Tuesday, October 28, 2008

امید به آینده رادر میهن من سر بریده اند


امید به آینده رادر میهن من سر بریده اند

سمیه توحید لو - و. بر ساحل سلامت


کافیست عصر ها در خیابان های شلوغ و پرتردد تهران، گوشه ای بایستی و به رفتار مردمان این شهر بزرگ نگاه کنی. آدمهایی که می آیند و می روند. آدمهایی که خسته اند و تحمل هم را ندارند. ماشین هایی که انگار می خواهند حق یکدیگر را بخورند. انسانهایی که حریم یکدیگر را می درند. عصبانیت، افسردگی. چهره ها دارد روز به روز رنگ زرد تر می شود. مردم دیگر شاد نیستند. یکی درد نان دارد و دیگری در کار فرو بسته خود مانده است. شهرمن افسرده و بیمار است!
این روزها تا حرف از افسردگی شهر می زنند زود نرخ بالای تورم و مشکلات اقتصادی را به رخ آدم می کشند. زود از سختی گذراندن روزگار می گویند. خیلی زود به قیمت زمین و مسکن تا نان و شیر و تخم مرغ می رسند. اما من مردمان ناشادی را می شناسم که دارند و ناشادند!
چرا افسردگی گریبان من و اطرافیانم را گرفته؟ چرا این درد اینقدر واگیردار است؟ امروز هرچه می بینم، هرچه می شنوم، به هر تحقیق آماری نگاه می کنم، تنها این افسردگی است که خودش را نشان می دهد. رنگ دیوارهای شهرم در حال سیاه شدن است، ولی هنوز زنگ خطر برای مسئولین شهر به صدا نیامده .
کافیست پایت را چند قدم آن طرف تر حتی در کشورهای همسایه بگذاری. آن ها هم نوسان بورس دارند. آنها هم قیمت طلا و مسکنشان جهانی بالا و پایین می شود. اما مردم یکدیگر را نمی درند. منتظر نیستند که بر لاشه های دیگر، خود و حیاتشان را علم کنند. حرص نمی زنند. مردمان ما ناامیدند و از این ناامیدی حرص می زنند. نه اعتمادی و نه سرمایه اجتماعی ای.
ایران و ایرانیان روزهای سخت تری را نیز از نظر اقتصادی گذرانده اند. اما اینچنین افسرده و بعضا عصبی و پرخاشگر نبوده اند. امروز جای خالی یک چیز، بزرگ و پررنگ است. امروز چشم انداز آینده تاریک است. امید به آینده از بین رفته، دو روز دیگر و فرداهای ما کمرنگ هستند و لرزان. زندگی فردایمان شفاف نیست. نمی دانی چه می شود. نمی دانی به کجا می رسی. نمی دانی درس می خوانی، آیا کاری هست. اصلا درس می خوانی که چه کاره بشوی؟ کار می کنی که چه بشود؟ امروز پایین ترین سطح امید به آینده را می بینیم. امیدوارترین ها آنانی هستند که می خواهند بروند و ترک کنند این دیار را، شاید که چشم اندازی بهتر بیابند.
کسی که هیچ چشم اندازی به آینده ندارد، مجبور است امروز برای آینده اندوخته ای داشته باشد. آن که ندارد افسرده است. آنکه می تواند جمع می کند. از کاهی نمی گذرد. عصبی و بدمزاج می شود. مردم ما حرص آینده ای را می زنند که نیست. که نمی بینند. این یک زنگ خطر است. به خدا برنامه پنج ساله و چشم انداز بیست ساله برای مردم، فردا را به ارمغان نمی آورد. باور داشته باشیم که نرخ مقالات کپی شده و علمی ما، آینده را روشن نمی کند. باور کنیم که حتی اندک دلخوشیهای مثلا ورزشی هم عصبیت گسترده در میان مردمان این شهر را درمان نیست. بی ثباتی، تزلزل ، برنامه ریزی های غلط و بی قاعده بودن، نداشتن قانون، دست و پاگیر بودن قواعد و بسیاری دیگر از این جمله امور چشم انداز تیره آینده را رقم زده است.
گاهی تکه نانی و سقف هرچند کوتاهی، دلشادمان می کند اگر فردا را روشن تر ببینیم. اگر توانایی و استحقاق تغییر را در خود بیابیم. افسردگی مزمن شهر من نه از پیامدهای مدرنیته است و نه از نتایج مستقیم تورم. مردمان شهر من فردا را نمی بینند!

