Sunday, July 27, 2008

سی نفر در تهران به دار آویخته شدند


سی نفر در تهران به دار آویخته شدند


سعيد مرتضوی، دادستان عمومی و انقلاب تهران، روز يکشنبه چهارم مرداد، از اعدام ۳۰ نفر که از آنان به عنوان اراذل، اوباش و قاچاقچيان مواد مخدر نام برد، خبر داد.
وی درگفت و گو با خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی، ايرنا، گفت:« تعدادی از اعدام شدگان، جرايمی چون تجاوز به عنف، قتل همراه با آزار و شکنجه، سرقت های مسلحانه و مشارکت در باندهای قاچاق مواد مخدر مرتکب شده بودند.»
احکام جديد اعدام پس ازآن اجرا شده اند که اتحاديه اروپا جمعه گذشته در بيانيه ای اجرای مجازات اعدام در ايران را محکوم کرده و خواستار توقف بی درنگ اجرای اعدام شده بود.
سازمان های مدافع حقوق بشر مانند سازمان عفو بین الملل نیز بارها اجرای مجازات اعدام در ایران را محکوم کرده اند.
سعيد مرتضوی افزود: « محکومان با ارتکاب به اين جرايم موجب سلب آسايش و امنيت عمومی شهروندان شدند و پرونده اين افراد با طی مراحل تشريفات قانونی و مراحل متعدد دادرسی و قطعيت احکام صادره از سوی ديوان عالی کشور به دار مجازات آويخته شدند.»
دادستان عمومی و انقلاب تهران گفت: «اعدام اين محکومان، در ادامه اجرای طرح ارتقای امنيت اجتماعی و مبارزه بی امان با سوداگران مرگ و مواد مخدر صورت گرفت.»
احکام جديد اعدام پس ازآن اجرا شده اند که اتحاديه اروپا جمعه گذشته در بيانيه ای اجرای مجازات اعدام در ايران را محکوم کرده و خواستار توقف بی درنگ اجرای اعدام شده بود.
در همين ارتباط، روابط عمومی دادسرای تهران اعلام کرد که « پرونده ساير متهمينی که در اجرای طرح افزايش امنيت اجتماعی دستگير شده اند نيز در جريان رسيدگی قراردارد که بلافاصله پس از قطعيت، احکام صادره به مرحله اجرا در خواهد آمد.»
در اين اطلاعيه اشاره ای به تعداد اين متهمين نشده است.
اتهام اعدام شدگان
پيش از اعدام اين ۳۰ نفر، روابط عمومی دادسرای تهران در اطلاعيه ای اعلام کرده بود که «تعداد ۳۰ نفر از محکومين قطعی و اشرار تهران که به اتهامات قتل عمد با آلات قتاله، فروشندگان و توزيع کنندگان مواد مخدر در سطح گسترده، مشارکت در باند مسلح قاچاقچيان مواد مخدر که از افراد شرور و سلب کنندگان امنيت و آسايش عمومی همراه با تهديد، آزار و اذيت، ايراد ضرب و جرح عمدی با سلاح سرد و گرم، داشتن رابطه نامشروع، سرقت های متعدد و تظاهرات مستانه هستند، با توجه به طی مراحل دادرسی و قطعيت احکام صادره از سوی عالی ترين مرجع قضايی به دار مجازات آويخته خواهند شد.»
براساس اين اطلاعيه، ده نفر از محکومين به لحاظ ارتکاب قتل عمدی با انگيزه «سرقت همراه با تهديد، آزار و اذيت و ايراد ضرب و جرح عمدی با چاقو، ميله آهنی، قمه، چکش و حتی خفه کردن با سيم و دفن کردن جسد مقتول در بيابان و داشتن رفتار و اعمال غير متعارف توام با شرارت، سلب امنيت و آسايش عمومی» به مجازات قصاص نفس محکوم شدند.
اين ده نفر براساس شکايت ۵۰ تن از شهروندان تهرانی که «مورد ضرب و جرح» قرار گرفته اند و نيز به سرقت مسلحانه مقرون به آزار و اذيت و ايراد ضرب و جرح عمدی متهم بوده اند.
براساس اطلاعيه منتشر شده، اين ده تن «نظم و آسايش عمومی را مختل» کرده بودند و به لحاظ «سوابق متعدد کيفری و شرارت های فراوان» به عنوان «محارب و مفسد فی الارض به اعدام و قصاص نفس محکوم» و به دار مجازات آويخته خواهند شد تا به گفته دادستانی تهران «جامعه از لوث وجود اين گونه اشرار پاک و منزه شود.»
در سپتامبر سال ۲۰۰۷، مجمع عمومی سازمان ملل متحد با اکثريت آراء قطعنامه ای را تصويب کرد که بر اساس آن مجازات اعدام بايد برچيده شود. اين در حالی است که در ايران همچنان مجازات اعدام اجرا می شود.
سازمان عفو بين الملل نيز اعلام کرده است که طی سال گذشته ايران با ۳۱۷ اعدام در اين سال، رتبه دوم را در اين زمينه دارد.
به گزارش عفو بين الملل، تعداد اعدام ها در ايران، در سال پيش از آن ۱۷۷ نفر بوده که در سال ۲۰۰۷ به ۳۱۷ نفر افزايش يافته است.
سياست اعدام در جمهوری اسلامی همواره مورد انتقاد گروه های حقوق بشری در جهان بوده است
.

Thursday, July 24, 2008

وضعیت هولناک زنان و کودکان ایرانی در افغانستان

زنان ستم دیده ایرانی
زندگی زنان ایرانی در افغانستان را ببینید .براین فاجعه گر خون بگریی رواست


Tuesday, July 22, 2008

تهران

تهران زیر آوار ویران کننده پول و فقر، تبعیض و نفرت
سیامک زند
اینجا تهران است. شهری که در روی پل های هوایی عابر پیاده آن کتاب های ممنوعه، در پارک های آن مواد مخدر، پشت چراغ قرمزهای آن کودکان گردو، فال، لنگ و جوراب فروش، در پیاده روهای آن فیلم های هالیوودی و در میادین قدیمی و معروف آن فیلم های سکسی می فروشند. صدای فروشندگان فیلم های سکسی همانند صدای پشه هنگام خواب است که تمام شدنی نیست. هنوز کسی نفهمیده که هردوی اینها یعنی پشه و فروشندگان فیلم های سکسی در روز مشغول چه کاری هستند. شهری که رژه ماشین های لوکس در مقابل دختران و دست فروشان به دل نمی چسبد. شهری که در آن شیشه شاهنشاهی مشروب به گالن های پلاستیکی جمهوری اسلامی تبدیل شده، و بوی تریاک و حشیش کوچه را بر داشته است. شهری که معلوم نیست در روز چند نفر در پارک ها و یا زیر پل های آن در کنار جوی آب جان می دهند. در این شهرهمان اوقاتی که اکثریت مطلق مردم بدنبال یک لقمه نان جان می کنند، کلاه بردارها و رانت خوارها و دزد ها از چندین هزار تومان تا چندین میلیون تومان را در یک چشم به هم زدن جیب به جیب می کنند، چنان که دیگر دزدی ماشین یا موبایل و خانه و کیف و .. به چشم نمی آید و اگر این قبیل وسایل را از شما دزدیدند دیگربه پاسگاه نمی روید چون می دانید که کسی حال پیدا کردن آنها را ندارد. در این شهر صدای خوردن سر یک معتاد به جدول کنار خیابان را روزی چند بار می شنوید. بسیج و نیروی انتظامی از در و دیوار این شهر بالا می روند و آن دسته از آنها که واقعا فکر خدمت هستند در میان جمعیت انبوه زورگویان و رشوه بگیران گم می شوند. در این شهر اگر عزیزت را در زندان کشتند یا در وسط روز ربودند نباید انتظار پاسخگویی داشته باشی. در این شهر واژه اعتماد را فقط ما بین پدر و پسر پیدا می کنید که گاهی اوقات انجا هم پیدا نمی شود. اینجا شهریست که سیمای واقعی فحشا و ناله رسای فقر را در آن به خوبی می بینید و می شنوید. اینجا شهریست که صاحبان زر و زور سرمایه سر در کاخ هایشان را با "یا علی" تزئیین کرده اند. در این شهر شکاف طبقاتی تبدیل به دره ای تبدیل شده است که طبقه متوسط خیلی کوچکتر از آن است که بتواند ذره ای از آن را پر کند. در این شهر باید رفتارت در خانه با بیرون از خانه متفاوت باشد. اگر غیر از این باشد حداقل اش اینست که رشد نمی کنی و حداکثرش اینست که سرت را به باد می دهی. در این شهر قتل ها ناموسی و مالی و نزاعی اگر نگوییم زیاد ولی کم نیستند. اینجا شهریست که مردم آن بر اثر فشار های اقتصادی و مشکلات خانوادگی و مشکلات اجتماعی و ... اعصاب و روحیه ندارند. در این شهر اگر کسی جنازه ای روی زمین ببیند جرات نمی کند به طرف آن برود که حداقل جنازه اش را از بو گرفتن نجات دهد، چون امکان دارد به عنوان قاتل اعدام شود. اینجا همان شهریست که موزیک و رقص و شادی و عشق در آن زیر زمینی است. در دانشگاه های این شهر کم نیستند استادهایی که در ازای دادن نمره به دانشجو یا پول می خواهند و یا انجام کارهایی که به خود استاد مربوط است و هیچ ربطی به دانشجو ندارد. البته اگر پسر باشید فقط همین است. در این دانشگاه ها مسئولین بجای اینکه فضای بزرگ و مناسب آموزشی مهیا کنند (مثل کلاس درس به تعداد لازم و غذایی با یک بهداشت قابل تحمل، لامپ به اندازه کافی برای کلاس ها، و از این قبیل نیازها ) به رنگ جوراب و ژل مو و عینک آفتابی دانشجویان پسر و دختر ایراد می گیرند. در این شهر با وجود کمبود آب و برق که ساعت ها بی برقی در روز را برای مردم به ارمغان آورده در روز ولادت ها و جشن های مذهبی کل شهر چراغانی می شود و در جشن های ملی حتی یک پارچه نویسی هم دیده نمیشود. در اینجا تمام این مشکلات و نا بسامانی ها که در بالا گفته شد برای مردم عادی شده است و برنامه زندگی خود را بر اساس همین قوانین نا نوشته تنظیم می کنند. صدای پیچیده شده اذان مساجد در کوچه ها و خیابان ها و پخش مستقیم نماز خواندن مسئولین از صدا و سیما حاشیه ایست مضحک بر این متن. شاید بخاطر همین است که صدای اذان مساجد هر روز بلند تر از دیروز به گوش می رسد. اینجا تهران است.

بند 3 زنان اوین


محبوبه کرمی - اوین-31 تیرماه 1387بند 3 زنان اوین - دراینجا عشق را تبعیض جنسیتی به دار کشیده

بیش از 5 هفته از زندانی شدن محبوبه کرمی از اعضای کمپین یک میلیون امضاء می گذرد. محبوبه در 23 خرداد ماه هنگامی که رهگذر اتفاقی خیابان ولی عصر تهران بود دستگیر شد. در آن ساعت از روز در پارک ملت تجمعی در اعتراض به مفاسد اقتصادی در جریان بود. این مطلب را محبوبه در زندان نوشته است و تلفنی آن را برای ما خوانده است.(سایت مدرسه فمینیستی)

اگر قوانین کمی برابر تر بودند بند نسوان زندان اوین چه تغییری می کرد
قلمم را به دست می گیرم تا از آنچه در این یک ماه بر من گذشته است، بنویسم. روزگار سختی است؛ تنها و بی کس در گوشه ای از راهروی زندان نشسته ام و می خواهم بنویسم از زنانی که در این روزها با آنها همدم و هم صحبت شدم. از فاطمه و اشرف و پروین و ریحانه که به خاطر اشتباهات دیگران باید مجازات شوند. هرگز فراموش نمی کنم آن روز را که در سلول انفرادی تنها نشسته بودم و به مشکلات خودم فکر می کردم. به یاد مادر بیمارم افتادم که در شرف عمل جراحی بود. به یاد پدر سالمندم افتادم که الان در گوشه ای از خانه چشم به در دوخته تا تنها دخترش، محبوبه اش به خانه بازگردد. او نمی داند که دخترش به خاطر دفاع از حق دیگران باید در گوشه زندان باشد.
گریه امانم نمی دهد. اشک به پهنای صورتم سرازیر می شود .ناگهان دستی مهربان، موهایم را نوازش می دهد. سرم را بلند می کنم. دختری زیبا با موهای بلند کنارم نشسته است. می پرسد:« چرا دلتنگی می کنی؟» می گویم: نگران حال مادرم هستم. اشک در چشمانش حلقه می زند و می گوید: «ای کاش من هم مادری داشتم» از او می پرسم مادرت فوت کرده؟ سرش را تکان می دهد:« ای کاش فوت کرده بود. مادرم خودش را دار زد» از شنیدن ماجرای مادر فاطمه بسیار متاثر می شوم. در حال صحبت با فاطمه بودم که مرا برای بازجویی مجدد صدا می کنند. وقتی پس از 4 ساعت بازجویی به سلول برگشتم، فاطمه نبود. سلولش را عوض کرده بودند.
پس از چند روز ما را جا به جا کردند. یک روز در هواخوری انفرادی فاطمه را دیدم در حال کشیدن سیگار بود. به کنارش رفتم. به خاطر من سیگارش را خاموش کرد. تشکر کردم.
از فاطمه خواستم کمی راجع به مادرش حرف بزند، چرا خود به دار آویخت؟
فاطمه از سرنوشت تلخ مادرش می گوید. از ازدواج ناموفق و ناخواسته مادر در سن 14 سالگی، این که پدر و مادر مادرش فوت کرده بودند و او با برادرانش زندگی می کرد. این که در مراسم خواستگاری مادر، مرد جوانی را به او به عنوان شوهر آینده نشان می دهند ولی در سر سفره عقد برادر بزرگتر آن مرد جوان به عنوان داماد می نشیند. این که ازدواج مادرش از روز اول با فریب شروع شد. این که پدر فاطمه 35 سال از مادرش بزرگتر بود. این که حاصل ازدواج پدر و مادرش دو پسر و یک دختر است که مادرش به زور کتک و شلاق هر سه را حامله شد. این که مادرش سالها برای طلاق تلاش کرد اما موفق نشد. این که زندگی با مردی مثل پدرش جز افسردگی و بیماری برای مادرش بهره ای نداشت. فاطمه می گوید مادرش از مدتها قبل از آن روز شوم به همه می گفت که روزی خودکشی خواهد کرد:«روزی به خانه آمدم و مادرم را بالای دار دیدم.» فاطمه قادر به ادامه صحبت نیست و هر دو زار زار گریه می کنیم.
سعی می کنم با ماموران زندان ارتباط برقرار کنم. برخی از کمک زندانبان ها ، زنان زندانی دارای حبس سنگین یا زیر اعدامند. خانمی خیلی به ما محبت داشت و حتا به مادرم زنگ می زد و خبر سلامتی مادر را به من می داد. او متهم به قتل شوهر است. شوهری معتاد و بیکار. زن با کار در خیاط خانه سعی می کرد خرج زندگی را در آورد. اما بیکاری، اعتیاد و در خانه بودن همیشگی شوهر، همیشه موجب جنگ و دعوا بوده است. مرد در یکی از این دعواها کشته می شود. می اندیشم به راستی چنین زن مهربانی که با من که دختر غریبه ای برای او هستم چنین مهربانی می کند، آیا اگر کمی شرایطش انسانی تر بود، آیا اگر قوانین از او که گرفتار مردی معتاد و خشن بود حمایت بیشتری می کرد، سرنوشتش به این جا ختم می شد؟
روزی در هواخوری اشرف را می بینم. او هم متهم به قتل شوهر و زیر سنگسار است. اشرف دلیل بودنش در این جا را برایم می گوید. می گوید شوهر بی غیرتی داشته است. او مردها را به خانه می آورد و اشرف را مجبور به رابطه با آن ها می کرد و پولش را در جیب می گذاشت و خرج می کرد.
به گفته اشرف، زندگی اینچنینی برایش غیرقابل تحمل بوده است، مرد طلاقش نمی داده است. اشرف برای رهایی از این وضعیت شوهرش را می کشد.
به قوانین تبعیض آمیزی می اندیشم که زنی را که شوهرش به مردان دیگر می فروشد، محکوم به سنگسار می کند. راستی آیا اشرف به میل خود با این مردان هم بستر می شده است که اکنون مسئولیت رابطه با آن ها را باید بپذیرد و به خاطرش مجازات شود؟ این زنان که در چنبر ناآگاهی و فقر و بدبختی اسیرند، چه روزنه ای برای بیرون آمدن از بن بستی که قوانین مردسالار برایشان رقم زده دارند؟ راستی چرا زنان شوهر کش این چنین زیادند، چه چیزهایی باعث می شود که زنان به آخر خط برسند، یا مانند مادر فاطمه خودشان را دار بزنند و یا مانند اشرف و پروین و بسیار زنان دیگر، به مرگ شوهرانشان راضی شوند؟
به اشرف می گویم اگر قوانین تبعیض آمیز روزی در کشور ما عوض شوند، جای امثال تو این جا نخواهد بود. اشرف می گوید باید به بند3 بیایی تا قصه زندگی زنانی مثل من را بشنوی.
من اما به سرنوشت خودم می اندیشم که تنها به جرم تلاش برای تغییر قوانینی که زندگی هزاران زن را به بن بست کشانده است، در گوشه ای از زندان اوین نگران مادری بیمار و پدری سالمند هستم که هر دو نیازمند حضور منند. قوانینی که اگر کمی انسانی تر بودند، بند نسوان زنان اوین شکلی دیگر داشت
.

