Saturday, May 31, 2008

به آرامی آغاز به مردن می‌كنی


شعرى از پابلو نرودا
ترجمه از احمد شاملو
تو
به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
اگر سفر نكنی،
اگر كتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نكنی.
.
به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
زمانی كه خودباوری را در خودت بكشی،
وقتی نگذاری ديگران به تو كمك كنند.
.
به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
اگر برده عادات خود شوی،
اگر هميشه از يك راه تكراری بروی …
اگر روزمرّگی را تغيير ندهی
اگر رنگهای متفاوت به تن نكنی،
يا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی.
.
تو به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سركش،
و از چيزهايی كه چشمانت را به درخشش وامی‌دارند
و ضربان قلبت را تندتر می‌كنند،
دوری كنی . . .،
.
تو به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنی
اگر ورای روياها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
كه حداقل يك بار در تمام زندگيت
ورای مصلحت‌انديشی بروی . . .
.
امروز زندگی را آغاز كن!
امروز مخاطره كن!
امروز كاری كن!
نگذار كه به آرامی بميری!
شادی را فراموش نكن!

Friday, May 30, 2008

گزارش دردناک خودکشی سه کارگر ايرانی

چشم‏های بازمانده در گور
روزنامه «کارگزاران» در گزارشی با عنوان «چشم‏های بازمانده در گور»، به بررسی چندین مورد خودکشی در میان کارگران پرداخته است.
گزارشگر: در این گزارش خودكشی سه كارگر را روایت می‌كنم. هر كدام از این وقایع با فواصل زمانی و در نقاط مختلف كشور رخ داده‌اند و در زمان خود به صورت گزارش‌های مستقلی منتشر شده‌اند. حالا پس از گذشت سال‌ها با مدد گرفتن از حافظه و نوشته‌های قدیمی سعی می‌كنم آنها را در آلبومی كنار هم بچینم و از میان‌شان تصویری مشترك نمایش بدهم. آنچه به عنوان «تصویر مشترك» برای روایت انتخاب كرده‌ام نشان می‌دهد كه این سه كارگر (در حكم نمونه) ماه‌ها بدون حقوق و در فقر كامل زندگی كرده‌اند، گرسنگی كشیده‌اند و شاهد رنج عزیزان‌شان بوده‌اند، اما فقط وقتی تصمیم به خودكشی گرفته‌اند كه وجود انسانی‌شان را در خطر نابودی دیده‌اند. شرم مثل عصب است. وقتی هنوز بدن را به واكنش وامی‌دارد یعنی بدن زنده است. شرم از مهمانان غریبه، شرم از دختربچه هفت ساله‌ای كه شوق خریدن روپوش مدرسه را دارد، شرم از دیدن پینه‌های دست فرزند، شرم از پسر سربازی كه به خاطر كرایه ماشین هشت ماه به مرخصی نیامده و حتی حقوق ناچیز سربازی‌اش را هم برای خانواده‌اش می‌فرستد. اینها نهایت طاقت انسانی است كه شرم را می‌شناسد. از این مرز جلوتر رفتن، انكار جایگاه انسانی است. این مرز را باید با معیار شرافت شناخت. در این گزارش از خودكشی این مردان شریف دفاع نمی‌كنم، اما می‌كوشم آن را درك كنم.
تصویر اول؛ وقتی به كارخانه نساجی رسیدم دو ساعتی می‌شد كه جنازه‌اش را از طناب دار جدا كرده بودند. كسی، شاید یكی از همكارانش بالاخره او را به بیمارستان رساند. همه می‌دانستیم كه مرده است. سرش تقریبا از بدنش جدا شده بود و تنها به نسوج گردنش وصل بود. اما همكارش اصرار داشت كه او را به بیمارستان برساند. من اطراف سوله‌ای خالی كه كارگر 40 ساله نساجی خود را حلق‌آویز كرده بود با معدود كارگرانی كه از تعدیل نیرو باقی مانده بودند صحبت می‌كردم. این كارگران را پس از تعطیلی كارخانه نگه داشته بودند تا از ابزار تولید محافظت كنند اما شش ماهی می‌شد كه هیچ حقوقی به آنها پرداخت نكرده بودند. ماجرا به اردیبهشت سال 83 باز می‌گردد. دقیقا وقتی كه ته مانده‌های صنایع نساجی یكی پس از دیگری نابود می‌شدند، این صنایع قرار نبود تولید داشته باشند چون قیمت پارچه‌های چینی كه از طریق قاچاق وارد كشور می‌شدند از قیمت مواد اولیه تولید پارچه یعنی نخ ارزان‌تر بودند. مشخص بود كه تولید سودی ندارد و این كارخانه‌ها باید تعطیل شوند. اما دولت نمی‌خواست هزینه اخراج هزاران كارگر نساجی را متحمل شود پس كارخانه‌ها را به بخش خصوصی واگذار كرد تا آنها به ازای مالكیت رایگان زمین و ابزار تولید، دولت را از شر هزینه‌های سیاسی و اجتماعی اخراج نیروی كار این واحدها خلاص كنند. به ماجرای كارگری كه سرش هنوز به رگ و پی گردنش وصل بود بازگردیم. همكارش می‌گفت وقتی از اتاق مدیر كارخانه بازگشت من داشتم چای درست می‌كردم. صدایش زدم بیاید. گفت تا انبار می‌روم و برمی‌گردم. یك ساعت گذشت اما خبری نشد. رفتم دنبالش دیدم جنازه‌اش توی هوا تاب می‌خورد. با نردبان شش متر بالا رفته بود و طناب را به حفاظ سقف بسته بود. از آن فاصله كه خودش را رها كرد، گردنش طاقت وزن بدنش را نیاورد و كار تمام شد. كارگران هنوز نمی‌دانستند چرا این‌طور غیرمنتظره خودكشی كرده است. مدیر كارخانه بلافاصله پس از مطلع شدن از خودكشی كارگر، كارخانه را ترك كرده بود. یكی از كارمندان دفتری می‌گفت به سراغ مدیر آمده بوده تا بخشی از حقوق معوقه‌اش را بگیرد. حتی التماس می‌كرد در حد 10 هزارتومان به او قرض بدهند. كارگری كه جنازه‌اش را پیدا كرده بود هم می‌گفت چند ساعت قبل از این اتفاق، همسرش تماس گرفته بود خبر بدهد كه در خانه مهمان دارند. دو روز بعد از حادثه با همسرش صحبت كردم. هنوز داغ‌دار بود و انگار من بازجویی، چیزی باشم پاسخم را می‌داد؛ «من بهش حرفی نزدم. فقط گفتم از شهرستان مهمان آمده. موقع برگشت یك چیزی بگیر كه جلوی غریبه‌ها آبروداری كنیم. توی خانه چیزی نداشتیم. نمی‌شد غذایی كه خودمان می‌خوریم را جلوی مهمان رودربایستی‌دار بگذاریم. نمی‌دانستم می‌خواهد چنین بلایی سر خودش بیاورد وگرنه لال می‌شدم اگر می‌گفتم.»
تصویر دوم؛ روستای فدشك یك جایی وسط كویر است. حدود 45 كیلومتر با بیرجند فاصله دارد؛ پرت و دورافتاده و متروك. فردای روزی كه كارگر معدنی در حیاط خانه‌اش خودسوزی كرد به آنجا رفتم. توی حیاط هنوز بوی گوشت سوخته می‌آمد. شب قبل خانواده‌اش هم نه از صدای فریاد مردی كه در آتش می‌سوزد، بلكه از بوی سوختن گوشت آدم زنده از خواب پریده بودند. با دكتر كشیك بیمارستان امام رضا هم كه حرف می‌زدم برایش عجیب بود كه چطور این مرد در هشیاری بیشتر از یك دقیقه سوختن بدنش را تاب آورده اما فریاد نزده است. همسرش، پیرزنی كه گریه صدایش را بریده بود، با كمك پسرش فهماند كه مرد كاملا ناامید شده بود. 17 ماه حقوقش را نداده بودند و او هیچ از دستش بر نمی‌آمد. هربار كه به سراغ طلبش از معدن می‌رفت او را به یكی از نهادها و سازمان‌هایی می‌فرستادند كه او حتی نمی‌توانست تابلوی سردر ساختمانش را بخواند، چه رسد به كاغذبازی‌های بیهوده‌ای كه او را بیشتر از پیش گیج می‌كردند و ناامید. درك نمی‌كرد چرا بعد از 30 سال كاركردن در معدن باید برای گرفتن حقش از این اتاق به اتاق دیگر برود و حرف‌های عجیب و غریب بشنود و آخر سر هم جواب سربالا بگیرد. پسر 16 ساله این مرد هم كنار كوره‌های آجرپزی كار می‌كرد یا برای پیمانكاری از كوه سنگ می‌كند و این قبیل كارها. می‌گفت: «دست‌هایم را از پدرم قایم می‌كردم. حرص می‌خورد وقتی پینه‌های دستم را می‌دید.» این مرد روز آخر زندگی‌اش به معدن رفته بود. همسرش كه او را همراهی كرده بود، می‌گفت وقتی داشتیم می‌رفتیم دخترم بهانه می‌گرفت كه یك ماه دیگر باید به مدرسه برود و روپوش ندارد. او به دخترم قول داد كه برایش روپوش مدرسه بخرد. به محل كارش كه رسیدیم به مالك معدن التماس كرد كه لااقل 50 هزار تومان از طلبش را بدهند. گفتند فردا بیا. از این فرداها زیاد شنیده بود. موقع برگشتن می‌گفت «خدا هم به این جور زندگی كردن من رضا نیست.»
تصویر سوم؛ در خردادماه 86، كارگر كنف‌كار رشت پس از گذراندن یك نیم روز سرشار از تحقیر و كتك، به اندازه پول تاكسی از همكارش قرض گرفت تا سریع‌تر خود را به كارخانه برساند، طنابی به لوله‌های سقف گره بزند و باقی ماجرا. مالك خصوصی صبح آن روز با كمك نیروهای انتظامی، كارخانه را از ابزار تولید خالی كرده بود. كارگران 11 ماه بدون هیچ حقوقی سركرده بودند و اینك تنها امیدشان با فروش ابزار تولید كارخانه نابود می‌شد. همه می‌دانستند كار تمام است اما تنها كسی كه به وضوح پایان كار را دید، او بود. جنازه او را حوالی ساعت یك بعدازظهر پیدا كردند. در آن وقت كه خبر را به خانواده‌اش رساندند همسرش در مزرعه همسایه كارگری می‌كرد، پسرش سرباز بود و چون پول مسافرت نداشت هشت ماه به مرخصی نیامده بود و از پادگان خارج نشده بود. خانه نیز در اجاره نهضت سوادآموزی بود. درآمد این خانواده از كارگری موقت زن، ماهی پنج شش هزار تومان حقوق سربازی پسر و ماهی 15 هزار تومان اجاره تنها اتاق خانه به نهضت سوادآموزی تامین می‌شد. دو روز پس از خودكشی كارگر كنف‌كار كه به سراغ خانواده‌اش رفتم، همسرش وقتی اوضاع را شرح می‌داد بی‌مقدمه از من پرسید؛ «می‌دانی سیب زمینی كیلویی 600 تومان است؟» با یك حساب سرانگشتی می‌شد فهمید كه این خانواده بعد از 25 سال كاركردن حتی از عهده سیركردن شكم‌شان هم بر نمی‌آیند. این كریه‌ترین چهره فقر است.
همسرش می‌گفت؛ «یك وقت‌هایی در را كه باز می‌كردم می‌دیدم جلوی در ایستاده. خجالت می‌كشید در بزند و داخل شود. صبح‌ها كه می‌رفت دنبال حق و حقوقش می‌گفت؛ ان‌شاءالله امروز می‌شود. بعدازظهر دست خالی برمی‌گشت و جلوی در می‌ایستاد.» آنچه فهمیدم این بود كه از زمان واگذاری كارخانه كنف‌كار به بخش خصوصی، در حدود سه سال این كارگران را در بلاتكلیفی نگه داشته بودند. 16 ماه بیمه بیكاری و وعده و وعید كه امروز و فردا كارخانه دوباره راه می‌افتد، پس از آن هم این كارگران 11 ماه بدون حقوق سپری كرده بودند تا اینكه متوجه شدند ابزار تولید كارخانه در حال فروش است. من می‌گویم ابزار تولید، شما هم می‌خوانید، اما ابزار تولید برای كارگری كه به امید كاركردن با آن زنده است فقط «كلمه» نیست، همه زندگی است. شاید آخرین گفت‌وگوی تلفنی كارگر كنف‌كار با پسرش، دو روز پیش از خودكشی برای درك «ابزار تولید» به ما كمك كند؛ «روز پنج‌شنبه از پادگان با پدرم صحبت كردم. از پشت تلفن معلوم بود كه حالش بد است. بریده بود انگار. می‌گفت شنبه می‌خواهند دستگاه‌ها را ببرند. مادرت صبح تا غروب توی مزرعه مردم كار می‌كند، من هم هر روز می‌روم استانداری اما هیچ كس به ما جوابی نمی‌دهد. می‌گفت كار تمام است... هیچ كسی به داد ما نمی‌رسد. گفت دفترچه‌های تامین اجتماعی 11 ماه است كه تمدید نشده. اگر خواهرت مریض بشود كجا ببرمش؟ بعد گفت؛ من چه كار كنم با 48 سال سن؟ زمین دارم كه كشاورزی كنم؟ دیگر كجا كار كنم؟ به جوان‌ها كار نمی‌دهند، به من كار می‌دهند؟ هی می‌گفت من چه كار كنم از این به بعد؟»
درست در همین لحظه عجیب‌ترین واكنشی كه انتظارش را می‌كشم به غلیان افتادن احساسات لطیف مخاطبان این گزارش‌ها است. بی‌چارگی چاه بی‌ته است. وقتی آدم بی‌پناهی در آن می‌افتد، می‌تواند سال‌ها فرو برود و همچنان زنده باشد. آنكه تصمیمی برای نجاتش می‌گیرد، هر تصمیمی، مستحق ترحم من و شما نیست. این اوج میان‌مایگی است كه علت خودكشی را تنها در فقر این آدم‌ها خلاصه كنیم و برای‌شان دل بسوزانیم. حتی برقراری ارتباطی میان خودكشی یك كارگر و خودكشی متعارف یكی از ما (آدم‌های طبقه متوسط یا مرفه) می‌تواند نوعی از بدفهمی رایج و البته عامدانه برای شانه خالی كردن از بار مسوولیت باشد. نه. خودكشی این كارگران از روی انفعال و شاید ملال نیست. آنها تا جایی كه مرز انسان بودنشان مخدوش نشود، هرگز تصمیم به چنین اقدامی نمی‌گیرند
.

