجویان کرد به خواندن سرودهای خود پرداختند.

در ادامه این تریبون رشید اسماعیلی، به عنوان نماینده دانشجویان لیبرال دانشگاه های تهران، سخنرانی کرد. او در ابتدای سخنان خود گفت: «سلام بر مجید توکلی، احسان منصوری، احمد قصابان و… سلام بر دانشگاه که زنده است و استوار. سلام بر ایران، سلام بر کرد و لر و بلوچ. ایران خانه تک تک ماست و از آن همه. نفرین باد بر او که می خواهد ما را از هم جدا کند». اسماعیلی در ادامه افزود: «امروز اینجا جمع شدیم که به نقض حقوق بشر در سراسر ایران اعتراض کنیم. جمع شدیم که از دانشگاه، که مدتی است تحت هجوم چکمه پوشان قرار گرفته، حمایت کنیم. ما به دفاع از حقوق دانشجویان چپ هم برخاسته ایم و امیدواریم این دوستان ما هر چه سریعتر از زندان آزاد شوند. دانشگاه بدون آزادی نخواهد ماند و تا دانشگاه هست آزادی نخواهد مرد».

در ادامه امین نظری، دبیر انجمن اسلامی دانشگاه همدان، که مجری این مراسم بود اعلام کرد کردها تجزیه طلب نیستند و حق تعیین سرنوشت خود را می خواهند. پس از آن سهراب کریمی، یکی دیگر فعالین دانشجویان کرد، گفت: «چشم امید تمام ایرانیان به شماست. برخی با این دلیل که طرفدار ایدئولوژی حاکمیت نیستند مجازات می شوند. اما ما کردها به این دلیل که کرد هستیم، مجازات می شویم. آن ها می گویند ما باید به جای شما تصمیم بگیریم. آیا این که ما می خواهیم برای خود تصمیم بگیریم تجزیه طلبی است؟! اینجاست که کرامت انسانی ما خدشه دار می شود. امیدوارم روزی جامعه ایران به سامان برسد». کریمی در پایان با انتقاد نسبت به صدور حکم اعدام برای عدنان حسن پور، خواستار آزادی دانشجویان در بند کرد شد.

پس از آن مهدیه گلرو، نایب دبیر انجمن اسلامی علامه، سخنرانی کرد. گلرو در سخنرانی خود گفت: «خواستم از دانشگاه پادگانی و ۳۲ حکم کمیته انضباطی و چندین ترم محرومیت از تحصیل بگویم، دیدم که کوچک است. خواستم از دانشجویان در بند پلی تکنیک بگویم، دیدم که کم است. اما دیدم ارزش آزادی بیش از این هاست و از آزادی سخن می گویم. روزی ساواک آزادی دانشجویان را می گرفت. امروز حراست در دانشگاه ها کار ساواک را انجام می دهد. حکومت سعی در ایجاد رعب و وحشت در دانشگاه ها دارد». گلرو در ادامه به آمار اعدام ها در کشور اشاره کرد و گفت: «۵ درصد از اعدام شدگان زیر ۱۷ سال هستند. فراموش کرده ایم ۴۰ هزار کارتن خواب داریم که ۱۰۰۰ نفر آن ها در فصل زمستان جان می سپارند. امروز آزادی و عدالت حق مسلم ماست یا انرژی هسته ای؟! بیش از ۱۰ میلیون هموطن زیر خط فقر داریم».

دانشجویان در اینجا شعار دادند «مدعی عدالت خجالت خجالت». نایب دبیر انجمن اسلامی دانشگاه علامه سپس با انتقاد نسبت به شکنجه دانشجویان پلی تکنیک، به خصوص مجید توکلی، در زندان، از ۳۰ دانشجوی دستگیر شده یاد کرد و گفت: «در واقع همه ما زندانی هستیم، زندانی حراست دانشگاه». مجری مراسم در ادامه گفت: «زنان سرزمین ما مدت هاست که برخاسته اند تا بر تاریخ سراسر تبعیض بتازند». و پس از آن حقانی، به نمایندگی از کمیسیون زنان تحکیم و از دانشجویان دانشگاه تربیت معلم، بیانیه کمیسیون زنان دفتر تحکیم وحدت را قرائت کرد. متن این بیانیه قبلا در خبرنامه امیرکبیر آمده است.