شکنجه سه کودک در مرکز سازمان بهزیستی زنجان


شکنجه سه کودک در مرکز سازمان بهزیستی زنجان


خبرنامه امیرکبیر: سه کودک پنج تا هفت ساله در مرکز سازمان بهزیستی زنجان با داغ گذاشتن بر بدنشان شکنجه شدند. در عکس های منتشر شده از این سه کودک یتیم که مریم، زهرا و محمدمهدی نام دارند، اثر داغ گذاشتن و سوختگی بر گردن و پاهای این سه کودک مشخص است.

به گزارش خبرنامه امیرکبیر، این سه کودک که برای نگهداری و مراقبت در اختیار سازمان بهزیستی قرار گرفته بودند با این اعمال وحشیانه مواجه شده اند، ولی با این وجود سازمان بهزیستی خود را به عنوان وکیل مدافع این سه کودک معرفی کرده و گفته است با متخلفین در هر رده ای که باشند برخورد خواهد کرد!

خبر شکنجه سه کودک در مرکز سازمان بهزیستی زنجان و انتشار عکس هایی دلخراش از داغ گذاشتن بر بدن این کودکان واکنش های متفاوتی را در پی داشت.

خبرگزای فارس در ابتدا در مصاحبه ای با قائم مقام معاون اجتماعی بهزیستی این خبر را تکذیب کرد و نوشت: “تنبیه و داغ کردن کودکان یتیم در مراکز نگهداری بهزیستی غیر‌ممکن است.” اما با انتشار و تایید عکس های دلخراش شکنجه این کودکان، پس از مدتی این خبرگزاری، خبر داغ گذاشتن بر بدن کودکان را از قول سرپرست بهزیستی استان زنجان تایید کرد، ولی با این وجود سعی کرد این خبر را کم اهمیت نشان دهد و نوشت: “سرپرست بهزیستی استان زنجان کودکان آزار دیده را بد سرپرست معرفی کرد و نه بی سرپرست.”

سرپرست بهزیستی استان زنجان همچنین در سخنانی جالب توجه گفت: “این قبیل کارها در مراکز اتفاق می‌افتد و بسیاری از مواقع اتفاقاتی این چنینی هرگز گفته نمی‌شود.”

با این حال در خبری که در پایگاه اینترنتی سازمان بهزیستی منتشر شده است، خبر شکنجه این کودکان تایید شده است. سایت تابناک نیز در خبری به نقل از یکی از اعضای هیات علمی دانشگاه آزاد زنجان این واقعه را شرح داده است.

مدیر کل دفتر ارزیابی عملکرد و پاسخگویی به شکایات سازمان بهزیستی نیز در مورد خبر شکنجه این سه کودک گفته است: “در پی گزارش تخلف در شیرخوارگاه بهزیستی زنجان، مبنی بر آزار و اذیت سه کودک، این موضوع ظرف چند روز گذشته در دستور کار فوری کارشناسان دفتر بازرسی سازمان قرار گرفته و در این رابطه مسوول مرکز، مربی و کارگر خدماتی متهمان اصلی هستند.”

مدیر کل سازمان بهزیستی استان زنجان نیز به جای پاسخگویی به این واقعه دردناک در مورد تعداد کودکان شکنجه شده بحث کرده است و گفته است: “تعداد کودکان آزاردیده دو نفر بوده است نه سه نفر.”

رسول سیدی‌فر گفت: “آثار سوختگی در ناحیه صورت و کمر دو کودک پنج و شش ساله مشاهده شده است.”

وی افزود: “تصویر کودک سوم که آثار سوختگی بر روی پای آن دیده شده، مربوط به آزارهایی است که توسط خانواده این کودک و قبل از تحویل به مرکز بهزیستی، انجام شده بود.”

سیدی‌فر خاطر نشان کرد: از وقوع این حادثه که موجب جریحه‌دار اذهان عمومی‌ شده، پوزش می‌طلبیم و امیدواریم با اتخاذ تدابیر لازم از وقوع چنین حوادثی در آینده پیشگیری کنیم
.

Monday, July 21, 2008

پشت صحنه مصاحبه های ساختگی سیمای ج. اسلامی.

پشت صحنه مصاحبه های ساختگی سیمای ج. اسلامی

محكوميت سه نفر به قطع چهار انگشت دست راست

کميته گزارشگران حقوق بشر
سه متهم به سرقت توسط دادگاه بعثت شهرستان كرج به قطع انگشتان دست محكوم شدند.
علی، 39 ساله، صفرعلی 35 ساله و رحمت‌الله 40 ساله شهریورماه سال گذشته در آذربایجان و تهران دستگیر شده‌اند.
طبق مستندات موجود در پرونده متهمين دستگیر شده در بازجویی‌های به عمل آمده به یكصد فقره سرقت از مراكز فروش در تهران اعتراف كرده‌اند.
هر سه متهم هفته گذشته توسط رئیس شعبه 1147 دادگاه بعثت به استناد مواد 197، 198، 199، 200، 201 و 667 قانون مجازات اسلامی به قطع چهار انگشت دست راست (به‌طوری‌كه كف دست و شست، باقی بماند) 3 سال حبس تعزيري، 74 ضربه شلاق، جریمه نقدی و رد اموال مالباختگان محكوم شدند.
بنابر گزارش رسيده با توجه به عدم ارائه درخواست تجديدنظرخواهي از سوي متهمين و وكيل تسخيري آنان، حكم صادره امكان تغيير نخواهد داشت. بديهي است با گذشت يك سال از دوران محكوميت اين سه، اجراي حكم قطع يد آنان قريب‌الوقوع است. متهمين
هم‌اكنون در زندان رجايي‌شهر شهرستان كرج هستند.

تجمع مردم سنندج در اعتراض به حکم فرزاد کمانگر

خاتمه مذاکرات اتمی ژنو با دو هفته مهلت به ایران

خاتمه مذاکرات اتمی ژنو با دو هفته مهلت به ایران- ایران رسما اعلام کندتوقف غنی سازی"بله" یا "نه"؟

مذاکرات اتمی ایران که روز گذشته در ژنو انجام شد، با یک مهلت دو هفته ای به ایران برای پاسخ صریح به پیش شرط "توقف غنی سازی" جهت مذاکرات اصلی بین گروه 1+5 پایان یافت. بموجب این مهلت، اگر ایران توقف غنی سازی را پذیرفته واعلام کند، مذاکرات اصلی با گروه 1+5 آغاز خواهد شد. یعنی همان طرح توقف در برابر توقف. توقف غنی سازی، توقف اجرای قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل.
خاویر سولانا، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در پایان مذاکرات دیروز با جلیلی دبیر شورای امنیت ملی جمهوری اسلامی به خبرنگاران گفت: "ایران همچنان پاسخ روشنی به بسته پیشنهای کشورهای 1+5 نداد و ما پاسخ «بله» یا«نه» نگرفتیم. امیدواریم تا دو هفته دیگر این پاسخ صریح را دریافت کنیم. البته در این دو هفته ما تماس های تلفنی خود را با جلیلی حفظ خواهیم کرد. ایران، امروز نیز از فرصت گفتگو با جامعه بین المللی استفاده نکرد."
خبرگزاری های جهان، که اظهارات سولانا را مخابره کرده اند، این گفته را نیز از قول جلیلی در مصاحبه مطبوعاتی اش نقل کردند: " ما با هرگونه مذاکره بر سر توقف غنی سازی برای رفتن به سوی مذاکرات با قدرت های جهانی را رد می کنیم."
این گفته جلیلی، می تواند چنین تعبیر شود که در مذاکرات مقدماتی دیروز، ایران خود را آماده مذاکره اصلی اعلام داشته اما گروه 1+5 بر پیش شرط خود مبنی بر توقف غنی سازی پافشاری کرده و در نتیجه پیش مذاکرات بی نتیجه خاتمه یافته است. در پایان پیش مذاکراتی که به نتیجه نرسید، به ایران دو هفته دیگر مهلت داده شد تا توقف غنی سازی را پذیرفته و اعلام کند.
بزرگترین مانع بر سر راه اعلام توقف غنی سازی، "راست آزمائی" این اعلام است که مقامات جمهوری اسلامی اگر توقف غنی سازی را اعلام کنند باید تن به آن نیز بدهند. با آغاز راست آزمائی، درهای تاکنون ناگشوده اتمی به روی بازرسان سازمان انرژی اتمی باید گشوده شود. در صورت یافتن شدن نشانه هائی که تائید کننده ادعاهای تاکنون مطرح شده اسرائیل و امریکا مبنی به سمت گیری نظامی فعالیت های اتمی در ایران شود، آنگاه فشار سنگین به ایران آغاز خواهد شد تا مسیر کره شمالی و لیبی را طی کند!
به همین دلیل رهبر جمهوری اسلامی که رهبری سیاست اتمی را دراختیار دارد با توقف غنی سازی در مرحله و سطح کنونی اما بی آنکه رسما بعنوان توقف غنی سازی اعلام شود موافقت کرده تا مرحله راست آزمائی آغاز نشود و کشورهای 1+5 و بویژه امریکا زیر بار راه حل نمی روند و بر راست آزمائی پافشاری می کنند.
"سرگی کیسلیاک" معاون وزیر امور خارجه روسیه فدراتیو نیز که در مذاکرات دیروز در ژنو حضور داشت، به خبرگزاری «نووستی» اعلام کرد:
"روسیه امیدوارست ایران پس از دو هفته بتواند به پیشنهادات گروه 1+5 پاسخ بدهد تا مذاکرات اصلی پیرامون برنامه هسته ای ایران آغاز شود. ما منتظریم تا ببینیم ایرانی ها یا گروه مذاکره کننده 1+5 دیروز تمام جزئیات و ظرافت های پیشنهادی برای حل مشکلات موجود را برای طرف ایرانی خود مفصلاً تشریح کردند
."

مدافعان حقوق بشر: مجازات سنگسار را متوقف کنید

مدافعان حقوق بشر: مجازات سنگسار را متوقف کنید
رادیوفردا: يک گروه مدافع حقوق بشر در ايران، روز شنبه، خواستار توقف مجازات سنگسار برای هشت زن و يک مرد محکوم به زنای محصنه شد. به گزارش رویترز، شادی صدر از شبکه وکلای داوطلب در ايران می گويد، بيشتر محکومان افرادی بيسواد و از طبقات محروم جامعه اند. وی می افزايد که محکومان در غياب وکيل مدافع مناسب، به سنگسار متهم شده اند. بر اساس قوانين اسلامی در ايران، در صورت ثابت شدن جرم زنای محصنه، قاضی می تواند برای فرد مجرم حکم سنگسار صادر کند. به گزارش این خبرگزاری، نگرانی درباره اجرای هر لحظه حکم اعدام هشت زن و يک مرد در ايران که به سنگسار محکوم شده اند، وکلای آنها را وادار کرده تا از نهادهای حقوق بشری بين المللی درخواست کمک کنند.زنان محکوم به اعدام در گروه سنی ۲۷ تا ۴۳ سال قرار دارند که به خاطر اتهاماتی از جمله فحشا، زنای با محارم و يا زنای محصنه در انتظار اجرا حکم هستند.بر اساس گزارش ها، تنها مردی نيز که به سنگسار محکوم شده عبدالله فريور، معلم موسيقی است که متهم است با يکی از شاگردان خود رابطه نامشروع برقرار کرده است. آخرين باری که حکم سنگساری در ايران به اجرا درآمد يک سال پيش بود که با پيگيری قاضی اجرای احکام تاکستان با وجود دستور آيت الله شاهرودی رييس قوه قضاييه جمهوری اسلامی درباره توقف حکم سنگسار جعفر کيانی، اين حکم اجرا شد و انتقادهای شديدی را از سوی اتحاديه اروپا، سازمان های مدافع حقوق بشر و يک مسئول ارشد سازمان ملل در پی آورد.صدور اين احکام در حالی صورت می گيرد که آيت الله شاهرودی رئيس قوه قضائيه در سال ۲۰۰۲ از قضات خواسته بود که تا حد امکان از صدور حکم سنگسار خودداری کنند. مريم کيان ارثی وکيل يکی از اين متهمان در يک کنفرانس خبری گفت که خواسته مشخص و روشن آنها از رييس قوه قضاييه اين است که اجرای احکام سنگسار متوقف شود چرا که اين احتمال اجرای اين احکام هر آن می رود.» با وجود اين مخالفت ها، مقامات قضايی ايران هر گونه ادعای نقض حقوق بشر را در باره مجرمان محکوم به اعدام رد کرده و می گويند که آنها احکام اسلامی را اجرا می کنند. درا ين باره، محمد مصطفايی يکی ديگر از وکلای مدافع می گويد که آنها در تلاش اند تا بتوانند مجازات سنگسار را برداشته و به جای آن مجازاتی را وضع کنند که با کرامت انسانی سازگاری داشته باشد.از سوی ديگر، شادی صدر يکی ديگر از وکلايی که برای نجات جان محکومين به سنگسار تلاش می کند از سازمان های بين المللی و گروه های حقوق بشر درخواست کرده که در اين راه از آنها حمايت کنند. پيشتر نيز سازمان عفو بين الملل از ايران خواست تا - به گفته آنها- سنگسار، اين مجازات مضحک را متوقف کند. اين سازمان در بيانيه ای اعلام کرد که بيشتر مجرمانی که به سنگسار محکوم شده اند در دادگاههای - به گفته اين سازمان- شرم آور و غير عادلانه محاکمه شده بودند.

Saturday, July 19, 2008

خسرو شکیبایی در گذشت

خسرو شکیبایی، بازیگر برجسته تئاتر، سینما و تلویزیون ایران
صبح روز جمعه در سن ۶۴ سالگی درگذشت
.