دستگیری تعدادی از بازاریان تهران و انتقال آنها به بند 209


دستگیری تعدادی از بازاریان تهران و انتقال آنها به بند 209

فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
بنابه گزارشات رسیده از بند 209 زندان اوین،تعداد زیادی از بازاریانی تهران و احتمالا بازاریان شهرستان که در اعتصابات و اعتراضات اخیر شرکت داشتند در سلولهای انفرادی زندانی هستند .
اعتراضات و اعتصابات اخیر بازاریان تهران و شهرستانها که بخاطر مالیاتهاشروع شده بود ، و باعث گردید که چندین روز بازار به حالت تعطیلی در آیید.این اعتصابات و اعتراضات نهایتا با پیروزی بازاریان خاتمه یافت و رژیم در مقابل خواسته های بازاریان وادار به عقب نشینی گردید.
ولی پس از خاتمه یافتن اعتصابات و اعتراضات وزارت اطلاعات اقدام به دستگیری بازاریان نموده و در حال حاضر تعداد زیادی از آنها در سلولها انفرادی و عمومی بند 209 زندان اوین زندانی هستند. در بندهای عمومی چندین برابر ظرفیت سلولها زندانی جا داده شده، و حتی امکانات پوششی سایر زندانیان بند 209 را به نصف تقلیل داده اند.از طرفی دیگر امکانات سرمائی بر روی زندانیان قطع گردیده.
آنها تحت بازجوئیهای طولانی در طی ساعات شب قرار دارند و همچنین تحت شکنجه های جسمی و روحی می باشند.
بازجویان وزارت اطلاعات خانواده های بازاریان را تحت فشارهای خود قرار داده اند که در صورت انتشار خبر دستگیری عزیزانشان آنها را هم دستگیر خواهند کرد.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، دستگیری بازاریان معترض را محکوم می کند و خواستار آزادی فوری آنها است و از سازمانهای حقوق بشری خواهان دخالت برای آزادی بازاریان زندانی است.
7 آبان 1387 برابر با 28 اکتبر 2008
شرایط زندانیان فوق به سازمانهای زیر گزارش گردید1-عفو بین الملل2- شورای حقوق بشر سازمان ملل3- کمیسر عالی حقوق بشر4- دیدبان حقوق بشر5. سازمان جهانی علیه شکنجه

فراخوان خانواده های قربانیان قتل های زنجیره ای


فراخوان خانواده های قربانیان قتل های زنجیره ای
ما همچنان بر خواست افشای تمامی حقایق پای می فشاریم
دوشنبه ۶ آبان ۱۳۸۷ - ۲۷ اکتبر ۲۰۰۸

هم میهناندر آستانه دهمین سالگرد فاجعه قتل های سیاسی آذر هزاروسیصد هفتادوهفت یاد جانباختگان این جنایت ها ، داریوش و پروانه فروهر ، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده را به همراه یاد یکایک قربانیان قتل های سیاسی در ایران گرامی می داریم .ما همچنان بر خواست خود برای افشای تمامی حقایق در مورد این جنایت های ضد بشری و تشکیل دادگاهی صالح برای رسیدگی به این جنایت ها پای می فشاریم . کشتار دگر اندیشان در ایران که به صورت سازمان یافته و ازدرون نهاد های حکومتی انجام شده ، زخم بازی است بر وجدان عمومی جامعه ایران. هر یک از ما در جایگاه خویش خود را مسؤول دادخواهی این جنایت ها می دانیم .با امید به استقرار آزادی و عدالت در ایران !خانواده های فروهر ، مختاری ، پوینده