بهزاد باقری، از دانشجویان طیف چپ، در ادامه به سخنرانی پرداخت و گفت: «ما باید با مقاومتان نشان دهیم که دانشگاه را نمی توانند تبدیل به پادگان کنند و سکوت گورستانی در آن حاکم کنند. چرا که دانشگاه آخرین سنگر آزادی است. دانشجویانی که برای آزادی مبارزه کرده اند و الان در بند هستند برای ما هیچ فرقی نمی کنند. برای ما بهروز کریمی زاده با علی عزیزی، مهدی گرایلو با علی نیکونسبتی فرقی ندارند. به کوری چشم حاکمیت دانشگاه هم لیبرال دارد، هم چپ و هم ناسیونالیست. ما جامعه ای می خواهیم که در آن زندان و سرکوب نباشد و آزادی سیاسی باشد». دانشجویان شعار دادند «دانشجوی زندانی آزاد باید گردند». مجری مراسم همچنین از ابولفضل جهاندار، سعید درخشندی که ۱۶ ماه است به اتهام توهین به رئیس جمهور و اقدام علیه امنیت ملی در بازداشت به سر می برند یاد کرد. وی همچنین یاد عزت ابراهیم نژاد و اکبر محمدی را گرامی داشت.

سلمان سیما، از دانشجویان دانشگاه آزاد، سخنرانی بعدی این تریبون آزاد بود. سیما در ابتدا یاد پروانه اسکندری، که اولین مراسم ۱۶ آذر را در دانشگاه تهران، برگزار کرد یاد کرد. این دانشجو سپس از دانشجویان در بند دانشگاه آزاد، یاسر گلی، الناز جمشیدی و مهدی نوری، هادی شفیع و… یاد کرد و افزود: «امروز ما صدای پای فاشیسم را نمی شنویم، بلکه آن را به چشم می بینیم. امروز دست فاشیسم از آستین دین بیرون آمده است. امروز چکمه پوشان فاشیست را می بینیم که پایشان را بر گلوی ما گذارده اند، اما آن ها کور خوانده اند. در این بین شدیدترین سرکوب ها نصیب دانشگاه می شود». سلمان سیما سپس از خواستار استقلال واقعی جنبش دانشجویی شد و گفت: «شارلاتانیزم سیاسی شاخ و دم ندارد و نباید فریب احزابی که می خواهند از آب گل آلود ماهی بگیرند را بخوریم».

در پایان این مراسم سجاد ویس مرادی، عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی امیرکبیر، بیانیه این انجمن را در خصوص روز دانشجو را قرائت کرد و علی وفقی، عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت، بیانیه دفتر تحکیم را به همین مناسبت قرائت کرد. متن این دو بیانیه به صورت جداگانه در خبرنامه امیرکبیر آمده است.

پس از پایان تریبون آزاد دانشجویان تجمع کننده با سر دادن شعار «مرگ بر دیکتاتور» به سمت سردر اصلی دانشگاه تهران حرکت کردند. دانشجویان پس از رسیدن مقابل سر در شعار می دادند «مردم چرا نشستین، ایران شده فلسطین»، «دانشجوی سیاسی آزاد باید گردد». در حالی که جمعیت حاضر در دانشگاه تهران توجه عابرینی که از پیاده روهای خیابان انقلاب عبور می کردند را به خود جلب کرده بود و مردم در خیابان به تماشای تجمع دانشجویان پرداخته بودند، اتوبوس هایی که از قبل به همن خاطر در حاشیه خیابان انقلاب پارک شده بود، به مقابل محل تجمع دانشجویان منتقل شدند و مردم در خیابان توسط پلیس متفرق شدند.

دانشجویان تجمع کننده سپس با سر دادن شعار «دانشجوی با غیرت، حمایت حمایت»، «دانشجو می میرد، ذلت نمی پذیرد»، «محمود احمدی نژاد عامل تبعیض و فساد»، « مرگ بر این دولت مردم فریب»، «برابری عدالت حق مسلم ماست»، «مرگ بر دیکتاتور» و… بار دیگر به سمت دانشکده فنی حرکت کردند و در آن جا به تجمع «دانشگاه، آخرین سنگر آزادی» پایان دادند.