Tuesday, July 15, 2008

«اقدام علیه امنیت ملی


اتهام نسرین ستوده و منصوره شجاعی:
«اقدام علیه امنیت ملی از طریق رابطه غیرمتعارف
با ایرانیان خارج از کشور
»
مراجعه شیرین عبادی به همراه موکلان اش، نسرین ستوده و منصوره شجاعی،
به دادگاه انقلاب

مدرسه فمینیستی: نسرین ستوده، وکیل دادگستری و از وکلای کمپین یک میلیون امضاء و منصوره شجاعی، عضو کمپین یک میلیون امضاء که سه روز پیش برای بازجویی به دادگاه انقلاب فراخوانده شده بودند صبح امروز 24 تیرماه 1387 به همراه وکیل خود خانم شیرین عبادی به دادگاه انقلاب مراجعه کردند.
آنان از ساعت 9 صبح تا 3 بعد از ظهر در ساختمان دادگاه انقلاب واقع در خیابان معلم مورد بازجویی قرار گرفتند و از حضور وکیل آنان، شیرین عبادی در جلسات بازجویی خودداری به عمل آمد، هرچند شیرین عبادی تا زمانی که بازجویی ها به اتمام رسید در دادگاه انقلاب حضور داشت.
اتهامی که به نسرین ستوده و منصوره شجاعی تفهیم شد: «اقدام علیه امنیت ملی از طریق رابطه غیرمتعارف با ایرانیان خارج از کشور» است. در بازجویی ها از سوی مسئولان امنیتی به نسرین ستوده و منصوره شجاعی گفته شده که ما پیش از سفر به شما تلفنی هشدار داده بودبم و اگر شما به هشدار ما توجه کرده بودید و به فرودگاه نمی رفتید پرونده جدیدی برایتان باز نمی شد.

پس از اتمام بازجویی ها، هنگام خروج شیرین عبادی و موکلان اش از دادگاه انقلاب فرصتی شد که با او در این مورد مصاحبه کوتاهی داشته باشیم.


شیرین عبادی در پاسخ به این سوال که چرا موکلانش به دادگاه احضار شده اند گفت:
متاسفانه مفهوم " امنیت ملی" و اخلال در نظم عمومی مفاهیمی قابل گسترش است و تعریف دقیقی در قانون برای آن وجود ندارد، همین امر موجب تفسیرهای نادرستی از این دو مفهوم شده است. مدتی است که هر اعتراض مدنی از جمله اعتراض به «تعدد زوجات» یا اعتراض به «دیه نابرابر زن و مرد» متاسفانه جز مسائل امنیتی قلمداد شده است و در این راستا برای تعدادی از فعالان و مدافعان حقوق زن از جمله پروین اردلان، دلارام علی، مریم حسین خواه و جلوه جواهری و.... مشکلاتی ایجاد شده که منجر به این گردید که مدتی در زندان به سر برده و احکام شدیدی در انتظار آنان باشد.
خانم عبادی در خصوص احضار نسرین ستوده، یکی از وکلای فعال و شجاع کمپین یک میلیون امضاء گفت: در همین راستا باید اضافه کنم همکار محترم من خانم نسرین ستوده وکالت اغلب پرونده های فعالین زن را به عهده دارد. او که خود روزهای متمادی پشت در دادگاه انقلاب و زندان اوین در انتظار ملاقات و کمک به موکلین خود بود این بار خود به عنوان متهم احضار شده تا از این پس قلم او را کند ترکنند که البته می دانم اینگونه احضارها تاثیری در روحیه این وکیل شجاع ندارد.

خانم عبادی در مورد فعالیت موکلانش که منجر به احضار آنان به دادگاه شده اضافه کرد:
خانم منصوره شجاعی و خانم نسرین ستوده برای شرکت در مراسم روز زن ( 8 مارس سال 86) به دعوت تعدادی از زنان ایرانی اهل جنوب لارستان و اوز که ساکن دبی هستند، عازم دبی بودند که ماموران در فرودگاه مانع از سفر خانم منصوره شجاعی می شوند و پاسپورت ایشان را ضبط می کنند اما به خانم ستوده اعلام می کنند ایشان می تواند به سفر برود ولی خانم ستوده از سفر خودداری کرده و به آن ها می گوید که چون وکالت خانم شجاعی را به عهده دارد باید همراه او بماند. به هرحال این دو زن فعال مدت 5 ساعت در فرودگاه باقی می مانند و در سئوال و جوابی که از سوی وزارت اطلاعات صورت می گیرد، به آنان می گویند که شرکت در هر نوع جلسه خارج از ایران به مصلحت منافع ملی نیست! هر چند این حرف مورد قبول موکلین من نیست.
خانم عبادی سپس می افزاید: بنابر آنچه که گفتم آنان اساسا به سفر دبی نرفتند ولی این امر باعث شد که پرونده ای برای خانم منصوره شجاعی در دادگاه انقلاب باز شود و برای بازجویی او، احضاریه ای تحت همان شماره ارسال شده و به این ترتیب احضاریه ها هر دو مربوط به سفر «نرفته» دبی است. یعنی در حقیقت باید پاسخ گوی سفری باشند که نرفته اند. حال آنکه مامورین که مانع از سفر ایشان شده اند و عمل آنان فاقد مجوز قانونی بوده باید در مراجع صالحه پاسخگویی اقدامات فرا قانونی خود باشند.

منصوره شجاعی به اتفاق طلعت تقی نیا و پروین اردلان از فعالان کمپین یک میلیون امضا هستند که به طور رسمی ممنوع الخروج شده اند. سال گذشته نیز از سفر برخی از فعالان حقوق زن به هندوستان در فرودگاه، جلوگیری به عمل آمد. در عین حال بسیاری دیگر از فعالان کمپین نیز با توجه به تهدیدهای غیرمستقیم از هرگونه شرکت در کنفرانس های بین المللی به شدت منع می شوند.

یورش به منازل مردم به بهانه مبارزه با "اراذل و اوباش


یورش به منازل مردم به بهانه مبارزه با "اراذل و اوباش

کمیته گزارشگران حقوق بشر
آغاز دوباره طرح مبارزه با اراذل و اوباش
با اعلام سرداررادان فرمانده نیروی انتظامی مبنی بر تداوم اجرای طرح امنیت اجتماعی، از یکشنبه شب نیروهای انتظامی بار دیگر با حمله به منازل افرادی که از آنان به عنوان "اراذل و اوباش" یاد می شود، اقدام به بازداشت آنان نمودند. منابع آگاه می گویند که کلیه بازداشت شدگان به زندان کهریزک انتقال یافته اند.
یکشنبه شب، در بسیاری از مناطق تهران، مأموران سیاه پوش با یورش به منازل افراد، اقدام به ضرب و شتم و بازداشت آنان نمودند. این دستگیری ها که با خشونت زیاد از سوی مأموران همراه بوده است، برخلاف سال گذشته از سوی خبرنگاران، پوشش خبری داده نشد.
سال گذشته همزمان با اجرای این طرح و انتشار تصاویری از برخوردهای خشن صورت گرفته، موج اعتراض های بین المللی، فرمانده نیروی انتظامی را وادار کرد تا با انجام مصاحبه ای برخوردهای خشن صورت گرفته را محکوم کرده و اعلام کند که با مأموران خاطی برخورد خواهد شد. با این حال خانواده های بازداشت شدگان، که تا مدت ها از سرنوشت فرزندان خود بی اطلاع بودند، پس از مدتی خبر از اعمال شکنجه های شدید بر آنان در بازداشتگاه کهریزک دادند.
به گفته ی شماری از بازداشت شدگان که این روزها با شروع دوباره این طرح بیش از پیش احساس خطر می کنند، در جریان بازداشت سال گذشته دست کم 10 نفر در کهریزک جان باختند. این درحالی است که در تمام این مدت دادگاه انقلاب و نیروی انتظامی با رد اخبار مربوط به شکنجه و بدرفتاری با بازداشت شدگانی که پیش از اثبات جرمشان در دادگاه مورد خشونت قرار گرفته بودند، گزارش های منتشر شده در این زمینه را تلاش عده ای جهت مخدوش نمودن چهره ی حکومت عنوان و اقدام به تهدید و احضار شماری از افراد پیگیر در این زمینه کردند.
در جریان این تهدیدها، مأموران امنیتی با تکذیب شکنجه بازداشت شدگان، تعدادی از فعالان حقوق بشر را تهدید نمودند که در صورت ادامه اطلاع رسانی در مورد پرونده های مزبور مورد بازداشت قرار می گیرند.
همچنین به فاصله چند روز پیش از شروع دور جدید این طرح، سالارکیا معاونت دادستان خبر از اعدام قریب الوقوع 6 تن از متهمان به اوباشگری داد. محمود سالارکیا بدون نام بردن از هویت اشخاص یاد شده، اعلام کرد که این افراد از کسانی هستند که سال گذشته بازداشت شده و با قرارهای سنگین در زندان به سر می برند.
اعلام این خبر موجی از نگرانی را در میان خانواده های بازداشت شدگانی که از سال گذشته تاکنون در زندان به سر می برند بوجود آورد. مادر هانی خواندار که پسرش از اردیبهشت ماه گذشته در شرایط بلاتکلفی در زندان نگهداری می شود، طی روزهای گذشته با مراجعات مکرر به نهادهای قضایی مختلف خواهان روشن شدن وضعیت فرزند خود شده است. او می گوید که طی یک ماه گذشته به تمام نهادهای موجود مراجعه نموده ، اما تاکنون با پاسخ روشنی مواجه نشده است.
هانی خواندار پس از حدود 5 ماه بازداشت در بازداشتگاه کهریزک به زندان اوین منتقل و بیش از 10 ماه است که در بند اطلاعات سپاه نگهداری می شود.
عفت قواعدی مادر وی می گوید که قاضی دادگاه در جواب اعتراض او به نگهداری فرزندش در سلول انفرادی، گفته است که در جمهوری اسلامی انفرادی وجود ندارد. وی چنین ادعایی را رد می کند و می گوید:" مرا به دلیل دفاع از فرزندم بازداشت و یک ماه در سلول انفرادی نگهداری کردند، چطور می شود در برابر من بگویند انفرادی وجود ندارد؟" اصل 36 قانون اساسی و ماده 2 قانون مجازات اسلامی عنوان می دارد" هر فعل و یا ترک فعلی که در قانون برای آن مجازات تعیین شده باشد؛ جرم محسوب می شود." بر اساس همین اصل، هم جرم و هم مجازات می بایست دارای تعریف قانونی باشد. حال آنکه واژه " اراذل و اوباش" هیچ تعریف مشخص حفوقی نداشته و لذا مجازات افراد به این اتهام غیرقانونی تلقی می شود.
همچنین پلیس در مقام ضابط قضایی برای بازداشت افراد در وهله نخست می بایست دارای مجوز باشد و تنها می تواند در مورد جرایم مشهود اقدام به بازداشت افراد نماید که پس از 24 ساعت از زمان بازداشت، باید متهم به مقام قضایی معرفی شده و نست به ادامه بازداشت وی تصمیم گیری شود.
مطابق با ماده 18 و 24 قانون مجازات، در مورد جرایم غیرمشهود، پلیس به هیچ عنوان حق تفتیش و بازرسی منزل را ندارد مگر آنکه با مجوز مقام قضایی اقدام به این کار نماید، به گفته ی خانواده های بازداشت شدگان این طرح، نیروهای حمله کننده به منازل افراد بدون هیچ گونه حکمی وارد منازل شده و اقدام به بازداشت، تفتیش و تهدید سایر افراد خانواده نموده اند
.

Sunday, July 13, 2008

نسرین ستوده و منصوره شجاعی به دادگاه انقلاب احضار شدند


نسرین ستوده و منصوره شجاعی به دادگاه انقلاب احضار شدند


مدرسه فمینیستی: نسرین ستوده، و منصوره شجاعی با احضاریه کتبی به دادیاری امنیت دادگاه انقلاب احضار شدند.
نسرین ستوده که خود یکی از وکلای به نام دادگستری است و تاکنون پرونده های بسیاری از فعالان جنبش زنان و کمپین یک میلیون امضاء را داوطلبانه و به طور رایکان برعهده گرفته و درارتباط با پرونده های مربوط به کودک آزاری و اعدام کودکان زیر 18 سال فعالیت های حقوقی و اجتماعی چشمگیر و تاثیرگذاری داشته است، طبق احضاریه ای که روز شنبه 22 تیرماه به وی ابلاغ شده است باید ظرف سه روز خود را به دادگاه انقلاب معرفی کند.
منصوره شجاعی، موکل نسرین ستوده که عضو کمپین یک میلیون امضا، عضو مرکزفرهنگی زنان و نیز از اعضای تحریریه سایت مدرسه فمینیستی است، احضاریه ای مشابه را دریافت کرده و او نیز باید ظرف سه روز خود را به دادیاری امنیت دادگاه انقلاب معرفی کند.
در احضاریه کتبی ابلاغ شده به نسرین ستوده و منصوره شجاعی برخلاف قانون آیین دادرسی کیفری، از موارد اتهامی آنان ذکری به میان نیامده است.
شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل، وکالت نسرین ستوده و منصوره شجاعی را در این پرونده برعهده دارد.



محمد هاشمی و بهاره هدایت صبح امروز بازداشت شدند




محمد هاشمی و بهاره هدایت صبح امروز بازداشت شدند



خبرنامه امیرکبیر: محمد هاشمی، دبیر تشکیلات دفتر تحکیم وحدت، و بهاره هدایت، عضو شورای مرکزی و دبیر کمیسیون زنان دفتر تحکیم، صبح امروز برای دومین بار طی یک سال اخیر به طور غیر منتظره ای بازداشت شدند.

به گزارش خبرنامه امیرکبیر نیروهای امنیتی ساعت ۷ صبح امروز طی اقدامی هماهنگ و به صورت برنامه ریزی شده با حکم متین راسخ به منزل پدری این دو فعال دفتر تحکیم وحدت مراجعه کرده و با تفتیش و ضبط وسایل شخصی، محمد هاشمی و بهاره هدایت را بازداشت نموده و به زندان اوین منتقل کردند، مأموران امنیتی بیش از سه ساعت مشغول بازرسی منزل بهاره هدایت بودند. در خصوص علت بازداشت این دو عضو شورای مرکزی هیچ اطلاعی در دست نیست.

محمد هاشمی و بهاره هدایت به همراه دیگر اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم سال گذشته دستگیر شدند و بیش از یک ماه در بند ۲۰۹ زندان اوین در بازداشت به سر بردند. در پی بازداشت سال گذشته اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم، روز ۱۳ مردادماه قرار بود جلسه دادگاه محمد هاشمی برگزار شود.

علی نیکونسبتی، مسئول روابط عمومی دفتر تحکیم وحدت، به خبرنامه امیر کبیر گفت: متاسفانه در ادامه بازداشت های گسترده دانشجویان، برای دومین بار در یک سال اخیر شاهد بازداشت این دو فعال دانشجویی بودیم.

وی با اعتراض شدید نسبت به برخوردهای صورت گرفته با فعالین دانشجویی در روزهای اخیر گفت: البته در این میان افرادی نیز که با دادن نسبت های کذب به این مجموعه در صدد تضعیف آن بودند نیز مقصرند. زیرا خواسته یا ناخواسته بهانه ای برای سرکوب دانشگاه و فعالین دانشجویی را فراهم کردند.

لازم به ذکر است بهاره هدایت در طی تجمع ۲۲ خرداد سال ۸۵ بازداشت و در دادگاه انقلاب به دوسال حبس تعلیقی محکوم شد. طی هفته های گذشته بیش از ۱۰ دانشجو در مشهد و ۳ دانشجو نیز در تهران بازداشت شدند. تعداد بازداشت های دانشجویی اخیر اکنون به نزدیک به ۲۰ نفر رسیده است
.