گزارشی تکاندهنده؛ اینجا جهنم است

کمیته دانشجویی گزارشگران حقوق بشر



یکسال پس از طرح امنیت اجتماعی- سرانجام اراذل و اوباش چه شد؟



اوایل اردیبهشت ماه سال گذشته، سرداررادان فرمانده کل نیروی انتظامی، با اعلام طرحی به نام" امنیت اجتماعی" خبر از برخورد با افرادی داد که از آنان به نام " اراذل و اوباش" یاد می کرد. کمتر از یک هفته پس از اعلام فرمانده نیروی انتظامی، نیروهای سیاه پوش با نقاب،درحالی که با خشونتی زیاد،وارد منازل افراد می شدند، اقدام به بازداشت کسانی نمودند که به زعم نیروی انتظامی در ردیف " اراذل و اوباش" قرار می گرفتند.
تصاویر منتشر شده از برخوردهای صورت گرفته، موج اعتراض فعالان حقوق بشر در داخل و خارج از کشور را به دنبال داشت. با این وجود، این دستگیری های توام با خشونت، طی چند ماه در تهران و شهرستان های اطراف ادامه یافت.
در سالگرد اجرای این طرح، گزارش زیر به بررسی چگونگی انجام طرح و وضعیت کنونی بازداشت شدگان می پردازد.
اعتراض خانواده های بازداشت شدگان
خانواده ی بازداشت شدگان، که اغلب در جریان هجوم نیروهای انتظامی، مورد آزار قرار گرفته بودند و شاهد ضرب و شتم شدید فرزندانشان بودند، با مراجعه مکرر به دادگاه انقلاب و پلیس امنیت خواهان اطلاع از وضعیت فرزندان خود شدند، با این حال مسئولان از دادن پاسخ روشن به آنان خودداری کرده و با توهین و تهدید از آنها می خواستند که از ادامه پیگیری های خود منصرف شوند.
مادر میثم لطفی می گوید: "در طی زمانی که ما در برابر پلیس امنیت در میدان سپاه تجمع می کردیم، تنها با توهین روبرو می شدیم. به ما می گفتند پیگیری نکنید، هیچ کدامشان زنده باز نمی گردند."
اینجا جهنم است
افراد دستگیر شده، به سوله کهریزک انتقال یافتند و طی مدت بازداشت در آنجا روزهای کابوس واری را پشت سر گذاردند. بازداشت شدگان می گویند: " تا دو هفته ی اول آب آلوده با گازوئیل به ما می دادند و یک سیب زمینی، جیره ی غذای روزانه مان بود." و شکنجه و ضرب و شتم وحشیانه ای که انگار تمامی نداشت. در این میان بودند کسانی که بیش از سایرین مورد ضرب و شتم قرار می گرفتند، این افراد را معمولا کسانی که پرونده های سنگین تری داشتند و یا افرادی که اسمشان از سوی ماهواره ها اعلام شده بود، تشکیل می دادند.
م.ل می گوید:" روز تولد حضرت زهرا، آمدند و ما را به صف کردند و گفتند می خواهیم از شما پذیرایی کنیم و سپس درحد مرگ کتکمان زدند. ابتدا ما را در حیاط به صف کردند و یکی یکی به میان جمع 20 نفره ی نقاب دارانی می بردند که آماده بودند برای ضرب و شتم ما، وقتی به این دایره ی نقاب دار وارد می شدی، کمتر از 1 دقیقه طول می کشید تا به هر آنچه کرده و نکرده ای اعتراف کنی، هیچ کس نبود که فریاد غلط کردم را زیر لگدها و باتوم های ماموران سر ندهد. یا اینکه لختمان می کردند و وادارمان می نمودند روی اسفالت داغ غلت بزنیم."
او ادامه می دهد، حداقل 10 نفر را با چشم خود دیده است که بر اثر این ضرب و شتم ها و عدم رسیدگی پزشکی جان باخته اند. که از جمله این افراد، پسری حدود 30 ساله است که میثم لطفی، در هنگام مرگ وی حضور داشته است. او می گوید" کبدش ترکیده بود، و روی زمین پر از خون شده بود، و اطرافش پر از مگس و بوی تعفن بود. یکی از نگهبانان مرا صدا زد و از من خواست که روی جنازه اش آب بریزم، بعد هم او را لای پتویی پیچیدند و بردند."
یا دو برادر دوقلویی که پس از مرگ یکی از آنها، دیگری با تزریق آمپول دیوانه شد.
م.ل می گوید:" یکبار آمدند و 30 نفرمان را جدا کردند و گفتند می خواهیم به پرونده هایتان رسیدگی کنیم، بعد برگه های سفیدی را به ما دادند تا امضا کنیم و ما هم به ناچار آنها را امضا کردیم، سپس فهمیدیم که حکم اعداممان بوده است. آز آن پس هر بار که صدایمان می کردند، فکر می کردیم برای اعدام می رویم."
آنهایی که بازداشت در کهریزک را تجربه کرده اند، هنوز هم از یِاداوری آنچه بر آنان گذشت، به هراس می افتند. و مرتب می گویند:"چرا کسی از آنجا بازدید نمی کند، هنوز هم هستند کسانی که در چنان شرایطی زندگی می کنند، پس مدافعان حقوق بشر کجا هستند. آنجا جهنم است، آنجا آخر دنیاست"
قفس های شیر
نگهداری متهمان در سوله کهریزک، در قفسهایی است که به آن قفس شیر می گویند، در هر قفس حدود 40-50 نفر نگهداری می شوند، بدون هیچ گونه امکانات بهداشتی. بطوریکه نگهبانان برای فرار از بوی تعفن و آلودگی، ناچار به استفاده از ماسک می باشند.
م.ل می گوید:" نگهبانان برای تحقیر زندانیان، هرازگاهی با تمسخر از ما می پرسیدند که هنوز هم شیر هستید، و ما در جواب می گفتیم که دیگر موش شده ایم، آزادمان کنید."
اعدام مصنوعی
کسانی که مطابق با لیست نیروی انتظامی به اعدام محکوم شده بودند، حداقل یکبار تا پای چوبه دار برده شدند. میثم لطفی، حسین عشرتی، هانی خواندار، حامد اکبری و .. کسانی هستند که اعدام مصنوعی را در طی این مدت تجربه نمودند. هانی خواندار در ملاقاتی به مادرش گفته است که 3 بار ساعت 4 صبح او را تا پای چوبه دار بردند، و پس از اینکه قران زیر بغلش گذراده و چشمانش را بستند، دوباره به بند بازگرداندند.
بازداشت شده ی دیگری می گوید:" ما را برای اعدام می بردند، در حالی که پیش از ما عده ای را اعدام کرده بودند، اینطور وانمود می کردند که ما نفرات بعدی هستیم.. حتی از پله ها بالا می رفتیم، اما.."
با این حال اعتراضات گسترده فعالان حقوق بشر، منجر به این شد که دادگاه انقلاب احکام اعدام خود در مورد تعدادی از بازداشت شدگان را به اجرا در نیاورد. اما برای از بین بردن این افراد، روش های دیگری اندیشیده شده بود.
هانی خواندار می گوید:" یک شب، در نیمه های شب، سه مأمور مرا به بیابان بردند و بعد از اینکه دستها و پاهایم را باز کردند، از من خواستند تا فرار کنم!." دیگر بازداشت شدگان نیز این حرف را تایید می کنند، آنها می گویند:" نیروی انتظامی قصد داشت ما را این گونه بکشد و سپس طوری وانمود کند که ما در حال فرار بازداشت شده ایم."
با این حال پس از آزادی از زندان نیز، تعدادی از افراد یاد شده به بهانه های مختلف مورد اصابت گلوله قرار گرفته و جان باخته اند و در این میان، خانواده های این افراد وادار به سکوت شده اند.
حقوقدانان چه می گویند"
نیروی انتظامی به جز موارد برخورد با جرایم مشهود، حق بازداشت واحضار هیچ‌یک از شهروندان را ندارد. جرم مشهود یعنی هنگامی که جرم در حضور ماموران پلیس اتفاق بیفتد. ماموران پلیس تنها در چنین صورتی، آنهم چنانچه بلافاصله پس از وقوع جرم، مجرم را در حال فرار ببینند، اجازه بازداشت دارند. "
حقوقدانان معتقدند، از انجا که واژه" ارذل و اوباش" هیچ تعریف مشخص حقوقی ندارد و مطابق با ماده 2 مجازات اسلامی که بر قانونی بودن جرم و مجازات تاکید کرده و اعلام میدارد:" هر فعل یا ترک فعلی که در قانون برای آن مجازات تعیین شده باشد جرم محسوب می شود."، عملکرد نیروهای انتظامی در برخورد با افراد مذکور و اطلاق عنوانی به نام اراذل و اوباش به آنان، غیرقانونی است.
مطابق با اعلامیه جهانی حقوق بشر، انسان دارای کرامت است، و هیچ مقامی حق ندارد حیثیت و کرامت انسانی افراد را از بین ببرد. اصول 21 و 22 قانون اساسی نیز با تاکید بر احترام به کرامت انسانی افراد، رفتارهایی راکه موجب تعرض به حیثیت افراد جامعه شده و حقوق مادی و معنوی آنها را مخدوش مینماید زیر سئوال برده است.
ماده 6 اعلامیه جهانی حقوق بشر،عنوان می کند که " هر کس حق دارد که شخصیت حقوقی او در همه جا به عنوان یک انسان در مقابل قانون محترم شناخته شود." همچنین ماده 5 این اعلامیه نیز هرگونه اعمال ظالمانه،شکنجه و رفتاری را که برخلاف انسانیت و شئون بشری باشد، منع کرده است." حال آنکه در برخوردهای صورت گرفته از سوی نیروی انتظامی نه تنها کرامت ذاتی انسان نادیده انگاشته شده، بلکه نیروهای مزبور، پیش از آنکه متهمان در دادگاه های صالحه مورد محاکمه قرار گرفته و جرمشان اثبات شود، اقدام به برخوردهای خشن، شکنجه، و حبس افراد نموده اند.
بنا بر اعلام نیروی انتظامی، از شمار کسانی که در جریان طرح مبارزه با اراذل و اوباش بازداشت شدند، شماری بی گناه بوده اند که پس از تحمل دو ماه شرایط طاقت فرسا در زندان کهریزک آزاد شدند.
سرانجام اراذل و اوباش چه شد
از میان بازداشت شدگان سال گذشته، هم اکنون هانی خواندار و حامد اکبری، پس از گذشت حدود 14 ماه همچنان در بند 2-الف( بند اطلاعات سپاه) نگهداری می شوند، و از شرایط پرونده آنان اطلاعی در دست نیست.
افراد آزاد شده از سوله کهریزک نیز خبر می دهند که تعدادی از این بازداشت شدگان سال گذشته، همچنان در کهریزک نگهداری می شوند.
مادر هانی خواندار که به دلیل پیگیری های متعدد خود برای روشن شدن وضعیت فرزندش، به مدت 1 ماه بازداشت و در بند سپاه به سر برد، با ابراز ناامیدی نسبت به رسیدگی عادلانه به پرونده پسرش می گوید:" همه مواردی که در پرونده هانی وجود دارد، اتهام است و هیچ کدام ثابت نشده است." هانی خواندار که در مدت بازداشتش در بند سپاه دچار بیماری "گری" شده است، در اخرین ملاقات خود به مادرش گفته است که در صورت انتقالش به بند عمومی، قرار است از سوی زندانیان دیگر کشته شود.!
افرادی که با قید وثیقه از زندان آزاد شدند، با تشکیل پرونده هایی در پایگاه امنیت، می بایست هفته ای یکبار خود را به مقر نیروی انتظامی معرفی کرده و امضا بدهند. این پرونده ها بر اساس میزان جرایم فرد، رنگ هایی چون قرمز، زرد و یا سبز دارد که افراد با پرونده ی قرمز، اعدامی هایی هستند که از زندان آزاد شده اند.
فرزندانتان را نجات دهید
یکی از بازداشت شدگان می گوید:" زمانی که هانی خواندار وحامد اکبری را از دادگاه انقلاب به زندان می بردند، آنها سرشان را از پنجره ماشین بیرون آوردند و فریاد می زدند:" مادرها فرزندانتان را نجات دهید، همه آنها دارند در کهریزک می میرند." و سپس با ضربات مشت و لگد ماموران ساکت شدند.
آنها دیوانه اند..
مادر میثم لطفی، می گوید:" بچه هایی که از این دوره بازداشت، آزاد شده اند، کسانی که کهریزک را دیده اند، هیچ کدام حالات عادی یک انسان را ندارند. همه ی آنان دچار اختلالات شدید روحی و روانی شده اند."
او ادامه می دهد:" آنها همگی دیوانه شده اند و حالا از سایه خود نیز می ترسند."
مادرهانی خواندار نیز می گوید:" نمی دانم، وقتی پسرم پس از این مدت فشار و شکنجه از زندان آزاد شود، چگونه توان بازگشت به اجتماع را دارد، نمی دانم او دیگر می تواند انسان باشد یا نه؟!"
اعلام طرح جدید نیروی انتظامی
با اعلام طرح جدید نیروی انتظامی، اکنون علاوه بر این ارگان، نیروهای بسیج نیز می توانند وارد عمل شده و اقدام به برخورد با شهروندان نمایند.
تعدادی از خانواده ها می گویند، که نسبت به این طرح بسیار مضطربند، چرا که نگرانند، این نیروها به تعمد گزارشهای خلاف واقع در مورد فرزندانشان به مقامات امنیتی بدهند و در آن صورت، می بایست دوباره شاهد بازداشت های غیرقانونی باشیم.
این گمانه ها زمانی قوت می گیرد، که بازداشت شدگان در مراجعات هفتگی خود به پلیس،گزارش هایی را در پرونده خود می بینند، که از سوی نیروهای بسیج محلی به پایگاه امنیت ارسال شده است.
این گزارش های غیرواقعی، در طی هفته های گذشته موجبات بازداشت 48 ساعته شماری از افراد موسوم به ارذل واوباش را فراهم آورد
.

