Wednesday, November 28, 2007

شرح حال محكومي كه در ۱۶ سالگي مرتكب قتل شد



شرح حال محكومي كه در ۱۶ سالگي مرتكب قتل شد


نگرانم نباش مادر پنج سال زندان مرا به سختي كشيدن عادت داده است، اشك نريز مادر تقدير اين است كه زودتر از آنچه تصور مي‌شود از اين دنيا بروم. روز اعدام به زندان نيا مادر طاقت شنيدن مويه‌هايت را ندارم. راستي، گلدان‌هاي اطلسي اتاقم را آب مي‌دهي؟ نگران برادر كوچك‌ترم هستم، از او خوب مراقبت كن، به پدر بگو با تمام وجودم دوستش دارم و گاهي دلتنگ بوسه‌هايش مي‌شوم
عكس‌هاي مرا كه روي ديوار گذاشتي بردار مادر، ديگر به آن عكس‌ها نگاه نكن. راستي مادر جعبه مداد رنگي‌هايم هنوز در كشوي ميز است. آن را به كودكاني كه نياز دارند ببخش. يادت است مادر دوست داشتي مهندس كامپيوتر شوم. دوست داشتي مرا داماد كني، دوست داشتي قد كشيدنم را ببيني مرا ببخش مادر اگر در كنارت نبودم، مرا ببخش اگر در كودكي زنداني شدم. بعد از مرگم فقط برايم دعا كن براي مزدك هم دعا كن. هرچند مقصر مرگش نبودم و نادانسته چاقو به سينه‌اش برخورد كرد. از پدر مزدك عذرخواهي كن و بگو در آن زمان در زمان قتل فقط ۱۶ سال داشتم و كودكي بيش نبودم و نمي‌دانستم چه مي‌كنم.
اينها گوشه‌‌يي از حرف‌هاي علي مهين‌ترابي پسري است كه حالا به سن ۲۱ سالگي رسيده است. او كه در آستانه اجراي حكم قصاص قرار دارد به جرم قتل همكلاسي‌اش در ۱۶ سالگي اكنون در زندان به‌سر مي‌برد، آنچه در زير آمده قسمتي از شرح‌ حال علي است كه به قلم خودش نوشته شده است
اينجانب علي مهين‌ترابي متولد سال ۱۳۶۵. پدرم كارمند داروخانه و مادرم خانه‌دار است. دوران تحصيل را تا سال دوم هنرستان بدون هيچ‌گونه مشكل درسي گذراندم، طي ۱۶ سال پيش از اين حوادث تقريباً دوستان زيادي نداشتم. تنها سرگرمي من ورزش هندبال، درس خواندن و تعمير كامپيوتر بود
سال دوم هنرستان، پس از انتخاب رشته تحصيلي كامپيوتر كه علاقه وافري به آن داشتم به‌رغم مشكلات مالي در مدرسه غيرانتفاعي ثبت‌نام كردم و توانستم رتبه اول كامپيوتر را در آن مدرسه كسب كنم، به طوري كه براي شركت در المپياد كامپيوتر نيز معرفي شدم
متاسفانه در تاريخ ۱۴/۱۱/۸۱ طي نزاع دسته‌جمعي در مدرسه، درگيري بين ما و چند تن از هم‌مدرسه‌يي‌هايمان صورت گرفت كه منجر به فوت يكي از آنان به نام مزدك توسط من شد. و اين نزاع جرقه‌يي بود براي شعله‌ور كردن زندگي چند خانواده و نهايتاً خاكستر شدن من. با اتفاقي كه افتاد ضربه روحي، جسمي، اقتصادي و خانوادگي شديدي به خانواده‌هاي من و مزدك وارد شد، هر چند اين درگيري نه از روي عمد بلكه يك حادثه و اتفاق بود
روز حادثه با هم‌مدرسه‌يي خود كه هيچ شناختي نسبت به هم نداشتيم و هيچ خصومتي بين ما نبود، به دليل اينكه زنگ اول با ميلاد تنها دوستم، درگير شده بود، آشنا شدم و پس از اطلاع از درگيري اين دو نفر، من براي پيشگيري از دعوا به قصد ميانجيگري و اينكه مشكل انضباطي برايمان پيش نيايد، ميان آنها رفتم كه در همين حين دوستان مزدك نيز به سمت ما آمدند و به محض شروع درگيري با شنيدن صداي ديگران كه مي‌گفتند: مدير آمد! از هم جدا شدند
زنگ آخر كه مدرسه تعطيل شد، دم در مدرسه ما بار ديگر همديگر را ديديم. ميلاد به نيت اينكه دوستان مزدك ورزشكار بودند، چاقويي به من داد و گفت اگر ديدي به طرفت حمله كردند، با چاقو آنها را بترسان. اول گفتم بگذار فكر كنند ترسيديم و به منزل برويم، ولي با اصرار ميلاد چاقو را گرفتم و در جيبم گذاشتم
مزدك به سمت ما آمد و شروع به فحاشي كرد، با سر به كله من كوبيد، در يك آن فقط متوجه شدم سيلي‌يي به صورت او زدم. دور تا دور ما پر از دانش‌آموزان مدرسه بود، عده‌يي ما را جدا مي‌كردند، عده‌يي با من درگير بودند و ميلاد نيز با مزدك دعوا مي‌كرد
با فشار فيزيكي اطرافيان به عقب هل داده شدم و بر اثر همين هل دادن چند قدم عقب‌تر رفتم و چاقو را از جيبم خارج كردم تا مهاجمان ببينند و سمت من نيايند. مزدك نيز هنوز با ميلاد درگير بود و ميلاد از پشت سر او را مورد ضرب و جرح قرار داده بود كه مزدك به سمت من آمد. آن لحظه متوجه نشدم چه اتفاقي افتاد، جفت ما بر اثر ضربه وارد شده از پشت توسط ميلاد به زمين افتاديم
…ضمناً در صورتي كه فنر چاقو مورد كارشناسي قرار گيرد، ثابت خواهد شد كه از قبل مشكل داشته است. نمونه چاقو با تيغه عاري از خون در پرونده ثبت و ضبط شده است.
با حضور ناظم مدرسه در صحنه درگيري، عده‌يي متواري شدند و عده‌يي مزدك را كه به شدت عصباني بود، كنار كشيدند. وي در حال درآوردن كاپشنش بود و تهديد مي‌كرد متوجه شدم پيراهن وي خوني است. فرياد زدم كدام نامردي او را با چاقو زده؟ بعد جلوي تنها ماشيني را كه در نزديكي مدرسه در حال حركت بود، گرفتم تا او را به بيمارستان ببريم، پيش خودم فكر مي‌كردم حال وي خوب مي‌شود
متاسفانه با فرهنگ غلطي كه در بين شهروندان ما وجود دارد، همگي هراس اين را در دل دارند كه اگر فردي را به بيمارستان برسانند تحت بازداشت و بازجويي قرار مي‌گيرند. با توجه به همين مساله، صاحب خودرو گفت به من ربطي ندارد، هر كس او را زده خودش به بيمارستان برساند. من گفتم شما برسانيد، من اينجا هستم
مزدك مدتي روي زمين ماند تا يكي از دبيران مدرسه آمد و او را سوار بر خودرو كرد و به بيمارستان رساند. خودم به دفتر مدرسه رفتم، دانش‌آموزان ميلاد را نيز در حين فرار از صحنه جرم گرفتند و به دفتر آوردند. ميلاد التماس مي‌كرد و مي‌گفت بگو كار تو بود تا من را ول كنند و بروم. با تو هم كسي كاري ندارد‌!
با حضور ماموران كلانتري ۱۵ رجايي‌شهر به كلانتري منتقل شدم، من كه تا به حال به كلانتري يا آگاهي نرفته بودم، خيلي ترسيده بودم؛ ولي بنا به گفته افسر نگهبان كلانتري كه مي‌گفت مزدك زنده است، خدا را شكر مي‌كردم كه پس از حصول بهبودي حقيقت را خواهد گفت. پس از دو روز كه من هنوز نمي‌دانستم او فوت شده، پدرم به ملاقات من در بازداشتگاه آمد و گفت انتظار هيچ گونه حمايتي از من نداشته باش، تو با آبروي چندين و چند ساله‌ام بازي كردي. من نيز به او گفتم شما به ملاقات مزدك برويد، خودش همه چيز را برايتان توضيح مي‌دهد و مي‌گويد كه من نزده‌ام. پس از انتقال به آگاهي، به من تفهيم اتهام قتل شد، در آنجا متوجه شدم كه متاسفانه مزدك فوت شده است
پدرم تا ۲۰ روز به ملاقاتم نيامد و حتي با درخواست ديگران مبني بر تعيين وكيل نيز مخالفت كرد
پس از چند روز كه ميلاد متواري بود، با وكيل‌مدافع خودش به آگاهي مراجعه كرد. در آگاهي چه از نظر روحي و چه از نظر جسمي، مورد آزار و اذيت فراوان قرار گرفتم ؛ به طوري كه شب‌ها نيز با دستبند و پابند مي‌خوابيدم
به‌رغم سن كم، در بند عمومي نگهداري مي‌شدم و در بازجويي‌ها مجبور بودم هر گونه اتهامي را بپذيرم، حتي در اوايل بازجويي بنا به گفته رئيس دايره قتل آگاهي كرج، من وارد كردن سه ضربه را اعتراف كردم. در صورتي كه بعداً به گواهي پزشكي قانوني ثابت شد مقتول با يك ضربه فوت كرده و دو برش ديگر مربوط به پزشك جراح بوده است. ضمن اينكه نرسيدن به موقع و تشخيص نادرست از سوي پزشك بيمارستان، خود علت بسيار مؤثري بر نتيجه ناخوشايند واقعه بوده است. ( طبق اظهارات پزشك، وي در وهله نخست فكر كرده كه خونريزي مربوط به ناحيه شكم مضروب است، لذا به موقع نتوانست براي معالجه مزدك كاري صورت دهد
در نهايت پس از محاكمه به قصاص و ۱۰ سال حبس محكوم شدم و براي ميلاد نيز سه سال زندان در نظر گرفته شد و اين حكم به تاييد ديوان‌عالي كشور رسيد و براي استيذان به حوزه رياست قوه قضائيه ارجاع شد و در آنجا آيت‌الله شاهرودي دستور داد: « با توجه به نظريه مشاوران، پرونده در يكي از هيات‌هاي حل اختلاف به صلح و سازش ختم شود
طي يك سالي كه پرونده در شوراي حل اختلاف بود، به‌رغم تلاش‌هاي بي‌شائبه شوراي حل اختلاف، معاونت قضايي و مددكاران زندان رجايي‌شهر، متاسفانه ولي دم راضي به بخشش و عفو اينجانب نشد و تاكنون مصرانه سعي در اجراي حكم داشته است
حتي پدر مزدك، سهم ديه مادر مقتول را كه رضايت داده نيز تهيه و براي اجراي حكم پرداخت كرده است
از آنجا كه زمان زيادي تا اجراي حكم باقي نمانده است، عاجزانه تقاضاي رسيدگي مجدد و بيطرفانه پرونده را دارم، چرا كه اگر دقت نظر بيشتري در بررسي پرونده لحاظ شود، قطعاً بي‌گناهي من به اثبات خواهد رسيد.
علی مهین ترابی Weblog علی مهین ترابی

Tuesday, November 27, 2007

تصاویر تکان دهنده

نیروی انتظامی در مرحله جدید طرح موسوم ارتقاء امنیت اجتماعی




صاویر تکان دهنده از برخوردهای وحشیانه نیروی انتظامی در مرحله جدید طرح موسوم ارتقاء امنیت اجتماع
خبرنامه امیرکبیر: در پی تایید و تاکید آیت الله خامنه ای بر ادامه طرح موسوم به ارتقا امنیت اجتماعی علیرغم آن که نیروی انتظامی پیش از این اعلام کرده بود ضرب و شتم متهمین موسوم به اراذل و اوباش اشتباهی بوده که از مامورین این نیرو سر زده است، اما به نظر می رسد برخوردهای فراقانونی، زننده و خلاف حقوق شهروندی مامورین نیروی انتظامی در پی اعلام حمایت رهبری از این طرح با شدت بیشتری از سر گرفته شده است. تصاویر زیر گوشه ای از برخورد این نیرو با متهمین موسوم به اراذل او باش را نشان می دهد


:

Sunday, November 25, 2007

اعتراض بیش از یک هزار تن از مدافعان حقوق برابر به بازداشت «مریم حسین خواه»