زنان در ایران




رقابت کره، ژاپن و اندونزی برای صادرات سالی 35 میلیون متر چادر سیاه به ایران
زنان در ایران سیاهپوش ترین زنان جهان اند



سیاهپوش ترین زنان جهان، زنان ایران اند. بیشترین مصرف چادر مشکی بین کشورهای منطقه در ایران است. آنقدر که کشورهای شرق آسیا به ویژه ژاپن، اندونزی و کره‌جنوبی نبض بازار چادر مشکی ایران را بدست گرفته‌اند.
خبرگزاری دانشجوئی ایسنا می نویسد: علیرغم چنین بازار مصرفی، تولید چادر مشکی درایران تقریبا متوقف است و بازار واردات آن سخت گرم.
یک تولیدکنندپارچه چادر مشکی می گوید: "در حال حاضر می‌توان گفت که تولید پارچه چادر مشکی در ایران تقریبا متوقف شده، تعرفه وارداتی پارچه چادر مشکی به صورت کامل 16 درصد است، در حالی که تعرفه واردات سایر پارچه‌ها بین 66 تا 70 درصد تعیین شده است."
در حال حاضر چادر مشکی عمدتا از کشورهای ژاپن، کره‌جنوبی و اندونزی وارد ایران می‌شود، اما بازار ایران عمدتا در اختیار چادر مشکی‌های کره‌ایست.
برآورد می‌شود حداقل نیاز سالانه کشور به پارچه چادر مشکی 35 میلیون متر مربع باشد که تقریبا تمامی این نیاز از کشورهایی مانند ژاپن و کره‌جنوبی تامین می‌شوند.

Saturday, July 12, 2008

َتن ما نباید کبود شود!


َتن ما نباید کبود شود

صحبت های مادر محبوبه کرمی روزنامه نگار و فعال کمپین یک میلیون امضاء ذهن مرا هم مانند خیلی های دیگر سخت به خود مشغول کرده است. سه هفته، نه، بیش از سه هفته است که محبوبه زندانی است. او را ماموان انتظامی روز 24 خرداد همزمان با تظاهرات اعتراضی در مقابل پارک ملت بازداشت کردند. صدیقه مساعدی، مادر محبوبه پس از ملاقات کوتاهی که با دخترش داشته گفته ماموران دخترش را به همراه دیگر مسافران اتوبوسی که سوار آن بوده؛ با خشونت بیرون کشیده وهمراه خود برده اند. محبوبه در زندان به مادرش گفته است مامو ران تن او را کبود کرده اند! مسئله ضرب وشتم یک زن در اتوبوس و کبودی تن او در زندان؛ همان بحث خشونتی نیست که دیواری میان خانه و جامعه ما باقی نگذاشته است؟ آن ماموری که محبوبه و دیگران را در اتوبوس و بازداشتگاه کتک میزند و تن آنها را کبود می کند همان مردی نیست که در خانه زن و بچه اش را زیر مشت و لگد می گیرد؟ باور کنیم که خشونت زبان همه شده است؟ حتی به دنبال یک بحث ساده در یک کلانتری، کلام تبدیل به گلوله می شود. خبرش را بخوانید: دو افسر کلانتر ی که یکی از آنها سرهنگ شهربانی بود با شلیک یک پلیس کشته شد. با هم بحث می کردند، بر سر چه موضوعی نمی دانم و نگفته اند، اما مهم نیست بر سر چه، مهم اینست که حتی در کلانتری و میان مامورانی که می خواهند ضابطین قانون باشند کلام جای خود را با گلوله عوض کرده است. آنوقت در زندان و بازداشتگاه که یک طرف غالب است و دیگری مغلوب چه انتظاری داریم؟ آن که در کلانتری رئیس و معاونش را به گلوله می بندد، همان پلیسی نیست که در اتوبوس، پارک و خیابان می تواند زنان و دختران را زیر مشت و لگد کبود کند؟ زهرا کاظمی عکاس و خبرنگار بین المللی در سال 82 در زندان همینگونه کشته نشد؟ خانم عبادی در دادگاه کاظمی با صراحت گفت که در کالبد شکافی معلوم شد که روی قسمت های بالای ران زهراکاظمی کبودی ها را پزشکی قانونی تائید کرده است. بدن زهرا بنی یعقوب پزشک جوانی که در مهرماه گذشته در زندان همدان کشته شد و امروز بی شرم و حیا پرونده اش را در همدان مختومه اعلام کردند هم کبود بود. چرا زبان تهدید در خانه "تنت را کبود می کنم" است؟ چرا تن محبوبه کبود است؟ کبودی تنم خیلی سالهای پیش رفت، اما کبودی روحم مثلا سایه مرا دنبال می کند. چرا از کبودی تن هایمان ننویسیم؟ تن من، تن تو؛ تن محبوبه و شاید تن مادر آن مامور انتظامی که محبوبه را زیر مشت هایش کبود کرد. راستی تن همسر همان مامور انتظامی کبود نیست؟ حرف های مادر محبوبه دلم را به آتش کشیده است. ما نمی خواهیم تن هایمان کبود شود. با ما سخن بگوئید، اما نه با مشت و لگد، نه با باتوم. ما اهل سخنیم و حرف داریم. از دوران کودکی خود،از جوانی مادرهایمان و نوجوانی خودمان . چرا فحاشی؟ چرا باتوم؟ زبان را داده اند برای سخن گفتن و دست را برای کار کردن! اگر زبان آن رئیس کلانتری و معاونش و آن افسری که شلیک کرد، گلوله نبود،مسلما زبان مامور انتظامی هم در اتوبوس و در بازداشتگاه مشت و لگد نبود. مشکل خشونت در جامعه ما ریشه دار و جان سخت تر از آنست که تصور می کنیم . این درخت تلخ میوه را باید از ریشه بیرون کشید

Friday, July 11, 2008

ديوان عالی رژیم حکم اعدام فرزاد کمانگر را تائید کرد

وجدان های بیدار

جان فرزاد کمانگر در خطر است

ديوان عالی رژیم حکم اعدام فرزاد کمانگر را تائید کرد
به گزارش فعالان حقوق بشر در ايران، دیوان عالی جمهوری اسلامی حکم اعدام فرزداد کمانگر را تائید کرده است.
فرزاد کمانگر، معلم و فعال حقوق بشر به همراه علي حيدريان و فرهاد وکيلي از فعالان سياسي کرد که در ارديبهشت ماه سال 85 بازداشت و در اسفندماه سال 1386 در دادگاه اوليه به اعدام محکوم شده بودند، روز گذشته تائيد احکام اوليه در ديوان عالي کشور توسط اجراي احکام به آنان ابلاغ گرديد که فرزاد کمانگر به اعدام، علي حيدريان و فرهاد وکيلي نيز هر کدام ده سال حبس و اعدام محکوم گرديدند .
حکم اعدام اين افراد با دستور رئيس قوه قضائيه به مرحله اجرا در خواهد آم
د

Thursday, July 10, 2008

صلح بدون حقوق بشر آغاز جنگی ديگر است


صلح بدون حقوق بشر آغاز جنگی ديگر است

سخنی با اعضای کميته صلح تهران / صلح بدون حقوق بشر آغاز جنگی ديگر است

شکوه ميرزادگی

انتشار بخشی از منشور کميته ی صلح که در ايران تشکيل شده باعث نگرانی شديد من، به عنوان يک نويسنده ی تبعيدی خواستار صلح برای وطنم شده است. اما شايد لازم باشد پيش از طرح دلايل نگرانی ام، ديدگاهی را که از آن جهان را تماشا می کنم توضيح دهم. من آن دسته از اشخاص، گروه ها، احزاب و سازمان هایی که مدام از بدی ها، بی عدالتی ها، خشونت ها و سياهی ها و زشتی ها می گويند اما، در همان حال، انجام دادن اين اعمال را به دست بخشی از جهانيان مجاز می دانند، به عنوان درک کنندگان واقعی مفهوم حقوق بشر نمی شناسم. من هم مثل بسيارانی فکر می کنم که فرقی نمی کند که خشونت و جنگ و بی عدالتی را چه کشوری و چه حکومتی و با چه ادعایی مرتکب می شود؛ چه زير نام سرمايه داری چه زير نام سوسياليسم، و چه زير نام مذهب و چه با نام سکولاريسم. اين وقايع هر کجا که اتفاق بيفتند، چه به دست دوست و چه دشمن، چه به دست مصلحانی گه به ایشان باور داريم و چه به دست جنايتکاران شناخته شده، و به هر بهانه ای که مطرح شوند همواره و به يک اندازه وقايعی ضد بشری اند و، پس، از مفاهيم شناخته شده در اعلاميه ی جهانی حقوق بشر نيز سخت بدورند.
و متأسفانه اين گونه موضع گيری های دوگانه و متضاد را حتی از زبان برخی از فعالين شناخته شده ی حقوق بشر نيز شنيده ام. ديده ام کسانی را که به عنوان يک سوسياليست وجود اعدام و زندان و شکنجه را مثلا در کوبا بد نمی دانند اما اگر همان کارها را آمريکای سرمايه داری انجام دهد معترض می شوند. و يا بر عکس. ديده ام که يک حکومت مذهبی جنگ را به عنوان جهاد عليه کفار موهبت می خواند اما همان جنگ را اگر از سوی کفار آغاز شود زشت و کريه می شمارد. ديده ام که برای برخی از مردمان مرگ يک فلسطينی حکم تنبيه را دارد و يک ضد يهود هم مرگ يک اسراييلی را انتقامی به حق بر می شمارد. من اما جنگ را، به هر دليلی که باشد، زشت و نامبارک و ضد بشری می دانم و درست از سکوی اين مواضع است که اکنون می خواهم اعلام کنم که به کميته ی صلح تهران، که اخيراً به پيشنهاد خانم شيرين عبادی عزيز وگروهی از مصلحان اجتماعی ايران به کار مشغول شده، اعتراض دارم و می خواهم آن ها را در اين نوشته مورد خطاب قرار دهم.مطابق آنچه که بيان شده اين کميته حدود هشت ماه پيش اعلام موجوديت کرده است. در آن زمان که احتمال حمله به ايران زيادتر از اکنون هم بود، وقتی شنيدم که قرار است چنين کميته ای شروع به کار کند چنان ذوق زده شدم که حتی پتی شنی در حمايت از کميته تهيه کرده و قصد داشتم که به همراه برخی از دوستان هنرمند و نويسنده آن را منتشر کنيم و همگان را به پيوستن به اين کميته بخوانيم. در آن سند سعی شده بود که، ضمن تأکيد بر نقش جنگ افروزانه ی حکومت اسلامی، خواست صلح را با خواست اجرا و اعمال مفاد اعلاميه ی حقوق بشر همراه کنيم و به اين کميته بپيونديم. اما به دلايلی، و از جمله شنيدن خبر پيوستن برخی از افراد دولتی( ناآشنا به حقوق بشر)، به اين کميته، از انتشار آن خودداری کرديم و انديشيديم که بهتر است صبر کنيم و ببينيم که اين کميته قصد دارد به کجا برود.اکنون، پس از گذشت هشت ماه از آن تاريخ، می بينم اين کميته با انتشار منشور خود آغاز به کار کرده است و چشم انداز و هدف های خود را اين گونه بيان کرده است کهچشم‌اندازش صلح پایدار در ایران است و هدفش ایجاد، تحكیم و تقویت مبانی صلح در ایران، جلوگیری از برخورد نظامی با ایران، لغو هرگونه تحریم علیه ایران و جلوگیری از تشدید آن، و پایان دادن به شرایط نه صلح و نه جنگ. همچنين «ماموریت!» اش را تلاش برای گذار از شرایط «نه صلح و نه جنگ» و منازعه به وضعیت صلح پایدار، ترویج و تقویت فرهنگ انسان‌دوستی، صلح‌طلبی و حقوق بشر در ایران، بسیج كلیه منابع و امكانات برای ایجاد و تحكیم صلح، حمایت از شخصیت‌های حقیقی و حقوقی صلح‌طلب، همكاری با صلح‌خواهان جهان برای جلوگیری از تحمیل جنگ، از سوی دو طرف منازعه، به ملت ایران و تلاش برای ایجاد همگرایی و ائتلاف بین نیروهای اجتماعی صلح‌طلب ایران، مخالف جنگ افروزان داخلی و خارجی دانسته است. و درست همين سخنان است که در نظر من سخت نگران کننده می نمايد وچرا که با حيرت تمام می بينم که در اين منشور هيچ اشاره ای که به نقض حقوق بشر در ايران، و تمايلات ماجراجويانه و جنگ افروزانه ی حکومت اسلامی باشد وجود ندارد و تنها اشاره ای که به نام حقوق بشر می شود خواستاری «ترویج و تقویت فرهنگ انسان‌دوستی، صلح‌طلبی و حقوق بشر در ایران» است؛ گويی که نقض حقوق بشر در سرزمين ما ناشی از کمبود و ضعف فرهنگ انسان‌دوستی، صلح‌طلبی و حقوق بشر در نزد مردم ايران است!من برخی از شخصيت هايي را که در کميته ی صلح هستند می شناسم، به آن ها احترام می گذارم، و به حسن نيت شان باور دارم؛ اما بنظرم می رسد که ما اکنون در شرايطی نيستيم که تنها با حسن نيت هامان به فعاليت هايي مشغول شويم که اثرات مهمی در زندگی و بود و نبود يک سرزمين در حال بحران خواهد داشت. به همين دليل من، به عنوان يک فعال فرهنگي و يک باورمند به حقوق بشر، لازم می دانم، يعنی وظيفه و حق خود می دانم، که در برابر همگان با افراد اين کميته سخن بگويم و، در واقع، به کسانی که می خواهند به فعاليت خود در اين کميته ادامه دهندو يا به اين کميته بپيوندند هشداری بدهم.بی گمان، هر مدافع و هر فعال حقوق بشر لزوماً با اين اصل روشن اعلاميه ی حقوق بشر آشناست که می گويد: احترام به «حيثيت و کرامت ذاتی انسان و حقوق برابر و سلب ناپذير او» است که «اساس آزادی، عدالت و صلح» را می سازد. به عبارت ديگر، بر اساس اين فرض روشن، آنجا که حقوق بشر پامال می شود از آزادی و عدالت و صلح نيز خبری نخواهد بود.پس چگونه است که «بانوی صلح جهان» و زنان و مردان معتقد به اهميت صلح که در اين کميته گرد آمده اند هيچ يک به اين اصل مهم در اعلاميه ی حقوق بشر توجه نکرده و در منشور خود به آن اشاره نکرده اند؟کميته صلح، به درستی، جنگ افروزان احتمالی را (که می تواند آمريکا يا اسراييل يا هر حکومت ديگری باشد) از اين کار برحذر می دارد و حتی تا آنجا پيش می رود که، باز هم به درستی، هر نوع تحريم اقتصادی را از جانب هر حکومتی مورد نکوهش قرار داده و خواستار برداشتن تحريم های موجود می شود. تا اينجای کار هر انسان سالم متمدنی حاضر خواهد بود که زير چنين خواست هایی را امضا کند. اما، در عين حال، اگر اين کميته «مأموريت» خود را در همين حد بداند تنها دست به ماجرايی يک طرفه زده است که نقض کنندگان حقوق بشر در ايران را هم در سود احتمالی آن شريک می کند. به راستی چگونه است که ما، در قبال اين گونه خواست های مدنی متمدنانه از کشورهای قدرتمند، يا از حاکمان بر سرزمين خود هيچ توقعی نداريم؟ چگونه است که با روشنی تمام می گوئيم که جنگ و تحريم از سوی ديگران بد است، اما در قبال جنگی که اکنون (چه به صورت شکنجه های قرون وسطايي، تجاوز، سرکوبی اقليت های مذهبی و قومی، و غيره) سر تا سر سرزمين ما را فرا گرفته سکوت می کنيم؟ و اين به نابودی کشيده شدن هر روزه ی حيثيت ها و کرامت های انسانی، اين فرهنگ کشی ها و فرهنگ زدايي ها، اين تبعيض ها و نابرابری های جنسی و جنسيتی و قومی و مذهبی، و اين سلب شدن حقوق ميليون ها ميليون انسان را ناديده می گيريم و فراموش می کنيم که، بنا بر مفاد اعلاميه ی حقوق بشر، «احترام به حيثيت و کرامت ذاتی انسان و حقوق برابر و سلب ناپذير او»تنها ضامن برقراری «آزادی و عدالت و صلح» است.اگر اعضای کميته ی صلح، بی هيچ سلاح و زور و زری، آنقدر قدرت پيدا کرده اند که می توانند در مقابل آمريکا، يا هر کشور قدرتمند ديگری، بايستند و از آن ها بخواهند تا سلاح خود را بر زمين بگذارند و صلح را به جهانيان ارزانی کنند، چگونه است که پروای آن داريم که از حکومت ضعيف و ضعيف کشی همچون حکومت مسلط بر ايران حق مسلم حقوق بشری خود و مردمان سرزمين مان را بخواهيم؟چرا ما از حرکات انسانی، زيبا،و متمندنانه ی انساندوستان و روشنفکران همين کشورهای آمريکا و اروپا درس نمی گيريم که اکنون اينگونه صدا بلند کرده و به دولت های خود می گويند که «وقتی شرط می گذاريد که اگر حکومت ايران غنی سازی اتمی را متوقف کند شما، شاد و امن، همه ی ملاحظات حقوق بشری را فرو گذاشته و با آن ها به مذاکره ها و مغازله های اقتصادی مشغول خواهيد شد، هيچ فکر کرده ايد که تکليف مردم بدبخت ايران که ناگهان به حال خود رها می شوند چه خواهد شد و حقوق انسانی شان به چه روزی خواهد افتاد؟» و چراست که کميته ی صلح ما می انگارد که بدون «احترام به حيثيت و کرامت ذاتی انسان و حقوق برابر و سلب ناپذير او» برقراری «آزادی و عدالت و صلح» ممکن است؟چگونه است که کميته ی صلح، همزمان با خواستاری ترک مخاصمه و لغو تحريم از حکومت های ديگر، رعايت کامل حقوق بشر را برای ايران طلب نمی کند؟ دوستان بزرگوار من در کميته ی صلح! چگونه می توان فراموش کرد که بدون تکيه بر شرط اجرای مفاد حقوق بشر در ايران و سنجاق کردن بی چون و چرای آن به خواستاری صلح و آرامش، يا هيچ صلحی اتفاق نمی افتد و يا چنين صلحی (در وضعيتی که تهديد جنگ و تحريم اقتصادی کنار گذاشته شده و پول نفت حاضر و مذاکرات جهانی برقرار باشد) تنها به حکومت اجازه خواهد داد که با خيال راحت به سرکوب هرچه بيشتر مردم بپردازد.با کمال تأسف همگان می دانيم که فقر و بحران اقتصادی و تنزل فرهنگ متمدن در ايران بسياری از مردمان ما را حتی آماده ی پذيرش جنگ کرده است و اين کلام را از بسيارانی می شنويم که، آگاه و ناآگاه، خشم زده و اميد باخته، بی خردانه آرزوی جنگی را دارند که ممکن است آنها را از شر ظلم و بی عدالتی و فقر نجات دهد. آنگاه، شما با فراموش کردن حقوق مسلم و پامال شده ی اين مردم چگونه اين صلح جدا افتاده از حقوق بشر را به آنان وعده می دهيد؟ کوتاه بگويم؛ بنظر من، محال است در سرزمينی که حقوق بشر در آن به نازل ترين جايگاه خود رسيده، کميته ای به نام صلح بتواند مردم را به صلح طلبی بخواند، و با شعار تنها صلح جای خالی اين همه بی عدالتی ها و بدبختی را پر کند. در زمانه ی ما، و بويژه در کشور ما، تنها کميته ی صلحی می تواند ادعا کند که به راستی کارساز است که عنوان حقوق بشر، اين مهم ترين موهبتی را که بشر در طی قرون به دست آورده، به هرگونه خواستی از جامعه ی جهانی صلح سنجاق کند. جز اين، هر صلحی خود آغاز جنگی ديگر است