Wednesday, May 28, 2008

گفتگو با زهره اسدپور از فعالین کمپین 1میلیون امضاء


نقد فمینیستی در کافه های تهران






منصوره شجاعی -3 خرداد 1387



"...چون درراه می رفتند به دهکده ای در آمدند. در آنجا زنی مارتا نام عیسی را به خانه خوددعوت کرد. مارتا خواهری داشت مریم نام. مریم کنار پاهای خداوند نشسته بود و به سخنان او گوش فرا می داد. اما مارتا که سخت مشغول تدارک پذیرایی بود، نزد عیسی آمد و گفت: " سرورم، آیا تو را باکی نیست که خواهرم مرا در کار پذیرایی تنها گذاشته است؟ به او بفرما که مرا یاری دهد" خداوند جواب داد: " مارتا! مارتا! تورا چیزهای بسیار نگران و مضطرب میکند، حال آنکه تنها یک چیز لازم است و مریم آن نصیب بهتر رابرگزیده، که از او باز گرفته نخواهد شد."(1)
...و بسیار شنیدیم که در آغاز " کلمه " بود و لابد کلمه بدینگونه بود که کارهای روزمره زندگی در حوزه فعالیت کسانی قرار گرفت که توانایی دل سپردن به " یک چیز " را نداشتند و لابد آن که توانایی دل سپردن به " چیزهای بسیار" و بی مایه را داشته درطول تاریخ و در گستره زمین شرمنده بازگو کردن آنی است که غالبا ناچیزشمرده شده است و نه لابد، که یقین یکی از آن چیزها ادبیات و هنرزنانه بوده است.
و شگفتا که این نهی و دوری نه فقط از سوی خدایگانان مذکر که گاه از سوی مونث هایی که خود بی شرمندگی به تکریم " عقل مذکر " نشسته اند نیز اتفاق افتاده است.
و بدینگونه درتاریخ مردنبشت هنرو ادبیات ، بسی دیر و متاخر نشانی از زنان و تکریم نوشتارو هنر زنانه می بینیم. تا بدانجا که گاه زنان صاحب قلم برای آن که " خانم های محترمی " به حساب آیند، خود به سرپوش نهادن بر جوشش درونی هنر و ادبیات خویش کمر بستند.
نوشتار مونث که از ادبیات انگلیس سر بر آورده است به سه مرحله تقسیم می شود: (2 ) سنت زنانگی ، (1840-1880) که تقلیدی اززیبایی شناختی مذکر بود ونویسندگان آن همواره سعی داشتند از مرزهای اخلاقی و اجتماعی که جامعه برای زنان تعیین کرده بود بی گدار گذر نکنند. از جمله میتوان به نام هایی مانند جورج الیوت و الیزابت گسکل اشاره کرد.
سنت فمینیستی ( 1880-1920) که فمینیست های تندرویی را در ادبیات شناساند که بر ارزش های مذکر تاختند تا بدانجا که معتقد بودند: " دانش زن همین که زن است ، بر دانش مرد برتری دارد،زن تاریخچه تن انسان را می داند. " (3) ازمیان نویسندگان به نام این سنت ، الیزابت رابینز و الیو شراینر را می توان نام برد.
سنت مونث ( 1920 - ) که ادبیات زنانه سرانجام به مرحله بسط مکشوفات خویش می رسد ودر این مرحله است که کاترین منسفیلد و دوروتی ریچاردسون آگاهی مونث را در مقابل آگاهی ذهنی جویس و پروست مطرح می کنند. این مرحله پس از ویرجینیاولف به نوعی صراحت درباره طرح مسائل جنسی در ادبیات می رسد.
در واقع، نقدبه شیوه کنونی حاصل تفکر مدرن است و نقد فمینیستی نیز زاده جریانی است که به ویژه با آغاز موج دوم فمینسم در اروپا حرکت خود را شروع کرده است. اندیشیدن به چرایی غیبت ادبیات زنانه و تکریم آنچه که از سوی مردان ادیب تا بدان روز خفیف و خوار شمرده می شد خود سیر تکوین و تکامل جریان نقد را رونق بخشید.
نقدفمینیستی ادبیات و هنر و بررسی وبازنگری آنچه که نبوده و آنچه که دیگرگونه نمایانده شده است از اوایل قرن بیستم و در پی گام هایی که به سوی مدرنیسم می شتافت آهسته آهسته به طور مشخص درجهان غرب پیش رفت.
پیش از این با انواع مختلفی از نقد در متون و منابع آشنا شده ایم که ازجمله می توان به نقد روانشناختی، نقد زبان شناختی، نقدجامعه شناختی –اخلاقی، نقدفرمالیستی؛ نقد مارکسیستی، نقد ماتریالیستی، نقد اجتماعی، (4 و....اشاره کرد. نقدفمیستی را می توان به گستره ای از غالب این تعاریف نسبت داد که "بازسازی تاریخ زنان، سنت ادبی زنانه؛ شکل گیری معیارها ، تاریخ نگاری فمینیستی ،خود سرگذشتنامه ها،سفرنامه ها ، بازنمود زنان در هنرهای دیداری و ادبیات ، مجادله میان جبرباوری زیستی و ساخت اجتماعی حیات ، دوجنسیتی بودن ، سنت هم جنس گرایی زنان ،سرشت نوشتارهای زنانه ، و به ویژه پرداختن به شرایطی که در آن این آثار تولید شده اند." را شامل می شود. (5) بیشترین گرایش نقد فمینیستی را میتوان در پایه ها ی نقد اجتماعی جستجوکرد.
اما دوجریان عمده نقد فمینیستی به موج اول و موج دوم تقسیم شده است. موج اول به نقد فمینیستی انگلیسی امریکایی نیز معروف است . ازمیان فمینیست هایی که که دراین دوره می نوشتند می توان به دو چهره برجسته یعنی ویرجینیاولف و سیمون دوبوار اشاره کرد. در این دوره نویسندگان متعلق به این نحله فکری براین اعتقاد بودند که "هویت جنسی به گونه ای اجتماعی ساخته شده و می توان آنرابه مبارزه طلبیدوتغییرداد"(6) و درزمینه نقد فمینیستی نیز مسائل رویاروی زنان نویسنده را مستمرا دنبال میکردند ودر بررسی ادبیات گذشته در پی یافتن چهره و جای پای زنان در ادبیات مذکر بودند.
موج اولی ها معتقد بودند که زنان در نحوه خلق آثار خویش همواره با موانع اجتماعی ،اقتصادی ،سیاسی ومحدودیت های آموزشی روبرو بوده اند و متفاوت نوشتن زنان نه به لحاظ روانشناختی و زیستی است بلکه به دلیل موقعیت اجتماعی متفاوت آنهاست.بحث زبان مسلط مردانه و غیبت زبان زنانه از سوی ویرجینیا ولف برای یافتن شیوه های زبانی مناسب در توصیف زندگی محدود شده زنان به روشنی در این شیوه از نقد ونگرش طرح شده است .
سیمون دوبوار فمینیست فرانسوی نیز با کتاب اثرگذار " جنس دوم " با حمله به تبعیض های زیست شناختی ، روانشناختی و نیز اقتصادی نسبت به زنان حسن ختام موج اول را با اعلام آغاز موج دوم که بانام نقد فمینیستی فرانسوی شناخته شده است ، آغاز می کند .
آغاز موج دوم نقدفمینیستی ویا نقد فمینیستی فرانسوی را برخی به انتشار کتاب " راززنانگی "فریدان در سال 1963 نسبت می دهند. (7) علاوه برمسائل طرح شده و حل ناشده ازسوی موج اول ، کانون توجه فمینیسم و نقد فمینیستی موج دوم بیشتر معطوف مسائلی مانند سیاست شناسی تولید مثل ، تجربه زنان ، تجارب تنانه وجنسیت می شود که با آمیزه ای از سویه های شخصی و سیاسی تفکر سنتی" مذکر مدار" را به چالش می کشد. این جریان باحفظ تکریم و ارزش گرایش های اجتماعی و آرمان گرایانه موج اول بیش ازجریانهای ماقبل خویش " زمینی " است و نگاهش به تن و جنسیت زن نیز معطوف است . دغدغه این نوع نقد بیش از هرچیز این است که ادبیات از چه طریقی می تواند در خدمت هدف آزادی قرار گیرد. و این آزادی دیگر تنها متوجه آزادی های آرمان گرایانه نسل های پیشین نیست و با تاثیر پذیری ازجنبش های نوین دهه 60 و برآورده نشدن آرمانی که تحقق آن از سوی جریانهای چپ نوید داده میشد بیش از پیش متوجه برابری طلبی جنسی ، رهایی تن ، تشکیل گروه های مستقل زنان و افزودن مباحث مربوط به ادبیات زنان در دانشگاه ها و مراکز آموزشی بود.. تاکید بر زبان وسخن مردساخته که از موج اول با نظرات ویرجینیا ولف آغازشده بود در کتاب "زبان مردساخته " (1980)اثر دیل اسپندر به طرح این مسئله می پردازد که زنان از بنیاد آماج سرکوب زبانی هستند که زیر سیطره مردان قرار دارد. چنانچه این نظر "فوکو" را بپذیریم که حقیقت به کسی بستگی دارد که سخن را کنترل میکند بدیهی است که سلطه مردان بر سخن وزبان دامی تحت عنوان " حقیقت مذکر" بر سرراه زنان گسترانده است.
موج دوم نقد فمیینیستی با جنبش های مدنی 1968 ازجمله ضدیت با جنگ ویتنام ، مخالفت منسجم و تعریف شده هیپی ها با قدرت و روابط قدرت ونیز جنبش سیاهان ، همگرا شد واین جریان نسبت به آن چه قبل از 1968 وجودداشت جامع تر بود. وشاید به گفته " آنتونی گیدنز "(8) معدود بازماندگان سرموضع و سلامت جریانات آن دوران ، فمینیسم و جریان های مربوط به آن است . از بدعت گزاران موج دوم نقد فمینیستی میتوان به هلن سیکسو ، ژولیا کریستوا و لوس ایریگاری اشاره کرد.
منتقدان فمینیست علیرغم دیدگاهی سنتی که معتقد است که نقد خوب نقدفاقد جنسیت است ، استدلال می کنندکه نقد زمانی از اعتبارلازم برخورداراست که از حساسیت های زنانه بهره برده باشد. برخی معتقدند که که جهت گیری اصلی نقد فمینیستی بایدسیاسی و اجتماعی باشد . برخی می گویند که هم نقد و هم خود ادبیات باید از حد دوجنس بگذرند وبه دیدگاهی دوجنسی برسند وبرخی در پی یافتن ردپای نوشتار زنانه در آثار نویسندگان مذکر و یا بالعکس هستند. (9) مجموعه ای ازاین نقد ونظرات در منابع بسیاری مورد بحث قرار گرفته و دیدگاه های مختلف برای بررسی آثار خلق شده در حوزه هنرو ادبیات زنان را پدید آورده است.
این مقاله تنها باب گشایشی است بر آنچه که منبعد شرکت کنندگان کارگاه نقد مدرسه فمینیستی و دیگر علاقمندان در پژوهش ها و جستجوهای خویش به آن می افزایند .
نقدفمینیستی در ایران
در ایران ، شکل گیری هنر وادبیات زنانه و در پی آن نقد این حوزه بسیار کندتر ازروندانسجام جنبش مدنی وحقوقی زنان اتفاق افتاد. تا بدانجا که علیرغم حضور نه چندان اندک زنان در ادبیات وهنر بندرت به این حوزه با رویکردی زنانه ومستقل نگریسته شده است و این آثارغالبا با همان دیدگاه های رایج و معمول مردانه پیش از پیدایش جریان های مدرن فمینیستی سنجیده میشود.
ابتکار " کتابخانه زنان صدیقه دولت آبادی " از سال 1383 در انتخاب آثار برگزیده حوزه زنان و نیز افزودن بخش ادبیات به آن از سال 1386 ، اولین گام های تجربی برای آغاز جریان مستقل نقدفمینیستی درایران بوده است.
مجله زنان نیز پیش از توقیف ، همواره در کنار بخش های مختلف حقوقی ، اجتماعی ، خبری و... بخش مهمی را نیر به ادبیات و نقد آثار زنان اختصاص داده بود.
ترجمه آثارمعتبر در این دوره که به همت زنانی که دغدغه ادبیات و جنسیت را به موازات هم حفظ کرده اند و ناشران از جان گذشته ای که با نشر این آثار کمر به ورشکستگی خویش می بستند از جمله تلاش هایی است که برای این حوزه انجام گرفته است. برگزاری معدودی ازنشست ها و جلسات نقد کتاب نیز کما بیش دراین سال ها رخ داده است.
سایت های زنان و نقد هنر وادبیات
در اکثر سایت های حوزه زنان ، علیرغم برخی تلاش هایی که برای طرح این مسئله صورت می گیرد آنچه که بیشترین مخاطب و خواننده را به سوی خود جذب می کند قطعا ادبیات ،هنر و نقد آن ها نیست و علاقمندان این حوزه لاجرم به سوی مجلات و منابع کاغذی و دیجیتالی که الزاما مروج رویکردی فمینیستی نیست روی می آورند.
که این گاه ،موجب سردرگمی علاقمندان این حوزه که خودرا متعلق به جنبش زنان و رویکردهای زنانه میدانند ، و تنها رسانه های مستقل خویش را درفضای اینترنتی جستجو میکنند ، شده است .
برخی از دست اندرکاران سایت های زنان نیز با شرمندگی واجتناب از مجاورت "مسائل جدی زنان " درکنار هنر وادبیات ، به یافتن نام های پرایهام و چند پهلو برای بخش هایی که باید به ادبیات و هنر بپردازد کمر همت می بستند تا بتوانند هرچیزی را که نامی برای آن یافت نمیشود در آن بخش بگنجانند که به خوانندگان جدی و گاه عبوس " جریان غالب" (10) فمینیسم برنخورد.
این پس زدن های ادبی- هنری گاه به حدی اغراق آمیز می شد که حتی به گزارش ها و مقالاتی که با استناد به آثار ادبی ماندگار و کلاسیک تهیه می شد ایراد گرفته میشد و به جرم " عدم توانایی در ایجاد ارتباط با خواننده " پنهان و آشکار مورد نقد و تمسخر قرار می گرفت . وبرای مثال نقل از سفرنامه هند "ابوریحان بیرونی" باناله های پیش پاافتاده ورایج تاریخ حزن و اندوه زنان تاخت زده می شد.
در تابستان 1386، سایت کمپین تغییر برای برابری ، دربخش کوچه به کوچه اقدام به برگزاری میز گردی برای بررسی ضرورت ویا عدم ضرورت رویکردی ادبی در این بخش کرد که نگارنده این متن نیزدرآن میزگرد به عنوان طرفدار پروپاقرص تقویت ادبیات در حوزه روزنامه نگاری شرکت داشت. پافشاری برجمله معروف روزنامه نگار ادیب قرن " گابریل گارسیا مارکز " که بارها یاد آورشده : " روزنامه نگاری مکتوب نوعی از ادبیات است" ،یکی از ارکان استدلال بر این ضرورت بود. همان زمان ،دست اندرکاران این میزگرد تلاش هایی در برپایی آموزش نوشتار خلاق با تاکید برادبیات ماندگارکردند. اما این تجربه با توجه به ماهیت و رسالت سایت کمپین ، فقط درچارچوب نحوه ارائه تجارب جمع آوری امضا باقی ماند .
در سایت کانون زنان نیزگاه به طور پراکنده به این حوزه توجه شده است.سایت زنستان پیش ازمسدود شدن ، با بخش " زن ، شهر ؛ کتاب" درکنار مطالب مختلف سعی بر گنجاندن مطالبی هر چند اندک در حوزه نقد هنر وادبیات نیز کرده بود.
با راه اندازی سایت مدرسه فمینیستی ، بخش " کافه مونث " بدون هیچ شرمندگی و پنهان کاری مستقیما به ارائه ، معرفی و نقد آثار ادبی وهنری زنانه اختصاص یافت و ضرورت انعکاس و حضور پررنگ و مستقل این سویه از فعالیت ودغدغه های زنان را با حرکتی انتحاری برخیل مخاطبان اینترنتی بی اعتنا و گاه البته علاقمند نیز بیان کرد.
ازشعرو داستان و فیلم تا نقاشی و کتاب و درددل و گپ وگفت ونقد و هرآنچه که در"فرهنگ کافه " مرسوم بوده است ، در این بخش به خوانندگان عرضه شد تا بتدریج جای خودرا در میان فعالان جنبش زنان باز نمود . تا بدانجا که گاه مخاطبانی منضبط و مسئول در پی ارائه پیشنهاداتی برای ایجاد نظم و طبقه بندی و تقسیم موضوعی مطالب کافه برآمدند که هرچند با خلق وخوی " کافه روها" سازگاری نداشته ، اما دست اندرکاران از آن بی بهره نماندند وحاصل خود از آن چیده اند.
ازمیان این توصیه ها ، برگزاری کارگاه های نقد ومبانی نقد فمینیستی بسیار مورد توجه قرار گرفت به ویژه آنکه تا کنون آنچه دراین زمینه اتفاق افتاده بود بیشتر برگزاری جلسات نقد آثار بوده است و به مبانی و چرایی نقد فمینیستی کمتر توجه شده بود.
کارگاه نقد فمینیستی
آموزش های غیر رسمی و نقش آن در پیشبرد جنبش های مدنی و اجتماعی از یک سو، و کوتاه بودن دست فعالان اجتماعی از حوزه های آموزش رسمی از دیگر سو موجب شده که گرایش به برگزاری کارگاه درآموختن و انتقال تجربه های آموزشی به بیشتر حوزه ها گسترش یابد. بالطبع جای خالی هنر، ادبیات و نقد فمینیستی در این گرایش کاملا حس میشد خوشبختانه اخیرا کارگاه هایی از این دست در حوزه زنان در گوشه و کنارشهر برگزارمی شود. از جمله کارگاه نقد در حوزه هنرهای تجسمی که به همت گالری آریا برگزار میشود و کارگاه نقد فمینیستی که به همت مدرسه فمینیستی درجریان است.
در جلسات برنامه ریزی مدرسه فمینیستی ، به روال همیشه آماده سازی کارگاهی ، ابتدا در پی یافتن منابع بر آمدیم که خوشبختانه کم نبود ! سپس به محل فکر کردیم که متناسب با آن تعداد شرکت کنندگان را تعیین کنیم که بسیار کم بود !! پس به سراغ فضاهای عممومی رفتیم که بی شک از آن ماست وبه حرمت خاطره کافه های ارزان قیمت دهه شصت اروپا و دهه چهل ایران خودمان در پی یافتن " بیسترو" (11) های ارزان قیمت و خودمانی بر آمدیم که سرانجام جایی در مرکز شهر یافتیم که اداره و مدیریتش به دست زن جوان وشورمندی است که خود تاحدودی یادآور بخشی از جنون زنانه موج دومی ها است. پس دربه رویمان گشود . حال می ماند توجیه و نام گذاری این روش که آن هم در جیب مخفی تجربه های گرانقدری که گاه "سفر آزاد" بودن در گوشه و کنار جهان آموخته بودیم ، کم نبود . این بارروش " فضای باز " (12) کارگاهی راانتخاب کردیم.روشی که در آن هر اتفاق و حرکتی از جمله آموزش و نقل تجارب می تواند همزمان رخ دهد ، حتی ورود یک مشتری بی خبر از همه جا به کافه و دخالت تمام و کمالش در بحث نقد فمینیستی !!
به هرحال جذاب بودن فضا و موضوع از سویی و علاقمندی 10 نفر شرکت کننده که اکثرا روزنامه نگارو وب نگاران جوان واهل قلم بودند ازسوی دیگر و از همه مهمتر خوردن همزمان " پاستا "(13) و سالاد ارزان قیمت ، حال وفضای متفاوتی در کارگاه ایجاد کرد که به نوعی زنگ تفریحی بود در این دوره فشاروعصبیت ، برای مدرسه فمینیستی و نیز شرکت کنندگان کارگاه نقد.
پس از اشاره ای کوتاه به مبانی و تعاریف و مکاتب مختلف نقد فمینیستی از ویرجینیا ولف تا سیمون دوبواردر ادبیات ؛ از آلن شوالتر تا هلن سیکسو درنقد ؛ از فریدا کالو تا جورجیا اوکیف در نقاشی ؛ از مینوشکین تا مارتا گراهام در تئاتر؛ از کاترین بریه تا رخشان بنی اعتماد در سینما ؛ از سیلویا پلات تا فروغ فرخزاد در شعر؛ و از همه و همه چیز گفتیم و آموختیم و با ایجاد چند پرسش جدید در ذهن مان کارگاه را ترک کردیم . تا که در جلسات بعد در پی یافتن پاسخ ، دریچه هایی جدید را برای نگریستن به هنر وادبیات جنبش زنان از آن خود سازیم . " نقدی از آن خود " (14)
پانوشت:
1. انجیل لوقا . 1: 32-11:1 "در منزل مریم و مارتا "
2. دانش نامه نظریه های ادبی معاصر .ایرناریمامکاریک. ترجمه مهران مهاجر،محمدنبوی. تهران : آگه ، 1383. "مدخل نقد فمینیستی
3. فرهنگ نظریه ها ی فمینیستی . مگی هام ، ساراگمبل. ترجمه نوشین احمدی خراسانی ...( ودیگران ) . تهران : نشر توسعه . 1382.
4. زن و ادبیات . گزینش و ترجمه منیژه نجم عراقی .(ودیگران ) تهران : نشر چشمه.، 1382.ص.10 " 5. دانش نامه نظریه های ادبی معاصر.
6. مبانی نقد ادبی.ویلفردگرین...(ودیگران) .ترجمه فرزانه طاهری.تهران:نیلوفر،1383.
7. راهنمای نظریه ادبی معاصر. رامان سلدن ، پیترویدوسون. ترجمه عباس مخبر. تهران: طرح نو،1384.
8. همان
9. نقل به معنی از "فمینیسم مهم ترین بازمانده 1968" . آنتونی گیدنز. ترجمه نیناوباب. در سایت رادیو زمانه.
10. Mainstream
11. Bistro کافه رستوران های کوچکی با قیمت های ارزان و غذاهای ساده و فوری که استفاده از آن بیشتر در فرانسه و به ویژه پاریس مرسوم بوده است.وبیشتر مشتریان آ ن کارگران و دانشجویان بوده اند.
12. Open Space
13. نوعی ماکارونی با طبخ ایتالیایی.
14. این عبارت برگرفته از عنوان مقاله آلن شوالتر در " زن و ادبیات"است .
http://www.feministschool.net/spip.php?article664-->