اعتراض بیش از یک هزار تن از مدافعان حقوق برابر به بازداشت «مریم حسین خواه
يكشنبه4 آذر 1386
همه ما مثل مریم گزارشگر درد و رنج زنان هستیم
روز 26 آبان ماه مریم حسین خواه، یکی از صدها فعال کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز و یکی از بی شمار روزنامه نگاران و نویسندگان مدافع حقوق زنان را در پی احضاریه ای کتبی در دادگاه انقلاب بازجویی کردند و به خاطر نوشته ها و فعالیت هایش در سایت «تغییر برای برابری» (سایت کمپین یک میلیون امضاء) و سایت «زنستان» (ارگان مرکز فرهنگی زنان) به تشویش اذهان عمومی و نشر اکاذیب متهم کردند و پس از تعیین قرار وثیقه ای 100 میلیون تومانی، به خاطر نداشتن وثیقه به بند عمومی زندان اوین منتقل کردند. این درحالی است که سایت تغییر برای برابری یکی از سایت های کمپین گسترده و پرتنوع یک میلیون امضاء و متعلق به همه اعضا و هواداران آن است و بسیاری از معترضان به قوانین تبعیض آمیز موجود علیه زنان، در آن قلم می زنند، گزارش تهیه می کنند و در مجموع آن را اداره می کنند. ما فعالان حقوق برابر همگی با برداشتن گام هایی هرچند کوچک در جهت آگاهی رسانی به مردم و هموطنان خود در مورد نظام حقوقی تبعیض آمیز کنونی سعی کرده ایم تجربه ها و گزارش ها و دردهای جامعه زنان را هر جا امکان پذیر بوده مکتوب سازیم، چه در سایت های خود همچون تغییر برای برابری، زنستان، کانون زنان ایرانی، میدان و... چه در وبلاگ های خود و چه در روزنامه های رسمی کشور و چه به صورت شفاهی و چهره به چهره.
از این رو اگر مسئولیت و گزندی از فعالیت های قانونی و خبررسانی شفاف و انتشار مکتوبات و مقالات در سایت «تغییر برای برابری» یا سایت «زنستان» متوجه هر یک از کنشگران این جنبش باشد قطعا بر دوش تک تک ما امضاء کنندگان این نامه که خود را متعلق به جنبش حقوق برابر و مدافع آن می دانیم، قرار دارد. همه ما مدافعان و فعالان جنبش حقوق برابر، همچون مریم حسین خواه، گزارشگر درد و رنج زنان کشورمان هستیم، همه ما می نویسیم و به نظام حقوقی ناعادلانه کنونی، معترض ایم. ما نیز با انعکاس رنج و درد جامعه زنان و مکتوب نمودن روند فعالیت های مسالمت آمیز و مصلحانه خود در سایت ها، وبلاگ ها و روزنامه های مختلف از جمله تغییر برای برابری و زنستان، با مریم حسین خواه شریک ایم از این رو همه سایت هایی که از حقوق برابر می نویسند را متعلق به خود می دانیم و بی شک این سایت ها نه از آن یک فرد (مریم حسین خواه) و نه از آن هیچ یک از فعالان جنبش حقوق برابر (به تنهایی) نیست بلکه متعلق به همگی کسانی است که در آن قلم می زنند و اعتراض خود را نسبت به قوانین تبعیض آمیز فریاد می کنند. بنابراین، همگی ما مسئول همه آنچه در این سایت ها و در دفاع از حقوق زنان انتشار می یابد، هستیم. ما امضاء کنندگان این بیانیه در جهت انعکاس درد و رنج زنان و به منظور اصلاح قوانین تبعیض آمیزی همچون تعدد زوجات، دیه نابرابر، افزایش سن مسئولیت کیفری دختران و... مانند مریم حسین خواه در راه احقاق حقوق زنان و بهبود زندگی آنان سعی می کنیم آموزه های خود را از زنانی که دچار معضلات ناشی از وجود این قوانین تبعیض آمیز شده اند در سایت های زنانه و روزنامه ها و مجلات مکتوب و منعکس سازیم. بی شک اگر «مریم حسین خواه» مسئول نوشته ها و فعالیت های خود در سایت های زنانه، از جمله سایت های زنستان و تغییر برای برابری و فعالیت در کمپین یک میلیون امضاء است ما نیز کمتر یا بیشتر، قبل یا بعد از او، در این راه قدم برداشته ایم و حال اگر قرار است او در زندان باشد برای همان کاری که همه ما نیز کرده ایم، پس هزاران فعال و مدافع حقوق برابر در ایران باید راهی زندان ها شوند. از این رو ما امضاء کنندگان این نامه با صدای بلند اعلام می کنیم که: همه ما همچون مریم حسین خواه در مقابل احقاق حقوق شهروندی زنان هموطن مان، خود را مسئول می دانیم و از این رو دست به قلم می بریم و مشکلات را منعکس می سازیم و آن که اکنون در زندان بسر می برد خواهر ماست که بی گناه و به جرمی به زندان برده شده که همه ما هر روز و هر ساعت انجام می دهیم. ما مسئولیم و مانند مریم حسین خواه نگران شرایط دردناک و اسف بار زنان کشورمان هستیم از این رو می نویسیم، گزارش می دهیم و برای حساس کردن افکار عمومی جامعه مان به معضلات زنان، اخبار تهیه می کنیم و اگر ظلمی به دختری در هر جای سرزمین مان روا شود به آن اعتراض خواهیم کرد. چون ما خود را مسئول و دلسوز شهر و کشوری می دانیم که در آن زندگی می کنیم حتا اگر زن باشیم و نظام حقوقی کشورمان حقوق زنان را نیمی از حقوق شهروندان مرد به حساب آورد.
امضاء کنندگان به ترتیب حروف الفبا (نام کوچک):
آذر جوان / آذین سمرمند / آراز م. فنی / آرامش دوستار / آرزو رضا پور / آرسن نظریان / آرش آروین / آرش آشوری نیا / آرش ایرانی / آرش بهشتی / آرش بهمنی / آرش بيژن زاده / آرش حافظي / آرش حسن نیا / آرش سهامي / آرش ناطقی / آرش نصيري اقبالي / آرمين قهقايي / / آزاده ثبوت / آزاده خسروشاهی / آزاده رضازاده / / آزاده کیان / آزيتا رضوان / آسیه امینی / آمنه سعیدی / آمنه شیرافکن / آنا یوسفی/ آناهيتا فضل / آناهیتا ابراهیمی / آناهیتا پیرهاشمی / آناهید رمضی / آيدا روشنفكر / آیدا قجر / آیدین رضا پور / آیسان ترخوانه / آینده آزاد
ابراهیم امدادی / ابراهیم خلج مهری / ابراهیم مرادی / احترام شادفر / احسان رمضانیان / احسان شاندیز / احسان محمدی / احسان نوروزی / احمد ایزدی / احمد باطبی / احمد حمید زاده / احمد زاغیان / احمد زمانی / احمد فاتحی / احمد فرهادی / احمد نجاتی / احمد نوین / احمد کیهان / / اردوان ارشاد / ارژنگ شکرلو / ارسام مصباحی / ارسلان بهتی / ارمغان ژند / اسد مذنبی / اسما رضایی / اسماعيل ناطقي / اسماعیل شبان / اشرف جهانی / اشرف ضیائی پور / اشكان آرشيان / اشكان منفرد / اعظم ادیبی / اعظم حسنی / اعظم عفتی / اعظم مرادی / اعظم ویسمه / افرا شکرلو / افروز مغزی / افسانه گودرزی / افسانه معصمی / افسانه وفايي / افشین حدادي / اقدس مرعشی / اكرم حبیبی / اكرم خيرخواه / المیرا علی حسینی / الناز انصاری / الناز ناصحی / الناز ناطقی / الهام جمزاد / الهام عبادتی / الهام قیطانچی / الهام میرزایی / الهام نهاوندی / الهام هادیان / الهه امانی / الهه هیکس / امير خسرو دليرثاني / امير قبا فرهي / اميرحسام صلواتي / اميرنورمندي / امید ایران مهر / امید حبیبی نیا / امید معماریان / امید کوهی / امیر اردستانی / امیر امیدوار / امیر امیرقلی / امیر جباری / امیر جوینده / امیر حسین گنجبخش / امیر رضوی / امیر معصومی / امیر یعقوبعلی / امیرعباس نخعی / امین بیات / امین ثورنگ / امین حسینی اصل / امین قلعه ای / / ايرج جمشيدي / ايرج میرمحمدی / اکبر دراگ سخن / اکبر رضا پور / اکبر زرگر / اکبر عطری / اکبر مهدی / ایران پرورش / ایران دخت فرج زاد / ایراندخت فامیلی / ایرج اورجی گیوی / ایرج ریاحی / ایرج غفاری / ایمان پاکنهاد / ایمان صالحی / ایمان ممبینی
بابک احمدی / بابک براری / بابک مهدی پور دستجردی / باربد گلشیری / بامشاد یغمایی / بتول جودكي / بشیر رکنی / بنفشه حجازی / بنفشه رمضانی / بهار بهساز / بهار حسینی / بهار عراقی / بهار مجدزاده / بهاره مرادی / بهاره میرزاحسین / بهاره هدایت / بهارک کشاورز / بهجت داداشی / بهداد بردبار / بهرام رجائی / بهرام سپاسگزار / بهروز خلیق / بهروز سورن / بهروز فدائی / بهروز مهرانفر / بهروز کریم پور / بهزاد امیری / بهزاد ذوالنور / بهزاد رحمان زاده / بهزاد صفری / بهزاد عاشوری / بهزاد مهرانی / بهزاد مهرداد / بهزاد کریمی / بهمن احمدی امویی / بهمن جزایری / بهمن نیرومند / بهناز شکاریار / بهناز مهرانی / بهنام امینی / بیتا طاهباز / بیژن اقدسی / بیژن اوشیدری / بیژن رستگار / بیژن زاهدي
پارسا پارسائی / پانته آ گوهری / پرستو الهیاری / پرستو دوکوهکی / پرستو رضایی / پروانه علی پور / پروانه ناطقی / پروانه وحیدمنش / پروشات شکرلو / پروين اشرفي / پرویز حدادی زاده / پرویز داورپناه / پرویز میرمکری / پروین اردلان / پروین امیری / پروین ضرابی / پرتو نوری علا / پروین وفایی زاده / پريسا علي نژاد / پریا رضایی / پریسا احمدی / پریسا احمدیان / پریسا الوند / پریسا انصاری / پریسا جهانی / پریسا دیالمه / پریسا قاسم آباد / پریسا مرعشی / پریسا کاکائی / پریسا کریمی / پریناز صفائی / پریناز نعیمی / پژمان رحیمی / پژهان مختاري / پناه فرهاد بهمن / پوریا عالمی / پويا سوداوري / پویا امیری / پویا پویایی / پویا زندی / پوپک مهاجر / پویش عزیزالدین / پیام احتسابیان / پیمان پاکمهر / پیمان حامیان / پیمان سیدین / پیمان مالاز / پیمان مجتهدپور / پیمان محتشمی
تارا سپهری فر / تارا نجداحمدی / تانيا احمدي / تایماز منقبتی / ترانه امیرتیموری / ترانه بنی یعقوب / ترانه پستچی / تندیس بیشه سری / تهمینه کریمی / توران انتظاریان / تورج پارسي / تورج تسلیمی / تکین آغداشلو / تینا فرازنده
ثريا نويدي / ثریا یعقوبی / ثریا نیازی / ثمانه خادمی / ثمین نورمحمدی
جادی میرمیرانی / جاوید جاویدنیا / جعفر حسین زاده / جلوه جواهری / جمشيد آيين دار / جمشيد ظهوریان / جمشید صفایی نوا / جواد صفوی زاده / جواد لگزيان / جواد موسوی خوزستانی
حامد اسحق تبار / حجت الله شریفی / حسام اردشیر / حسام فیروزی / حسن بهگر / حسن جعفری / حسن درويش پور / حسن رضایی / حسن رودگر / حسن زارع زاده اردشیر / حسن زرهی / حسن زهتاب / حسن شمشیری / حسن فاضل کاشانی / حسن معنوی / حسين رزاقي / حسین تقی لو / حسین قاضیان / حسین لاجوردی / حسین منتظر حقیقی / حسین ورجاوند / حميد آذرم منش / حميد مافي / حميدرضا ابراهيم زاده / حميده اسدالهی / حميده نظامي / حمید حمیدی / حمید دباشی / حمید علیزاده / حمید قلعه ئی / حنیف یزدانی / حوریه خسروشاهی
خدیجه مقدم / خسرو جاهد / خسرو خواجه نوری / خسرو قجر / خشایار دیهیمی / خلیل مومنی / خورشید عابدین / خوشه صانعی
دارا نیرویی / داریوش خالوندی / داریوش قلی زاده / داریوش نودهی / دانوش ایل باقی / داوود اشرفی / داوود رضوي / داوود محمدی / داوود نوائیان / دنا فرشادی / دنیا تکلو
راحله بکتاش / راحله حسینی / راحله داودی / راحله عسگری زاده / راحله علی آبادی / راشد ضیافتی / راضیه مرادی / / رامش کیانی / رامین موتاب / رحمت الله میرزاد / رحیم حسنی تبار / رحیم قابل نژاد / رزا بهرامی / رزا حسامي / رزا قراچورلو / رزا واحدی / رشید اسماعیلی / رضا اقنامی / رضا اكوانيان / رضا بحري / رضا چرندابی / رضا رحیم پور / رضا سلطانوند / رضا فائزی / رضا فرشاد / رضا قریشی / رضا گنجی / رضا محمدی / رضا کرندابی / رضا کریمی / رضوان پاشازاده / رضوان مقدم / رضوانه حقیری / رقیه کریم زاده / رها مسعودیان / رها نیکو / روجا بندری / روجا فضائلی / روجا لطفي نژاد / روح الله خادمیان / روحی افسر / روزبه شفيعي / روزبه گرجی / روزبه میرابراهیمی / روشنک قریشی / روفیا رمضان علی / روناک علیمی / رویا ابراهیمی / رویا پاکزاد / رویا رهبر / رویا صحرایی / رویا طلوعی / رویا فضلی / رویا محمدی / رکسانا ستایش / ریحانه حقیقی