در پنجمین سالگرد قتل زهرا کاظمی،




در پنجمین سالگرد قتل زهرا کاظمی،


گزارشگران بدون مرز خواهان اجرای عدالت و مجازات عاملان این جنایت است


بیست تیر ماه ١٣٨٧ پنج سال از اعلام خبر قتل زهرا کاظمي خبرنگار کانادايي ايراني تبار در اثر " ضربه ی مغزی " به هنگام بازداشت در زندان اوین می گذرد. در دی ماه ١٣٨٦ شعبه تشخیص دیوان عالی کشور در پی اعتراض و ایرادات وکلای خانواده زهرا کاظمي، پرونده قتل را به دادگاه کیفری استان تهران ارسال و بخش مربوط به اعتراض دادستان تهران به صدور قرار منع پیگرد برای مامور وزارت اطلاعات را به دادسرا ارجاع داد.

گزارشگران بدون مرز در این باره اعلام مي کند: " پنج سال پس از قتل زهرا کاظمي و علیرغم تصمیم دیوان عالي کشور برای بازگشایی پرونده، هيچ تضميني برای رسيدگي مستقل و بدون دخالت دادستان عمومي و انقلاب تهران که مسئولیت وی در قتل روزنامه نگار مشخص است، وجود ندارد. سعید مرتضوی هيچگاه در اين باره مورد بازخواست قرار نگرفته است. ما نگرانیم که این بار نيز آمران و عاملان اصلی این قتل شناسايي و مجازات نشوند."

در تاريخ ٢٧ اسفند ماه ١٣٨٦ شعبه ٧١ دادگاه کیفری استان تهران بررسي پرونده را با حضور دو تن از وکلای خانواده زهرا کاظمي شيرين عبادی برنده جايزه صلح نوبل و محمد سيف زاده آغاز کرد. در اين جلسه که در پشت درهای بسته برگزار گردید، از سوی مقامات قضايي اعلام شد که استفان هاشمي پسر زهرا کاظمي مي تواند اعلام شکایت کند. از همان فردای به خاکسپاري، استفان هاشميان تنها فرزند زهرا کاظمي که در کانادا اقامت دارد، خواهان نبش قبر و انتقال پيکر مادر خود برای کالبد شکافی و دفن به کانادا است. پيکر زهرا کاظمي با تعجيل بسيار چهارشنبه اول مرداد ماه ١٣٨٢ در زادگاهش شيراز به خاک سپرده شد. خانم عزت کاظمي مادر زهرا کاظمي در همان زمان طي مصاحبه ای اعلام کرد که از سوی مقامات رسمي ايران شديدا تحت فشار قرار گرفته بود تا موافقت کند دخترش در ايران به خاک سپرده شود.
وکلای خانواده زهرا کاظمي بارها نسبت به روند رسيدگي پرونده از سوی دستگاه قضايي انتقاد کرده اند. در برگزاری دادگاه های بدوی و تجدیدنظر به وکلای خانواده ی کاظمي اجازه داده نشد تا شهود خود را که برخي از آنها از مسئولان بلند پايه دستگاه قضايي ايران بودند برای روشن شدن حقايق به دادگاه دعوت کنند، ازجمله آنها محمد بخشي معاون سعيد مرتضوی در زندان اوين و خود دادستان عمومي و انقلاب تهران که شخصا در بازجويي از زهرا کاظمي شرکت و بنا به گفته ی بسياری از شاهدان در ماجرای قتل اين روزنامه نگار دخالت مستقيم داشته است.
تحت فشار افکار عمومي بين المللي و دولت کانادا مقامات قضايي ايران مجبور شدند، دوشنبه اول مهر ماه ١٣٨٢ با انتشار اطلاعيه ای يکي از ماموران وزارت اطلاعات به نام رضا اقدام احمدی را که در بازجويي زهرا کاظمي خبرنگار ايراني تبار کانادايي شرکت داشته است به " قتل شبه عمد" متهم کنند. اين "متهم" نيز در به اصطلاح دادگاهي که در روزهای ٧ ٢ و ٨ ٢ تير ماه١٣٨٣ در تهران برگزار شد، محاکمه و سپس با رای شعبهي ١١٥٨ دادگاه جزايي تهران تبرئه شد.
گزارشگران بدون مرز همصدا با وکلای خانواده ی زهرا کاظمي مي خواهد تا بازپرس ويژه ‏و مستقلي جهت رسيدگي به پرونده زهرا كاظمي تعيين شود. ما بر ضرورت تحقیقاتی کامل، آزادانه، دادگاهي صالح و محاکمه ای عادلانه، برای روشن شدن همه حقايق در رابطه با قتل زهرا کاظمي ، اصرار داريم.
زهرا کاظمي خبرنگار کانادايي ايراني تبار در دوم تير ماه ١٣٨٢ در حين عکسبرداری از تجمع خانواده های زندانيان در مقابل زندان اوين بازداشت شد. اين روزنامه نگار در مدت بازداشت مورد ضرب و شتم قرار گرفته و در اثر ضربات وارده در بيست تير در بيمارستان نظامي بقية الله جان سپرد . پس از تلاش اوليه در پنهان کردن علت واقعي مرگ اين روزنامه نگار، مقامات رسمي ايران در ٢٥ تير اعلام کردند که زهرا کاظمي در اثر " ضربه ی مغزی " در گذشته است
.

پرونده مرگ دکتر زهرا بنی یعقوب مختومه اعلام شد


توسط بازپرس دادسرای عمومی و انقلاب همدانپرونده مرگ دکتر زهرا بنی یعقوب مختومه اعلام شد


کانون زنان ایرانی- بازپرس شعبه سوم دادسرای عمومی و انقلاب دادگاه همدان پرونده مرگ دکترزهرا بنی یعقوب را مختومه اعلام و برای متهمان این پرونده قرار منع تعقیب صادر کرد.
به گفته ابوالقاسم بنی یعقوب ، پدر زهرا در رای صادره از سوی جعفری مصلح ،بازپرس دادسرای همدان که صبح امروز ،نوزدهم تیرماه به مادر زهرا در خانه شان در جنوب شهر تهران ابلاغ شده است ،مرگ دکتر زهرا،خودکشی عنوان شده است. در متن رای صادره آمده است :با توجه به اینکه اصلا جرمی واقع نشده و وقوع قتل عمد منتفی است،برای همه متهمان پرونده قرار منع تعقیب صادر می شود.
ابوالقاسم بنی یعقوب آبکناری و پروین نبی *به وکالت شیرین عبادی و عبدالفتاح سلطانی علیه مدیر و ماموران مرکز اجرای امر به معروف و نهی از منکر از جمله" سرهنگ محمد حسین .قره باغی"، "رضا رضایتی" ،"غلامرضا شهابی" ،"سید امیر موسوی" ، "صیاد سنگری " ،عباس کوروشی محمود و" معصومه خانی" به اتهام قتل عمدی فرزندشان دکتر زهرا بنی یعقوب شکایت کرده بودند.
زهرا بنی یعقوب، پزشک 27 ساله ، که در حال انجام داوطلبانه طرح خدمات پزشکی در یکی از روستاهای دور افتاده کشور بود، روز جمعه بیستم مهرماه سال گذشته ساعت 10 صبح در محوطه پارک همدان به همراه نامزد خود توسط ماموران ستاد امربه معروف به دلیل نامشخص بودن وضعیت تاهل، بازداشت و به ستاد منکرات منتقل شد.دو روز بعد مأموران بازداشتگاه اعلام کردند که زهرا خود را در راهروی ‏طبقه دوم بازداشتگاه با استفاده از پارچه پلاکارد تبلیغاتی حلق آویز کرده و جان باخته است.‏اما خانواده زهرا با اعتقاد به اینکه فرزندشان کشته شده است از مسوولان ستاد امر به معروف همدان شکایت کرده اند.
در بخش دیگری از رای صادره توسط بازپرس همدانی آمده است :"نظر به اینکه حسب تحقیقات به عمل آمده و گزارش مرجع انتظامی و گزارش معاینه جسد توسط پزشکی قانونی و انکارشدید متهمان و عدم ارائه دلیل از سوی شاکی های پرونده و سایر قرائن موجود در پرونده از جمله گزارش بازپرس کشیک در روز 21 -7-86 (روز مرگ زهرا)و اظهارات مطلع به نام حمید چیت ساز ،فوت آن مرحوم به خاطر فشار برعناصر حیاتی گردن توسط جسم رشته مانند قابل انعطاف و عوارض ناشی از آن ،ناشی از حلق آویز شدن توسط خود آن مرحوم بوده است و خودکشی اعلام می شود.
به گفته پدر زهرا ،بازپرس جعفری در حالی در حکم خود به اظهارات حمید ،نامزد زهرا در باره خودکشی زهرا استناد کرده است که حمید هم زمان با زهرا بازداشت شده و در بازداشتگاه مردان و جدا از زهرا نگهداری می شده است.بنابراین چطور ممکن است که او به عنوان مطلع مرگ زهرا شهادت داده باشد.
ابوالقاسم بنی یعقوب همچنین گفت :"بازپرس در حکم خود نوشته است که از سوی شاکی های پرونده هیج دلیلی ارائه نشده است.هم ما به عنوان خانواده زهرا و هم تیم وکلای مدافع از جمله خانم شیرین عبادی و آقای عبدالفتاح سلطانی دلایل متعدد برای شکایت خود مطرح کرده ایم .چطور آقای بازپرس همه این دلایل را نادیده گرفته است.بازپرس در حکم خود نوشته اصلا جرمی اتفاق نیفتاده !حتی برفرض اینکه مرگ فرزندم قتل نبوده باشد که به اعتقاد ما هست ،رییس و ماموران اداره امر به معروف جرم های متعددی مرتکب شده اند ،ازجمله اینکه فرزندم را برخلاف قانون و بدون حکم 48 ساعت در بازداشتگاه موقت نگه داشته اند و حتی بر فرض درستی ادعای آنها مبنی بر خودکشی فرزندم که به هیچ وجه آن را قبول نداریم،چگونه کسانی که مسوول حفظ امنیت او بوده اند ،اجازه داده اند که خودکشی کند .آیا حتی در آن صورت هم جرمی اتفاق نیفتاده است؟"
پدر زهرا در گفت و گوی خود با وب سایت کانون زنان ایرانی بارها تاکید کرد که به هیچ وجه به خودکشی دخترش اعتقاد ندارد و دلایل مستند و فراوان برای اثبات قتل فرزندش توسط ماموران اداره امر به معروف همدان از سوی او وکیل های مدافع به دادگاه ارائه شده است و اظهار تاسف کرد که دادگاه همدان به هبچ کدام از این دلایل توجه نکرده و یک حکم خودسرانه و خلاف قانون صادر کرده است.
صدور این حکم در حالی انجام شده است که در اوایل خرداد ماه خانواده زهرا بنی یعقوب خبر از انتقال پرونده فرزندشان به دادگستری تهران داده بودند.
پرونده دکتر زهرا بنی یعقوب پس از چند ماه پیگیری مداوم خانواده و و کلای مدافعش بالاخره از همدان به تهران ارجاع شده بود وبه گفته پدر زهرا این پرونده بر اساس نامه دادستان عمومی تهران هم اکنون به دادگاه جنایی در ارگ تهران منتقل شده است و وکلای مدافع منتظر تعیین وقت برای رسیدگی به این پرونده از سوی این دادگاه هستند.
خانواده دکتر زهرا با این اعتقاد که روابط شخصی متهمان در همدان با مسوولان قضایی این شهر بر روند پیگیری پرونده فرزندشان تاثیر نامطلوب خواهد گذاشت ،خواهان انتقال این پرونده به تهران شده بودند.
پیش از این از سوی دادگستری همدان روز اول تیرماه امسال برای رسیدگی به این پرونده در یکی از دادگاههای استان تعیین شده بود که با ارجاع پرونده به تهران ،دست اندرکاران این پرونده در تهران به خانواده زهرا گفته بودند ، جلسه رسیدگی در همدان به خودی خود منتفی خواهد شد.
به گفته ابوالقاسم بنی یعقوب ،دست اندرکاران این پرونده در تهران از جمله مسوولان دفتر آقای هاشمی شاهرودی رییس قوه قضائیه و برخی از قاضی های دیوانعالی کشور از جمله قاضی حاجبی و قاضی غدیر پیش از این به او گفته بودند :"گر باوجود انتقال پرونده ،بازپرس و یا قاضی همدان برای این پرونده رای صادر کنند ،خودشان تحت تعقیب قضایی قرار خواهند گرفت ."
ابوالقاسم بنی یغقوب گفت :"ما منتظریم که مسوولان قوه قضائیه ،از جمله قاضی های دیوانعالی کشور به وعده خود عمل کنند و حالا که بازپرس همدانی به صورت خودسرانه ،پرونده قتل دخترم را برخلاف تمام اصول و قواعد قضایی مختومه اعلام کرده است ،تحت تعقیب قرار دهند.
او همچنین گفت :"دادسرای همدان براساس کدام قانون پرونده دخترم را که در حد یک پرونده ملی مطرح است ،مختومه کرده و اصلا چرا بدون برگزاری دادگاه برای چنین پرونده مهمی رای صادر کرده اند."
پدر زهرا که به تازگی با دری نجف آبادی دادستان کل کشور نیز دیدار کرده است ،گفت :آقای دری نجف آبادی قول رسیدگی به این پرونده را در تهران و در یک شرایط منصفانه به من داده اند.
در حکم بازپرس همدانی که تاریخ صدورش نهم تیرماه است و پس از ده روز به خانواده زهرا ابلاغ شده ، به شاکیان حداکثر تا ده روز فرصت داده شده که برای اعتراض به این حکم اقدام کنند.این حکم دقیقا در پایان مهلت قانونی اعتراض یعنی امروز به خانواده زهرا ابلاغ شده است.
*پروین نبی مادردکتر زهرا بنی یعقوب است