پس از اتمام تجمع شنیده شد که ۵ نفر از دانشجویان دانشگاه علامه هنگام خروج از دانشگاه تهران توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده اند. گفته می شود علیرضا موسوی و سعید رحمانی در جمع دانشجویان بازداشت شده هستند. همچنین صبح امروز روشنک غیاثیان و مجتبی باستانی، از دانشجویان دانشکده امور اقتصادی، و میلاد عزیزی، دانشجوی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، توسط حراست دانشگاه تهران دستگیر شدند که از سرنوشت این دانشجویان نیز خبری در نیست. پس از اتمام تریبون خبر رسید علی نیکونسبتی، مسئول روابط عمومی دفتر تحکیم وحدت، با قرار کفالت از زندان آزاد شده است
.

Wednesday, December 05, 2007

اتوبوس من


اتوبوس من

شعر از منصور اسالو


تو و دانش و عشق در کنارم هستید
در جهل می سپردم راه
تو و بوسه و مهر در خاطرم هستید
گل و غنچه وگلوله در خاطرم بود
عشق هایم در هم تنیده اند
عشق به تو ،
عشق به مردم ،
عشق به خدا ،
عشق به عشق ،
عشق من به سندیکا ،
با عشق تو به من
چه جرمی مرتکب شدیم
وقتی که گفتیم و نوشتیم
دوست داریم
چه تلخ و چه شیرین بود
امروز هم محاکمه شدیم
به جرم سندیکا
لحظه لحظه رؤیاهایم خاکستری و گاه سرخ
و پیراهنم زرد و نارنجی است
حال که با مردمم هستم
پیراهنم آبی است
به رنگ پیراهن کارگران شرکت واحد
وکت و شلوار سورمه ای
به رنگ لباس رانندگان واحد
وچه با شکوه است
لحظه ای که سرود تولد سر دهند

کارگران پیروز شرکت واحد

Sunday, December 02, 2007

هادی خرسندی

همه با هم فرياد بزنيم...

همه با هم فرياد بزنيم
۱۶ آذر امسال را در شرايطي برگزار مي کنيم که پيش از آن که از سرکوب و سانسور و تهديد سخن به ميان آوريم، بايد از رشد بيش از پيش و بلوغ سياسي ِ جنبش دانشجويي سخن گفت... جنبشي که تهديد نه تنها لحظه اي حرکت پيشروانه اش را به عقب نراند بلکه او را از حصار و ديواره هاي دانشگاه به محيط بي رحم و تضادهاي عريان جامعه پرتاب کرد... رشد جنبش دانشجويي، بيش از هر چيز ديگري، نگرشي که دانشگاه را با بررسي ِ جزيره وار از جامعه جدا مي کرد، به سخره گرفته است. مطالبات دانشجويان و پيوند انکارناشدني اش با مطالبات اجتماعي امسال مسلماً در شعارهاي دانشجويان به چشم خواهد خورد. مخالفت صريح با خطر سايه گستر جنگ و تحريم اقتصادي که امروزه بر زندگي و حتي حداقل سطح زندگي آنان سايه افکنده است، مسلماً بيش از هر زمان ديگر در ۱۶ آذر امسال فرياد زده خواهد. طرح، دفاع و پيگيري ِ مطالبات کارگري توسط دانشجويان مسلماً در ۱۶ آذر امسال رساتر از هر زمان ديگري فرياد زده خواهد شد. پيگيري مطالبات زنان و طرح مسائل دختران دانشجو، مخالفت با تفکيک و نابرابري جنسيتي مسلماً در ۱۶ آذر امسال پرشورتر از هميشه فرياد زده خواهد شد. همه ي اين ها در کنار طرح مطالبات صنفي دانشجويان از ضرورت پيوند جنبش هاي اجتماعي با يکديگر و جلوه گر شدن اين پيوند در سطوح و عرصه هاي مختلف است. ۱۶ آذر ديگر نه روز ورق زدن خاطرات گذشته و فغان پراکنده، که روز بازيابي ريشه هاي مشترک جنبش کارگري، زنان، ضدجنگ، دانشجويي، کودکان و هر جنبش پيشرو و راديکال اجتماعي ديگر است.همه با هم پيش به سوي ۱۶ آذر.