زارا امجدیان / زانيار احمدي / زری عرفانی / زهرا بيگدلي / زهرا تیرانی / زهرا داوري / زهرا صادقی / زهرا علي بازي / زهرا داور / زهرا قاسمی / زهرا قنبری / زهرا محمدی / زهرا منافی / زهرا نصیری / زهرا ولی حصاری / زهره ارزنی / زهره اسدپور / زهره امین / زهره حیدری / زهره شجاعی / زهره قدسی / زیبا لاهیجی / زینب باباخانی / زینب بایزیدی / زینب پیغمبرزاده / زینت درزی
ژیلا بنی یعقوب / ژیلا محجوب / ژینوس باباطاهر / ژاله برازجانی
ساچلی افلاکی / ساحل صالحی / سارا بیگ محمدی/ سارا زمانی / سارا ساسانی / / سارا لقایی / سارا لقمانی / سارا محمدی / سارا مظاهری / سارا ورامینی / سارا کیان / ساره سالاری / ساقی لقایی / سالار اشعری / سالومه فخاری نژاد / سام الدین ضیائی / سام ایران منش / سام قندچی / سامان رسول پور / ساناز الله بداشتی / سانیا شادمهر / سپهر صمیمی دهکردی / سپيده قدرت / سپیده زمانی / ستار اميني / ستار لقایی / ستاره سجادی / ستاره فرخ نیا / سحر افاضلی / سحر بیانی / سحر سجادی / سحر طلوعي / سحر قنواتی / سحر رضازاده / سحر مصطفایی / سحر مفاخم / سرور صاحبی / سعيد ترابيان / سعيد عبدي / سعيد موسوي / سعید احمدزاده اردبیلی / سعید حبیبی / / سعید صادقیان / سعید قاسمی نژاد / سعید موسوی / سعید کلانکی / سعیده شادابی / سعیده نعیمی / سمانه دادور / سمانه مرادیانی / سمانه موسوي / سميه رشیدی / سمیرا کلهر / سمین دها / سمیه رشیدی / سمیه فرید / سمیه موسوی / سمیه میرزایی / سهیل درایه / سهیلا بشرا / سهیلا ثقفی / سهیلا ستاری / سهیلا گرجی / سودابه سیرجانی / سودابه فرخ نیا / سوسن ضرابي / سوسن طهماسبی / سوسن معماری / سولماز اکبری / سولماز حاجی دینی / سولماز شریف / سولماز محجوبی فر / سونيا طيبي / سونیا غفاری / سونيا طيبي/ سيامك طاهري / سياوش برهان دياني / سیامک الیاسی / سیامک ستوده / سیامک عبدی / سیامک فرید / سیاوش ابقری / سیاوش فرجی / سیاوش منتظری / سید امیر ذاکری / سیروس اردلان / سیما افشار / سیما حسین زاده / سیما سیاح / سیمین بهبهانی / سیمین بیاتی / سیمین مرعشی / سیمین کریمی / سینا انصاری / سینا مالکی
شادي جنتي / شاهرخ قدیمی / شايا شهوق / شبنم رحمتي / شراره رضایی / شراره فشنگچي / شروین متین روحانی / شعله شاهرخی / شقایق درنشان / شهاب الدین شیخی / شهاب اللهیاری / شهرام اسکندری / شهرام آقامیر / شهرام ایرانپور / شهرام رحیمیان / شهران طبری / شهربانو ملک زاده / شهرزاد لاری / شهرزاد هادیان / شهره موحدي / شهروز افشاری پور / شهریار ماجری کسمائی / شهلا ایروانی / شهلا بهاردوست / شهلا شرف / شهلا شفیق / شهلا لاهیجی / شهلا مبینی / شهناز بیات / شهين محمدي / شهین دوستدار / شوكت الملوك صالح زاده / شيركو جهانی / شيرين دليلي / شيرين مومني / شيوا تقوي / شيوا یحیی پور / شکرالله فلاح زاده / شیدا محمدی / شیده رضوانی / شیرین اردلان / شیرین امیری / شیرین عبادی / شیرین موسوی / شیرین ناجی / شیوا بدیهی / شیوا دولت آبادی / شیوا طحان / شیوا نظرآهاری
صادق مثقالی / صادق نوابی / صادق کار / صادقه شیردل / صالح کیامری / صبري بهمني / صديقه بحرائي / صدیقه حاجی مقدم / صدیقه دبستانی / صدیقه فخر آبادی / صدیقه کشاورز / صفورا نوربخش / صنم گواری / صوفیا محمودی / طاهر اكوانيان / طاهره خسروشاهی / طاهره ممتاز / طلعت تقی نیا
عاطفه جعفری / عاطفه حسن بخش / عاطفه صارمی / عاطفه طاهایی / عباس حکیم زاده / عباس عاقلی زاده / عباس علی محمدی / عباس محمدی / عباس مخبر / عباس نوربخش/ عبدالرضا احمدي / عبدالرضا تاجیک / عبدالله مومنی / عبداله کریم آبادی / عذر صمدی / عزیز کرملو / عسگر داوودی / عسل اخوان / عشا مومنی / عشرت عبداللهي / عطیه عسگرزاده / عطیه وحیدمنش / عفت ماهباز / عفت محمدپور / علاء الدین ملک آرایی / علي احدي / علي رضا رحيمي نژاد / علي قائدي / عليرضا جباري / عليرضا فقاهتي / عليرضا كرماني / علی افشاری / علی اکبر خسرو شاهی / علی اکبر موسوی خوئینی / علی ایلباقی / علی آینه / علی پور نقوی / علی ثمری / علی جمالی / / علی دهقان / علی صادقی / علی صمد / علی صمد پوری / علی طایفی / علی عبدی / علی قائدی / علی قوچه / علی مختاری / علی معلمی / علی موسیوند / علی هنری / علی وفقی / علی کلائی / علیرضا اخوان / علیرضا آذری / علیمحمد حسینی آملی / عمار ملكي غزال عسگری زاده/ غفور محمدی
فائزه زند / فاضل امجدي / فاطمه اعلم / فاطمه بختیاری / فاطمه پیغمبرزاده / فاطمه حاجی دینی / فاطمه حسامي / فاطمه خوشرو / فاطمه شاه نظری / فاطمه صفاییان / فاطمه مسجدی / فاطمه مصلح / فاطمه ملک زاده / فتانه عباسی / فتانه فراهانی / فتحیه زرکش یزدی / فخرالدین افخمی / فخری زرشگه / فخری شادفر / فخری نامی / فراز یکیتا / فرانک فرید / فرج الله عسگری زاده / فرح رمضانی / فرح طاهری / فرخ قره داغی / فرخ نگهدار / فرخنده جبارزادگان / فرزانه رسولي / فرزانه طاهری / فرزانه عظیمی / فرزانه مهردل / فرزانه موثق نژاد / / فرشاد قربانپور / فرناز سیفی / فرناز فلاحت / فرنوش اشتری / فرهادداودی / فرهمند رکنی / فرود سیاوش پور / فروزان عاملی / فروغ سمیع نیا / فروغ قره داغي / فريد مصلحيان / فرين حسين روحانيان / فریبا جلالی / فریبا داودی مهاجر / فریبا صدیقی / فریبا مرزبان / فریبا مهلتی / فرید مکی نژاد / فریده خسروشاهی / فریده غائب / فریناز امینی / فهیمه ایل باقی / فواد خاك نژاد / فواد مجیدی / فیروزه راد / فیروزه مهاجر / قاسم مقیمی / قدیر احمدزاده
كامران طاهباز / كيوان سيار / كيوان صميمي / کارن جواهری / کاظم شکری / کاظم علمداری / کاظم متولی / کامبیز سلطانین / کامران طاهباز / کاوه ضرغامی / کاوه مظفری / کاوه کرمانشاهی / کاوه داد / کریم شامبیاتی / کمال ارس / کوروس افشارطوس / کوروس افهمی / کوروش گلنام / کوهیار گودرزی / کوهیار میرزاد / کیانا هاشمی / کیانوش سنجری / کیانوش فرید / کیوان سیار / کیوان مهجور / کیومرث حکیم / کیومرث صابغی
گلبرگ باشی / گلرخ سپاسدار / گلمراد مرادی / گلناز ملک / گلنوش اشتری / گوهر بيات / گوهر شميراني گيلان نصيری / گیتا طاهباز / گیتی پرویزی / گیتی سلامی
لادن سلامی / لاله رشيدي / لاله نصیری / لقا دهدشتی / ليلا ايماني / ليلا ايماني / ليلا صحت / لیلا ضمیری / لیلا طباطبایی / لیلا متین پور / لیلا مقدم نژاد / لیلی فرهادپور / لیلی مظاهری / لیونا عیسی قلیان
مانا سرخوش / مانا نوری / م. ساقی / مارال فرخی / مازیار سمیعی / مازیار ملک آرایی / / ماندانا مقدم / مانی حکیم / مانی ممبینی / ماه منیر رحیمی / مجتبی صادقزاده / مجتبی فتحی / مجيد تولايي / مجید برزگر / مجید عبد الرحیم پور / مجید فتحی / محبوبه حسین زاده / محبوبه محبی / محبوبه کرمی / محسن رحماني / محسن سازگارا / محسن عامري / محسن محمدي / محسن معین الدین / محسن نجاد / محمد اخوان / محمد آشور / محمد اعظمی / محمد اميني / محمد انصاری / محمد بهزادي / محمد بهشتی / محمد پرهامی / محمد جواد شفيعي / محمد جواد طواف / محمد جورابچی / / محمد حاجی مرادی / محمد رستمی / محمد رضا براتی / محمد رضوی / محمد شمس / محمد صابونی / محمد طالعی / محمد عباسی / محمد علي عسگري / محمد قلیخانی / محمد منتظری / محمد ميلاني / محمد هاشمی / محمد واحدی / محمد یوسفی / محمدحسين عليپور / محمدرضا صفایی / محمدرضا عطایی / محمدرضا يداك / محمود معتقدی / محمود نوری / محمود کمالی / محمود کویر / مرتضی صادقی / مرتضی کلاته / مرتضي عبدالعليان / مرجان توحیدی / مرجان لقایی / مرجان نمازی / مرضیه ثابت / مريم اكبري / مريم شريف / مريم ضيا / مریم افشار / مریم امامی / مریم اولاد عظیمی / مریم بهرمن / مریم تقی دوست / مریم رحمانی / مریم زندی / مریم سطوت / مریم قنبری / مریم مالک / مریم میرزا / مریم میهن دوست / مریم نظربلند / مریم کاشانی / مریم کسایی / مریم یوسفی / مزدك موسوي / مزدک بامدادان / مزدک دانشور / مژده دقیقی / مژگان ثروتي / مژگان مالکیان / مستوره برادران نصیری / مسعود ارشادیفر / مسعود باستانی / مسعود بهنود / مسعود شب افروز / مسعود شکری / مسعود فتحی / مسعود مجیری / مسيح علي نژاد / مصطفي تنها / مصطفی داوودآبادی / مصطفی صادقی / مصطفی عبدی / مظفر رزاقي / معصومه لقمانی / معصومه محمودی / معصومه ملک زاده / ملوك عزيز زاده / ملوک ملاحسینی / ملیحه رزازان / مناراصغری / منصور بیات زاده / منصور حيات غيبي / منصور دادور / منصوره شجاعی / منصوره فتوره چی/ منوچهر تقوی بیات / منوچهر سالکی / منوچهر شجاعی / منوچهر فاضل / منوچهر فرج زاده / منوچهر یوسفی / منیره برادران / منیره کاظمی / منیژه حاجی مقدم / منیژه حبشی / منیِِِِژه مرعشی / منیژه گازرانی / مه لقا جدي / مهديس اميري / مهديه قافله باشي / مهدی ابراهیم زاده / مهدی اکرمی پویا / مهدی امینی / مهدی پیامی فر / مهدی حیدری / مهدی خانبابا تهرانی / مهدی شاه حیدری / مهدی عباسی / مهدی عربشاهی / مهدی فتاپور / مهدی فروزانفر / مهدی مجتهدی / مهدی محسنی / مهدی کاشف / مهراب کابلی / / مهرانگیز کار / مهراوه خوارزمی / مهربان ایرانی / مهرداد بیگدلی / مهرداد توفیق / مهرداد حمزه / مهرداد خزدوز / مهرداد درویش پور / مهرداد فرساد / مهرداد گورکن / مهرداد لوایی / مهرداد مشایخی / مهرزاد غنی پور / مهرنوش كلانتر / مهسا امرآبادی / مهسان بهنود / مهشید راستی / مهناز شمس / مهناز صفا / مهوش آزاد / مهوش یمینی / مهين عليبابايي / مهین ارجمند / مهین خدیوی / مونا عربشاهی / مونا قاسميان / مونا محمدزاده / ميترا ترابي / ميرمحمود يگانلي / مکرم ملک زاده / میثم اشتریپ / میثم رضایی / میر احمد چابک / میرحمید حمیدی / مینا ربیعی / مینا شکری
نادر حاج محسن / نادر فتوره چی / نازلي كاموري / نازلی فرخی / نازنین اسدی / نازنین افشین / نازنین غریب نواز / نازنین کاظمی / ناصر مستشار / ناصر نیچالانی / / ناناز اویسی / ناهيدخيرابي / ناهید ابهری لاله / ناهید توسلی / ناهید جباری / ناهید جعفری / ناهید صادقی / ناهید موسوی / ناهید میرحاج / ناهید کشاورز / نرگس جودکی / نرگس عظیمی / نرگس مهجوران / نریمان رحیمی / نسترن سامی / نسرین افضلی / نسرین الماسی / نسرین چنگیزیان / نسرین فرهومند / نسرین ناطقی / نسرین کمالی / نسيم تنها / نسیم خسروی / نسیم خطیب / نسیم سرابندی / نسیم عبدی دزفولی / نظام الدین غریب نواز / نفيسه محمدي / نفیسه آزاد / نفیسه زارع کهن / نگار رهبر / نگار بیات / نگار فرخ نیا / نگار محمدی زاده / نگار نادری / نگین احتسابیان / نوشابه اميري / نوشین احمدی خراسانی/ نوشین جعفری / نوشین کشاورزنیا / نیره توحیدی / نیلوفر انسان / نیلوفر بیضایی / نیلوفر شمیرانی / نیلوفر گلکار / نیلوفر محب علی / نیلوفر مهدیان / نیلوفر کشمیری / نیما قاسمی / نیما محمدپور / نیما ناصرآبادی / نینا مرتضوی / نینا نادری
وجیهه مقدم / وحد هاشمی فراهانی / وحیده مولایی / وحیده مولوی / وهاب انصاری / ويدا محمدخاني / ویدا بیگلری / ویدا حاجبی / ویدا فرهودی / ویکتوریا آزاد
هادی جلیلی / هادی زمانی / هاله نور صالحي / هانا دارابی / هانيه سليمي / هانیه حشمتی / هايده تابش / هایده مغیثی / هدایت سپاهی / هدی امینیان / هدی صالحی / هدی کیان راد / هژير پلاسچي / هستی باباییان / هلیا بنایی / هما خداوردي / هما مداح / هما نجفی / همایون مهمنش / هوشنگ بیات / هوشنگ ناصری / هوشنگ هوشمند / هومن محمدپور / هیرو زبیری
یاسر عزیزی / یاسمن ثورنگ / یاسمن دادور / یاشار بوسجین / یاشار گرمستانی / یاور خسرو شاهی / یدالله کاردان / یدی فرنوش