اعدام چهار تن دیگر در ملاعام در ایران

اعدام چهار تن دیگر در ملاعام در ایران


رژیم جنایت پیشه جمهوری اسلامی بامداد امروز چهار نفر از جمله یک تبعه افغان را در مقابل زندان سابق شهر برازجان (استان بوشهر) در ملاعام بدار آویخت. اتهام این افراد قتل عنوان شده است. رژیم اشغالگر اسلامی در وحشت از گسترش اعتراضات مردمی درصدد تشدید فضای رعب و وحشت در جامعه است.

Wednesday, July 09, 2008

جنبش زنان ایران،کاندیدای جایزه حقوق بشر سازمان ملل متحد سال 2008


جنبش زنان ایران،کاندیدای جایزه حقوق بشر سازمان ملل متحد سال 2008


انجمن پژوهشگران ایران - انجمن پژوهشگران ایران، "جنبش زنان ایران" را برای دریافت جایزه حقوق بشر سازمان ملل متحد سال 2008 نامزد و معرفی می نماید. در جهت آگاهی بیشتر لازم می دانیم در رابطه با "جایزه حقوق بشر سازمان ملل متحد" باطلاع برسانیم که این جایزه برای اولین بار در سال 1968، بیستمین سالگرد اعلامیه جهانی حقوق بشر، از طرف مجمع عمومی سازمان ملل اهدا شده و در آن سال "خانم دکترمهرانگیز منوچهریان" یکی از اولین دریافت کنندگان این جایزه بوده است.
انجمن پژوهشگران ایران به اختصار و به شرح زیر دلایل خود را مرعی داشته است:
 مبارزات آزادیخواهانه زنان ایرانی در تاریخ معاصر ایران صد سالگی خود را پشت سر گذاشته است و زنان ایرانی علی رغم مشکلات و ناملایمات بسیار گسترده در گذر این دوران طولانی، همچنان ایستادگی کرده و از مشکلات نهراسیده اند؛
 دستیابی به بسیاری از حقوق انسانی، مدنی و سیاسی، و اگر چه در سه دهه گذشته سرکوب این حقوق به نهایت خود رسیده است، بی تردید حاصل تمامی این مبارزات خستگی ناپذیر می باشد؛  فعالیت ها و مبارزات زنان در ایران که در مقابل تبعیض های قانونی و اجتماعی و موانع فرهنگی گسترده همچنان توانسته اند راههای بکر و خلاقه با استفاده از تفکری سازنده و پیش رفتن با عقل و منطق را برای دست یابی به اهداف خود برگزینند قابل ارج نهادن است.  تبدیل کردن مبارزات زنان به جنبش سیاسی – اجتماعی "برابری طلبی" که شرکت مردان را نیز بدنبال داشته است؛ جنبشی که روند تازه ای را برای خواست های حقوق بشری در تاریخ اجتماعی ایران فراهم آورده است؛  شجاعت، ایستادگی، مقاومت، نهراسیدن از شکستن سنت ها و از خشونت و زندان و همچنان پای بر جا ماندن دختران و زنان امروز ایران از جمله ویژه گی هایست که انجمن پژوهشگران ایران را بر آن داشته که در شصتمین سالگرد اعلامیه جهانی حقوق بشر "جنبش زنان ایران" را نامزد جایزه حقوق بشر امسال سازمان ملل متحد بنماید؛ از آنجاییکه هر معرفی مجزا باید ارسال شود از شما استدعا داریم که با مراجعه به فرم رسمی پیشنهاد که به صورت پی.دی.اف در تارنمای سازمان ملل متحد به آدرس زیر موجود است آن را تکمیل و ارسال نمائید. این فرم به انگلیسی و تا تاریخ 23 تیرماه (14 ژوئیه) باید ارسال شده باشد.
در صورت تمایل می توانید مشخصات سازمان / گروه خود را به آدرس
UNHR2008@aciiran.com ارسال نموده تا ما فرم را از سوی شما تکمیل و ارسال نماییم
http://www.ohchr.org/Documents/Press/nomination_form.pdf
برای متن پیشنهادی به انگلیسی و اطلاعات بیشتر میتوانید به این آدرس در تارنمای انجمن پژوهشگران ایران مراجعه کنید.
www.aciiran.com/guidelines.htm

بازداشت زینب بایزیدی فعال حقوق زنان در مهاباد


بازداشت زینب بایزیدی فعال حقوق زنان در مهاباد

تغییربرای برابری : با خبر شدیم زینب بایزیدی فعال حقوق زنان،عضو فعال انجمن آذرمهر و از فعالان کمپین یک میلیون امضا در شهر مهاباد، امروز توسط نیروهای اطلاعاتی مهاباد بازداشت شد. در تماس با خانواده زینب صحت خبر تایید شد.
طبق گفته آنان زینب روز شنبه 15 تیر ماه تلفنی به ستاد خبری احضار شد و پس از بازجویی چند ساعته آزاد شد و قرار شد روز چهارشنبه نیز دوباره به آنجا برود امروز ساعت 9 صبح به ستاد خبری رفت.
پس از 3 ساعت بازجویی او را به دادگاه بردند که پس از حکم قاضی روانه بازداشتگاه اطلاعات شد
.

Tuesday, July 08, 2008

آغاز به کار قضات سیار برای برخورد با بدحجابی


آغاز به کار قضات سیار برای برخورد با بدحجابی

رها بختیاری


عباس پوريانی، دادستان عمومی و انقلاب استان گلستان، روز سه شنبه اعلام کرد که برای برخورد جدی تر با زنان «بدحجاب» در استان های ايران، از اين پس قاضی سيار همراه با ماموران نيروی انتظامی در خيابان ها و مکان های عمومی گشت زنی خواهد کرد.
به گزارش خبرگزاری فارس، عباس پوريانی، در جمع خبرنگاران گفت:« برای برخورد جدی با افراد بدحجاب، يک قاضی از دادگاه و دادسرا با حضور ضابطين در خيابان ها و تفرجگاه های عمومی، نسبت به تشکيل پرونده قضايی و صدور حکم در محاکم اقدام کنند.»
تذکردادن، بازداشت، تشکيل پرونده و محاکمه زنان به اتهام بدحجابی در حالی روندی رو به افزايش را در ايران طی می کند که به گفته نسرين ستوده حقوقدان ساکن تهران، اساسا جرمی با عنوان بدحجابی در قانون وجود ندارد.
نسرين ستوده در گفت و گو با راديو فردا درمورد جرم بدحجابی و لزوم دخالت قاضی سيار در آن می گويد:« اساسا به موجب قانون عملی جرم تلقی می شود که در قانون تعريف شده باشد. به عنوان مثال جرم دزدی به عنوان ربودن مال ديگری به شکل مخفيانه تعريف شده است. اما همچنان که سال ها است حقوقدانان مطرح می کنند ما عنوان مجرمانه ای به نام بدحجابی در قانون نداريم.»
در حالی که قانون تنها تاکيد دارد که زنان نبايد بدون حجاب در معابر عمومی حاضر شوند، اما پوريانی دادستان عمومی و انقلاب استان گلستان تصريح کرده است: «دادستان های حوزه های قضايی سراسر
« سال ها است حقوقدانان مطرح می کنند ما عنوان مجرمانه ای به نام بدحجابی در قانون نداريم.»
نسرین ستوده، حقوقدان
استان، دستورات لازم را برای توقيف ماشين هايی که سرنشينان آن بی حجاب هستند به ضابطين صادر می کنند و نيروی انتظامی نيز نسبت به اجرای دستورات اقدام لازم را انجام مي دهد.»
نسرين ستوده با زير سوال بردن ماهيت قاضی سيار می گويد:« به موجب قانون رسيدگی به اتهامات افراد تابع شرايط خاص دادرسی تحت عنوان تشريفات دادرسی ياد می شود. مثلا ابلاغ اخطاريه به متهم، ارسال احضاريه، ابلاغ وقت دادگاه، امکان اختيار وکيل. اهميت تشريفات دادرسی تا آنجا است که عدم رعايت اين تشريفات می تواند منجر به ابطال دادرسی شود.»
خانم ستوده می افزاید: « عدم رعايت اين تشريفات در مورد اتهاماتی که به زنان و جوانان زده می شود می تواند حقوق قانونی متهمان را لگد مال کرده و اصل قانونی بودن جرم و مجازات را زير سوال ببرد.»
همراهی قاضی سيار با ماموران نيروی انتظامی يک هفته بعد از آن صورت می گيرد که مجلس شورای اسلامی يک فوريت «طرح تشديد مجازات جرايم اخلال در امنيت روانی جامعه » را تصويب کرد که براساس آن متهمانی که در دادگاه به عنوان مخل امنيت روانی جامعه شناخته شوند، اعدام خواهند شد.
در صورت تصويب نهايی اين طرح ، مرتکبان «اخلال در امنيت اجتماعی و روانی جامعه» که در اين طرح مصاديق آن«راهزنی و سرقت مسلحانه» ، «تجاوز به عنف»، «تشکيل باندهای فساد و فحشا»، «تاسيس و داير کردن وبلاگ و سايتی که مروج فساد و فحشا و الحاد شناخته شود»،«قاچاق انسان به منظور استفاده جنسی»،«شرارت»،«آدمربايی به قصد تجاوز» و «اخاذی» معرفی شده اند، محارب و مفسد فی الارض شناخته شده،و بنابر قانون مجازات اسلامی اعدام خواهند شد.
اين طرح همچنين به مقامات امنيتی، قضايی و دولت اجازه می دهد تا با تشکيل ستادهايی به نام «ستاد جرايم خاص» در سه سطح کشوری؛ استانی و شهرستان ها با کسانی که از آنها به عنوان«مخلان امنيت روانی جامعه» نام برده برخورد کند، و «کشف جرم و ساماندهی امر» در اين مورد را بر عهده گيرند.
طرح تشديد مجازات جرايم اخلال در امنيت روانی جامعه همچنين پيش بينی کرده که در هر شهرستان نيز ستاد مشابهی با عضويت فرماندار،رييس دادگستری ،دادستان،رييس اداره اطلاعات ،فرمانده نيروی انتظامی و فرمانده بسيج. آن شهرستان تشکيل شود تا مصاديق اخلال در امنيت روانی جامعه را تشخيص داده و با عاملان آن برخورد کن
د.

دانشجویان دانشگاههای تهران و خواجه نصیر با تظاهرات دليرانه خود قیام 18 تیر را گرامى داشتند


دانشجویان دانشگاههای تهران و خواجه نصیر با تظاهرات دليرانه خود قیام 18 تیر را گرامى داشتند

به رغم تدابیر شدید سركوبگرانه و برقراری حكومت نظامی اعلام نشده از سوی رژیم آخوندی دانشجویان دانشگاههای تهران و خواجه نصیر الدین طوسی تهران با شعارهای ضدحكومتی تظاهرات و تجمع های اعتراضی بهمناسبت سالگرد قیام قهرمانانه 18تیر 1378 برگزار كردند. ساعت 19 و 30دقیقه امروز به وقت تهران در حالی كه مأموران انتظامی و لباس شخصی رژیم اطراف دانشگاه تهران را به محاصره كامل خود در آورده بودند و تجمع بیش از 3نفر را مورد یورش قرار می دادند، شمار زیادی از دانشجویان تجمع كردند و شعارهای ضدحكومتی سردادند. مأموران سركوبگر تلفن همراه دانشجویان را ضبط می كردند تا مانع انتشار خبر این حركت اعتراضی شوند. آخرین خبرهای دریافتی حاكی است كه فضای مقابل دانشگاه تهران ملتهب و متشنج است.در پارك لاله تهران نیز شماری از دانشجویان تجمع كردند تا به رغم تدابیر شدید امنیتی و دستگیریهای گسترده سالگرد قیام 18تیر را گرامی بدارند.