فیلم دستگیری دو دختر دانشجو توسط مزدوران رژیم موسوم به "پلیس امنیت اخلاقی" عصر شنبه

فیلم دستگیری دو دختر دانشجو توسط مزدوران رژیم موسوم به "پلیس امنیت اخلاقی" عصر شنبه

روی عکس کلیک کنید و ببینید

جلوه جواهری یکی دیگر از اعضای کمپین یک میلیون امضا بازداشت شد


جلوه جواهری یکی دیگر از اعضای کمپین
یک میلیون امضا بازداشت شد

تغییر برای برابری: جلوه جواهري، عضو «کمپين يک ميليون امضاء» و از نويسندگان وب سايت «تغيير براي برابري»، ظهر امروز، شنبه دهم آذرماه 1386 در دادگاه انقلاب بازداشت شد.
این فعال جنبش زنان، صبح روز شنبه در پي احضار کتبي به دادگاه انقلاب مراجعه کرده و پس از چند ساعت بازجويي در دادسرای ویژه امنیت، به اتهام تشویش اذهان عمومی، تبلیغ علیه نظام، نشر اکاذیب از طریق انتشار اخبار کذب در سایت «تغییر برای برابری» بازداشت و به زندان اوین منتقل شد.
جلوه جواهري که دانشجوی کارشناسی ارشد رشته جامعه شناسی است، سال هاست در انجمن‌هاي زنان فعاليت مي‌كند و ترجمه ها، مقالات خود را از منظر جامعه شناسي در سايت‌ها و نشریات مختلف زنان منعکس می کند.
بازداشت جلوه جواهری در حالی اتفاق افتاده است که وی در پی بازداشت اش (به همراه 32 تن دیگر از فعالان جنبش زنان) در 13 اسفند سال گذشته در مقابل دادگاه انقلاب، قرار است روز 27 آذر ماه در رابطه به پرونده 13 اسفند خود محاکمه شود.
مريم حسين خواه، دیگر عضو کمپين نیز از سيزده روز پيش به همین اتهامات در زندان اوین به سر می برد.

Saturday, December 01, 2007

بيانيه ي کانون نويسندگان ايران به مناسبتِ نهمين سالگرد قتل محمد مختاري و محمدجعفر پوينده


بيانيه ي کانون نويسندگان ايران به مناسبتِ نهمين سالگرد قتل محمد مختاري و محمدجعفر پوينده

آزادي آي!

قوس نشاط آدمي اکنون

در اين سرزمين

چندان فرو نشسته و خاموش است

کز شش‌هزار خاطره

انگار خاکستر مي‌پاشند

بر چشم آب

ياران، هم‌گامان، زنان و مردانِ آزاده!در خزانِ نُه سال پيش، در پي قتل فجيعِ پروانه و داريوش فروهر، دو تن از ياران دلير و آزاده‌ي ما، محمد مختاري و محمدجعفر پوينده، به جرمِ نوشتن، سرودن و کوشيدن در راه آزادي بيان و قلم و انديشه، به دست شب‌پرستانِ سياه انديشي به قتل رسيدند که مردم را خاموش، روشنفکران را زبان‌بسته و قلم‌ها را شکسته مي خواهند.از آن پس، حاکميت آن چه در توان داشت به کار بست تا به لطائف‌الحيل، بر ژرفاي اين جنايتِ ضدِ بشري و ده‌ها جنايتِ مشابه سرپوش بگذارد و آمران و عاملانِ اين تبهکاري‌ها را از تيررسِ خشم مردم دور نگه‌دارد. ولي هنگامي که رازِ نهان آشکار شد و ديگر چاره‌يي جز پذيرشِ جنايت نديدند، کوشيدند با عَلَم کردنِ دادگاهي در بسته، در تاريکي و خاموشي، بدونِ حضورِ خانواده‌ها و وکيلانِ جان باختگان، سر و ته پرونده را هم بياورند و ناصر زرافشان، وکيلِ قربانيان و عضوِ کانون نويسندگان ايران را روانه‌ي زندان کنند.کانون نويسندگان ايران در نهمين سالگرد جان باختنِ محمد مختاري و محمدجعفر پوينده اعلام مي کند که با آرمان‌هاي آزادي خواهانه‌ي يارانِ از دست رفته‌ي خود بر سرِ همان پيمان است که بود، بر خواستِ آزادي بيان و قلم و انديشه بي هيچ حصر و استثنا براي همگان، هم چنان استوار است و تا روشن شدنِ کامل محتواي پرونده‌ها و محاکمه و مجازات آمران و عاملانِ اين جنايت‌هاي هولناک، دمي از پا نمي‌نشيند.ديدگان نخفته در گورِ ياران عزيز ما چشم به راه روزِ دادرسي است.کانون نويسندگان ايرانآذر ۱۳۸٦