Wednesday, November 21, 2007

محکومیت ایران به‌خاطر نقض حقوق بشر

محکومیت ایران به‌خاطر نقض حقوق بشر
کميته سوم شصت و دومين نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد با تصویب قطعنامه‌ی ادامه‌ی نقض حقوق بشر توسط حکومت ایران را محکوم کرد.به گزارش خبرگزاری رویترز، این قطعنامه با ۷۲ رأی مثبت در برابر ۵۰ رأی منفی و ۵۵ رأی ممتنع به تصويب رسيده و قرار است ماه آینده به تأييد ۱۹۲ کشور عضو مجمع عمومی سازمان ملل متحد برسد. در اين قطعنامه گفته می‌شود به رغم تصويب قطعنامه‌هايی در مجمع عمومی سازمان ملل درباره نقض حقوق بشر در ايران، شواهد نشان می‌دهد که ایران همچنان به شکنجه بازداشت شدگان ادامه می‌دهد و مجازات‌های بی‌رحمانه، غيرانسانی و خارج از موازين حقوق بشر چون سنگسار همچنان رایج است. نقض حقوق زنان نقض می‌شود و جنايت عليه اقليت‌ها و ايجاد محدوديت برای آزادی‌های ابتدايی انسان‌ها همچنان در ایران ادامه دارد.در اين قطعنامه از دولت ايران خواسته شده است که «به شکل قانونی و عملی به همه اشکال تبعيض و نقض حقوق بشر علیه اشخاصی از اديان مختلف، قوميت‌های گوناگون، اقليت‌های زبانی و ديگر اقليت ها پايان دهد.»محمد خزاعی، نماينده ايران در سازمان ملل تلاش کرد تا از رای گيری برای تصويب اين پيش نويس خودداری کند. اما پيشنهاد وی برای خودداری از رای گيری، خود به رای گذاشته شد و با ۷۹ رای مخالف در برابر ۷۸ رای موافق و ۲۴ رای ممتنع، رد شد.خزاعی در سخنرانی پيش از رای گيری، کانادا را متهم کرد که «به غلط»، خود را رهبر حقوق بشر در جهان تصوير کرده است. کانادا در ميان ۴۱ کشور حامی اين قطعنامه، حمايت کننده اصلی محسوب می شود و به همين دليل آقای خزائی، از اين کشور به دليل آنچه وی «ادعاهای پوچ و بی اساس» می خواند، انتقاد کرد.نماینده حکومت جمهوری اسلامی مدعی شد که اکثر جمعيت کانادا، به ويژه اقليت ها، مهاجران، خارجی ها و افراد بومی از تبعيض رنج می برند.جان مکنی، نماينده کانادا در سازمان ملل، در نطق خود گفت که حاميان اين قطعنامه اميدوارند روزی فرا رسد که ديگر نيازی به تصويب چنين قطعنامه هايی نباشد.وی گفت : «ما حتی منتظر روزی هستيم که دولت ايران به سادگی بگويد که با مسايل حقوق بشری رو به رو است و اميدواريم روزی شهروندان ايرانی، خودشان بدون ترس از شکنجه، قادر باشند در اين باره حرف بزنند و آزادانه به مسايل حقوق بشری اشاره کنند.»نماينده کشور ليبی نيز به عنوان يکی از مخالفان گفت که صدور قطعنامه برای کشوری مشخص، «برخورد ميان ملل» را افزايش می دهد.سوريه و مصر در سخنرانی برای جلوگيری از تصويب اين قطعنامه گفتند که مواردی از اين دست بايد در «شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد» تصويب شود.کميته حقوق بشر مجمع عمومی نيز از جمله نهادهايی است که برای تصويب قطعنامه‌های اين مجمع در زمينه حقوق بشر فعاليت می کند.صدور قطعنامه در مجمع عمومی بر خلاف قطعنامه های شورای امنيت، لازم الاجرا نيست و بيشتر برای فشار تبليغاتی به کشورهای ناقض حقوق بشر صورت می گيرد.به گفته مدافعان حقوق بشر، جمهوری اسلامی ايران به شکلی گسترده اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر را زير پا می گذارد و نقض گسترده حقوق بشر، سال ها است که در ايران اتفاق می افتد. تا کنون مجمع عمومی در قطعنامه های بسياری عملکرد حکومت ايران در اين زمينه را محکوم کرده است

ملاقات با مریم حسین خواه در زندان زنان


ملاقات با مریم حسین خواه در زندان زنان

تغییر برای برابری : صبح امروز ۲۹ آبان ۱۳۸۶که روز ملاقات زنان زندان اوین بند عمومی است خانواده مریم حسین خواه موفق به دیدار وی شدند. شهاب میرزایی همسر مریم می گوید:«سه شنبه ها از ساعت ۹ صبح تا ۲ بعداز ظهر وقت ملاقات زنان است. خوشبختانه توانستیم مریم را ملاقات کنیم.» او درباره وضعیت روحی مریم می گوید: «روحیه اش خیلی خوب بود. می گفت اینجا آدم درد خودش را فراموش می کند.»


هاجر حسین خواه خواهر مریم نیزکه امروز به دیدار مریم رفت، می گوید: «من به مریم گفتم برای آزادی ات تلاش می کنییم. مریم گفت آخر ما که صد میلیون وثیقه نداریم. گفتم همه در تلاش اند که میزان وثیقه را پایین بیاورند.» هاجر در ادامه می گوید:« مریم خیلی از رفتار خوب زنان زندانی با خودش حرف زد. گفت اینجا براحتی آدم جدید را قبول نمی کنند اما رفتارشان با من رفتار با یک آشناست. آنها از فعالیت های ما خبر دارند، فعالیت های ما در بیرون خیلی تاثیرگذار بوده و خیلی قدردان هستند. گفت آنها اززمانی که آمده ام مراقب من هستند که چیزی کم نداشته باشم. آنها همه بچه ها را می شناسند از ناهید و محبوبه می پرسند و از فعالیت اعضای کمپین در جمع اوری امضا، آنها خیلی به حرکت ما امیدوارند.» هاجر در ادامه می افزاید:« مریم زندان را هم به عنوان یک فرصت می نگرد وحالا می خواهد از این فرصت برای انعکاس مشکلات حقوقی زنان زندانی استفاده می کندتا تاثیرات قوانین نابرابر را بر زندگی آنها نشان دهد.»
برای مریم وثیقه 100 میلیون تومانی صادر کرده اند. همسرش می گوید:« با حقوق ماهی دویست تومان روزنامه نگاری تازه اگر روزنامه تعطیل نشود ( میانگین زندگی هر روزنامه در ایران بین سه تا 6 ماه است وحقوق روزنامه نگاری معمولا با یکی یا دوماه تعویق پرداخت می شود) 50 سال طول می کشد که این مبلغ جمع شود، این بهایی است که کسانی که به کارشان اعتقاد دارند می پردازند.»

Tuesday, November 20, 2007

اول آذر سالگرد قتل داریوش و پروانه فروه

اول آذر سالگرد قتل داریوش و پروانه فروهر.
به دست مزدوران و عوامل نظام جمهوری اسلامی است . یاد و خاطرآنها گرامی


Monday, November 19, 2007

من درد مشترکم



قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که بیبینی
یا چیزی چنانکه بدانی
من درد مشترکم
مرا فریاد کن...
درخت با جنگل سخن می گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکهشان
و من با تو سخن می گویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام
و دستهایت با دستان من آشناست
در خلوت روشن با تو گریسته ام
برای خاطر زندگان
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام
زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال
عاشق ترین زندگان بوده اند
دستت را به من بده
دستهای تو با من آشناست
ای دیر یافته! با تو سخن می گویم
بسان ابر که با توفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با دریا
بسان پرنده که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من ریشه های تو را یافته ام
زیرا که صدای من با صدای تو آشناست
من درد مشترکم
مرا فریاد کن...
زنده یاد احمد شاملو

بیست و پنجم نوامبر روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان





بیست پنجم نوامبر روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان


.بیست و پنجم نوامبر روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان می­باشد که در سرتاسر جهان زنان بسیاری هر لحظه در معرض خشونتهای جسمی، جنسی و روانی قرار می گیرند. بیایید تا همه با هم بر علیه خشونت مبارزه کنیم. جامعه انسانی باید با این پدیده جهانی مبارزه کند.

اینجا زندان است و من زنی در میان زنانی كه دردهايشان مثال روشن نابرابري است


اینجا زندان است و من زنی در میان زنانی كه دردهايشان مثال روشن نابرابري است

نوشته مریم حسین خواه از بند 3عمومی زندان زنان اوین
دو شنبه28 آبان 1386


اينجا زندان است. بند زنان زندان اوين. اولين بار نيست كه به اینجا مي آيم. بار اول نيست كه به اوين مي آيم. بار اول خبرنگاري بودم كه با رئیس زندان سلول به سلول جلو مي رفتم و براي اولين بار سرگذشت زناني كه به جرم اعتياد، فحشا، و قتل اسير چهارديواري زندان بودند را مي شنيدم كه بنويسم اما فقط چند كلمه؛ همان قدر كه بودن رئيس اجازه مي داد. همان روز بود كه همه زندانيان در حضور مسئولان بند از شرايط زندان تعريف كردند و گفتند كه مشكلي ندارند، اما هنگام رفتنم، كاغذ مچاله ای را در جيبم گذاشتند كه "به داد ما برسيد، اين جا هيچ كس به فكر ما نيست".
بار دوم من هم زنداني بودم. درست مثل همه آن زندانيان در بند. 30 نفر از فعالان زن در انفرادي بودند و من آشفته و نگران، ميان غم زناني كه هميشه از آنان مي نوشتم، و سرنوشت نامعلوم دوستانم سرگردان بودم. آن روز براي آنها مهماني بودم كه به زودي مي رفت.
اين بار، بار سوم اما، همه چيز متفاوت است. حالا من با اين وثيقه صد ميليون توماني يكي از خودشان هستم. يكي از صدها زني كه سال ها است گرفتار ديوارهاي بلند اوین اند و هيچ دادرسي ندارند. نه قانون به فريادشان مي رسد، نه خانواده و نه هيچ كس ديگر. اصلا معناي بي پناهي را فقط اينجاست كه مي توان فهميد. در چشمان زناني كه اگر قانون كمي، فقط كمي، عادلانه تر بود آنها اينك در خانه هايشان در كنار فرزندانشان بودند. زناني كه هيچ شباهتي به كليشه هاي ما از زنان زنداني ندارند. زناني كه برخي به خاطر تاب نياوردن قوانين نابرابر خود مجري قانون شده اند و به گفته قانونگذار قانون شكن.
برخي به خاطر ناآگاهي و فقري كه هميشه دامن گير زنان بود گرفتار شده اند و برخي همچون ليلا به خاطر اين كه از دادگاه درخواست نفقه كرده اند! باورش سخت است اما ليلا 47 ساله، بيست سال است كه مي خواهد از شوهري كه او و كودك عقب مانده اش را رها كرده و رفته، نفقه اش را بگيرد و هيچ دادگاهي هنوز به داد او نرسيده. ليلا با چشمان پر از اشك به زمين خيره شده و مي گويد:« هنوز دو سال از ازدواجمان نگذشته بود كه فهميدم شوهرم قبل از من زن داشته. دختر عقب مانده ام كه به دنيا آمد ما را رها كرد و رفت. من ماندم و دو بچه كوچك كه يكي هم عقب مانده بود و بايد خرج دوا و درمانش را مي دادم. شوهرم خانه داشت، ماشين داشت، مال و اموال داشت، من فقط آن قدري می خواستم كه خرج اين دو بچه بدبخت و مريض را بدهم اما او نداد و هيچ دادگاهي هم محكومش نكرد.» وقتي می پرسم:«چرا طلاق نگرفتي؟ مي گويد"هنوز اميدم به قانون است كه شاید نفقه فرزندانم را بگيرم." مي گويد: «فقط ده ميليون تومان هم براي بيست سال زندگي بدهد مي روم و خودم را خلاص مي كنم. نمي دهد اما... دو روز پيش شوهر ليلا در دادگاه گفته نفقه نمي دهد و ليلا و بچه هايش را كتك زده. قاضي ليلايي را كه كتك خورده و شوهرش را كه كتك زده با هم به زندان فرستاده به جرم به هم ريختن نظم دادگاه. آن هم به زندان اوين. شوهرش همان شب سند گذاشته و آزاد شده و ليلا با چشماني اشكبار و نگاهي ناباور در انتظار اين است كه شايد كسي برايش سند بگذارد و آزادش كند...
هر گاه از بي حقوقي زنان مي گويیم نفقه و مهريه را به رخ مان مي كشند، همه با ین جمله آشناییم که« با داشتن اين ها ديگر چه مي خواهيد؟!) ليلاها و ليلاها، اما نه مهريه اي دارند كه به اتكاي آن بتوانند زندگي كنند و نه نفقه اي. تجربه ليلا مي گويد «مرد اگر بخواهد نفقه نمي دهد» و هيچ قانون و دادگاهي نمي تواند او را وادار به پرداخت نفقه كند و نبايد حقوق بديهي ای همچون برابري در دیه، ارث، شهادت، حق داشتن طلاق، ... را به بهانه داشتن نفقه و مهريه اي كه گرفتن آن گاه ناممكن مي شود ناديده گرفت.
ليلا يكي از صدها زني است كه به خاطر قانون نابرابر، زندگي اش را باخته و حالا از تمام دنيا فقط يك سقف آهني دارد و ديوارهايي كه تمام نمي شود. اين ها را که مي نويسم، چند قدم آن طرف تر از من زني جوان که بدنش کبود کبود است در حال گريستن است. گريه كه نه ضجه مي زند. سر به ديوار مي كوبد. فرياد مي زند. و مي خواهد خودش را بكشد، با روسري ای كه به گلو گره زده است. شايد همين نااميدي از قانون و عدالت است كه او را تا چند قدمي مرگ آورده است.
شبي كه روز قبلش تهديد به بازداشت شده بودم در فكر برنامه ای بودم که كه در زندان دوام بياورم. اما حالا مي ترسم وقت كم بياورم. ميان اين همه زني كه زندگي و دردهاي هر كدامشان مثالي روشن از نابرابري است
.