Friday, May 23, 2008

تجمع در برابر سفارت امارات به خشونت کشیده شد

تجمع در برابر سفارت امارات به خشونت کشیده شد

ه دانشجویی گزارشگران حقوق بشر
تجمع مردمی در برابر سفارت امارات در تهران که با حضور بیش از 1500 نفر در ساعت 5 بعدازظهر امروز آغاز شده بود، با دخالت نیروهای انتظامی و یگان ضدشورش به تشنج و درگیری انجامید.
بنابر گزارشها، ساعت 5 بعدازظهر امروز، جمعیتی بالغ بر 1500 نفر با تجمع در برابر سفارت امارات در خیابان ظفر، نسبت به سیاست های کشورهای عربی در مورد تحریف نام خلیج فارس اعتراض کردند. اما پس از مدتی با استقرار نیروهای ضد شورش و ضرب و شتم حاضرین در تجمع، این مراسم به تشنج کشیده شد.
شاهدان عینی گزارش می دهند در جریان حملات نیروهای امنیتی، مردم به شدت مورد ضرب و شتم قرارگرفته اند و خیابان ولی عصر حد فاصل میدان ونک تا پارک ملت همچنان اوضاع ناآرامی دارد.
از جمله شعارهای سر داده شده در این تجمع" سکوت تو هم میهن خیانت است به ملت" و " نیروی انتظامی خجالت خجالت" بوده است، همچنین تجمع کنندگان بارها با سر دادن سرود "ای ایران" و "یار دبستانی" اعتراض خود را نسبت به برخورد نیروهای امنیتی حاضر در محل اعلام داشته اند.
گفته می شود در جریان این تجمع که با خشونت زیاد از سوی نیروهای ضد شورش همراه بوده است، تعدادی نیز بازداشت شده اند. تاکنون از هویت بازداشت شدگان اطلاعی در دست نیست
.

Thursday, May 22, 2008

بلایی که شما سر مردم خرمشهر آوردید صدام هم نیاورد

بلایی که شما سر مردم خرمشهر آوردید صدام هم نیاورد


یک نگاهی به تقویم انداختم دیدم فردا سه خرداد روز آزادسازی خرمشهر در عملیات بیت المقدس است. دوباره صدا وسیما شروع کرده سرود ممد نبودی ببینی... شهر آزاد گشته... رو پخش می کنه، صحبت های شهید جهان آرا رو پخش می کنه، دوباره داره تکرار می کنه که شهید جهان آرا با تعدادی از جوانهای خود خرمشهر توانستند 42 روز ارتش عراق رو اذیت کنند و اگر آنها هم مثل کویتی ها از خودشان غیرت نشان نمی دادند چه بسا تهران در هفته اول جنگ اشغال می شد. با شرایطی که تهران در روزهای اول جنگ داشت این مساله اظهر من الشمس هست.
در چند سالی که در خوزستان بودم و از نزدیک با مردم آبادان و خرمشهر و اهواز در ارتباط بودم به خوبی میزان نارضایتی آنها را دیدم. در خوزستان نود میلیارد بشکه نفت اثبات شده قابل برداشت هست که معادل ده هزار میلیارد دلار ثروت می باشد. اصلاً این که چه قدر کشاورزی، انرژی هیدرولیکی، گمرک، فولاد، پتروشیمی بندر امام و بنادر خوزستان ارزش دارند به کنار.
زمانی که دانشجو بودم هرشب کنار درب اصلی دانشگاه پر بود از زنان و دخترکانی که به امید گرفتن غذای پس مانده شام غذاخوری دانشگاه دو ساعت یا بیشتر منتظر می ماندند. هیچ وقت یادم نمی رود زمانی که یکی از دخترکان به سمت من دوید و از من پرسید کی شام رو میارند؟ و من هم به او گفتم تا چند دقیقه دیگه میارند متصدی دانشگاه که می خواست به خانه شان برود آمد کنار من و گفت این دختر را من می شناسم پدرش در جنگ شهید شده است. الان ببین چطوری دارند زندگی می کنند در حالی که زیر پایشان نفت هست. راست می گفت، در کنار محله آنها چندین چاه نفت بود.
ای کسانی که می گویید انرژی هسته ای حق مسلم ماست. اگر انرژی خیلی مهم هست و ما باید تا آخر به خاطر به دست آوردن انرژی بجنگیم و هر هزینه ای کنیم تا به حال در تابستان سری به آبادان و اهواز زده اید؟ هیچ می دانید که در تابستان با گرمای شصت درجه به خاطر استفاده از کولر گازی که انرژی زیادی می طلبد و خارج از توان تولید برق خوزستان هست هر روز در ساعات اوج گرما به مدت چند ساعت برق قطع می شود؟ خودتان می توانید بدون کولر چندین ساعت در این چنین گرمایی تاب بیاورید؟ اگر به فکر این مردم بودید یک نیروگاه حرارتی درست می کردید که با ذخیره انرژی بتواند در تابستان جواب مصرف کولرها را بدهد.
می گویید که در جنگ آبادان و خرمشهر ویران شدند و تقصیر صدام است که آنها الان ویرانه اند، به عکس های هیروشیما درست بعد از جنگ جهانی که با خاک یکسان شده بود و عکس هایش در حال حاضر نگاه کنید تا بفهمید که می دانیم که وظیفه خود را انجام نداده اید.
آقایان! یادتان باشد که در آزادسازی خرمشهر این ایرانی ها بودند که شهید دادند، دستشان قطع شد، فلج شدند و کور شدند تا خرمشهر آزاد شود اما در ارتش عراق عراقیها و اردنی ها و مراکشی ها و لبنانی ها و فلسطینی ها می جنگیدند.
پی نوشت: برای اولین بار بود که زمان نوشتن یک مطلب از وبلاگم گریه ام گرفت، زمانی که داشتم خاطره ام از دخترکی که منتظر غذای پسمانده بود می نوشتم
.