ژاله اصفهانی درگذشت







ژاله اصفهانی شاعر معاصر و از چهره‌های سرشناس ادبيات در غربت از جهان رفت.
ژاله اصفهانی شاعر مهاجر ایرانی، شب گذشته (۹ آذر ماه) در لندن، در سن ۸۶ سالگی درگذشت. برخی، ژاله اصفهانی را "شاعر امید" دانسته‌اند که در اشعار ش آرزوی سعادت انسانها موج می‌زند. برخی دیگر شعر او را محزون خوانده‌اند



ژاله اصفهانی هشتاد و شش سال پیش در اصفهان متولد شده بود و بیشتر عمر خود را در مهاجرت گذراند.
از ژاله اصفهانی آثاری چون گل های خودرو، اگرهزار قلم داشتم و البرز بی شکست برجای مانده است.

نام و یادش هماره جاودان باد

Wednesday, November 28, 2007

شرح حال محكومي كه در ۱۶ سالگي مرتكب قتل شد



شرح حال محكومي كه در ۱۶ سالگي مرتكب قتل شد


نگرانم نباش مادر پنج سال زندان مرا به سختي كشيدن عادت داده است، اشك نريز مادر تقدير اين است كه زودتر از آنچه تصور مي‌شود از اين دنيا بروم. روز اعدام به زندان نيا مادر طاقت شنيدن مويه‌هايت را ندارم. راستي، گلدان‌هاي اطلسي اتاقم را آب مي‌دهي؟ نگران برادر كوچك‌ترم هستم، از او خوب مراقبت كن، به پدر بگو با تمام وجودم دوستش دارم و گاهي دلتنگ بوسه‌هايش مي‌شوم
عكس‌هاي مرا كه روي ديوار گذاشتي بردار مادر، ديگر به آن عكس‌ها نگاه نكن. راستي مادر جعبه مداد رنگي‌هايم هنوز در كشوي ميز است. آن را به كودكاني كه نياز دارند ببخش. يادت است مادر دوست داشتي مهندس كامپيوتر شوم. دوست داشتي مرا داماد كني، دوست داشتي قد كشيدنم را ببيني مرا ببخش مادر اگر در كنارت نبودم، مرا ببخش اگر در كودكي زنداني شدم. بعد از مرگم فقط برايم دعا كن براي مزدك هم دعا كن. هرچند مقصر مرگش نبودم و نادانسته چاقو به سينه‌اش برخورد كرد. از پدر مزدك عذرخواهي كن و بگو در آن زمان در زمان قتل فقط ۱۶ سال داشتم و كودكي بيش نبودم و نمي‌دانستم چه مي‌كنم.
اينها گوشه‌‌يي از حرف‌هاي علي مهين‌ترابي پسري است كه حالا به سن ۲۱ سالگي رسيده است. او كه در آستانه اجراي حكم قصاص قرار دارد به جرم قتل همكلاسي‌اش در ۱۶ سالگي اكنون در زندان به‌سر مي‌برد، آنچه در زير آمده قسمتي از شرح‌ حال علي است كه به قلم خودش نوشته شده است
اينجانب علي مهين‌ترابي متولد سال ۱۳۶۵. پدرم كارمند داروخانه و مادرم خانه‌دار است. دوران تحصيل را تا سال دوم هنرستان بدون هيچ‌گونه مشكل درسي گذراندم، طي ۱۶ سال پيش از اين حوادث تقريباً دوستان زيادي نداشتم. تنها سرگرمي من ورزش هندبال، درس خواندن و تعمير كامپيوتر بود
سال دوم هنرستان، پس از انتخاب رشته تحصيلي كامپيوتر كه علاقه وافري به آن داشتم به‌رغم مشكلات مالي در مدرسه غيرانتفاعي ثبت‌نام كردم و توانستم رتبه اول كامپيوتر را در آن مدرسه كسب كنم، به طوري كه براي شركت در المپياد كامپيوتر نيز معرفي شدم