مریم حسین خواه روزنامه نگار و عضو کمپین یک میلیون امضا بازداشت شد


مریم حسین خواه روزنامه نگار و عضو کمپین یک میلیون امضا بازداشت شد


کانون زنان ایرانی :مریم حسین خواه روزنامه نگار، فعال و عضو کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز و عضو مرکز فرهنگی زنان بازداشت شد.
چند روز پس از مسدود شدن سایت زنستان ارگان مرکز فرهنگی زنان، مریم حسین خواه که از اعضای تحریریه زنستان و سایت تغییر برای برابری، سایت کمپین یک میلیون امضا است، برای 26 آبان ماه 1386 به دادسرای ویژه امنیت احضار شد و در آنجا به مدت دو ساعت مورد بازجویی قرار گرفت.
به او گفته شد که متهم به تشویش اذهان عمومی، تبلیغ علیه نظام، نشر اکاذیب از طریق انتشار اخبار کذب در زنستان و تغییر برای برابری است. همچنین از او خواسته شد که برای ادامه بازجویی ساعت 9 صبح روز بعد نیز مجددا به دادگاه مراجعه کند اما در پی مراجعه مجددش به دادگاه برای او قرار بازداشت صادر و امروز ساعت دو بعدازظهر به زندان اوین منتقل ش
د
.

Saturday, November 17, 2007

بر مردم کشورمان چه می گذرد؟


بر مردم کشورمان چه می گذرد؟

لاله حسین پور
گرانی روزگار همه را سیاه کرده است. دیگر کسی نمی داند که بعد از شغل دوم و سوم، چگونه می تواند بر درآمد ناچیز ماهانه اش بیافزاید تا بتواند به زندگی حداقل ادامه دهد. درآمدی که کفاف رفع مایحتاج اولیه زندگی شان را نیز نمی دهد. جوانان ما چه می کنند؟ آینده ای تاریک و بی نقشه در انتظارشان است. تحصیلات که اکنون حداقل لیسانس است نیز ثمری نمی دهد. دیگر گذشت آن دوره ها که علم را با ثروت مقایسه می کردند. از علم هم چیزی حاصل نمی شود. اگر کمی روشن تر فکر کنند و صدای خود را به اعتراض بلند کنند، جای شان در زندان است. زنان که در تمام عمرشان زندانی تفکر مردسالاری بوده اند، اکنون تنها برای این که با زنی دیگر صحبت کرده و او را به حقوقش آگاه می کنند، می بایست به طور مضاعف زندانی شوند. اضافه بر همه این ها، چیزی نمانده که بمب های آمریکایی بر سرمردم بریزد و هر چه هست و نیست را با هم نابود کند.

شرایط غم انگیزی است. چه باید کرد؟ همواره این سئوال مطرح می شود که چرا مردم طغیان نمی کنند؟ چرا شورش نمی کنند؟ چرا عصبانی نمی شوند و چرا همه چیز را برهم نمی ریزند تا نظم نوینی برقرار کنند؟ آیا باید اوضاع از این هم سخت تر شود تا ملت عاصی شده و بنیان این رژیم را برهم بریزند؟
بسیاری بر این باورند که خلاء آلترناتیو مشکل اصلی حرکت جامعه به پیش است و به این دلیل بنا بر سیاق گذشته شروع به تشکیل آلترناتیوهای دست ساز کرده و فکر می کنند حضور دو سه شخصیت محبوب و مشهور کافی ست تا مردم دوباره به خط شوند. البته روشن است که یکی از دلایل اصلی ای که مردم را به حرکت نهایی در نمی آورد، عدم وجود آلترناتیو است. اما مردم ما تجربه بسیار باارزشی را پشتوانه کرده اند و می دانند عصبانیت به تنهایی فایده ای ندارد و اگر آن نظم نوین در دستان خودشان نباشد، چه بسا که تبدیل به نظمی سیاه تر از نظام موجود گردد. آن ها می دانند که دستان شان هنوز خالی ست. ملتی بدون تجربه سازمان گری، بدون پشتوانه تشکل سازی و بدون حضور جنبش های مدنی. تاریخ ملت ایران، شناختی از خود حکومتی ندارد و آن را تجربه نکرده است. ملت ایران همواره رهبری شده است، گوش به فرمان و مطیع بوده است، فریب این سازمان و آن حزب را خورده و با یک اشاره بسیج شده و به خیابان ریخته است. اما هیچ گاه چیزی نصیبش نشده و تنها قدرتی هارتر از هار را بر صدر نشانده است.

اکنون اما، به نظر می رسد از تجربه آموخته است و آرام آرام به خود آرایش می دهد. به هیچ حزب و سازمانی اعتماد ندارد و به هیچ وعده ای دل خوش نمی کند. راه خود را می رود و روش خود را دنبال می کند. جنبش های خود را ساخته است. اکنون جوانه های جنبش ها را می بینیم که در حال رشد هستند، با این که هنوز استحکام لازم را ندارند اما با طمأنینه نهادی می شوند. شاید چنین آرامشی با سرعت تحولات شرایط اجتماعی و سیاسی در ایران هیچ گونه تناسبی نداشته باشد و شاید قبل از این که ریشه این جنبش ها دوانده شود، تکان ها و زمین لرزه های ناشی از شرایط بین المللی همه چیز را بر هم بریزند، اما تجربه ای که هم اکنون بخش های پیش رو اقشار مختلف ایرانی در حال اندوختن هستند، هیچ گاه از بین نخواهد رفت. این تجربه بسیار گران بهاست و باید آن را تقویت کرد. این تجربه را نه زندان های جمهوری اسلامی توان نابودی اش دارد و نه بمب های آمریکا. تجربه تشکل سازی، خود سازمان گری و تجربه جنبش های مدنی. چنین تجربه ای تنها و تنها راه پیش رفت را می شناسد و پس نمی نشیند.

در مصاحبه ای که اخیرا آقای نبوی با آقای زرافشان انجام داده است، خواندم، در ایران جنبش فراگیر، وسیع و جدی به آن شکل وجود ندارد......
شاید این حرف بخشا درست باشد و جنبش های موجود در ایران هنوز فراگیر و وسیع نشده باشند، اما جنبش هایی که در حال حاضر جامعه ایران را به حرکت درمی آورند، اتفاقا بسیار جدی هستند. همین خشونتی که از جانب رژیم جمهوری اسلامی سازمان داده می شود، خود نشانه برجسته ای از جدی بودن این جنبش هاست. آقای زرافشان نکته دیگری را هم در مصاحبه گفته اند. ایشان ادامه می دهند، حال که چنین جنبشی در ایران وجود ندارد، فعالیت در خارج از کشور نیز بی معناست و معتقد است که رابطه منظمی بین خارج و داخل وجود ندارد و به این دلیل نمی تواند تصویر واقع بینانه تری به جهان بدهد.....
خوب به یاد دارم زمانی را که اگر ارتباطی به طور علنی بین خارج و داخل برقرار می شد، همه با دهان باز مانده از تعجب، برخی با تحسین و برخی دیگر با سوءظن، ابراز نظر می کردند. نامه هایی که از پشت میله های زندان نوشته می شد، مصاحبه هایی که در فرصت کوتاه مرخصی از زندان انجام می گرفت، گزارشات مفصلی که بعد از هر بازداشت، از برخورد مأمورین به سایت های اینترنتی و به وب لاگ های شخصی راه می یافت..... کم کم باور به جسارت مردم در مقابل این رژیم هار را تقویت کرد.
اکنون که دهه سوم جدایی بخش بزرگی از فعالان سیاسی را از ایران می گذرانیم، شاهد تحولات اساسی میان ارتباطات داخل و خارج هستیم. درحال حاضر اعتقاد به ارتباط با خارج تبدیل به یک راه گریز از سرکوب گشته است. راهی که زمانی خود موجب سرکوب بود. در این دهه، وجود اینترنت نقش تعیین کننده ای ایفا کرد. ارتباطات به طور لحظه ای انجام می گیرد و وقایع در همان ثانیه که اتفاق می افتد، به گوش جهان می رسد. جنبش وب لاگ ها به ویژه در ایران به لحاظ وسعت در صدر کشورهای جهان قرار گرفته و همه می توانند واقعی ترین تصاویر را در آنِ واحد در هر جا که هستند، ببینند و دیگر نیازی نیست که شخص ثالث حامل یک "تصویر واقع بینانه" به سراسر جهان باشد. البته هرکس تفسیر خود را می کند و بسته به این که با چه نگاهی و چه انتظاری به وقایع می نگرد، تحلیل های متفاوت خود را ارائه می دهد.

بنابراین نه تنها جنبش های بسیار جدی در ایران وجود دارد، بلکه این جنبش ها بسیار با استعداد، خالق و نوگرا هستند. جنبش های جسور، با شهامت و پیش رو. تأکید می کنم و بسیار رنگارنگ! خاصیت هر جنبشی این است که طیف های متنوع را در خود جای دهد، در غیر این صورت که تفاوتی با حزب و سازمان نمی داشت. واضح است، در هر یک ازاین جنبش ها گرایشات متنوع از راست تا چپ با نظرات متفاوت و ایدئولوژی های مختلف حضور داشته باشند. مسلما حمایت از آنان به معنای حمایت از کلیه این گرایشات نیست. حمایت از این جنبش ها، یعنی حمایت از تجربه جنبش های مدنی، حمایت از خود حکومتی رنج دیدگان، یعنی حمایت از سازمان دهی نارضایتی عظیم مردم با اراده خودشان. مردم ما راه صحیحی برگزیده اند. آن ها از چشم دوختن به قدرت های خارجی و داخلی دست شسته و به قدرت خود باور کرده اند.

چه هیجان انگیز است که در خلال هر موج سرکوب که دقیقا متناسب با رشد جنبش ها، اوج بیشتری می گیرد، می خوانیم که بیایید زندان و شلاق را بی اثر کنیم، بیایید همه با هم در مقابل این خشونت بایستیم، می خوانیم که ما عقب نمی نشینیم، ما تجمع می کنیم، ما سرکوب را بر سرتان خراب می کنیم......
این به معنای جنگ میان دو قدرت است. از یک طرف قدرت حاکم و از طرف دیگر قدرت جامعه مدنی. باور کنیم این قدرت را

Friday, November 16, 2007

زنان ایران زمین

IRANIN WOMAN 1979

روی عکس کلیک کنید و ببینید

Sunday, November 11, 2007

اوباش حاکم انددنبال اوباش نگردید


اوباش حاکم اند
دنبال اوباش نگردید


.
شکنجه، تجاوز و قتل دکتر زهرا بنی یعقوب؛ که تاکنون در رسانه ها از او بعنوان "کاظمی" نام برده می شد، در پایگاه بسیج همدان، بار دیگر ثابت کرد که "اوباش" در جمهوری اسلامی حاکم اند. یعنی آنها که برای دختران و زنان فعال حقوق برابر با مردان محاکمه و محکومیت ترتیب می دهند، آنها که دانشجویان را به بند "اشرار" و "جنایتکاران حرفه ای" می اندازند تا به آنها تجاوز شود و درهم بشکنند و تن به اعترافاتی بدهند که قاضی مرتضوی می خواهد. آنها که به سبک سپهبد تیمور بختیار، فرماندار نظامی تهران در کودتای 28 مرداد، بطری نوشابه به دانشجویان "اماله" می کنند. آنها که در بازداشتگاه سنندج و درمقام سربازجو به "رویاطلوعی" فعال حقوق بشر تجاوز کردند، آنها که به دکتر زهرا کاظمی عکاس و خبرنگار بین المللی تجاوز کردند و با ضربه سر به قتلش رساندند. آنها که به خوابگاه دانشجویان دانشگاه تهران و دانشگاه تبریز در سال 1378 حمله کردند و آن فجایع تاریخی را بوجود آوردند...
از همدان تا سنندج و از سنندج تا تهران و از تهران تا قم و از قم تا مشهد... در چهار سوی ایران اوباش حاکم اند. اوباش حتما نباید معتاد باشند، چاقوی ضامن دار در جیب داشته باشند و بدنشان خال کوبی باشد. اندیشه و عمل است که هویت را می سازد. چه تفاوت است بین آنکه عمامه بر سر دارد و فتوای قتل و جنایت صادر می کند و حزب پادگانی و لباس شخصی و جنایتکار با بودجه شورای نگهبان سازمان میدهد، با شعبان بی مخی که همین کارها را بی عمامه می کرد؟ تفاوتی می بینید بین سردار ذوالقدر با سرهنگ زیبائی و سروان امجدی دوران شاه؟ بین سپبهد آزموده که به "آیشمن" کودتای 28 مرداد شهرت داشت، با آن که بنام سردار و فرمانده بسیج و سپاه و یا بنام دادستان جمهوری اسلامی همان جنایات را انجام میدهد تفاوتی هست؟ اوباش، اوباش اند. با ریش یا بی ریش. با عمامه یا بی عمامه، در لباس ارتشی یا سپاهی، درمقام رئیس جمهوری یا نخست وزیری. آن که از همه این جنایات اطلاع دارد و در دیدارهای باصطلاح عمومی و سخنرانی ها و ارشادات اسلامی و در نماز جمعه ها، حداقل در نکوهش این جنایت لب از لب باز نمی کند، پشتیبان همین اوباش نیست
؟