Tuesday, May 20, 2008

تظاهرات کارگران نیشکر هفت تپه

تظاهرات کارگران نیشکر هفت تپه

کارگر زندانی آزاد باید گردد

فیلتر گذاری دوازده سایت مربوط به زنان در ایران



فیلتر گذاری دوازده سایت مربوط به زنان در ایران
رادیو فرانسه
جمهوری اسلامی دوازده سایت فعال در زمینه حقوق زنان را از طریق فیلتر گذاری مسدود کرد .
این سایتها تنها کانال های ارتباطی زنان ایران در داخل و خارج کشور بودند. مقامات مسئول ایرانی هیچ توضیحی در باره اتهامات وارده به سایتهای مسدود شده نداده اند.
خانم منصوره شجاعی از فعالین کمپین یک میلیون امضاء در ایران میگوید برخی ازمسئولین در ایران خواستار طرح و بحث پیرامون فعالیت های برابری طلبانه زنان نیستند.
گفتگو : رحمت قاسم بگلو

منصوره شجاعی
گوش کنید 4 دقیقه 32 ثانیه
19/05/2008

Saturday, May 17, 2008

فعال سیاسی کرد بر اثر شکنجه درگذشت


فعال سیاسی کرد بر اثر شکنجه درگذشت

صبح روز جمعه کاوه عزیز پور زندانی سیاسی کرد، در گذشت. عزیز پور دو سال پیش به اتهام ارتباط با احزاب اپوزیسیون کرد بازداشت و روانه زندان شده بود ...

اخبار روز:آدينه ۲۷ ارديبهشت ۱٣٨۷ - ۱۶ می ۲۰۰٨
آسو صالح: صبح امروز جمعه ۲۷ اردیبهشت ماه، کاوه عزیز پور زندانی سیاسی کرد، در گذشت.کاوه عزیز پور ۲۵ ساله و ساکن مهاباد، دو سال پیش به اتهام ارتباط با احزاب اپوزیسیون کرد از سوی اداره اطلاعات مهاباد بازداشت و روانه زندان شده بود. وی از مدتی پیش بر اثر آنچه که از سوی اطرافیان وی سکته مغزی در نتیجه "شکنجه" اعلام شده بود، در بیمارستان اورمیه بستری و دو بار تحت عمل جراحی قرار گرفته بود. نامبرده امروز صبح پس از اینکه نزدیک به ۲۰ روز را در حالت کما گذراند، در بیمارستان ارومیه درگذشت.در این باره اسعد عزیزپور برادر وی اظهار داشت: "کاوه برای سومین بار بود که به حالت کما رفته بود، هنگامی که برای بار دوم به کما رفت، تحت عمل جراحی مغز قرار گرفت، اما پس از ۴٨ ساعت از انجام این عمل نیروهای اطلاعات بدون اینکه به توصیه های پزشک وی گوش دهند نامبرده را به بازداشتگاه اطلاعات منتقل می نمایند." اسعد عزیز پور در مورد توصیه پزشک معالج اضافه می کند: "پزشک وی اخطار داده بود که کاوه باید برای مدت دو ماه در استراحت مطلق به سر ببرد. در غیر این صورت خطر جدی او را تهدید می کند".مرگ فعالین سیاسی و مدنی کرد در زندانمرگ کاوه عزیزپور در اثر شکنجه نیروهای اطلاعاتی و امنیتی در زندان مهاباد، چندمین مورد از مرگ فعالین سیاسی و مدنی کرد طی چند سال گذشته در زندان های جمهوری اسلامی ایران است.در تابستان سال ۱٣٨۴ مرگ فجیع جوان مهابادی منجر به درگیریهای خونین در شهرهای مختلف مناطق کردنشین شد. در همین درگیریها جوان ۲۱ ساله ی دیگری که در سنندج بازداشت شده بود، در بازداشتگاه اطلاعات نیروی انتظامی سنندج، به طرز مشکوکی کشته می شود. نیروی انتظامی سنندج مرگ این فرد را خودکشی با بند کفش وی عنوان نمودند. مرگ ابراهیم لطف الهی دانشجوی رشته حقوق دانشگاه پیام نور سنندج، آخرین مورد از این مرگ های مشکوک بود که در زندان های کردستان به وقوع می پیوست. گزارش وزارت اطلاعات و گزارش "دوم" پزشک قانونی سنندج مرگ این دانشجو را خودکشی اعلام کرده بودند.از سوی دیگر خبر مرگ کاوه عزیزپور در حالی منتشر می شود که علی حیدریان که با اتهامی مشابه در زندان رجایی شهر کرج در انتظار اجرای حکم اعدام قرار دارد، در اثر ضرب و شتم شدید از سوی مامورین زندان به بیمارستان منتقل شده است.مرگ های مشکوک فعالین سیاسی و مدنی کرد در زندان یا بازداشتگاه اداره اطلاعات که اغلب دارای اتهاماتی از قبیل "ارتباط با احزاب مخالف جمهوری اسلامی ایران" هستند، هر از چند گاهی در تلکس خبرگزاری ها قرار می گیرد. تعدادی از وکلا، پرونده های این مرگ ها را برعهده می گیردند. اما سرانجام همه این پرونده ها قابل پیش بینی است. تعداد این مرگ ها در ایران آنچنان سیر صعوی گرفته که سازمان های حقوق بشری در این باره واکنش نشان داده اند. سازمان دیدبان حقوق بشر یکی از همین سازمان هاست. طی بیانیه ای که این سازمان چندی پیش منتشر کرد از جمهوری اسلامی ایران خواسته شده که تحقیقات فوری، کامل، و بی طرفانه درباره تمام موارد قتل های غیرقانونی، از جمله مواقعی که دادخواستی از سوی اقوام حاکی از مرگ غیرطبیعی قربانیان تنظیم شده باشد، صورت دهد. دیده بان حقوق بشر در اطلاعیه خود یاد آور شده است: اصول سازمان ملل در ارتباط با پیشگیری موثر و تحقیق در مورد اعدام های غیرقانونی شتابزده و بی دلیل مقرر می دارد که تحقیقات فوری، کامل، و بی طرفانه درباره تمام موارد قتل های غیرقانونی، از جمله مواقعی که دادخواستی از سوی اقوام حاکی از مرگ غیرطبیعی قربانیان تنظیم شده باشد، صورت گیرد. این اصول اعلام می کنند در صورتی که پیکر دفن شده ولی بعدا به نظر برسد تحقیقات لازم است، جسد بایستی بلافاصله نبش قبر شده و مورد کالبدشکافی قرار گیرد.کالبد بایستی برای زمان کافی نزد کسانی که کالبدشکافی را انجام می دهند باقی بماند تا تحقیق کامل را ممکن سازد.اطلاعیه دیده بان حقوق بشر می افزاید: برای تضمین نتایج عینی، انجام دهندگان کالبدشکافی بایستی قادر باشند به طور بی طرفانه و مستقل از هر شخص، سازمان، یا نهاد ذینفع انجام وظیفه کنند. این اصول هم چنین مقرر می دارند که خانواده های قربانیان و نمایندگان حقوقی آن ها به کلیه اطلاعات مرتبط با تحقیقات دسترسی داشته باشند و حق داشته باشند خواهان حضور نماینده پزشکی ای از سوی آن ها در کالبدشکافی گردند. این سازمان پیش تر نیز در گزارش مفصل دیگری تحت عنوان "در ایران شما هر کسی را که بخواهید می توانید بازداشت کنید" در باره وضعیت حقوق بشر و رفتار با منتقدان حکومت در جمهوری اسلامی ایران منتشر کرده بود
.

درگیری زن جوان با مزدوران رژیم در خیابان و اعتراض مردم

Friday, May 16, 2008

آقاي شهردار! آقاي رئيس جمهور!اين تصاوير را ديده ايد؟؟؟

آقاي شهردار! آقاي رئيس جمهور!اين تصاوير را ديده ايد؟؟؟
در خبرها آمده بود که شهردار محترم تهران مبلغ 3 ميليارد تومان را براي بازسازي لبنان اختصاص داد.
آقاي شهردار اين تصاوير را قبلا ديده ايد؟
تصاوير کودکاني که به خاطر آتش سوزي در مدرسه و به خاطر نبود بخاري گازي و امکانات گرمايشي مناسب به اين چهره افتاده‌اند ...
آيا ما کم حافظه شده‌ايم؟ آيا جناب شهردار يادي از اين عزيزان کرده اند؟
آيا کمک به مردم روستايي و به دور از امکانات مملکت خودمون از بذل بخشش براي کشورهاي ديگه واجب تر نيست؟
و بسيار پرسش هاي بي پاسخ ديگر
...


نرگس براي عکاس نمي‌خندد

برق نگاه معصومشان ‌با قاب‌هاي چوبي در دست که در آن ‌چهره‌هايي متفاوت از تصوير فعلي‌اشان را نشان‌ مي‌داد، آتش به دلمان زد.
عمق نگاه نافذشان شرمسارمان کرد که چرا نبايد يک بخاري استاندارد در کلاسشان مي‌بود، و انگشت‌هاي ذوب شده‌ نرگس در کنار کتاب فارسي کلاس سوم ما را ناخودآگاه به ياد حسنک کجايي، تصميم کبري، روباه و خروس و ده‌ها درس خاطره‌انگيز ديگر اين دوره انداخت.
نمي‌دانيم وقتي به درس پترس فداکار مي‌رسند، چه تصويري از انگشت پترس در ذهنشان شکل خواهد گرفت و حتي نمي‌دانيم آيا به خاطر گرمي مشعل دهقان فداکار، او را دوست مي‌دارند. دخترکان و پسرکاني با قاب‌هاي بزرگ در دست که حسرت و رنج در چشمانشان موج مي‌زند، بچه‌هايي که رنگ نداشته ديوار خانه‌اشان حکايت از جيب خالي والدينشان براي هزينه‌هاي سرسام‌آور درمان دارد و نمي‌دانيم چرا تا به امروز گره‌هاي چروک چهره‌‌هايشان که قرار بود ترميم شوند، هنوز باز نشده است و اين پرسش که آيا در ميان سيل پزشکان اين مرز و بوم کسي حاضر است با ظرافت انگشتانش مرهمي براي صورتکان اين بچه‌ها باشد، ما را به خود مشغول کرده است.
نرگس در روستايشان مي‌ماند، به دنبال مرغ خانه‌اشان مي‌دود تا شايد با سر و صداي مرغ و خروس‌هاي خانه بتواند اندکي خود را تخليه کند.
نرگس در کنار ديگر بچه‌هاي قرباني غفلت ما در کنار بچه‌هاي روستا براي گرفتن يک عکس حاضر مي‌شود اما او براي عکاس نمي‌خندد.
نرگس دفتر مشقش را باز مي‌کند، به زحمت و با کمک دست ديگر مداد سياه را در دست مي‌گيرد و در سطر اول مي‌نويسد: اي کاش کلاسمان آتش نمي‌گرفت

به شهردار و رييس جمهور اميدي نيست، با اميد اينكه اين تصاوير در آينده فيلتر نشوند، اين ايميل را براي دوستان و آشنايانتان بفرستيد شايد به دست پزشكي ميهن‌پرست و انساندوست برسد و درد اين كودكانِ سرزمين خشكيده‌مان را مرهمي بخشد.