Sunday, July 06, 2008

دویست ميليارد دلار درآمد نفتی سه سال گذشته؛ مردم زیر خط فقر


دویست ميليارد دلار درآمد نفتی سه سال گذشته؛ مردم زیر خط فقر

براساس مطالعات و تحقيقاتي كه در داخل و خارج از كشور در خصوص ايران صورت گرفته، فقر، فساد و تبعيض در سه سال گذشته افزايش داشته است.
به گزارش "نواندیش" به نقل از هفته نامه تابان ، رجبعلي مزروعي، نماينده مجلس ششم شوراي اسلامي با بيان اين مطلب در جمع اصلاح‌طلبان قزوين اظهار داشت: يكي از مهم‌ترين چالش‌هايي كه در زمان مجلس ششم با برخي دوستان داشتيم، اين بود كه به ما مي‌گفتند چرا به دنبال توسعه سياسي، فرهنگي و حقوق شهروندي هستيد، در حالي كه مشكل اصلي مردم، اقتصاد، فقر، فساد و تبعيض است.
وي افزود: بنده آن موقع به دوستان گفتم تا ساختار سياسي و فرهنگي كشور اصلاح نشود و افراد شايسته روي كار نيايند، اقتصاد نيز حل نمي‌شود و امروز كه دولت و مجلس در دست دوستان است، هم فقر، هم فساد و هم تبعيض افزايش يافته است.
رييس انجمن صنفي روزنامه‌نگاران ايران با تاكيد بر اين‌كه در اقتصاد، تنها برنامه، حساب و كتاب و سياست‌هاي درست جوابگو خواهد بود، اظهار داشت: سياست‌هاي من درآوردي، احساسي و بدون پشتوانه علمي نتيجه نمي‌دهد و همين مي‌شود كه افراد بيشتري زير خط فقر مي‌روند و جامعه با مشكل شكاف طبقاتي روبرو مي‌شود.
استاد دانشگاه‌هاي تهران ادامه داد: افزايش شكاف طبقاتي و توزيع نابرابر درآمد در جامعه دقيقاً برخلاف تمام شعارهايي است كه احمدي‌نژاد سر مي‌داد و مي‌خواست پول نفت را بر سر سفره‌هاي مردم بياورد، در حالي كه وضعيت محرومين و قشر متوسط جامعه به شدت بدتر شده است، به طوري كه در سال 83 حدود 22 درصد از جمعيت كشور زير خط فقر بودند، ولي الان 35 درصد جمعيت كشور زير خط فقرند.
مزروعي، شانس بزرگ دولت احمدي‌نژاد را افزايش دنباله‌دار قيمت نفت ذكر و تصريح كرد: مجموع درآمد نفت در سه سال دولت احمدي‌نژاد حدود 200 ميليارد دلار بوده است.
وي افزود: با اين شرايط و در حالي كه در تاريخ نفت ايران هيچ دولتي چنين امكاناتي را از درآمدهاي نفتي نداشته است و با توجه به اين حجم افزايش بودجه، اما اعداد و ارقامي كه وجود دارد تغيير معناداري را در ميزان توليد كشور نشان نمي‌دهد
.

گزارش‌های تکان‌دهنده از رشد روسپیگری در تهران


گزارش‌های تکان‌دهنده از رشد روسپیگری در تهران


«در دهه ۶۰ و ۷۰ سن روسپیگری بالای 30 سال بود اما اکنون سن روسپیگری از 15 سال به بالا رسیده است. اگر پیش از این اقدام به روسپیگری به خاطر رفع نیازهای اولیه بود اکنون به خاطر رفع نیازهای ثانویه است. از طرفی تا پیش از این پدیده روسپیگری بیشتر در مجردها بروز می‌کرد اما تحقیقات نشان داده که اکنون روسپیگری در متاهل‌ها بیشتر شده و با رشد سریعی هم مواجه است».

آفتاب: 11 درصد روسپیان شهر تهران با اطلاع همسرانشان دست به روسپیگری می زنند. این آمار نشان می‌دهد که نه تنها به مساله بیکاری زنان بلکه به بیکاری مردان و پیامدهای آن نیز باید توجه بیشتری شود.

به گزارش خبرنگار سرویس اجتماعی آفتاب ، سیدکاظم رسول زاده طباطبایی مدیر گروه روانشناسی دانشگاه تربیت مدرس و رئیس کارگروه زنان و دختران آسیب دیده و در معرض آسیب در همایش اسلام و آسیب های اجتماعی در سالن وزارت کشور به این نکته اشاره کرد.

در این کارگروه که به عنوان یکی از کارگروه‌های همایش اسلام و آسیب‌های اجتماعی برگزار می‌شد رسول زاده با استناد به تحقیقی که به تازگی در شهر تهران انجام شد به تغییراتی که در روند روسپیگری ایجاد شده، اشاره کرد و گفت: «در دهه 60 و 70 سن روسپیگری بالای 30 سال بود اما اکنون سن روسپیگری از 15 سال به بالا رسیده است».

او در ادامه گفت: «اگر پیش از این اقدام به روسپیگری به خاطر رفع نیازهای اولیه بود اکنون به خاطر رفع نیازهای ثانویه است. از طرفی تا پیش از این پدیده روسپیگری بیشتر در مجردها بروز می‌کرد اما تحقیقات نشان داده که اکنون روسپیگری در متاهل‌ها بیشتر شده و با رشد سریعی هم مواجه است».

رسول زاده ادامه داد: «پدیده روسپیگری پیش از این در غیربومی‌ها بیشتر بود اما اکنون شیوع این پدیده در طیف بومی و غیربومی برابر شده، بنابراین دیگر نمی‌توانیم این پدیده را با مهاجرت مرتبط بدانیم».

به گفته رسول زاده گرچه این پدیده قبلاً در افراد با تحصیلات کمتر از دیپلم دیده می‌شد اما اکنون این پدیده در افراد تحصیل کرده هم دیده می‌شود.

رئیس کارگروه زنان و دختران آسیب دیده به چالش های موجود در مورد این مساله اشاره کرد و گفت: «اولین چالش فقدان نظریه جنسی در ایران است. در حال حاضر با افزایش سن ازدواج و کاهش سن بلوغ، فاصله بلوغ و ازدواج به 15 تا 20 سال رسیده‌است اما برای رفع مشکلات ناشی از این موضوع مسوولان و علما هیچ نظریه جنسی‌ای ارائه نداده‌اند».

او چالش دیگر را جنسیتی کردن مسائل جنسی در ایران دانست و گفت: «در بحث انحراف‌ها فقط بر دختران متمرکز می‌شویم اما وارد بحث پسران و مردان که آنها هم می‌توانند عامل بسیاری از انحراف‌ها باشند نمی‌شویم».

تابو کردن مسائل جنسی و آموزش جنسی چالش سومی بود که رسول زاده به آن اشاره کرد و گفت: «چالش بعدی هم یک جانبه بودن برنامه های توسعه ای ماست».

حسین علی زاهدی پور کارشناس ارشد جامعه شناسی و عضو دیگر این کارگروه نیز به بخش دیگری از این آمارها اشاره کرد و گفت: «11 درصد روسپیان شهر تهران با اطلاع همسرانشان دست به روسپیگری می‌زنند. این آمار نشان می‌دهد که نه تنها به مساله بیکاری زنان بلکه به بیکاری مردان و پیامدهای آن نیز باید توجه بیشتری شود».

رسول روشن استاد دانشگاه شاهد و کارشناس خانواده و مسائل جنسی به عنوان عضو دیگری از این کارگروه نیز به سبب شناختی پدیده روسپیگری پرداخت و گفت: «اگر به منشا شکل‌گیری رگه‌های شخصیتی افراد که آنها را به سمت چنین انحراف‌هایی می‌کشاند توجه کنیم، متوجه می‌شویم که خانواده با شکل دادن به شخصیت کودکان می تواند نقش موثری در پیشگیری داشته باشد».

او ادامه داد: «تحقیقات نشان داده‌است که بعضی از این افراد به خاطر انتقام و انتقام جویی و تنفر از خانواده و جامعه وارد این حیطه می‌شوند. در حالی که اگر کودک یاد بگیرد که دیگری را دوست داشته باشد و احساس امنیت نسبت به دنیای پیرامونش داشته باشد، چنین حالتی در او به وجود نمی آید».

او به تحقیق دیگری اشاره کرد و گفت: «نتایج نشان می‌دهد کودک در سن سه تا شش سالگی با پدیده کنجکاوی‌های جنسی مواجه می‌شود اما از آنجا که طرح صحیح مسائل جنسی در کشور ما به صورت تابو درآمده اطلاعات صحیح به کودک داده نمی‌شود و کودک در سن نوجوانی اطلاعات را از منابع دیگر به دست می‌آورد».

به گفته روشن تحقیقات نشان داده که گرفتن اطلاعات از منابع دیگر فرد را بیشتر در معرض انحرافات قرار می‌دهد. این کارشناس به افزایش عزت نفس در کودکان نیز تاکید کرد و گفت: «بسیاری از افراد در معرض آسیب تصویر مثبت بدنی از خود ندارند و چون ارزش و عزت نفسی برای خود قائل نیستند با اقدام به روسپیگری به دنبال اثبات و ابراز خود در جامعه هستند
»

اعتصاب غذای محبوبه كرمی


اعتصاب غذای محبوبه كرمی
و نه زن دیگر در اعتراض به ادامه بازداشت غیر قانونی شان

مدرسه فمینیستی: عصر امروز یكشنبه 16 تیر ماه محبوبه كرمی در تماسی كوتاه با خانواده خود گفته است به اتفاق نه زن دیگر كه در یك سلول تنگ و كوچك در بند نسوان حبس شده اند؛ دست به اعتصاب غذا زده اند.
محبوبه دلیل اعتصاب غذای خود و هم بندانش را اعتراض به بلاتكلیف نگاه داشتن آنها در زندان دانسته است.
این ده زن كه در میانشان زنی 70 ساله و دختری 17 ساله نیز هست به دلیل آنكه از سه هفته پیش بدون آنكه هیچ جرمی مرتكب شده باشند در زندان به سر می برند نسبت به وضعیت خود اعتراض دارند. آنها در این مدت نتوانسته اند با قاضی پرونده ملاقات داشته باشند.
محبوبه كرمی به خانواده خود گفته است به دلیل عدم برخورد مناسب با آنها؛ اجازه ندادن برای هوا خوری؛ در اختیار قرار ندادن كاغذ و قلم برای نوشتن شكواییه به معاون زندان و نرساندن صدای اعتراض آنها به مسئولین؛ و بلاتكلیفی و نامعلوم بودن وضعیت آنها همگی به اتفاق تصمیم گرفته اند دست به اعتصاب غذا بزنند.
در همین رابطه صبح امروز پوربابایی وكیل محبوبه كرمی به دادگاه انقلاب مراجعه كرده است اما هیچ گونه پاسخی از سوی مسئولین دادگاه به او داده نشده است.
صدیقه مصائبی مادر محبوبه نیز كه در بستر بیماری بسر می برد برای پیگیری وضعیت دخترش تا كنون بارها تماس تلفنی با دادگاه انقلاب داشته است اما هر بار با لحنی نادرست و غیر مسئولانه با این مادر شصت و سه ساله برخورد شده است.
محبوبه كرمی بیست و چهارم خرداد در حالی كه سوار بر اتوبوس شركت واحد در حال گذر از خیابان ولی عصر بوده است با زور مشت و لگد و باتوم ماموران لباس شخصی به اتفاق دیگر مسافران عادی اتوبوس باز داشت شد.

Friday, July 04, 2008

پول نفت سر سفرهءمردم واقعا که

........پول نفت سر سفرهءمردم واقعا که


فراخوان جمع آوری یک هزار امضا برای اعتراض به حکم صادره از سوی دادگاه تجدید نظر هشت ماه حبس تعزیری عابد توانچه

فراخوان جمع آوری یک هزار امضا برای اعتراض به حکم صادره از سوی دادگاه تجدید نظر هشت ماه حبس تعزیری عابد توانچه
اعتراض طیف گسترده ای از فعالین سیاسی ٬ دانشجویی ٬ کارگری ٬ حقوق بشر و زنان در ایران و خارج از کشور : حکم صادره از سوی دادگاه تجدید نظر برای عابد توانچه قانونی نیست و آن را منصفانه نمی دانیمروز سیزدهم تیر ماه سال جاری حکم نهایی و قطعی هشت ماه حبس تعزیری عابد توانچه از سوی دادگاه تجدید نظر تایید شد و برگه ی تایید و لازم الاجرا بودن آن به منزل عابد توانچه در شهرستان اراک ارسال گردید .لازم به ذکر است که حکم بدوی در فروردین ماه از سوی دادگاه انقلاب شهرستان اراک.استان مرکزی صادر شده بود . در هیچ یک از مراحل دادرسی و بررسی پرونده ی عابد توانچه به ایشان و وکیل حقوقی او جناب آقای دکتر حاجی مشهدی امکان حضور و ارائه ی دفاع داده نشد و لایحه ی دفاع هم با اصرار و فشار وکیل پرونده از سوی دادگاه پذیرفته شد . جرم عابد دگر اندیشی و آزادی خواهی و برابری طلبی است و به همین دلیل او را به زندان می برند .ما جمعی از فعالین سیاسی ٬ دانشجویی ٬ کارگری ٬ حقوق بشر و زنان ٬ ضمن محکومیت گسترش برخورد پلیسی و قضایی با دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب ، خواستار لغو فوری و بی قید و شرط حکم هشت ماه حبس تعزیری عابد توانچه می باشیم و اعلام می داریم که در صورت عدم تحقق این امر از تمام امکانات و توانایی های خود در جهت نیل به مقصود استفاده می نماییم .در صورت امکان تا تاریخ هجدهم تیر با ارسال امضا برای اعتراض به حکم دادگاه تجدید نظر از آزادی عابد توانچه حمایت کنید و لطف کرده ٬ پیش از این تاریخ از درج آن در سایت خود خودداری فرمایید .با تشکرکمپین حمایت از آزادی عابد توانچهحمایت خود را تنها به این ای میل ارسال فرمایید
آدرس کمپین آزادی برای عابد توانچه