"هانا عبدی" در کجاست؟




"هانا عبدی" در کجاست؟
"روناک" چرا آزاد نمیشود؟


پیگیری های خانواده "هانا عبدی" برای گرفتن خبری از محل نگهداری و دلیل بازداشت او بی نتیجه ماند . شمسی اصغری مادر هانا می گوید: 13 آبان که هانا را گرفتند به ستاد خبری اطلاعات مراجعه کردیم که به ما گفته شد 3 – 4 روز دیگر بیایید دنبال دخترتان. امروز دوباره مراجعه کردیم که فقط توانستیم با یک نفر درستاد خبری صحبت کنیم که به ما گفت: یک ماه دیگر بیایید دادگاه دنبالش !! وقتی از آنها در مورد جرم هانا پرسیدیم هیچ پاسخ روشنی نگرفتیم و فقط گفتند این مسائل بعدا مشخص می شود.
مادر هانا درباره نحوه برخورد ماموران می گوید: برخورد ها زیاد مناسب نبود و حتی به ما گفتند این چه دختری است که شما تحویل جامعه داده اید !! فرید عبدی 24 ساله در مورد فعالیت های هانا می گوید: هانا فقط در حوزه زنان فعالیت می کرد. آنها در زمستان گذشته برای زنان بی سواد در روستاها رایگان کلاس گذاشتند.
او با دوستانش در انجمن آذرمهر برای زنانی که ترک اعتیاد می کردند با هزینه خودشان جشن می گرفتند. آنها صندوق هایی تهیه کرده بودند و آنها را بین دوستان وآشنایان پخش می کردند و از پولش برای زنان بی سرست هدیه می گرفتند و به دیدن آنها می رفتند. برای زنان کلاس حقوق و تاریخ زن برگزار می کردند و همه فعالیت هایشان در این حوزه بود. ما هم به آنها کمک می کردیم. برای آنها امضا جمع می کردیم.
روناک نیز با خانواده اش تماس تلفنی گرفته و گفته است که بازجویی اش تمام شده اما نمی داند چرا آزادش نمی کنند. به گفته خانواده اش روناک وضعیت روحی خوبی نداشته است

گفت وگوی تلفنی خسرو شمیرانی با وکیل دلارام علی

دو کفه ترازوی عدالت در جمهوری . اسلامی

آن که دست می شکند حاکم است
و آن که دستش می شکند محکوم

در روزهای اول هفته کاری گذشته در تهران، محکومیت خانم دلارام علی، مددکار و فعال اجتماعی 24 ساله، که پیشتر در اتهامات اقدام علیه امنیت، اختلال در نظم عمومی، تبلیغ علیه نظام و ... مجرم شناخته شده بود، بخشی توسط دادگاه تجدید نظر تایید و اداره اجرای احکام، وی را برای اجرای دو سال و شش ماه محکومیت تایید شده، احضار کرد.
دلارام علی نویسنده حرفه‌ای نیست. اما هر وقت نوشته‌ای از او می خوانم، احساس افتخار می کنم. نه اینکه او از تخت جمشید، کورش و مولانا و دیگر چیزهای غرورانگیز ایرانی که برای ما هویت آفرین است، بنویسد. نه! برعکس، او از انسان‌های کوچک و از فراموش شده‌ها می نویسد. تجربیات ساده زندگی روزمره‌اش را بیان می‌کند. اما روزمرگی او متفاوت و تجربه هر روزش مایه داستانی پرمایه و دراماتیک است. از بچه‌های کوچکی می گوید که به جای بودن در مدرسه و در آغوش مادر با دستان ظریفشان کار می‌کنند. و دلارام نیز برای بهبود زندگی آنها کار می کند و هر دو با هم وظیفه دولت مهروز، یعنی سروسامان دادن به نا به سامانی‌های اجتماعی، را انجام می‌دهند تا این یک بتواند به برنامه‌های "بزرگ ملی" و "غرورآفرین" اتمی بپردازد.
داستان‌های رنج کودکان و زنان فلاکت زده مناطق شوش و پامنار و سرچشمه که محتوی نوشته‌های دلارام را تشکیل می‌دهند سبب احساس افتخار نیستند. آنچه در این ماجرا سبب غرور می شود کلامی است که بر عمل ِ از دل برخواسته گوینده تکیه دارد و آن را به تصویر می کشد. هر واژه گویای رنج و تلاش انسانی‌ست. اما نه برای خود، بلکه برای آن دیگری که ضعیف‌تر است.
در حالی که از اولین بیانیه حقوق بشر و ایرانی بودن این سفال مدفون در موزه لندن بسیار گفته می شود، در حالی که در هشتصدمین سال تولد مولانا، سهم خواهی از این بزرگ ِ از ایران گریخته و در غربت خفته را وظیفه ملی می دانیم، دلارام با دفاع از حقوق ضعیف ترین‌ها، به استوانه سفالین کوروش جان می دمد و با پراکندن عشق در میان تحقیرشدگان نفرت‌دیده، موجی از دریای عشق مولانا، و تبلور کلام سعدی می شود:
بنی آدم اعضای یک پیکرند .... چو عضوی به‌درد آورد روزگار ... دگر عضوها را نماند قرار!
دلارام علی در گفت وگو با خانم ناهید کشاورز از نشریه اینترنتی "زنستان" خود را چنین معرفی می کند:
"من در سال 1362 در یک خانواده متوسط در تهران، به‌دنیا آمدم. پدرم کارمند صدا و سیما و تصویر بردار بود و مادرم لیسانس روانشناسی بالینی دارد و با به دنیا آمدن من کارش را رها کرد. یک برادر دارم که دو سال از من بزرگتر است، لیسانس کامپیوتر دارد و در حال حاضر در کانادا زندگی می کند. سال 1381 به عنوان دانشجوی مددکاری وارد دانشگاه علامه طباطبایی شدم.
کودکی و نوجوانیم را در تهران گذراندم و از دوران دانشجویی با فعالیت‌های مدنی آشنا شدم و وارد فعالیت‌های انجمن‌های غیر دولتی شدم و به دلیل رشته تحصیلی‌ام در این انجمن‌ها به عنوان مددکار به فعالیت پرداختم. کار مددکاری اجتماعی انجام می‌دهم، اوایل زمینه کاری من کودکان بود. در زمینه‌ای که کار می کردم یعنی «کودکان کار»، با مادران این کودکان آشنا شدم و همزمان با کار در حوزه حقوق کودکان، شروع به کار در حوزه حقوق زنان در مناطق محروم تهران، کردم.
ما در مواردی برای کمک به کودکان، به شهرهای دیگر هم می‌رفتیم. مثلا زمانی که زلزله بم اتفاق افتاد من حدود 5-6 ماه در بم ساکن شدم. 4 ماه به طور ثابت در بم بودم و دو ماه دیگر به آن‌جا رفت و آمد می‌کردم. در بم با یک ان جی اوی بین‌المللی کار می‌کردم. در این سال‌ها به طور مشخص در انجمن‌های کودکان، به ویژه انجمن‌های «کودکان کار» فعالیت کرده‌ام"
خانم‌ها شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل، نسرین ستوده و لیلا علی کرمی وکالت پرونده دلارام علی این مددکار اجتماعی و فعال حقوق کودک و زن را در دادگاه بدوی و تجدید نظر به عهده داشتند. شهرگان با خانم لیلا علی کرمی یکی از وکلای او در باره تایید حکم خانم علی گفت وگو کرد.

لیلا علی کرمی :
ماجرا به این ترتیب بود که در روز 22 خرداد 1385 خانم علی و تعدادی دیگر از زنان هنگام شرکت در تجمع برای برابری حقوق زنان مورد ضرب و جرح واقع شد. ما بنا بر مستنداتی که داشتیم، به‌ویژه گزارش پزشکی قانونی، و عکس هایی که از اسیب دیدگی موکل خود داشتیم، از دست نیروی انتظامی شکایت کردیم. شکایت ما در آغاز پیگیری شد. از نماینده نیروی انتظامی درخواست شد برای توضیح به دادگاه مراجعه کند. اما نمی دانم چطور شد که ایشان در جلسه دادگاه شرکت نکرد و ناگهان برای متهمان آن پرونده قرار منع تعقیب صادر شد. اما همزمان در دادگاه انقلاب پرونده‌ای علیه تعدادی از زنانی که در تجمع قانونی 22 خرداد شرکت کرده‌بودند گشوده شد. برای تعدادی از آنها حکم صادر شد و طی ماه‌های آبان و آذر، ما در یازده جلسۀ رسیدگی به پرونده‌های اتهامی دیگر شرکت خواهیم کرد.
شما امکان ارائه ادله خود مبنی بر بی‌گناهی خانم دلارام علی را داشتید و از این امکان استفاده کردید؟
ما لایحه‌ای تهیه کردیم و به دادگاه ارائه دادیم. بر اساس اصل 27 قانون اساسی، شرکت در اجتماعات بدون حمل سلاح و به شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است. با توجه به تمام گزارش‌هایی که توسط ارگان‌های رسمی حکومتی ارائه شده، ادعایی مبنی بر حمل سلاح توسط شرکت کنندگان وجود ندارد.
در عین حال مضمون و دلیل تجمع، اعتراض به قوانین تبعض آمیز علیه زنان بود. پس از آنجا که شرکت‌کنندگان در تجمع سلاح حمل نمی‌کرده‌اند، نمی توانند مورد پیگرد قرار بگیرند و همچنین از آنجا که قوانین مورد اعتراض زنان هیچیک نه تنها از مبانی اسلام محسوب نمی شوند بلکه میان حقوقدانان و حتی علماء اسلامی مورد بحث هستند، پس اعتراض به‌آنها نمی‌تواند مخل مبانی اسلام خوانده شده و مصداق مجرمیت باشد.
سوال ما از دادگاه این بود که آیا در خواست تغییر قوانین، یک عمل مجرمانه محسوب می شود و اگر چنین باشد باید تمامی حقوق‌دانان مجرم شناخته شده و به زندان بروند چرا که اصلا حرفه آنها بررسی نقائص قوانین و ارائه بدیل‌های حقوقی بهتر است.پرونده در کدام دادگاه بدوی و تجدید نظر و توسط کدام قاضی بررسی و حکم صادر شده‌است؟

این پرونده در دادیاری ویژه امنیت بررسی شد که تحت سرپرستی آقای سبحانی قرار دارد. در آنجا قرار مبنی بر مجرمیت صادر شد و پرونده به شعبه 15 دادگاه انقلاب فرستاده شد. در این دادگاه خانم نسرین ستوده به عنوان وکیل خانم علی، حضور داشت. پس از پایان دادگاه با منزل خانم دلارام علی تماس گرفته و از او خواستند ظرف سه روز برای ابلاغ حکم مراجعه کند. ایشان مراجعه کرد. حکم به صورت کتبی داده نشد. موکل ما مجبور شد از روی حکمی که قراعت می‌شد دست نویسی کند.
متن حکم دادگاه بدوی که توسط خانم دلارام علی دست نویسی شده است به این قرار است:"در خصوص اتهام خانم دلارام علی، فرزند روح الله، متولد 1362، فاقد سابقه، مجرد، مددکار اجتماعی و به‌لحاظ صدور قرار وجه‌التزام دائر به اقدام علیه امنیت کشور به نحو فعالیت علیه نظام جمهوری اسلامی ایران و شرکت در تجمع غیر قانونی و اخلال در آرامش عمومی با توجه به گزارش سازمان اطلاعات استان تهران [مبنی بر] شرکت در تجمع غیر قانونی، خواندن سرود و سر دادن شعار و دیگر شواهد و قرائن موجود بزهکاری ایشان محرض و مسلم است. به استناد مادتین 500 و 610 و 618 قانون مجازات اسلامی در مورد فعالیت تبلیغی به تحمل شش ماه حبس، در مورد شرکت در اجتماع غیر قانونی به تحمل دوسال حبس و در مورد اخلال در نظم و آسایش عمومی به تحمل 4 ماه حبس و ده ضربه شلاق محکوم می گردد. ایام بازداشت محاسبه و کسر گردد.
حکم صادره حضوری و ظرف بیست روز قابل اعتراض در دادگاه تجدید نظر استان تهران است."
واقعیت این است که دادگاه موظف است حکم را به طور کتبی و به وکیل متهم ابلاغ کند. براساس همین دست نوشته ما به دادگاه درخواست تجدید نظر کردیم. پرونده به شعبه 36 دادگاه انقلاب مستقر در خود دادگاه انقلاب فرستاده شد. جلسه ای تشکیل نشد. اتهام مبنی بر اخلال در نظم و آسایش عمومی که 4 ماه زندان و 10 ضربه شلاق در پی داشت تایید نشده اما بقیه موارد تایید شده و حکم به اداره اجرای احکام فرستاده شده‌است.

یعنی حکم دادگاه تجدید نظر را هم شما به‌عنوان وکیل ندیده‌اید؟

همینطور است. تا همین الان که من با شما صحبت می‌کنم حکم کتبی به خانم علی و یا وکلاء وی داده نشده‌است. فقط از شعبه شش اجرای احکام با منزل پدری موکل من، تماس گرفتند و خواستند خانم دلارام علی جهت اجرای حکم به اداره اجرای احکام مراجعه کند. به عبارت دیگر آنچه ما می دانیم از اطلاعات شفاهی است که اداره اجرای احکام داده‌است. گفته‌اند دو سال و شش ماه از حکم، تایید شده است که تمام این اطلاعات به‌طورشفاهی و تلفنی منتقل شده است. به نظر من این کار مغایر با روال قانونی است.

آیا راه حقوقی دیگری برای جلوگیری از عملی شدن حکم زندان باقی مانده‌است؟

بله و اتفاقا ایراد قانونی روالی را که در پاسخ به سوال قبلی به آن اشاره کردم در اینجا می توانم توضیح بدهم.
طبق ماده 18 قانون تشکیل دادگاه‌های عمومی و انقلاب مصوب 24 دی ماه 1385، اگر رئیس قوه قضاییه تشخیص بدهد که آرای قطعی صادر شده از دادگاه‌های عمومی و انقلاب خلاف بین شرع است، این تشخیص به‌عنوان یکی از جهات اعاده دادرسی محسوب می‌شود و در نهایت پرونده به مرجع صالح رسیدگی فرستاده می‌شود.
الان ما می توانیم از رئیس قوه قضاییه درخواست کنیم بنا به قدرت حقوقی خود از اجرای این حکم ناعادلانه جلوگیری کند. اما برای این کار به ابلاغیه رسمی و کتبی نیاز داریم و از آنجا که حکم کتبی موجود نیست این مرحله قانونی عملی نمی شود. این مانع ایجاد شده سبب می شود من ادعا کنم که عدم ابلاغ حکم به صورت کتبی عملی غیر قانونی است.حکم توسط شعبه 15 دادگاه انقلاب صادر شد اما نام قاضی را ما وقتی می توانیم بدانیم که حکم به صورت کتبی و رسمی، به ما و یا به موکل ما ابلاغ شده باشد.