امید به آینده رادر میهن من سر بریده اند

امید به آینده رادر میهن من سر بریده اند
سمیه توحید لو ( و. بر ساحل سلامت
کافیست عصر ها در خیابان های شلوغ و پرتردد تهران، گوشه ای بایستی و به رفتار مردمان این شهر بزرگ نگاه کنی. آدمهایی که می آیند و می روند. آدمهایی که خسته اند و تحمل هم را ندارند. ماشین هایی که انگار می خواهند حق یکدیگر را بخورند. انسانهایی که حریم یکدیگر را می درند. عصبانیت، افسردگی. چهره ها دارد روز به روز رنگ زرد تر می شود. مردم دیگر شاد نیستند. یکی درد نان دارد و دیگری در کار فرو بسته خود مانده است. شهرمن افسرده و بیمار است!این روزها تا حرف از افسردگی شهر می زنند زود نرخ بالای تورم و مشکلات اقتصادی را به رخ آدم می کشند. زود از سختی گذراندن روزگار می گویند. خیلی زود به قیمت زمین و مسکن تا نان و شیر و تخم مرغ می رسند. اما من مردمان ناشادی را می شناسم که دارند و ناشادند!چرا افسردگی گریبان من و اطرافیانم را گرفته؟ چرا این درد اینقدر واگیردار است؟ امروز هرچه می بینم، هرچه می شنوم، به هر تحقیق آماری نگاه می کنم، تنها این افسردگی است که خودش را نشان می دهد. رنگ دیوارهای شهرم در حال سیاه شدن است، ولی هنوز زنگ خطر برای مسئولین شهر به صدا نیامده .کافیست پایت را چند قدم آن طرف تر حتی در کشورهای همسایه بگذاری. آن ها هم نوسان بورس دارند. آنها هم قیمت طلا و مسکنشان جهانی بالا و پایین می شود. اما مردم یکدیگر را نمی درند. منتظر نیستند که بر لاشه های دیگر، خود و حیاتشان را علم کنند. حرص نمی زنند. مردمان ما ناامیدند و از این ناامیدی حرص می زنند. نه اعتمادی و نه سرمایه اجتماعی ای.ایران و ایرانیان روزهای سخت تری را نیز از نظر اقتصادی گذرانده اند. اما اینچنین افسرده و بعضا عصبی و پرخاشگر نبوده اند. امروز جای خالی یک چیز، بزرگ و پررنگ است. امروز چشم انداز آینده تاریک است. امید به آینده از بین رفته، دو روز دیگر و فرداهای ما کمرنگ هستند و لرزان. زندگی فردایمان شفاف نیست. نمی دانی چه می شود. نمی دانی به کجا می رسی. نمی دانی درس می خوانی، آیا کاری هست. اصلا درس می خوانی که چه کاره بشوی؟ کار می کنی که چه بشود؟ امروز پایین ترین سطح امید به آینده را می بینیم. امیدوارترین ها آنانی هستند که می خواهند بروند و ترک کنند این دیار را، شاید که چشم اندازی بهتر بیابند.کسی که هیچ چشم اندازی به آینده ندارد، مجبور است امروز برای آینده اندوخته ای داشته باشد. آن که ندارد افسرده است. آنکه می تواند جمع می کند. از کاهی نمی گذرد. عصبی و بدمزاج می شود. مردم ما حرص آینده ای را می زنند که نیست. که نمی بینند. این یک زنگ خطر است. به خدا برنامه پنج ساله و چشم انداز بیست ساله برای مردم، فردا را به ارمغان نمی آورد. باور داشته باشیم که نرخ مقالات کپی شده و علمی ما، آینده را روشن نمی کند. باور کنیم که حتی اندک دلخوشیهای مثلا ورزشی هم عصبیت گسترده در میان مردمان این شهر را درمان نیست. بی ثباتی، تزلزل ، برنامه ریزی های غلط و بی قاعده بودن، نداشتن قانون، دست و پاگیر بودن قواعد و بسیاری دیگر از این جمله امور چشم انداز تیره آینده را رقم زده است.گاهی تکه نانی و سقف هرچند کوتاهی، دلشادمان می کند اگر فردا را روشن تر ببینیم. اگر توانایی و استحقاق تغییر را در خود بیابیم. افسردگی مزمن شهر من نه از پیامدهای مدرنیته است و نه از نتایج مستقیم تورم. مردمان شهر من فردا را نمی بینند

Sunday, October 26, 2008

دادخواست برای آزادی سریع عشا مومنی

دادخواست برای آزادی سریع عشا مومنی




ما از خوانندگان و پیگیران اخبار مربوط به عشا مومنی تقاضا می کنیم دادخواست زیر را که خواهان آزادی سریع و بی قید و شرط عشا مومنی است و خطاب به مقامات عالیۀ جمهوری اسلامی ایران نوشته شده است ، امضا کنند و دیگران را نیز تشویق و ترغیب به امضای این فراخوان کنند:
http://www.petitiononline.com/EshaM/petition.html

آيا فرياد رسي در اين كشور هست


استمداد خانواده دكتر زهرا بني يعقوب از مردم ايران .آيا فرياد رسي در اين كشور هست
شنبه 4 آبان 1387