متاسفانه در تاريخ ۱۴/۱۱/۸۱ طي نزاع دسته‌جمعي در مدرسه، درگيري بين ما و چند تن از هم‌مدرسه‌يي‌هايمان صورت گرفت كه منجر به فوت يكي از آنان به نام مزدك توسط من شد. و اين نزاع جرقه‌يي بود براي شعله‌ور كردن زندگي چند خانواده و نهايتاً خاكستر شدن من. با اتفاقي كه افتاد ضربه روحي، جسمي، اقتصادي و خانوادگي شديدي به خانواده‌هاي من و مزدك وارد شد، هر چند اين درگيري نه از روي عمد بلكه يك حادثه و اتفاق بود
روز حادثه با هم‌مدرسه‌يي خود كه هيچ شناختي نسبت به هم نداشتيم و هيچ خصومتي بين ما نبود، به دليل اينكه زنگ اول با ميلاد تنها دوستم، درگير شده بود، آشنا شدم و پس از اطلاع از درگيري اين دو نفر، من براي پيشگيري از دعوا به قصد ميانجيگري و اينكه مشكل انضباطي برايمان پيش نيايد، ميان آنها رفتم كه در همين حين دوستان مزدك نيز به سمت ما آمدند و به محض شروع درگيري با شنيدن صداي ديگران كه مي‌گفتند: مدير آمد! از هم جدا شدند
زنگ آخر كه مدرسه تعطيل شد، دم در مدرسه ما بار ديگر همديگر را ديديم. ميلاد به نيت اينكه دوستان مزدك ورزشكار بودند، چاقويي به من داد و گفت اگر ديدي به طرفت حمله كردند، با چاقو آنها را بترسان. اول گفتم بگذار فكر كنند ترسيديم و به منزل برويم، ولي با اصرار ميلاد چاقو را گرفتم و در جيبم گذاشتم
مزدك به سمت ما آمد و شروع به فحاشي كرد، با سر به كله من كوبيد، در يك آن فقط متوجه شدم سيلي‌يي به صورت او زدم. دور تا دور ما پر از دانش‌آموزان مدرسه بود، عده‌يي ما را جدا مي‌كردند، عده‌يي با من درگير بودند و ميلاد نيز با مزدك دعوا مي‌كرد
با فشار فيزيكي اطرافيان به عقب هل داده شدم و بر اثر همين هل دادن چند قدم عقب‌تر رفتم و چاقو را از جيبم خارج كردم تا مهاجمان ببينند و سمت من نيايند. مزدك نيز هنوز با ميلاد درگير بود و ميلاد از پشت سر او را مورد ضرب و جرح قرار داده بود كه مزدك به سمت من آمد. آن لحظه متوجه نشدم چه اتفاقي افتاد، جفت ما بر اثر ضربه وارد شده از پشت توسط ميلاد به زمين افتاديم
…ضمناً در صورتي كه فنر چاقو مورد كارشناسي قرار گيرد، ثابت خواهد شد كه از قبل مشكل داشته است. نمونه چاقو با تيغه عاري از خون در پرونده ثبت و ضبط شده است.
با حضور ناظم مدرسه در صحنه درگيري، عده‌يي متواري شدند و عده‌يي مزدك را كه به شدت عصباني بود، كنار كشيدند. وي در حال درآوردن كاپشنش بود و تهديد مي‌كرد متوجه شدم پيراهن وي خوني است. فرياد زدم كدام نامردي او را با چاقو زده؟ بعد جلوي تنها ماشيني را كه در نزديكي مدرسه در حال حركت بود، گرفتم تا او را به بيمارستان ببريم، پيش خودم فكر مي‌كردم حال وي خوب مي‌شود
متاسفانه با فرهنگ غلطي كه در بين شهروندان ما وجود دارد، همگي هراس اين را در دل دارند كه اگر فردي را به بيمارستان برسانند تحت بازداشت و بازجويي قرار مي‌گيرند. با توجه به همين مساله، صاحب خودرو گفت به من ربطي ندارد، هر كس او را زده خودش به بيمارستان برساند. من گفتم شما برسانيد، من اينجا هستم