Thursday, May 15, 2008

یورش وحشیانه به کارگران هفت تپه و خانواده های آنها


این بچه ی گرسنه وعده سرش نمی شه
کارگر هفت تپه ایم گرسنه ایم گرسنه
معیشت زندگی حق مسلم ماست



فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
یورش وحشیانه نیروی انتظامی ، گارد ویژه و اطلاعاتیها به کارگران نیشکرهفت تپه و خانواده های آنها
بنابه گزارشات رسیده از شوش، صبح امروز نیروی انتظامی هنگامی که کارگران همراه با خانوادهای خود از فرمانداری شوش به سوی بازار شهر در حال راهپیمائی بودند به صورت وحشیانه ای یورش بردند، کارگران و خانواده هایشان و بجه های خردسال آنها را آماج ضربات باطومهای خود قرار دادند نیروی انتظامی علاوه بر نفرات پیاده خود با ماشین به سوی جمعیت حمله ور شدند که تعدادی از کارگران با دراز کشیدن در مقابل ماشینهای این نیروی سرکوبگر مانع حمله ور شدن به طرف خانواده ها و بچه ها و سایر کارگران شدند در اثر این حملات وحشیانه این نیروی سرکوبگر تعدادی از کارگران جراحاتی برداشتند.
فرماندهانی که دستور حمله به کارگران ، خانواده هایشان و فرزندان خردسال آنها را صادر کردن سرهنک دانش سروان داریوش مولائی و سرگرد خسروپور بودندسرگرد علی کرم خسرو پور شخصا در اهانت و ضرب وشتم کارگران شرکت داشت. در حال حاضر کارگران همراه با خانواده های خود در میدان ساعت شهر شوش در محاصره نیروی انتظامی ،گارد ویژه و مامورین وزارت اطلاعات قرار دارند. آنها با شعارهائی مانند : نیروی انتظامی خجالت خجالت به تجمع خود ادامه می دهند.
کارگران نیشکر هفت تپه یازدهمین روز اعتصاب و اعتراضات خود را ادامه دادند. آنها اعلام کردن که در روزهای آینده به اعتراضات خود شدت خواهند بخشید و تا رسیدن به خواسته های خود به اعتراضات ادامه خواهند داد
تعدادی زیادی از کارگران امروز همراه با خانوادها و بچه های خردسال خود در مقابل فرمانداری شوش دست به تجمع و اعتراض زدند. آنها با سر دادن شعرهایی مانند : حقوق ماهیانه حق مسلم ماست/ معیشت و زندگی حق مسلم ماست؟/ شفیعی حیا کن هفت تپه را رها کن/ مرگ بر شفیعی/ مرگ بر زیبدار و شعارهای دیگر به اعتراضات خود ادامه دادند.
خواسته های کارگران اعتصاب کننده نیشکر هفت تپه به قرار زیر می باشد:پرداخت حقوق معوقه 2 ماه اخیرپایان دادن به پرونده سازیها و احضار فعالین کارگری به دادگاه انقلاببرکناری مدیر عامل شرکت یعقوب شفیعی و همچنین اعضای هیئت مدیره این شرکتبرکناری رئیس حراست شرکت فردی بنام زیبداری که در سرکوب، جاسوسی و پرونده سازی علیه کارگران نقش مستقیم دارد
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران ، یورش وحشیانه نیروی انتظامی، گارد ویژه ونیروهای اطلاعاتی به کارگران و خانواده های آنها که برای دریافت حقوق معوقه خود اعتراض نموده اند را محکوم می مکند و از سازمان جهانی کار خواهان دخالت فوری برای متوقف کردن نقض مستمر حقوق کارگران در ایران است.
26 اردیبهشت 1387 برابر با 15 مه 2008

بیست و ششم اردیبهشت ، روز جهانی خانواده







بیست و ششم اردیبهشت ، روز جهانی خانواده



در بیست سپتامبر 1993، سازمان ملل، سال 1994 را سال جهانی خانواده و روز 16 مه را روز جهانی خانواده نامید



این روز فرصت مناسبی برای بررسی مسائل و مشکلات، اطلاع رسانی و مشاوره و صدها مورد اجتماعی دیگر به دست دست اندرکاران می دهد. در بیشتر کشورها، روز جهانی خانواده روزی پر از فعالیتهای جمعی و خانوادگی، روزی برای یادگیری و از همه مهمتر روزی برای یادآوری عشق و احترام به اعضا و محیط خانواده است.

داشتن یک خانواده شاد و خوشبخت تنها با فراهم کردن نیازهای اولیه زندگی به دست نمی آید. اما نگران نشوید، رسیدن به چنین هدفی بسیار آسان تر از آن است که تصورش را بکنید. نکات زیر برگرفته از کتاب رازهای ساده خانواده ای خوشبخت “Simple Secrets of Happy Families” نوشته دکتر دیوید نیون است :

برای زندگی خود محله مناسبی انتخاب کنید
گذشته از این حقیقت که محل زندگی خود را با توجه به بودجه و امکانات خود انتخاب میکنیم، اما همین انتخاب که گاهی محدود هم هست باید با تفکر صورت گیرد.
سوال اصلی این است همسایه های شما چه کسانی هستند؟ آیا در این محل تعداد بچه ها زیاد است؟ آیا فرزندان شما میتوانند به راحتی در خارج خانه رفت و آمد و بازی کنند؟ آیا در این محل مدرسه خوب، کتابخانه و خدمات مشابه وجود دارد؟ به خاطر داشته باشید کسانی که از محل زندگی خود راضی هستند 25 درصد بیشتر از دیگران از زندگی خانوادگی خود راضی هستند.

با فرزندان خود صحبت کنید
اگر با فرزندان خود ارتباط برقرار نکنید، احتمال اینکه آنها با بدبینی و احساس نا امنی رشد کنند بسیار زیاد خواهد بود. هنگامی که کودکان غمگین و گوشه گیر به نظر می آیند، این وظیفه ی شما است که گفتگو را آغاز کنید و به بهترین نحو دلیل ناراحتی او را بپرسید.

فرزندان شما به توجه واقعی شما نیاز دارند و باید آنرا حس کنند.

افکار و خاطرات روزانه خود را بنویسید
تحقیقات و آمار نشان می دهند والدینی که یک دفتر روزانه دارند، زندگی خانوادگی شادتری دارند. ثبت احساسات و افکارتان در باره جهان اطراف، امیدها و رویاها یا هرچیز دیگری که در ذهن دارید، علاوه بر ثبت خاطرات، یک فضای خصوصی و آرام بخش برایتان مهیا میکند.

کارهای منزل را باهمدیگر انجام دهید
شاید تصور می کنید که انجام کارهای منزل به تنهایی ساده تر باشد. اما زمانی که کارها را بین همسران و فرزندان تقسیم شود، هم بستگی و احترام بیشتری به دنبال خواهد داشت.

زمانی که کارهای خانه به طور عادلانه تقسیم شود، خوشبختی خانواده را تا 32 درصد افزایش خواهد داد.

با خانواده ی همسرتان مهربان باشید
داشتن رابطه ی خوب با والدین همسر، نه تنها موجب می شود که همه روزگار بهتری در کنار هم داشته باشند، بلکه شناخت بهتری از شریک زندگیتان به شما خواهد داد.

درباره تاریخ خانواده خود صحبت کنید
شنیدن خاطرات و داستانهایی از نسلهای گذشته، موجب استحکام بنای خانواده و قدرت بخشیدن به ریشه های خانوادگی در ذهن کودکان خواهد شد. دانستن اینکه چه کسی هستیم و از کجا آمده ایم همواره جالب و در بسیاری مواقع افتخار آمیز است.

به خود اعتقاد داشته باشید
هیچ چیز اسرارآمیزی در رسیدن به مقام یک پدر/مادر خوب وجود ندارد. والدین خوب کسانی هستند که در زندگی فرزندان خود حضور دارند و عشق بی قید و شرط خود را به آنان عرضه می کنند. آنها را درک می کنند و در مشکلات یاریشان می کنند.

بهترین پدر و مادر ممکن باشید و از آنچه انجام می دهید شاد باشید.

فرزندانتان را نازپرورده نکنید
کودکانی که توسط والدین بیش از حد حمایتگر بار می آیند، به سختی می توانند در خارج از محیط خانواده موفق باشند. سپر بلای فرزندان خود نشوید، بلکه مشکلات را برایشان توضیح دهید. به آنها بیاموزید که مسائل ناگوار همیشه وجود دارند اما شما همیشه سعی خواهید کرد برای رفع مشکلات ، آنها را یاری دهید.

با همسر و فرزندانتان مانند دوستان خود رفتار کنید
معمولا ما بیش از حد روی میزان تحمل و حوصله همسر و فرزندان خود حساب میکنیم اما همیشه مراقب حال و هوای دیگران هستیم. با خانواده خود هم همانطور رفتار کنید که با دوست نزدیک خود رفتار میکنید. برایشان وقت بگذارید، به درد دلشان گوش دهید و گاهی با آنها به گردشهای خصوصی، خرید یا رستوران بروید.

اعصاب خود را کنترل کنید

تحقیقات نشان داده است که از هر ده خانواده، اعضای چهار خانواده عادت دارند در زمان بحث، فریاد بکشند. چنین رفتاری نه تنها برای کودکان بسیار مخرب است بلکه هیچ مشکلی را هم حل نمیکند. زمانی که از شدت عصبانیت نمی توانید درست فکر کنید، خود را از بحث بیرون بکشید.

مراسم و آداب خانوادگی خاصی ترتیب دهید
مراسم خانوادگی شما می تواند یک گردهمایی سالیانه باشد یا پیک نیک هفتگی، مهم این است که چنین برنامه هایی در تقویت و هم بستگی خانواده تاثیر فراوانی دارند.

وقت شناس باشید
شاید این مورد به نظر پیش پا افتاده باشد. اما وقتی در زمانی که تعیین کرده اید حاضر باشید، نه تنها حس احترام دیگران را برمی انگیزید، بلکه به فرزندان و همسر خود نشان می دهید که چقدر برایشان اهمیت قایل هستید.

با بزرگترها معاشرت کنید
با خواهر و برادر، بزرگترهای فامیل و دوستان نزدیک خود معاشرت کنید. حضور این افراد میتواند در ایجاد الگوهای مناسب در فرزندانتان بسیار موثر باشد. تحقیقات نشان داده است کودکانی که با دوستان و بزرگسالان دیگر در خانواده معاشرت میکنند، شادتر هستند.

به آنها بگویید که دوستشان دارید

حتی اگر علاقه ی شما به همسر و فرزندانتان امری واضح باشد، آنها نیازمند شنیدن آن هم هستند، از یادآوری عشق خود به عزیزانتان غافل نشوید.

این روز به تمامی خانواده های عزیز ، در هرجای این بیکران هستی ، خجسته باد:
اهالی خانه ! روزتان مبارک

Monday, May 12, 2008

گفتگو با مرجان، خواننده ی پرآوازه

گفتگو با مرجان، خواننده ی پرآوازه
م ساقی


روی عکس کلیک کنید

Saturday, May 10, 2008

سه هزار کارگر هفت تپه اعتصاب کردند

سه هزار کارگر هفت تپه اعتصاب کردند

خبرنامه اميرکبير - بيش از سه هزار کارگر شرکت نيشکر هفت تپه از روز دوشنبه دست به اعتصاب زده اند.‏‎ ‎اعتصاب جديد کارگران ‏شرکت نيشکر هفت تپه در درجه اول در اعتراض به پرداخت نشدن دو ماه حقوق معوقه شان صورت گرفته است.‏در اين اعتصاب که روز سه شنبه نيز ادامه يافت، کارگران مطالبات ديگري هم داشته اند که عبارتند از “پايان پرونده ‏سازي و احضار فعالين کارگري به دادگاه انقلاب”، “برکناري يعقوب شفيعي، مدير عامل شرکت نيشکرهفت تپه، ‏وهمچنين اعضاي هيات مديره اين شرکت” و “برکناري رييس حراست شرکت که به گفته کارگران نقش مستقيمي در ‏سرکوب، جاسوسي و پرونده سازي عليه کارگران دارد.”‏اين اعتصاب همانند بسياري از اعتصاب هاي گذشته در اين شرکت بزرگ انعکاسي در رسانه هاي داخل ايران نداشته ‏است. بويژه که برخي از سايت ها، همانند شهاب نيوز، پيش از اين نوشته بودند که اعتراض هاي اين کارگران، جنبه ‏سياسي و امنيتي يافته است.‏در اين خصوص، در جريان اعتصاب هاي گذشته کارگران شرکت نيشکر هفت تپه که در اکثر موارد، تمامي ۵۰۰۰ ‏کارگر آن را در بر گرفته است، برخوردهاي امنيتي - قضايي گسترده اي با نمايندگان و فعالان کارگر انجام شده است. ‏از جمله، فريدون نيکوفر، جليل احمدي، علي نجاتي، محمد حيدري مهر و قربانعلي رمضان پور به همراه ابوالفضل ‏عابديني، خبرنگاري که اعتصاب هاي کارگران را تحت پوشش خبري قرار داده بود، در آبان ماه گذشته بازداشت شدند ‏و پس از سپردن وثيقه، آزاد شدند. بر اساس گزارش ها، ‌اين پنج کارگر و يک روزنامه نگار براي دريافت احکام دادگاه ‏انقلاب احضاريه دريافت کرده اند و بايد در روز ۳۱ ارديبهشت به دزفول بروند.‏در همين زمينه، کارگران شرکت نيشکر هفت تپه با انتشار بيانيه اي در روز جهاني کارگر، روز اول ماه مه، خواستار ‏پايان پرونده سازي و احضار فعالان کارگري شده بودند. ‏‎‎چشمان بسته دولت در برابر مافياي شکر‎‎هزاران کارگر شرکت نيشکر هفت تپه در دو سال گذشته، بارها اقدام به اعتصاب کرده اند تا حقوق معوقه شان را ‏دريافت کنند. کارگران شرکت نيشکر هفت تپه در اعتصابات گذشته خود، همچنين خواستار اجراي طرح طبقه بندي ‏مشاغل و حق تشکيل سنديکا شده بودند.‏کارگران اعتصابي اين شرکت دراعتصاب هاي قبلي خود، در حدود دو سال گذشته از دولت محمود احمدي نژاد خواسته ‏اند که با مافياي شکر درايران مبارزه کند، زيرا به گفته آنان، اين موضوع باعث رکود و ورشکستگي کارخانه هاي ‏توليد شکر در ايران شده است.‏در همين ارتباط، عباسعلي زالي، وزير پيشين کشاورزي و رييس سابق مرکز آمار ايران، روز ۱۵ اسفند سال گذشته با ‏انتقاد از سياست هاي دولت محمود احمدي نژاد در زمينه واردات، به روزنامه اعتماد گفت: “واردات بي رويه شکر، ‏‏۳۲ کارخانه قند و هفت کارخانه نيشکر را از چرخه توليد خارج کرده است.”‏اينگونه انتقادها در حالي به دولت وارد مي شود، که برخي از اقتصاددانان اشاره مي کنند که بحث مافياي شکر، جديد ‏نيست و در گذشته نيز اين موضوع مطرح بوده است. اما به گفته آنان، دولت هاي پيشين اجازه ورود به اين محدوده را ‏به خاطر دخالت برخي از افراد ذي نفوذ در واردات شکر نداشتند. اين اقتصاددانان مي افزايند که همان افراد که شماري ‏از روحانيون محافظه کار در ميان آنها به چشم مي خورند، اکنون جزو حاميان سرسخت محمود احمدي نژاد هستند و ‏اين موضوع باعث شده است که وي چشمان خود را بر روي پرونده مافياي شکر ببندد. ‏واردات بي رويه شکر توسط دولت، عدم خريد تضميني توليدات شرکت هاي توليد کننده و پايين آوردن تعرفه کمرگي ‏توسط دولت، از جمله مواردي محسوب مي شدند که در بيانيه روز جهاني کارگر توسط کارگران شرکت نيشکر هفت تپه ‏نيز مورد انتقاد قرار گرفته بودند.فعالين حقوق بشر و دموکراسي در ايران /پنج شنبه 19 ارديبهشت ۱۳۸۷بنابه گزارشات رسيده از طرح نيشکر هفت تپه شوش، کارگران وارد چهارمين روز اعتصاب و اعتراضات خود شدند.کارگران نيشکر هفت تپه در اعتراض به پرداخت نشدن ۲ ماه حقوق معوقه در اعتصاب بسر مي برند. در طي چند روز گذشته يعقوب شفيعي مدير عامل شرکت در محل کار خود حاضر نشده است و هيئت مديره شرکت از پاسخ دادن به خواسته هاي کارگران سر باز مي زنند.در حال حاضر بيش از ۵۰۰۰ کارگر اين شرکت که شامل بخشهاي اداري ، بهره برداري ، گشاورزي و کارگران قراردادي ني بر در اعتصاب بسر مي برند، که روزانه در مقابل دفتر مديريت تجمع مي کنند و دست به اعتراض مي زنند. کارگران حقوق ماههاي اسفند و فروردين ماه را هنوز دريافت نکرده اند ،اين مسئله ، تورم و گراني باعث شده که شرايط معيشتي آنها بسيار دشوار کند. از طرفي ديگر زيبداري رئيس حراست شرکت و از افراد اداره اطلاعات شوش که در سرکوب و پرونده سازي عليه فعالين کارگري نقش مستقيم دارد از ترس خشم کارگران در محوطه شرکت ظاهر نميشود. کارگران اعلام کرده اند در صورتيکه در روزهاي آينده به خواسته هاي خود نرساند اعتراضات خود را به اشکال مختلف تشديد خواهند کرد. خواسته هاي کارگران شرکت کننده در اين اعتصاب به قرار زير مي باشد: - پرداخت حقوق معوقه ۲ ماه اخير - پايان دادن به پرونده سازيها و احضار فعالين کارگري به دادگاه انقلاب - برکناري مدير عامل شرکت که آخوندي بنام يعقوب شفيعي و همچنين اعضاي هيئت مديره اين شرکت - برکناري رئيس حراست شرکت فردي بنام زيبداري که در سرکوب، جاسوسي و پرونده سازي عليه کارگران نقش مستقيم دارد لازم به يادآوري است دادگاه انقلاب دزفول ،آقايان فريدون نيکوفرد، علي نجاتي،جليل احمدي،محمد حيدري مهر و رمضان عليپور را احظار کرده است . آنها مي بايست روز سه شنبه ٣۱ ارديبهشت مورد محاکمه قرار گيرند.فعالين کارگري فوق سال گذشته در اعتراض به تعويق افتادن حقوق ۴ ماهه خود دست به اعتراض زده بودند، که توسط مامورين وزارت اطلاعات دستگير و عليه آنها اقدام به پرونده سازي نمودند .