پس به این ترتیب مسیر قانونی جلوگیری از اجرای حکم، سد شده‌است؟

الان توسط خانم دلارام علی نامه‌ای تهیه شده و طی آن به این حکم اعتراض شده است. در ضمن یک وکیل حقوقی نیز تایید کرده‌است که حکم صادره مغایر با قانون و بر خلاف شرع است. نامه توسط مادر موکل ما و تعدادی دیگر از ماداران به دفتر رئیس قوه قضاییه برده شده و دریافت آن در آنجا ثبت شده‌است

Friday, November 09, 2007

حکم اعدام عدنان حسن پور تائيد شد


حکم اعدام عدنان حسن پور تائيد شد

ديوان عالی کشور حکم اعدام عدنان حسن‌پور را تأييد و حکم اعدام هيوا بوتيمار را نقض کرد



صالح نيک‌بخت: در مراجعه‌ای که به شعبه‌ی ۳۲ ديوان عالی کشور داشتم، به اينجانب اعلام شد حکم اعدام عدنان حسن‌پور تأييد شده و حکم اعدام هيوا بوتيمار نقض و برای رسيدگی مجدد اعاده شده است با توجه به اين‌که اين احکام در آخرين روز مهرماه سال جاری صادر شده، هنوز احکام صادره از سوی ديوان به اينجانب و ديگر همکارم ابلاغ نشده و مشخص نيست نقض حکم صادره در مورد هيوا بوتيمار شکلی يا ماهوی بوده است.

خبرگزاری دانشجويان ايران وکيل مدافع عدنان حسن‌پور و بوتيمار از تأييد حکم اعدام حسن‌پور از سوی ديوان عالی کشور و نقض محکوميت هيوا بوتيمار خبر داد و گفت که نسبت به تاييد محکوميت حسن‌پور اعتراض خواهد کرد.
صالح نيک‌بخت، يکی از وکلای عدنان حسن‌پور و هيوا بوتيمار در گفت‌وگو با خبرنگار حقوقی ايسنا اظهار داشت: در مراجعه‌ای که به شعبه‌ی ۳۲ ديوان عالی کشور داشتم، به اينجانب اعلام شد حکم اعدام عدنان حسن‌پور تأييد شده و حکم اعدام هيوا بوتيمار نقض و برای رسيدگی مجدد اعاده شده است.
وی ادامه داد: با توجه به اين‌که اين احکام در آخرين روز مهرماه سال جاری صادر شده، هنوز احکام صادره از سوی ديوان به اينجانب و ديگر همکارم ابلاغ نشده و مشخص نيست نقض حکم صادره در مورد هيوا بوتيمار شکلی يا ماهوی بوده است.
نيک‌بخت تصريح کرد: چنان‌چه نقض ماهوی باشد بدين معناست که ديوان عالی کشور حکم صادره در مورد بوتيمار را با اتهام محاربه وارد ندانسته و آن را برای رسيدگی مجدد به شعبه‌ی هم‌عرض دادگاه انقلاب مريوان اعاده داده که اگر نقض حکم، شکلی باشد بدين معناست که در رسيدگی تشريفات دادرسی مانند نقص در تحقيقات صورت گرفته که همان شعبه‌ی صادرکننده‌ی حکم بدوی بايد موارد نقص را برطرف کند و پرونده را جهت بررسی مجدد به ديوان عالی اعاده دهد.
اين وکيل دادگستری در مورد صدور حکم اعدام برای عدنان حسن‌پور با بيان اين که اينجانب و ديگر همکارم به حکم صادره مجددا به استناد تبصره‌ی ۲ ماده‌ی ۱۸ قانون اصلاحی دادگاه‌های عمومی و انقلاب اعتراض می‌کنيم ابراز عقيده کرد که در اين صورت با توجه به اين‌که هر منصفی تشخيص می‌دهد که اتهامات انتسابی به اين متهم از مصاديق محاربه نيست و صدور حکم اعدام جو نامناسبی ايجاد کرده، به موضوع رسيدگی خواهند کرد.
نيک‌بخت در پاسخ به اين که عدنان حسن‌پور را روزنامه‌نگار معرفی کرديد در حالی که پيش از اين عنوان کرديد که اتهام وی مسايل مطبوعاتی و روزنامه‌نگاری نيست اظهار داشت: عدنان حسن‌پور تا يک سال و نيم قبل از دستگيری به مدت يک سال در يکی از نشريات محلی به کار روزنامه‌نگاری اشتغال داشته ولی در اين پرونده به اتهام مسايل مطبوعاتی و کار روزنامه‌نگاری بازداشت و متهم نشده است.

وی افزود: به وی اتهاماتی از جمله جاسوسی، در اختيار گذاشتن مشخصات مراکز نظامی به اشخاص حقيقی و حقوقی غيرصالح و نيز عبور دادن متهمان اهواز از مرز مريوان و ارتباط با شخصی در وزارت امور خارجه‌ی آمريکا وارد شده است. در حالی که حتی بر فرض صحت اين اتهامات هيچ‌يک از اين موارد از مصاديق محاربه نبوده و هيچ‌يک از اعمال او هم فعاليت مؤثر به نفع گروه‌های معاند با جمهوری اسلامی ايران نيست.

وی اين حکم را عادلانه ندانست و ابراز عقيده کرد: از اساس هم با جوسازی در مورد آن مخالف بوده‌ام و از مجاری قانونی مجددا نسبت به آن اعتراض می‌کنم و معتقدم صدور اين گونه احکام اعمال دستگاه قضايی که از طريق دادگاه‌ها و مراجع قضايی ظاهر می‌شود را زير سوال می‌برد و تبليغات عليه آن ايجاد می‌کند.

وی در مورد اطلاع يا عدم اطلاع موکلانش از موضوع گفت: در اين مورد اطلاعی ندارم زيرا اينجانب و همکارم را بر خلاف نص‌ صريح آيين‌نامه‌ی اداری امور زندان‌ها و قانون حقوق شهروندی و هم‌چنين بخش‌نامه‌ی رييس قوه‌ی قضاييه از ملاقات حضوری منع کرده‌اند و ما نيز از انجام ملاقات کابينی که به نوعی ناديده گرفتن مقررات قانونی و توهين به وکلاست خودداری کرديم.
نيک‌بخت در پايان تأکيد کرد: پرونده‌ی اين دو نفر به هيچ‌وجه با يکديگر ارتباط ندارد و هرکدام با اتهام جداگانه‌ای دستگير

کار هر سینه نیست این آواز/ منصوره شجاعی


کار هر سینه نیست این آواز
صدای جوانش را بی مهابا سر می دهد و می خواند . از عشق می گوید و از آرمان ، از تلاش می گوید و از نیروی مردم ، نه ... " کار هر سینه نیست این آواز " .
آواز دلارام از سینه نسلی بر می خیزد که خود به تجربه و به تلاش، آرمان هایش را ساخته . نه قیم مآبی پیشه کرده ، نه قهرمانی و نه سهم خواهی از قدرت. او آواز می خواند تاکه صدایش به گوش بچه ها ی پامنار برسد به گوش کارتن خواب های ترمینال جنوب ، به گوش زنان مصیبت دیده از زلزله بم، و به گوش آنانی که برابری ، صلح ، امنیت و تامین حقوق بشر را آرزومندند.
نسل دلارام جهان را به گونه ای دیگر دید ،پای بر زمین واقعیات نهاد و پرواز را آموخت .
مجازاتش اما نه هم سنگ آرمان هایش بود و نه به بلندای صدای جوان ونیرومندش آنگاه که در جشن عروسی همراه بادوستانش عاشقانه و آرزومند آواز سرداد و از عشق گفت .... نه ، کار هر سینه نیست این آواز.
در کانون مدافعان حقوق بشر بودیم که با دوستان و همسرش «پیام» وارد شد و پیغام اجرای احکام را داد. همسرجوانش پرسشگر نگاه می کرد که یعنی این بود پاسخ تمامی عشق به مردم و تلاش برای ساختن وطن بر پایه های عدالت و برابری ؟!!.. و من نمی دانستم در جواب نگاه او و در پاسخ صدای رسای عروس جوانش چه بگویم جز آن که :
دلارام را بدین سیاست می برند که قفل و زنجیر چهاردیواری زندانش قفلی بر زبان زنان شود و بی تردید نمی دانند که کلید این قفل را زنان نه به جادو که به تدبیر، سالهاست با زبان قانون و مدنیت صاحب شده اند.
دلارام را می برند که زنان به خانه و آشپزخانه برگردند و نمی دانند که این نسل راه بر مادران و مادربزرگان خاموش خود نیز هموار کرده وروشن ساخته است .
دلارام را می برند و بی تردید نمی دانند که نمی توانند مانع راه پرفراز و نشیب او شوند. راه این نسل از کوچه پس کوچه های شهرمی گذرد از پستوهای خانه های دود گرفته زنان سرپرست خانوار ،از خیابان های مرکز شهر، ازدل زنان خانه دار و مدبری که به رنج و با امید چشم به تغییر قوانین تبعیض آمیز دوخته اند، از میان زنان کارمند، معلم ، دانشگاهی ، محقق ، فعالان حقوق بشری و کسانی که هم این نسل را پرورانده اند وهم خود دست پرورده خلاقیت واستقلال رای این نسل هستند.
راه این نسل هرچند که " راه شیری " است و با ستاره ها نسبت دارد، اما از واقعیت زندگی زنان آگاه و به پا خاسته ایرانی سر بر آورده . دلارام اگرهم که به زندان رود نه نگران جوانی خویش و نه نگران غم خانواده و نه نگران تنهایی همسر جوانش است. دلارا م دغدغه تصویب لایحه خانواده را در مجلس هفتم دارد دغدغه امضاهای منتظر برگه های کمپین یک میلیون امضا است که در دست او مانده . و رفتنش اگر با خام فکری دولت مردان محقق شود تنها یک پیام برای زنان می گذارد : قسم بر عشق و قسم بر عدالت که بر هیچ تبعیضی گردن ننهیم.

http://zanestan.org/issue33/07,11,06,01,59,59/

Wednesday, November 07, 2007

:دلارام زندان را هم متحول می كند

روی عکس کلیک کنید و بشنوید

صداي زنان ديگر خاموش نمي شود



صداي زنان ديگر خاموش نمي شود
در یک حکم غیر منتظره، دلارام علي به 2 سال و 10 ماه حبس و 10 ضربه شلاق محکوم شد
دلارام علي درگفت وگو با روز: - چهارشنبه 16 آبان 1386 [2007.11.07