كانون زنان ايراني :خانواده دكتر زهرا بني يعقوب پس از گذشت يكسال از مرگ مشكوك فرزندشان در بازداشتگاه امر به معروف و نهي از منكر همدان با نوشتن نامه اي خطاب به مردم ايران بويژه فعالان حقوق بشر ،روند پيگيري هاي خود را شرح داده اند و دست ياري به سوي آنها دراز كرده اند.خانواده دكتر زهرا در نامه خود نوشته اند :" متاسفانه تاكنون پرونده مرگ فرزندمان به نقطه روشني نرسيده است و متهمان همچنان آزاد هستند و مجازاتي براي آنها در نظر گرفته نشده است و هيچ كس پاسخ مشخصي به ما نمي دهد."
متن كامل اين نامه كه از سوي خانواده زهرا بني يعقوب در اختيار كانون زنان ايراني گذاشته شده است ،به اين شرح است :
به نام خدا
مردم آگاه ايران ،بويژه فعالان حقوق بشر
بيش از يكسال از مرگ مشكوك فرزند دلبندمان دكتر زهرا بني يعقوب در بازداشتگاه امر به معروف و نهي از منكر همدان مي گذرد.در اين مدت تلاش فراواني از سوي ما ، وكلاي مدافع پرونده ، فعالان حقوق بشر و حقوق زنان و روزنامه نگاران مستقل براي كشف حقيقت صورت گرفته اما متاسفانه تاكنون پرونده به نقطه روشني نرسيده است و متهمان همچنان آزاد هستند و مجازاتي براي آنها در نظر گرفته نشده است.هيچ كس پاسخ مشخصي به ما نمي دهد.به همين دليل با مروري بر پرونده دخترمان از شما ياري مي خواهيم و جمله تامل برانگيز يك هزار دانشجوي پزشكي را كه چند روز قبل با ارسال توماري براي رييس قوه قضائيه نسبت به چگونگي روند رسيدگي به اين پرونده اعتراض كردند ، ياد آوري مي كنيم :"اين اتفاق مي توانست و مي تواند براي هركدام از فرزندان ايران زمين روي دهد."
فرزند ما ، دکتر زهرا بنی یعقوب دانش آموخته دبيرستان تيزهوشان ،نفر 23 آزمون سراسري دانشگاهها و فارغ التحصيل دانشگاه علوم پزشكي تهران از حدود هشت ماه قبل از مرگش ، در مناطق محرم همدان و کردستان در حال طبابت بود . او به خاطر پدرش که زندانی سیاسی رژیم شاه بود ، از طرح خدمت اجباری پزشکان معافیت داشت و حضورش در این مناطق محروم کاملا داوطلبانه بود .
زهرا ي 27 ساله ما ،روز جمعه 20 مهرماه 86 ساعت 10 صبح در پارکی در شهر همدان به همراه نامزدش توسط ماموران ستاد امر به معروف دستگیر شد . مسوولان اين ستاد بیش از 24 ساعت ما را در جریان بازداشت دخترمان قرار ندادند . چرا که بازداشت او را از اختیارات قانونی خود می دانستند .
ساعت 11 صبح روز شنبه سرهنگ "ق" با لحنی توهین آمیز با ما تماس گرفت و ضمن بیان اجمالی ماجرای بازداشت ، به پدر زهرا گفت که فردا به همدان بیايید . پدر می پرسد:" چرا فردا ؟ من می توانم امشب خود را به همدان برسانم ". او با اصرار زیاد از سرهنگ "ق" می خواهد که با دخترش صحبت کند که اجازه نمی دهد .
به گفته قاضی ، روز دوم بازداشت ، زهرا که از تماس ستاد با خانواده اش بی خبر است ، دائم خواهش می کند که اجازه دهند یک تلفن کوتاه به خانواده اش بزند تا برای آزادی اش به همدان بیایند . ( از صحبت های قاضی در روز دوم )
سرانجام حدود ساعت پنج بعد از ظهر و با دستور قاضی اجازه صادر مي شود که زهرا با ما تماس بگیرد . پدر و مادر در راه هستند و نمی تواند با آنها تماس بگیرد . به برادرش ، رحیم ، تلفن می زند و با توجه به اشکال در خط موبایل در منطقه ای که برادر حضور داشت ، تماس تلفنی به بیش ازچند کلمه نمی رسد . پس با محل کار خود تماس می گیرد و تقاضای دو روز مرخصی می کند تا بیمارانش با درهای بسته درمانگاه مواجه نشوند .
تلاش برادر برای تماس دوباره نهایتا به این ختم می شود که برای صحبت با خواهرش باید تا ساعت 9 شب صبر کند .