اعلام جنگ به فرهنگ






سالگرد كتاب‌سوزان در آلمان نازي؛



حزب نازي (حزب ناسيونال سوسياليستي كارگري آلمان) تنها دو ماه پس از تصرف قدرت سياسي در ماه مارس ۱۹۳۳، در ماه مه همان سال در بسياري از شهرهاي آلمان برنامه‌هاي گسترده كتاب‌سوزان برپا كرد




كارگزاران فرهنگي "رايش سوم" ليست بلندبالايي از هزاران كتابي تنظيم كردند كه آنها را براي "پاكي نژاد ژرمن و جامعه برتر آلمان" زيانبار تشخيص داده بودند. در سراسر ماه مه سال ۱۹۳۳ هواداران و اعضاي حزب نازي در شهرهاي بيشمار دهها هزار جلد كتاب را از كتابخانه‌ها و كتابفروشي‌ها بيرون كشيدند و در تل‌هاي آتش، خاكستر كردند.
گفته مي‌شود كه برنامه كتاب‌سوزان در رژيم نازي به "ابتكار" يوزف گوبلز وزير تبليغات حكومت آدولف هيتلر طراحي شده بود. او در ماه آوريل به مأموران خود دستور داده بود كه كتاب‌هاي "غيرآلماني" را از كتاب‌فروشي‌ها و كتابخانه‌هاي عمومي و شخصي گردآوري كنند.
از اوايل ماه مه دسته‌هاي چماق‌دار در "جشن كتاب‌سوزان" شركت كردند. تنها در برلين بيش از ۲۰ هزار جلد كتاب سوزانده شد.
اوج اين عمليات "فرهنگي" روز دهم ماه مه بود كه مأموران نازي در بسياري از شهرهاي آلمان به طور همزمان به صدها كتابخانه و كتابفروشي حمله بردند. آنها عمليات خود را دفاع از فرهنگ برتر آلمان در برابر عناصر "منحط و غيراخلاقي" مي‌خواندند.
بزرگترين نويسندگان آلماني زبان مشمول اين عمليات وحشيانه شدند: كارل ماركس، كارل كائوتسكي، زيگموند فرويد، اريش ماريا رمارك، برتولت برشت، توماس مان، هاينريش مان، كورت توخولسكي، آنا زگرس، اريش كستنر و بسياري ديگر كه تعداد آنها به ۱۳۱ نويسنده مي‌رسد. آثار حدود ۳۷ نويسنده خارجي نيز كه آثارشان بخشي از فرهنگ بشري است، در اين "پاكسازي" جهنمي گرفتار شدند: از جك لندن تا اسكار وايلد و ماكسيم گوركي.
جشن جنون
چند نهاد فرهنگي آلمان از جمله آكادمي هنرها، انجمن قلم (پن شاخه آلمان)، كانون نويسندگان و اتحاديه ناشران اين كشور به مناسبت سالگرد هفتاد و پنجم مراسم كتاب‌سوزي، در سراسر اين كشور دهها نمايشگاه و برنامه فرهنگي ترتيب داده‌اند. در برلين در اقدامي نمادين "كتابخانه كتاب‌هاي سوخته" به نمايش گذاشته شده كه به آثار سوخته و خالقان آنها اختصاص دارد.
بنيادهاي فرهنگي آلمان برنامه‌هاي گسترده و رنگارنگي تحت عنوان "ادبيات در شعله آتش" تدارك ديده اند. در بيانيه‌اي درباره اين برنامه‌ها به نسل جوان يادآوري شده است: "اين روز تاريخي به ما مي‌آموزد كه همواره در دفاع از آزادي عقيده و بيان كوشا باشيم. فاجعه‌اي كه در آلمان سال ۱۹۳۳ رخ داد، رويدادي ساده و تصادفي نبود، بلكه به دست هزاران دانشجو، استاد و كتابدار آلماني طراحي و اجرا شد."
انجمن نويسندگان آلمان نيز در بيانيه‌اي يادآور شده است: "واقعيت غم‌انگيز اين است كه بسياري از استادان و دانشجويان دانشگاه‌هاي آلمان آن روز، در عمليات وحشيانه سوزاندن كتاب شركت كردند. به گواهي مدارك صدها نويسنده و ناشر و كتابفروش داوطلبانه به اين موج وحشيگري و جنون پيوستند."
ويلفريد شولر دبيركل مركز پن (شاخه آلمان) در اين باره گفته است: "در كتاب سوزان هميشه قدرت ويرانگري است كه به نمايش در مي‌آيد. با مرگ كتاب، خرد انساني و دستاوردهاي فرهنگي به خطر مي‌افتد. هنوز هم در خيلي از كشورهاي جهان ديكتاتورها و مذهبي‌هاي متعصب، هنرمندان و نويسندگان مستقل را تحت تعقيب قرار مي‌دهند. كسي كه اقدام نازي‌ها را در سوزاندن كتاب محكوم مي‌كند، نمي‌تواند در برابر فشارها و محدوديت‌هاي دنياي امروز سكوت كند."
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مقدمه اي براي سوختن انسانها
مراسم كتاب‌سوزان در آلمان نازي تنها اولين گام بود؛ چيزي نگذشت كه صدها نويسنده از كار ادبي منع شدند و تحت تعقيب قرار گرفتند. نويسندگان و هنرمندان بيشماري ناچار به ترك آلمان شدند، و "فقر معنوي" عميقي آلمان را فرا گرفت.
جنبش كتاب‌سوزي نازيان در فرهنگ معاصر اروپا به مثابه رمزي براي تعقيب روشنفكران آزادانديش در سراسر جهان شناخته شده است. معروف است كه شاعري آلماني با مشاهده تل كتاب‌هاي سوزان گفته بود: "آنجا كه كتاب‌ها را بسوزانند، سرانجام انسان‌ها نيز به آتش سپرده مي‌شوند." اين پيش‌گويي تلخ اندكي بعد در آلمان نازي به وقوع پيوست

Thursday, May 08, 2008

اعتراض دانشجویان دانشکده های فنی در مقابل وزارت علوم

اعتراض دانشجویان دانشکده های فنی در مقابل وزارت علوم

تداوم اعتراضات دانشجویان دانشکده های فنی در تهران

تداوم اعتراضات دانشجویان دانشکده های فنی در تهران


خبرنامه امیرکبیر: اعتراضات گسترده دانشجویان دانشکده های شریعتی، ولیعصر و شمسی پور که از روز دوشنبه آغاز شده است، با همراهی دانشجویان دانشکده انقلاب وارد سومین روز خود شد. گسترش اعتراضات دانشجویان به خیابانهای اطراف این دانشکده ها باعث واکنش نیروهای انتطامی شده و روز گذشته در مواردی از باتوم برای متفرق کردن دانشجویان استفاده شده است.

به گزارش خبرنامه امیرکیبر، دانشجویان دانشکده شریعتی روز گذشته با تجمع در مقابل فاز ۱ دانشکده در ساعت ۸ صبح آماده حرکت به سمت سازمان بازرسی کل کشور بودند که خانم علی جانی، رییس انیستیتو فنی، ضمن تهدید دانشجویان به کسر نمره درسی، خواستار بازگشت دانشجویان معترض به کلاسهای درس شد. با این وجود دانشجویان دانشکده های شریعتی، ولیعصر و انقلاب از ساعت ۹ در مقابل سازمان بازرسی کل کشور تجمع کرده و خواستار پاسخگویی مسئولین در مورد طرح های جدید تصویب شده در مورد دانشکده های فنی شدند.


در حالیکه دانشجویان دانشکده شمسی پور نیز قصد حرکت به سمت سازمان بازرسی و پیوستن به دیگر دانشجویان را داشتند، نیروی انتظامی و گارد ویژه با مداخله و استفاده از باتوم مانع حرکت دانشجویان شده و درهای خروجی دانشکده را بستند که این کار باعث خشم بیشتر دانشجویان شد. نجاتی، رئیس دانشکده و حسینی سرپرست اداره کل مدارس عالی فنی ‌و حرفه‌ای کشور نیز با حضور در جمع دانشجویان سعی در آرام کردن دانشجویان معترض داشتند.

در ساعت ۱۱:۳۰ دانشجویان متحصن در مقابل سازمان بازرسی که در محاصره دانشکده شمسی پور توسط نیروی انتظامی مطلع شدند، به سمت این دانشکده حرکت کردند. دانشجویان با حضور در مقابل دانشکده محاصره شده توسط نیروی انتظامی، شعارهایی مانند “نرده ها رو باز کنید، دانشجو ازاد کنید”، “شریعتی، شمسی پور، اتحاد اتحاد”، ” دانشجو دانشگاه می خواهد”، “مدرک معتبر حق مسلم ماست” و ” دانشجو می میرد ذلت نمی پذیرد” سر دادند.

همچنین یکی از دانشجویان متحصن به خبرنامه امیرکبیر گفت: “اتوبوسهایی را برای انتقال و متفرق کردن دانشجویان به محل اعتراضات دانشجویان آورده بودند که مسئولین مرتبا از دانشجویان می خواستند سوار این اتوبوسها شده و محل را ترک نمایند.” با توجه به گسترش این اعتراضات به خیابانهای اطراف این دانشکده ها، بسیاری از مردم در حال عبور از این مناطق نیز از دانشجویان متحصن حمایت کردند.

لازم به یادآوری است دانشجویان این دانشکده ها به سیاستهای وزارت علوم مبنی بر تغییر ساختار علمی این دانشکده ها و تبدیل آنها به آموزشکده معترض هستند.

پنجاه درصد جمعیت کشور زیر خط فقر

پنجاه درصد جمعیت کشور زیر خط فقر


اگرچه معاون اقتصادی معاونت برنامه ریزی رییس جمهوری تعداد افراد زیر خط فقر را ۱۴ تا ۱۵ میلیون نفر اعلام کرده است اما به نظر می رسد که آمار اعلام شده مربوط به خط فقر خشن است که جامعه به آن دچار شده و تعداد افراد زیر خط فقر بیش از این هاست و حدود ۵۰ درصد جمعیت با مشکل فقر روبه رو است.

در عین حال به دلیل این که بیان این آمارها همواره نگرانی مردم را در پی دارد، آمار واقعی هرگز ارایه نمی شود و این رقم همواره تقریبی است. در حال حاضر با در نظر گرفتن درآمد روزانه دو دلار و تامین ۲۰۰ر۲ تا ۵۰۰ر۲ کالری در روز برای هر نفر به عنوان خط فقر، حدود ۵۰ درصد از جمعیت کشور زیرخط فقر زندگی می کنند. در عین حال با اضافه شدن شاخص هایی همچون رفاه، تفریح و بیمه به این مجموعه آماری، این رقم به ۸۰ درصد می رسد.