Thursday, July 03, 2008

پنهان فروشى در واگن زنانه |

پنهان فروشى در واگن زنانه مترو

بهناز جلالى پور
نقش اقتصادى زنان تا سال ها پيش در چارچوب خانه تعريف مى شد. زنان در خانه و مردان در بيرون. تنها در مناطقى كه كشاورزى و دامدارى اساس اقتصاد خانواده بود، زنان نيز فعال بودند؛ اما در جوامع شهرى به دليل آن كه زنان از نظر تحصيلات و آموزش در سطح پايينى قرار داشتند، شغلشان محدود به كارهاى خانه اى مثل خياطى و آرايشگرى مى‌شد كه آن هم بيشتر مخصوص زنان سرپرست خانواده بود.
با تغيير ساختارهاى اجتماعى و افزايش تعداد زنان و دختران در دانشگاه ها، حضورشان نيز در واحدهاى كارى بيشتر شد. بيشترين انگيزه براى ورود به عرصه هاى كار و اقتصاد، علاقه به فعاليت هاى اجتماعى و داشتن سهمى بيشتر در جامعه بود.
اما سال‌هاى اخير وضعيت نامناسب اقتصادى و تنگناهايى كه ايجاد كرده، ديگر تنها كار كردن مرد خانه كفاف زندگى را نمى دهد و اكنون زنان شاغل نيز عهده‌دار تامين معاش خانه در كنار مردان شده اند.
نرخ تورم بالاى ۱۴ و ۱۵ درصدى و گرانى هاى هرساله، عرصه را چنان تنگ كرده كه داوطلبان كار هر روز بيشتر مى شوند. اين در شرايطى است كه با وجود نيروى كار بالا در ايران، به دليل عدم تحقق برنامه هاى اشتغال زايى موجب شده بازار كار براى ۸۰۰ هزار نفر نيرويى كه سالانه وارد بازار كار مى شوند، وجود نداشته باشد و نرخ بيكارى كشور در سال ۸۶ به رقم ۱۵.۴۱ درصد برسد.
نبود بازار كار، باعث شده كه افراد براى تامين هزينه هاى زندگى، خود دست به كار شوند و بازارى ايجاد كنند. اين مساله محدوده سنى و جنسى ندارد. گاه دانشجويان، كارهاى دستى و هنرى خود را در خيابان، ميدان ها و مراكز شهر و يا مترو عرضه مى كنند.
مترو و كابين هاى مخصوص بانوان يكى از نقاطى است كه مى توان تعداد زيادى از اين زنان را ديد. از دختران ٢٠ تا ٣٠ ساله و دانشجو تا زنان ٣٠ تا ۶۰ ساله.
دستمال سفره، سيم ظرف‌شويى، لباس‌هاى زير و مايو، لوازم آشپزخانه، كيف پول و آرايش، جواهرات بدلى و چيزهاى ديگر از جمله اجناس اين زنان است كه در ساك هاى بزرگ و زير چادرهايشان پنهان مى‌كنند و از اين قطار به قطار ديگر مى‌روند. از شمال شهر تا جنوب و از غرب به شرق. برايشان فرق نمى كند كجا مى روند. تنها فروش مهم است.
براساس قانون، دست فروشى در اماكن عمومى جرم است و اين افراد به دليل برهم زدن نظم اجتماعى، كارشان غيرقانونى است و ماموران در صورت مشاهده اين افراد بايد آنها را بازداشت كنند.
هر كدام از اين زنان كه تعدادشان را خودشان هم نمى‌دانند چند نفرند، چند بار بازداشت شده و اجناسشان ضبط شده است؛ اما تامين هزينه هاى زندگى چاره اى برايشان نمى گذارد.
جعفر ربيعى، مديرعامل شركت بهره بردارى مترو تهران، برخورد با زنان دستفروش را در راستاى طرح جمع آورى متكديان، كودكان خيابانى و دستفروشان معاونت اجتماعى شهردارى تهران اعلام مى‌كند كه از يك سال و نيم گذشته دنبال مى‌شود.
به گفته ربيعى: "براساس اين طرح با تمام افرادى كه در شهر عامل ناهنجارى محسوب مى‌شوند و به چهره شهر آسيب وارد مى‌كنند، بايد برخورد شود. متوليان مترو تهران نيز براساس درخواست مسافران، از مأموران پليس و شهردارى خواسته اند تا همچون ديگر نقاط در اين اماكن حضور داشته و با متخلفان برخورد كنند و مترو را از حضور اين افراد پاكسازى كنند."
به گفته مديرعامل شركت بهره بردارى مترو تهران، نوع برخورد با متخلفان براساس سابقه كار، وضعيت آنها و نوع كارى است كه انجام مى دهند.
دختر ۲۷ ساله اى كه "بندانداز" صورت مى فروشد، دانشجوى دوره فوق ليسانس شيمى است؛ اما به دليل آن كه كارى پيدا نكرده، براى تامين هزينه تحصيلش كار مى‌كند.
چند دانشجوى ديگر هم هستند كه چون كار را عار نمى دانند و نياز به پول دارند، كار مى‌كنند. همگى اجناسشان را از بازار مى‌خرند. چون كار دست، علاوه بر آن كه توليدش زمان بر است، سود چندانى برايشان ندارد، هرچند گاهى دختران دانشجوى هنر بعضى از كارهايشان را براى فروش به مترو مى‌برند.
زنى ۴۵ ساله كه سال‌ها پيش شوهرش را از دست داده، از ابتداى راه‌اندازى مترو شروع به دست فروشى كرده و آرزويش داشتن مغازه‌اى كوچك است تا بدون ترس از دستگيرى كار كند. او مى گويد:" اگر يك روز كار نكنم، براى فردا زندگيم لنگ مى‌مونه."
مترو و دست فروشى زنان خاص دختران دانشجو و زنان سرپرست خانواده نيست؛ مكانى است براى تمام زنانى كه كار و حرفه اى نياموخته اند يا سرمايه‌اى براى ايجاد شغل‌ ندارند؛ اما چرخ زندگيشان با حقوق يك نفر نمى چرخد.
زنان و دختران، در گروه هاى سه يا چهار نفره در ميان مسافران و با فاصله از هم مى‌ايستند و اجناسشان را تبليغ مى‌كنند. گاه سود روزانه شان پنج هزار تومان است و گاه تا ۳۰ هزار تومان هم مى‌رسد؛ اما تا نفروشند، از مترو بيرون نمى‌آيند.

روی عکس کلیک کنید

Wednesday, July 02, 2008

برای فرزاد کمانگر


برای فرزاد کمانگر

اسماعیل وفا یغمایی

می خواهم انقلاب شوی ای سرزمین من

می خواهم دوباره

آواز خیابانها و رقص رهگذران و ارتعاش پلها را

می خواهم دوباره

بر خاستن ملتی را برای ملتی

خروشیدن ملتی را برای ملتی

جنگیدن ملتی را برای ملتی

نو شدن و زیبا شدن ملتی کهن ریشه را

که زشتی ها و کهنگی ها را به زانو در می آورد

و اعجاز خلقی را که خدای خود می شود

تا بر زمین خود آفتاب و آسمان خود را بنا کند

می خواهم انقلاب شوی ای سرزمین من

حتی اگر در نخستین روز آزادی

جسدی بی جان باشم در میان کشتگان بی نام

یا سنگ گور من

نخستین سنگی باشد

که برای بنای نخستین خانه محرومان

از جا کنده می شود.

Tuesday, July 01, 2008

نامه فرزاد کمانگر، معلم زندانی، از بند ۲۰۹ اوین



نامه فرزاد کمانگر، معلم زندانی، از بند ۲۰۹



بندی بند ۲۰۹
نامه ای از فرزاد کمانگر

“نخست برای گرفتن کمونیستها آمدند
من هیچ نگفتم
زیرا کمونیست نبودم
بعد برای گرفتن کارگران و اعضای سندیکا آمدند
من هیچ نگفتم
زیرا من عضو سندیکا نبودم
سپس برای گرفتن کاتولیکها آمدند
من باز هیچ نگفتم
زیرا من پروتستان بودم
و سرانجام برای گرفتن من آمدند
دیگر کسی برای حرف زدن باقی نمانده بود “¹


هنگامی که از گوشه چشم تابلو بازداشتگاه اوین را خواندم آنچه را از این زندان از گذشته دور تا امروز در ذهن داشتم و یا خوانده بودم مرور کردم ، ناخودآگاه “خون ارغوانها”²در ذهنم تجلی دوباره یافت . خیلی دوست داشتم کاش آن سرود را حفظ کرده بودم ، لحظه ورود به راهروهای ۲۰۹ و انفرادی های آن بویی غریب و ناآشنا را حس میکردم با خودم گفتم شاید این بوی زندان ، بوی خفقان و بیداد باشد .
چشم بند تا خروج از ۲۰۹ جزئی جدا نشدنی از زندانی است که مرا به یاد کسانی انداخت که سلاطین در سیاهچالها چشمانشان را در می آورند تا بینایی ، حسی که انسان بیشترین ارتباط را با دنیای اطراف میگیرد را از او بگیرند و حال چشمانت را می بستند ، غافل از اینکه گاهی دیوارها مانع بینش و دیدن نمیشوند.

۲۰۹ یعنی انفرادی ، انفرادی که قریب ترین و گمنام ترین واژه کتابهای قانون ماست یعنی توهین ، تحقیر ، بازجویی های چندین و چند ساعته ، بی خبری مطلق ، ایزوله کردن و در خلاء نگهداشتن ، خرد کردن به هر قیمت و هر وسیله ای . انفرادی یعنی شکنجه سفید یعنی شبهای بی پایان و اضطراب ، بعد از شکنجه سفید شب و روز فرقی با هم ندارد فقط نباید هیچ اخبار یا اطلاعات تازه ای به تو برسد . اطلاعات و اخبار تو تنها القائاتی است که روزی چند بار در اتاقهای سبز رنگ بازجویی طبقه اول در گوشهایت تکرار میشود تا تو را ضربه پذیر سازد و تو در سلولت وعده های بازجویت را در ذهن بررسی میکنی و فردا و فرداها دوباره همان برنامه در اتاقهای سبز بازجویی شبیه اتاق جراحی تکرار میشود و آنقدر این عمل تکرار میشود تا گفته های بازجو ملکه ذهن تو میگردد و تو باور میکنی که چه موجود بدی بوده ای !

و هر روز که از اتاق بازجویی به سلولت برمیگردی هر آنچه در سلولت هست زیر و رو شده است یا بهتر بگویم شخم زده شده است ، خمیر دندان ، صابون ، شامپو ، پتوهای سیاه بد بویت ، موکت رنگ و رفته و حتی لیوان چندبار مصرفت را بدنبال چیزی جابجا کرده اند . شاید به دنبال ردی از لبخند ، امید ، شادی ، آرزو و خاطره میگردند تا مبادا پنهان کرده باشی ، و هر شب که تو در رویای دیدن دوباره مهتاب به دیوار سلولت چشم میدوزی چیزی مانند شبح از دریچه کوچک سلولت سرک میکشد و تو را زیر نظر میگیرد ، مبادا به “خواب شیرین” رفته باشی و یا در رویای شبانه ات مادر بر بالین فرزند آمده باشد و در آن تاریکستان لالایی را مرهم زخمهای فرزند نموده باشد.

به دیوارها که چشم میدوزی به یادگاریهایی که میهمانان قبلی سلولت از خود به جا گذاشته اند از عرب و ترک و کرد و بلوچ و معلم و کارگر و دانشجو گرفته تا فعال حقوق بشر و روزنامه نگار ، همه به اینجا سری زدند . گویی درون ۲۰۹ عدالت در حق همه به طور مساوی اعمال شده است چون اینجا فارغ از قومیت ، فازغ از جنسیت ، فارغ از مذهب و فارغ از هرگونه طبقه ای همه به گونه ای مساوی به زندان می آیند .
از سلولهای انفرادی تا سلولهای عمومی تنها بیست تا سی متر فاصله است که بعضی ها چند ساله و بعضی ها چند ماهه طی میکنند ، سلول عمومی یعنی دیدن و حرف زدن با انسانهایی شبیه خودت یعنی شنیدن صدای انسانهایی که باید صدایشان شنیده شود ، سلول عمومی یعنی نوشیدن یک لیوان چای داغ یعنی رفتن به حمام به دلخواه خودت ، سلول عمومی یعنی اجازه اصلاح سر و صورت و برای بعضی ها یعنی اجازه دیدن چشمان نگران عزیزان ، پشت دیوارهای شیشه ای و برای من یعنی رفتن به هواخوری بعد از ماهها ، بعد از ماهها برای اولین بار به هواخوری رفتم ، هقته ای سه بار و هر بار ۲۰ دقیقه ، هواخوری اتاق کوچکی بود با دیوارهای بلند و سقفی نرده کشی شده و مشبک ، برای من که آسمان و خورشید را هر روز از دامن زاگرس عاشقانه نگریسته بودم اینجا گویی آسمان را پشت میله ها زندانی کرده بودند .خورشید دزدکی به گوشه ای از هواخوری سرک کشیده بود و انگار او هم میدانست که نباید به دیوارهای امنیت ملی نزدیک شد ، دوربینی هم بالای سرمان تند و تند میچرخید تا همه جا را زیر نظر داشته باشد ، مبادا با خورشید خانم نگاهی رد و بدل کنیم و چشمکی بزنیم که به حساب “ارتباط با بیگانگان” گذاشته شود و یا به نسیم بگوییم “حال همه ما خوب است” و این خبر موجب “تشویش اذهان عمومی” گردد و دیوارهای هواخوری نیز آنقدر لکه های ناشیانه رنگ بر آنها دیده میشد که دیوارها را بد منظر کرده بود “هر چند که زیباترین دیوارها اگر دیوار یک زندان باشند باز شایسته تخریبند” .

دیوارهای ۲۰۹ رسالت خطیر خود یعنی جدا کردن زندانیان از یکدیگر را به خوبی انجام نداده بودند . اینجا دیوارها قاصد دوستی و نامه رسان شده بودند ، پس باید مجازات میشدند و هر هفته بر تن دیوار رنگ تیره تر میکشیدند تا در نهایت روزی با سنگ سیاه نقش پوشش کردند . دیوارهای هواخوری برای زندانیان تخته سیاه ، روزنامه دیواری و حتی ترک دیوار نقش صندوق پست را ایفا میکرد و پیام زندانیان را به هم میرساند . دیوارها پر بود از خبرها و اسامی دانشجوها ، آنها که از تیر ماه ۷۸ ، نه نه…!! ، دورتر… از ۱۶ آذر آمده بودند ، آنها که سالهاست پای ثابت انفرادیها هستند و با جسارت تمام مینوشتند “دانشجو میمیرد ذلت نمی پذیرد” و اسم دانشگاه خود را زیرش مینوشتند . جوان دیگری آرم ان جی اویشان را با ظرافت تمام روی دیوار طراحی میکرد هر چند بار رنگ میزدند اما او دوباره و چند باره میکشید و کسانی هم طلب اخبار میکردند . من هم روزی بر دیوار هواخوری نوشتم سلام ، با خودم گفتم “سلامت را نخواهند پاسخ گفت” ولی خیلی زود نوشتند ، “سلام شما؟!” و دوستی هایمان آغاز شد ، از دانشجوها گرفته تا زندانی القاعده ای که بعدها در رجایی شهر معلم زبان انگلیسی ام شد ، کلی دوست “دیوارگی” پیدا کرده بود و روزی که انفرادیها پر شده بود و جا برای تازه واردها کم آمد به ناچار خیلی ها را در یک سلول جمع کردند و انگار سالها بود که همدیگر ار میشناختیم . پلی تکنیکی ها ، تحکیم وحدت ، مسیحی ها ، ترک ، بلوچ ، کرد و…، انگار سالها بود همدیگر را میشناختیم ، یکی آرایشگر میشد یکی آشپز ، تا صبح می نشستیم و از دردهای جامعه میگفتیم ، هر چند دردهایمان مشترک بود اما تا صبح صحبت میکردیم و صبح ما را صدای گریه سید ایوب زندانی بلوچ بغل دستی که سالها اینجا بود به خود می آورد ، آنقدر کسی فریادش را نشنیده بود که به خدا نامه مینوشت و در هواخوری میگذاشت و با صدای گریه او سکوتی سنگین بحث ما را خاتمه میداد و گاهی صدای پاشنه کفش زنی ما را به سکوت وادار میکرد ، از فرط خوشحالی و هیجان از سوراخ کوچک در ، یا از لای پره های رادیاتور سلول ۱۲۱ به بیرون نگاهی می انداختیم ، زنی بود که با چشمانی بسته به سوی اتاق بازجویی میبردنش ، چادری به سر داشت که دهها ترازو بر چادرش نقش بسته بود ، قامت او ترازوهای عدالت را کج و معوج و نابرابر نشان میداد. این صدای آشنای پا، اعلام حضوری موقرانه بود تا به ما بگوید اینجا هم زندگی و مبارزه بی صدای پاشنه های بلند معنایی ندارد ، کمی تامل و ساعتی فکر کردن میخواهد تا متوجه شوی همه یکی بودیم.

اتاق بازجویی مان همان اتاقی بود که راننده های شرکت واحد و معلم ها بازجویی شده بودند ، میز بازجویی همان میزی بود که دانشجوها بر روی آن یادگاری نوشته بودند و تختی که من روی آن میخوابیدم ، همان تختی بود که “عمران” جوان بلوچ قبل از اعدام رویش نوشته بود دلم برای کویر تنگ شده ، چشم بندمان هم همان چشم بندی بود که اعضای کمپین یک میلیون “فریاد خاموش” به چشم داشتند ، پس نباید غریبگی کرد و نباید همدیگر را فراموش کرد ، اینها همه یک جورهایی آشنایند ، اینجا همه چون شمایند ، راستی ، فکر کن شاید فردا نوبت تو باشد…

معلم و فعال حقوق بشری محکوم به اعدام
بند بیماران عفونی (۵) زندان رجایی شهر کرج
فرزاد کمانگر - ۱۰/۳/۸۷

۱- برتولت برشت - در هنگامه نازیها
۲- “خون ارغوانها” سروده ای است از ارغوان همیشه سرخ بیژن جزنی
۳- شعر زیبای ” سلام ” سروده شاعر معاصر آقای سید علی صالح

فعالان حقوق بشر در ایران