افتخارمي كنم كه قرار است هزينه راهي كه انتخاب كرده ام را بپردازم


دلارام علي، فعال حوزه زنان که با حکم قطعي 28 ماه زندان براي شرکت درتجمع مسالمت آميز 22 خرداد ‏‏1385 مواجه شده درگفت وگو با روز اظهارداشت که از تبرئه ناعادلانه نيروي انتظامي به دليل ضرب وشتم وي ‏و دريافت حکم زندان خود، شگفت زده است. ‏
اودرپاسخ به اينکه آيا انتظار چنين حکمي را داشته است يانه گفت: "انتظار داشتم. به خاطر پيگيري هايي که ‏مقامات امنيتي طي روزهاي گذشته کرده وتماس هايي که گرفته بودند ومخصوصا تماس دومشان که تهديد آميز ‏هم بود، حدس مي زدم حکمي که برايم صادر کرده اند حبس باشد منتها اينکه چه مقدار وبه چه شکلي باشد را نمي ‏دانستم."‏
اودرخصوص تماس تهديدآميزي که مامورين اطلاعاتي باوي گرفته بودند خاطرنشان کرد: "در آخرين تماس گفته ‏بودند اگر مراجعه نکنم دستگير مي شوم وبرايم گران تمام مي شود."‏
دلارام علي که پس از دريافت حکم، خود را براي تحمل مجازاتي آماده مي کند که" ناعادلانه" مي داند، ادامه داد: ‏‏"نيروي انتظامي کاملا ناعادلانه ازپرونده اي که ما ازآنها به دليل ضرب وشتم شکايت کرده بوديم تبرئه شد. آنها ‏تنها با ارسال نامه اي گفتند که ما اقدام غيرقانوني انجام نداديم وآن کسي که اقدام غيرقانوني انجام داده زناني هستند ‏که تجمع کرده بودند. با اين جواب برايشان منع پيگيرد صادر شد درحالي که حکم من پس ازيک سال دوندگي تاييد ‏مي شود وبايد بروم زندان."‏
اين فعال حوزه زنان درخصوص احساسي که پس ازدريافت حکم داشت گفت: "طبعيتا ازوقتي که حکم دادگاه بدوي ‏آمد وتعزيزي بود به ماجراي زندان فکر کرده بودم .اما فکر مي کنم اين بخشي ازروند مبارزاتي است که زنان ‏آغاز کرده اند وچون به مذاق حکومت خوش نمي آيد، بخشي ازاين روند هم شامل رفتن به زندان مي شود. فکر ‏مي کنم با رفتن يک، دو ويا چند نفر به زندان اين حرکت که درقالب کمپين هاي مختلف شکل گرفته هرگز ‏خاموشي نمي گيرد وحتي يقينا جنبش زنان را در راهي که مي رود بيشتر مي کند وپرشورتر از قبل؛ چرا يکي از ‏يارانش به زندان مي رود. زنان مي دانند حالا که يارانشان در زندان هستند، براي اينکه اين مطالبات پيگيري ‏شود،نبايد اين صدا خاموش بماند."‏
دلارام علي درخصوص روندي که منجر به دريافت حکم شد توضيح داد: "يک بار تماس گرفته بودند که حکم ‏حاضراست وبرويم شعبه شش اجراي احکام وآن را دريافت کنيم. من مراجعه نکردم و انها دوباره تماس گرفتند که ‏بار دوم تهديد آميز بود. پس ازآن با مشورت خانم عبادي به آنجا مراجعه کرديم. اما حکم قانونا ارائه نشده وبه ‏امضاي وکيل هم نرسيده است."‏
وي درخصوص وکلاي خود وهمچنين مهلتي که قبل ازاجراي حکم وجود دارد گفت: "وکلاي من خانم ها عبادي، ‏ستوده، علي کرمي و ارزني هستند. حکم شفاهي اعلام شده و وکيل براي چند روز تقاضاي مهلت کرده که کارهايم ‏را انجام بدهم. البته گفته اند قانونا هيچ مهلتي ندارم و بايد هرچه سريعتر خودم را معرفي کنم وگرنه وزارت ‏اطلاعات دستور بازداشت من را دارد. يعني ازهمان زمان که وکيل فهميده و من هم مطلع شده ام، بايد خودم را ‏معرفي کنم. "‏
دلارام علي روند رسيدگي به پرونده اش را غيرطبيعي دانست وافزود: "کلا اين پرونده ها روال طبيعي را طي ‏نمي کند وپرونده من هم يکي ازهمين پرونده هاست. در تمام اين مدت هيچ کدام ازاحضاريه ها و حتي راي دادگاه ‏بدوي را به من کتبي اعلام نکرده اند. چون کاري که دارد انجام مي شود خيلي وجاهت قانوني ندارد، طبيعتا ترجيح ‏مي دهند چيزکتبي هم دست کسي نباشد. شفاهي مي گويند وبه اجرايش مي گذارند."‏
اولين نفر خانم ارزني بود که از حکم دلارام علي با خبر شد: "من با خانم ارزني به دادگاه رفتم. ايشان داخل رفتند ‏که حکم را بگيرند. بيرون که آمدند اعلام کردند حکم تاييد شده وفقط چهارماه وده ضربه شلاق ازآن کم شده است. ‏اين مسئله به خاطر اتفاقاتي که قبلش افتاده بود، محتمل بود. چون حکم اوليه هم حبس تعزيزي بود احتمالش مي ‏رفت که تاييد بشود."‏
خانواده دلارام، علي رغم ناراحتي ازدريافت چنين حکمي، گفته اند که ازدخترشان وفعاليت هايي که انجام داده ‏است حمايت مي کنند: "طبيعي است که خانواده ام ناراحت شده اند، اما خودشان را درادامه اين روند سهيم مي ‏دانند. آنها هرجا که لازم باشند درکنار فعالان زنان حضور خواهند داشت وهرطوري که اين روند ادامه داشته باشد ‏آنها هم به عنوان حامي درکنارم خواهند بود."‏
وي نخواست که درخصوص واکنش آيت الله شاهرودي به درخواست متوقف کردن حکم زندانش که توسط وکلاي ‏وي ارائه شده پيش بيني کند: "حدس زدن اين احتمال شايد عقلاني نباشد. درواقع من درجايگاهي نيستم که پيش ‏بيني کنم آقاي شاهرودي چه تصميمي خواهند گرفت. ما روال قانوني کار را طي مي کنيم و از ايشان هم توقع ‏نداريم که ترحم کنند يا اقدام غيرقانوني انجام دهند. اما يکي ازکارهايي که به صورت قانوني مي توانيم درخواست ‏کنيم اين است که از ايشان بخواهيم روند غيرعادلانه حکم را متوقف کنند، ايشان هم به عنوان رييس قوه قضاييه ‏بايد پاسخ بدهند که اميدوارم چنين بشود."‏
اين فعال حقوق زنان که دريافت حکم 28 ماه زندان وي با شگفتي زيادي همراه بوده است گفت که روز شنبه خود ‏را به زندان معرفي مي کند: "شنبه خودم را معرفي کنم. البته آنها اعلام رسمي نکرده اند که يک ساعت ديگر، ‏فردا ويا چند روز ديگر؛ ولي گفته اند خودم را معرفي کنم، چون دستور بازداشت موجود است ووزارت اطلاعات ‏مي تواند مرا بازداشت کند. درواقع زمان خاصي ندارداما به دليل اينکه مجبورم مدتي را درزندان بگذرانم، اگر ‏آنها هم اين حق را به من ندهند من به خودم اين حق را مي دهم که چند روزي به کارهايم دربيرون سروسامان ‏بدهم وبعد خودم را معرفي کنم.
"‏

Tuesday, November 06, 2007

گزارشهای مربوط به نقض حقوق بشر در ایران

روی عکس کلیک کنید و بشنوید

حکم های سنگین و بی تناسب شگفتی اذهان عمومی و بین المللی را بیشتر می کند


حکم های سنگین و بی تناسب شگفتی اذهان عمومی و بین المللی را بیشتر می کند

متن سخنرانی منصوره شجاعی در کنفرانس مطبوعاتی کمیته زن کانون مدافعان حقوق بشر /13 آبان
دو شنبه14 آبان 1386


امروز صحبتم را با این جمله تکراری شروع می کنم که : جریان مبارزات اجتماعی و حقوقی زنان در ایران جریانی است که از دوران مشروطه آغاز شده است. اما امروز تکرار این جمله به این دلیل است که بگویم در جوامع سنتی زنان هرگاه که فرصت حضور عمومی در عرصه های اجتماعی و مبارزاتی را پیدا کرده اند، حتی اگر این فرصت ها به سبب وقایع سیاسی و انقلابی ایجاد شده باشد، زنان را اما به قیاس های حقوقی و اجتماعی واداشته است.
درتاریخ ایران دوبار این واقعه رخ داده است یک باردردوران مشروطه خواهی و بار دیگر در دوران انقلاب 57، بدین معنا که هرگاه زنان پا به پای مردان برای یشبرد اهداف دموکراسی خواهی و ضد استبدادی بیرون آمده و در پیکاری برابر برای پیشبرد جامعه تلاش کرده اند ، پس از دستیابی به پیروزی هایی نسبی همواره در بهره برداری از فرصت سهمی نابرابر با مردان برایشان منظور شده است.
تلاش های حقوقی زنان با پیشینه ای یکصدساله در 5 شهریور ماه 1385 با اعلام رسمی آغار فعالیت کمپین تغییر برای برابری نقطه عطف مبارزات حقوقی زنان ایران را به جامعه مدنی عرضه کرد.ضرورت وجودی کمپین در نگاهی دردمند والبته سازنده نسبت به قوانین تبعیض آمیز و نابرابری که زنان را موجودی نیمه و در بسیاری موارد بدون حق قلمداد می کند ، کاملا به چشم می خورد . مبارزات مدنی ومسالمت آمیز زنان دردودهه اخیر جوهره صلح آمیز و برحق کمپین یک میلیون امضا برای تغییر را به مخالفان و موافقان آن نشان می دهد. علیرغم این جوهره و هویت صلح جو و برابری خواه ، کمپین همواره مورد تهدید و تهاجماتی و اقع شده و می شود.
من امروز می خواهم از همین تریبون از تمام جریانات و افرادی که کمپین را مورد تهدید و حمله قرار می دهند سوال کنم :
آیا درقرن 21 خواست تغییر قوانینی که مادر ، همسر ، خواهر ودختران شما و مارا شایسته برخورداری از حقوق مدنی و احتماعی برابر نمی بیند خواستی قهرآمیز و درضدیت با آرا و عقاید جامعه و اقدام علیه امنیت ملی است ؟
آیا روشی مسالمت جویانه تر از ارتباط دوسویه با هدف انتقال آگاهی و تجربه نسبت به وضعیت زنان :"آنچه که هست و آنچه که می تواند باشد " وجوددارد؟
آیا چنانچه ملتی در پی این باشند که مطالبات حقوقی خویش را با آگاهی کامل در قالب برگه های امضا شده به دست نمایندگان مجلس قانونگذار و دیگر مراجع دادرس برسانند مستحق مجارات اند ؟ آ نهم بدین حد کینه توزانه و خشونت بار؟
از پنجم شهریور که مجوز برگزاری مراسم در موسسه رعد ازما گرفته شد ما خود دانستیم که تنها پناهمان خیابان ها و کوچه های شهر و تنها دلگرمی مان حضور مردم میهمان نواز و صاحبخانه هایی ست که به برکت کمپین خانه هایشان تبدیل به فرهنگسراها ، دانشگاه های ، مدارس و آموزش کده های صمیمی و تاریخ ساز جنبش حقوقی و مدنی زنان شده است. اما حرمت خانه هایمان نیز رعایت نشد و بارها صاحبخانه ها را مورد سوال و کندو کار قراردادند.
میزان دستگیری فعالان کمپین به جرم جمع آوری امضا که هیچگاه جرم محسوب نمی شود رقمی است که نسبت به ماهیت حرکت کمپین شگفت آورترین رقم دستگیری در این مدت کوتاه بوده است.
اکثر جوانان وفعالان کمپین یا در آزادی مشروط با وثیقه و کفالت به سر می برند یا درانتظار داگاه واجرای حکم هستند ویا در زندان به سر می برند.
حکم های سنگین و بی تناسب با ماهیت فعالیتی که موجب دریافت این احکام شده است روز از پی روز موجبات شگفتی اذهان عمومی و بین المللی را بیشتر می کند دلارام علی دختر جوان وپرتلاش کمپین اینک در آستانه دوسال ونیم حبس قرار گرفته است. نسیم سرابندی و فاطمه دهدشتی تنها به دلیل جمع آوری امضا حکم زندان دریافت کرده اند. روناک صفازاده یک ماه است که در زندان است. تهدید فعالان زن در شهرستان ها ادامه دارد. سپیده پور آقایی فعال حقوق بشر در زندان است و خیلی از جوانانی که اسامی اشان یا به سبب کم حافظگی من یا به سبب اعلام نکردن اسامی آنها در وضعیتی نامعلوم به سر می برند.
برخوردهایی که در شهرستانها با فعالان کمپین میشود نیز برگی دیگر از اعمال خشونت بر کمپین است. مانند اتفاق اخیر در خرم آباد که هنگام برگزاری کارگاه آموزشی به خانه میزبان هجوم آورده و با خشونت آمیزترین برخوردها نه تنها به آموزش دهنده و آموزش گیرنده بلکه به ساحت مقدس آموزش اهانت روا داشتند.
کمپین حرکتی مسالمت آمیز و مدنی است . کمپین برآیند قرنی تجربه ومبارزه اجتماعی و حقوقی است . این مبارزه روش ها و ابزار متناسب با هویت خویش را دارد. جریاناتی که در پی آنند که با تنگ تر کردن فضا و با فشار به عزیزانمان و اجرای احکام سنکین ، روش های خشونت بارخویش را برما تحمیل کنند بدانند که هویت کمپین تعیین کننده کنش های مبارزاتی و حمایت از فعالان آن است .
فعالان کمپین به ابتکار، خلاقیت و استقلال عمل در اتخاذ روش های حقوق بشری پاسخی برای حرکات ضد حقوق بشری خواهند یافت .کنش مستقل و مدنی کمپین برخاسته ازهویت صلح جوی آن است هویت کمپین خشونت نیست و خشونت پیشگان رابرسر سفره خشونت بار خویش گرسنه نگه خواهدداشت . کمپین غذایی بر سفره خشونت نخواهد http://www.we4change.info/گذاشت
.

Sunday, November 04, 2007

پاشو پاشو دیگه بسته سکوت


پاشو پاشو دیگه بسته سکوت

ویکتور هوگو سخنرانی در مجمع قانونگزاری فرانسه در ۱۵ژانویه ۱۸۵۰


ویکتور هوگو سخنرانی در مجمع قانونگزاری فرانسه در ۱۵ژانویه ۱۸۵۰

برای پی ريزی جامعه ای بکوشيم که در آن حکومت بيشتر از يک قاتل عادی حق قاتل بودن نداشته باشد،و وقتيکه بصورت حيوانی درنده عمل کند،با خودش نيز چون حيوان درنده عمل شود،برای پی ريزی جامعه ای بکوشيم که در آن جای کشيش در کليسای خودش باشد و جای دولت در مراکز کار خودش،نه حکومت در موعظه مذهبی کشيشان دخالت کند و نه مذهب به بودجه و سياست دولت کاری داشته باشد،برای پی ريزی جامعه ای بکوشيم که در آن ،همچنانکه قرن گذشته ما قرن اعلام تساوی حقوق مردان بود،قرن حاضر ما قرن اعلام برابری کامل حقوقی زنان با مردان باشد،برای پی ريزی جامعه ای بکوشيم که در آن آموزش عمومی و رايگان ، از دبستان گرفته تا کلژدوفرانس، همه جا راه را به يکسان بر استعدادها و آمادگی ها بگشايد .هر جا که فکری باشد کتابی نيز باشد.نه يک روستا بی دبستان باشد ،نه يک شهر بی دبيرستان چنانکه نه يک شهرستان بی دانشگاه، و همه اينها زير نظر و مسئوليت حکومتی لائيک ، حکومتی کاملا لائيک ، حکومتی منحصرا لائيک . برای پی ريزی جامعه ای بکوشيم که در آن بلای ويرانگری بنام گرسنگی جايی نداشته باشد. شما قانونگزاران، از من بشنويد که فقر آفت يک طبقه نيست،بلای همه جامعه است. رنج يک فقير تنها رنج يک فقير نيست ، ويرانی يک اجتماع است. احتضار طولانی فقير است که مرگ حاد توانگر را به دنبال ميآورد . فقر بدترين دشمن نظم و قانون است . فقر نيز ، همانند جهل ، شبی تاريک است که الزاما ميبايد سپيده ای بامدادی در پی داشته باشد.

اين خشم و اعتراض

اين خشم و اعتراض

سرانجام "فرياد ملی" می شود