از سوی دیگر، اگر برای دهک های اول تا هفتم نیز یک زندگی اولیه را در نظر بگیریم براساس درآمد مورد نیاز جهت تامین نیازهای اساسی، خوراکی و غیرخوراکی از قبیل پوشاک و مسکن زندگی این دهک ها نیز زیرخط فقر قرار می گیرند. فقر نسبی، فقر مطلق و فقر خشن جزو انواع فقر است که به دلیل تنوع و تعریف آن در سطوح درآمدی مختلف تقسیم شده است. خط فقر در تمام کشورها تعریف شده و دولت ها با اعلام آن حمایت های لازم را از افرادی که زیرخط فقر هستند به عمل می آورند. به عنوان مثال اگر افرادی زیر خط فقر ۶۰۰ یورویی در اروپا باشند از دولت کمک می گیرند اما اگر بالاتر از آن باشند به نسبت رشد درآمد خود مالیات می دهند.

آنچه مسلم است دولت با اعلام خط فقر نوعی آگاهی را به مردم جامعه می دهد و مردم نیز براساس آن آگاهی انتظاراتشان را تعریف می کنند و برنامه ریزی می کنند تا خرج و دخل خود را به تعادل برسانند. تورم، رکود و بیکاری از جمله عوامل تاثیرگذار بر شکل گیری خط فقر است چرا که موجب کاهش قدرت خرید مردم می شود.

در حال حاضر از آن جا که در اقتصاد ایران، نظارتی موثر بر ثروت، تولید و… در چارچوب قانون وجود ندارد، برخی نابسامانی ها از جمله رانت خواری و… گسترش فقر و عمیق شدن فاصله طبقاتی را فراهم آورده است. در عین حال به نظر می رسد با فراگیر شدن قانون تامین اجتماعی تا حدودی بتوان خط فقر را در کشور کاهش داد، هر چند که این موضوع نیز همچون دارو و مسکن است که حل آن حمایت همه جانبه دولت و مسوولان را می طلبد. دولت برای کاهش فقر در شرایط درآمد ۱۰۰میلیارد دلاری نفت باید به نظام باز توزیع درآمد، مالیات بر مصرف و ارزش افزوده توجه کند تا ثروت و فقر را در گروه های مختلف درآمدی کنترل کند.

رازق صادقی، مشاور اسبق وزیر رفاه

سرمایه



Saturday, May 03, 2008

اعتراض گسترده مردم تبريز به تحريف نام خليج فارس


اعتراض گسترده مردم تبريز به تحريف نام خليج فارس

تازه ترين سند سازمان ملل در اين باره با عنوان « رسميت تاريخی، جغرافيايی و حقوقی نام خليج فارس » در سال ۲۰۰۶ منتشر شد.


حدود ۲۰۰ هزار نفر از مردم تبريز به مناسبت روز ملی خليج فارس و در اعتراض به تحريف نام خليج فارس توسط امارات، در يک برنامه پياده روی شرکت کردند.
به گزارش خبرگزاری فارس، روز جمعه ۱۳ ارديبهشت ماه، حدود ۲۰۰ هزار نفر از مردم تبريز، با در دست داشتن پلاکادرهايی که روی آن ها شعارهايی در باره وحدت اقوام ايرانی و نام خليج فارس نوشته شده بود، مسيری به طول ۴ کيلومتر به سمت بنای تاريخی ائل گلی، راهپيمايی کردند.
در ايران روز ۱۰ ارديبهشت ماه، روز ملی خليج فارس نامگذاری شده است اما در تبريز برگزاری اين مراسم به روز تعطيل جمعه موکول شده است.
در تهران هم روز ۱۰ ارديبهشت ماه، تعدادی از شهروندان مقابل سفارت امارات تجمع کردند و با شعارهايی که روی پلاکادرهايشان نوشته بودند به تحريف نام خليج فارس اعتراض کردند. این تجمع به درگیری کشیده شد.
تازه ترين سند سازمان ملل در اين باره با عنوان « رسميت تاريخی، جغرافيايی و حقوقی نام خليج فارس » در سال ۲۰۰۶ منتشر شد.
امارات متحده عربی، طی دو ماه گذشته، در جريان نشست های رسمی کشور های عربی، نام خليج فارس را تحريم و ادعای مالکيت جزاير تنب کوچک، تنب بزرگ و ابوموسی را مجدداً مطرح کرده است.
اسفند ماه گذشته، کشورهای عربی خاورميانه در بيانيه پايانی اتحاديه پارلمان های عرب، ادعای مالکيت جزاير ايرانی تنب کوچک، بزرگ و ابوموسی به امارات را ثبت کردند. وزارت امور خارجه ايران، اين بيانيه را بی پايه و اساس خواند.
پيش از آن، شورای همکاری خليج فارس هم در بيانيه پايانی خود بار ديگر ادعای حاکميت امارات بر سه جزيره ايرانی را مطرح کرده بود.
اين مسئله در حالی مطرح شد که محمود احمدی نژاد، رييس جمهوری ایران برای نخستين بار از زمان تشکيل شورای همکاری خليج فارس به عنوان ميهمان در نشست اين شورا شرکت کرده بود.
اين جزاير که از دير باز مورد اختلاف ايران و اعراب بوده اند، بر اساس تفاهم نامه سال ۱۹۷۱ لندن به مالکيت کامل ايران در آمد. اين قرارداد بر حاکميت کامل ايران بر اين سه جزيره تاکيد کرده است.
در باره نام خليج فارس هم سازمان ملل متحد تاکنون در دو سند، دو قطعنامه و سه نقشه رسمی با تاکيد بر صحیح بودن نام خليج فارس، از کشور های عضو اين سازمان خواسته است در مکاتبات رسمی خود از نام «خليج فارس» استفاده کنند.
تازه ترين سند سازمان ملل در اين باره با عنوان « رسميت تاريخی، جغرافيايی و حقوقی نام خليج فارس » در سال ۲۰۰۶ منتشر
شد

روز جهانی آزادی مطبوعات: آزادی بیان در خطر است



روز جهانی آزادی مطبوعات: آزادی بیان در خطر است
راديو فردا

در حالی روز جهانی آزادی مطبوعات در سوم ماه مه برگزار می شود که يک سازمان بين المللی دفاع از خبرنگاران می گويد که در چهار ماه گذشته دست کم ۲۸ خبرنگار در حين انجام وظيفه، در ۱۷ کشور جهان کشته شده اند.
سازمان ملل متحد روز جمعه يک روز پيش از روز جهانی آزادی مطبوعات اعمال فشار بر خبرنگاران را به شدت محکوم کرد.
ماری هيوز از سخنگويان سازمان ملل گفت که مطبوعات آزاد و مستقل از بنيادهای آزادی است.
وی همچنين کشته و زخمی شدن خبرنگاران در حين انجام وظيفه را محکوم کرد و افزود: «چنين اعمالی فقط نقض حقوق بنيادی افراد نيست بلکه موجب عدم چرخش اطلاعات می شود.»
وی افزود: « بسياری از اين عمليات جنايتکارانه عليه خبرنگاران و ديگر دست اندرکاران مطبوعات آن طور که بايد مجازات نمی شوند.»
«پی ای سی» ، «کمپين بين المللی دفاع از خبرنگاران»، سازمان غير دولتی که مقر آن در ژنو است و از خبرنگاران در مناطق جنگ زده و پر خشونت دفاع می کند، در مورد وضعيت خبرنگاران در سال جاری اعلام کرد: «وضعيت در جهان همچنان بحرانی است و از آغاز سال ۲۰۰۸ تاکنون دست کم ۲۸ خبرنگار در ۱۷ کشور جهان در حين انجام وظيفه جان خود را از دست داده اند.»
به گزارش اين نهاد، مکزيک خطرناک ترين کشور جهان برای روزنامه نگاران گزارش شده است و در چهار ماه گذشته شش خبرنگار در اين کشور کشته شده اند.
عراق دومين کشور خطرناک برای روزنامه نگاران است و چهار روزنامه نگار در همين مدت در اين کشور جنگ زده جان باخته اند. پاکستان و روسيه در مقام های سوم و چهارم جای گرفته اند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، بان گی مون، دبير کل سازمان ملل متحد نيز، روز جمعه گفت: «رسانه آزاد و مستقل يکی از بنيادهای صلح و دمکراسی است و بايد در تامين امنيت آن بکوشيم.»
سازمان ملل متحد از سال ۱۹۹۳ روز سوم مه را روز جهانی مطبوعات اعلام کرده است. اين روز فرصتی برای تقدير از خبرنگارانی است که در حين انجام وظيفه کشته و يا زخمی شده و يا بخاطر فعاليت های مطبوعاتيشان در زندان بسر می برند.
در اين روز وضعيت آزادی مطبوعات در جهان نيز مورد بررسی قرار می گيرد.
انجمن صنفی روزنامه نگاران ايران نيز ضمن دعوت به بزرگداشت اين روز اعلام کرد: « روز جهانی آزادی مطبوعات در حالی فرا می رسد که خزان مطبوعات در کشور ما همچنان ادامه دارد و روز به روز بر محدوديت های پيش روی روزنامه نگاران در جهت انجام وظايف حرفه ای و اخلاقی شان افزوده می شود

Thursday, May 01, 2008

بدون شرح


اعلامیه ی شورای مركزی كارگران ایران


جشن اول ماه مه

اعلامیه ی زیر كه در اردیبهشت ۱۳۰۱ نشر یافت تنها منعكس كننده ی نظرات شورای مركزی كارگران ایران نیست. در فردای سركوب نهضت جنگل، كه «جمهوری سوویتی سوسیالیستی ایران» را در ائتلاف با حزب كمونیست و حمایت حكومت جوان شوروی به وجود آورده بود، حزب كمونیست سیاست جدیدی را در پیش گرفت، و سیاست اصلاحات دمكراتیك را دنبال كرد، و راه تدریجی سوسیالیسم را هدف خود قرار داد.
سند زیر آن چنان گویاست كه نیازی به توضیح نمی طلبد. آن چه شگفت انگیز می نماید این است كه، پس از ۸۶ سال و تغییرات عظیمی كه در اقتصاد و جامعه ی ایران رخ داده است، و تجربیات تلخ و شیرینی كه بر مردم ایران گذشته است، نه تنها نیروهایی كه خود را پیرو همان راه می دانند بل همچنین دیگر نیروهای اجتماعی ایران هنوز بدنبال تحقق همان خواست های اعلام شده در ماه مه ۱۳۰۱/۱۹۲۲ اند. آن چه توضیح می طلبد این است كه: چرا؟ اگر بشود به این معما پاسخ گفت، شاید بتوان راهكار توفیق بر این عقب ماندگی را هم یافت.
خسرو شاكری (زند)، پاریس ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۷

در این روز که رنجبران و مظلومین تمام ممالک عید گرفته اند، نمایش می دهند، حقوق می خواهند دنیا را متزلزل کرده اند دولت ما نیز متمدن و مظلوم پرست معرفی شود.
حکومت هم از داخله محبوب القلوب ملت و هم در خارجه محبوب القلوب اکثریت تامه واقع گردد.
این یک پیشنهادی است که به دولت می کنیم ولی چون می دانیم حکومت از حال ملت خبردار نیست و هر فکر جدید را هوا و هوس می داند به این واسطه آن قدرهم انتظار نداریم که از این تکلیف یعنی در اجرای قانون و رفع احتیاجات ملت عملآ از طرف دولت اقدامی بشود اما آنان که قانون اساسی می خواهند، آنان که هر روز لایحۀ مهر کرده به ادارۀ روزنامه ها می فرستند، آن ها که حرارت به خرج می دهند. آن ها که نجات ایران را در خاتمه دادن دورۀ ملوک الطوایفی، آقایی، اشرافی، دیکتاتوری می دانند باید امروز همین اول ماه مه تعطیل بکنند. همین روز سوم رمضان عزا بگیرند نه عید همین اول ماه مه که تمام مظلومین حقوق خود را مطالبه می کنند، حقوق خود را مطالبه کنند.
اول ماه مه باید تعطیل بشود این تعطیل هرج و مرج نیست. این تعطیل انقلاب نیست. این تعطیل است که باید ملت از حکومت با زور حقوق خود را مسترد دارد.
این عید نیست بلکه این روز دادخواهی است.
این روزی است که دولت باید موجودیت ملت را بفهمد.
باید به حکومت فهماند که تو نوکر ملت هستی باید موافق خواهش ملت رفتار کنی.
تو نمی توانی از آزادی قلم، آزادی مطبوعات، آزادی اجتماعات جلوگیری کنی زیرا آن حق مشروع ملت است.
تو نباید بدون رضا و خواهش ملت بر خلاف مصالح ملت با اجانب معاهده عقد کنی: زیرا آن حق را ملت به تو نداده است.
تو نباید و نمی توانی حکومت را برای شخص خود آلت استفاده قرار داده اولاد و اتباع خود را وکیل کنی و قوم و خویش خود را در ادارات دولتی جابجا نمائی. مثل این که قوام السلطنه والی خراسان بود برادر و دوستان او انتخاب می شدند همین که نظام السلطنه رفت. پسر و دوستان او انتخاب می شوند، تو باید به امنیت مملکت کوشیده، نگذاری دزد و اشرار سلب امنیت از مردم نماید به ناموس و عزت نفس اهالی تجاوز کنند.
تو برای تفنن و گرفتن هزار تومان حقوق وزیر نمی شوی ملت تو را برای کار برای ابفای وظایف اجتماعی انتخاب کرده است.
این ها را باید به حکومت فهماند ما غیر از این نظری نداریم. مقصود ما این است که حکومت خوب باشد نه بد.
ما می خواهیم ملت با حکومت باشد و حکومت با ملت، نه این که مانند امروز مردم متنفر از حکومت و حکومت متوحش از ملت هر دو بیزار از یک دیگر باشند.
ما می خواهیم ملت و حکومت به کمک یک دیگر فلاکت سفالت و بدبختی های هزار ساله را خاتمه بدهند.
ما کاندید تازه برای رئیس الوزرائی نداریم
.