مزدك مدتي روي زمين ماند تا يكي از دبيران مدرسه آمد و او را سوار بر خودرو كرد و به بيمارستان رساند. خودم به دفتر مدرسه رفتم، دانش‌آموزان ميلاد را نيز در حين فرار از صحنه جرم گرفتند و به دفتر آوردند. ميلاد التماس مي‌كرد و مي‌گفت بگو كار تو بود تا من را ول كنند و بروم. با تو هم كسي كاري ندارد‌!
با حضور ماموران كلانتري ۱۵ رجايي‌شهر به كلانتري منتقل شدم، من كه تا به حال به كلانتري يا آگاهي نرفته بودم، خيلي ترسيده بودم؛ ولي بنا به گفته افسر نگهبان كلانتري كه مي‌گفت مزدك زنده است، خدا را شكر مي‌كردم كه پس از حصول بهبودي حقيقت را خواهد گفت. پس از دو روز كه من هنوز نمي‌دانستم او فوت شده، پدرم به ملاقات من در بازداشتگاه آمد و گفت انتظار هيچ گونه حمايتي از من نداشته باش، تو با آبروي چندين و چند ساله‌ام بازي كردي. من نيز به او گفتم شما به ملاقات مزدك برويد، خودش همه چيز را برايتان توضيح مي‌دهد و مي‌گويد كه من نزده‌ام. پس از انتقال به آگاهي، به من تفهيم اتهام قتل شد، در آنجا متوجه شدم كه متاسفانه مزدك فوت شده است
پدرم تا ۲۰ روز به ملاقاتم نيامد و حتي با درخواست ديگران مبني بر تعيين وكيل نيز مخالفت كرد
پس از چند روز كه ميلاد متواري بود، با وكيل‌مدافع خودش به آگاهي مراجعه كرد. در آگاهي چه از نظر روحي و چه از نظر جسمي، مورد آزار و اذيت فراوان قرار گرفتم ؛ به طوري كه شب‌ها نيز با دستبند و پابند مي‌خوابيدم
به‌رغم سن كم، در بند عمومي نگهداري مي‌شدم و در بازجويي‌ها مجبور بودم هر گونه اتهامي را بپذيرم، حتي در اوايل بازجويي بنا به گفته رئيس دايره قتل آگاهي كرج، من وارد كردن سه ضربه را اعتراف كردم. در صورتي كه بعداً به گواهي پزشكي قانوني ثابت شد مقتول با يك ضربه فوت كرده و دو برش ديگر مربوط به پزشك جراح بوده است. ضمن اينكه نرسيدن به موقع و تشخيص نادرست از سوي پزشك بيمارستان، خود علت بسيار مؤثري بر نتيجه ناخوشايند واقعه بوده است. ( طبق اظهارات پزشك، وي در وهله نخست فكر كرده كه خونريزي مربوط به ناحيه شكم مضروب است، لذا به موقع نتوانست براي معالجه مزدك كاري صورت دهد
در نهايت پس از محاكمه به قصاص و ۱۰ سال حبس محكوم شدم و براي ميلاد نيز سه سال زندان در نظر گرفته شد و اين حكم به تاييد ديوان‌عالي كشور رسيد و براي استيذان به حوزه رياست قوه قضائيه ارجاع شد و در آنجا آيت‌الله شاهرودي دستور داد: « با توجه به نظريه مشاوران، پرونده در يكي از هيات‌هاي حل اختلاف به صلح و سازش ختم شود
طي يك سالي كه پرونده در شوراي حل اختلاف بود، به‌رغم تلاش‌هاي بي‌شائبه شوراي حل اختلاف، معاونت قضايي و مددكاران زندان رجايي‌شهر، متاسفانه ولي دم راضي به بخشش و عفو اينجانب نشد و تاكنون مصرانه سعي در اجراي حكم داشته است
حتي پدر مزدك، سهم ديه مادر مقتول را كه رضايت داده نيز تهيه و براي اجراي حكم پرداخت كرده است
از آنجا كه زمان زيادي تا اجراي حكم باقي نمانده است، عاجزانه تقاضاي رسيدگي مجدد و بيطرفانه پرونده را دارم، چرا كه اگر دقت نظر بيشتري در بررسي پرونده لحاظ شود، قطعاً بي‌گناهي من به اثبات خواهد رسيد.
علی مهین ترابی Weblog علی مهین ترابی