ساعت حدود هشت و نیم شب بود . موبایل برادر زنگ می خورد که پیش شماره همدان را می بیند . این بار تماس چند دقیقه طول می کشد . برادر در گفت و گو با زهرا احساس می کند وضعیت روحی زهرا در شرایط خوبی است . او در جواب این سوال برادر که می پرسد تو را اذیت نکرده اند ، می شنود" نه" و بلافاصله می گوید:" کسی بالای سرم ایستاده است ."
برادر به زهرا اطمینان می دهد که پدر با پول نقد و سند در راه همدان است و حدود یک ساعت دیگر به آنجا می رسد . تماس تلفنی با "خداحافظ آبجی جان" و خداحافظ داداش" به پایان می رسد .
بعد از این تماس دقیقا چه اتفاقی افتاده ، معلوم نیست . و غیر از اعضای ستاد امر به معروف ،فقط خدا می داند . پدر و مادر زهرا ساعت 10 شب به همدان می رسند . در جلوی بازداشتگاه با عجیب ترین توهین ها مواجه می شوند . یکی از اعضای ستاد به پدر زهرا می گوید از نظرما دختر تو صلاحیت پزشک بودن در این مملکت را ندارد . این فرد یک هفته پس از خاکسپاری زهرای عزیزمان ، با خانواده عزادار ما تماس گرفت و با انواع تهدیدها از ما خواست که پرونده را پیگیری نکنیم . ( اسم این فرد حتی در بین متهمین وجود ندارد . ما از او به این دلیل نیز که خانواده ما را تهدید کرده ، شکایت کرد ه ایم اما دریغ از یک احضار و بازجویی کوچک که در باره اش صورت گرفته باشد . )
پدر زهرا هنوز از ياد نبرده است كه سرهنگ" ق" رييس ستاد امر به معورف همدان چند ساعت پس از وقوع اين فاجعه با خنده با او روبرو شد و گفت :"براي پيگيري وضع دخرت به آگاهي برو ،نه !برو دادسرا ،نه !بهتر است بروي پزشك قانوني."رييس ستادامر به معروف به خاطر مرگ تلخي كه در حوزه تحت نظارتش اتفاق افتاده بود ،كمترين نگراني ،اضطراب و يا ناراحتي نداشت.
اورژانس منطقه ، پس از معاینه جسد زهرا در ساعت نه و نیم شب ، عنوان می کند که او قبل از ساعت هشت شب فوت کرده است . ما بارها و در جریان بازپرسی به این گزارش دروغ اعتراض کردیم . اگر او ساعت هشت شب فوت کرده چگونه می توانسته در ساعت هشت و نیم شب با برادرش صحبت کرده باشد . آنها از ما پرسیدند که چه مدرکی برای اثبات این ادعای خود دارید ؟ ما در پاسخ گفته ایم غیر از شش نفری که در كنار برادر زهراشاهد مکالمه بودند ، می توانيد پرینت مکالمه های تلفن همراه برادرش را بگیرید تا معلوم شود کی و از کجا با او تماس گرفته شده است . اما چهار ماه طول کشید تا این پرینت را دراختیار ما بگذارند . ( چرا چهار ماه ؟ کسی به این سوال ما نيزجواب نداده است .) در این پرینت نه تنها خبری از مکالمه ساعت هشت و نیم شب زهرا با برادرش نیست ، بلکه ساعت تماس ها هم به هم ریخته و نامرتب است . به عنوان مثال تماس ساعت 5 بعد از ظهر پس از تماس ساعت 6 ثبت شده است . از نظر ما این دستکاری در اسنادی است که می توانست به حقیقت ماجرا کمک کند .
پس از انتقال جسد زهرا به پزشکی قانونی ، آنها ساعت مرگ را 9 صبح روز شنبه اعلام می کنند . در حالیکه ساعت 5 بعد از ظهر و هشت و نیم شب با برادرش صحبت کرده و حدود ساعت 5 بعد از ظهر همان روز هم یک قاضی او را دیده و با او صحبت کرده است . بر اساس گزارش پزشک قانونی دو کبودی روی پاها ی زهرا مشاهده شده است . کبودی روی ساق پا ی چپ و کبودی روی ران پای راست . اما به علل احتمالی این کبودی ها اشاره ای نشده است . آنها ادعا می کنند زهرا خودش را در اتاقی که زندانی بوده با پارچه های تبلیغاتی حلق آویز کرده است . اما توجه نمی کنند آیا کسی می تواند در فاصله یک و نیم متری اتاق رئیس بازداشتگاه در حالی که در اتاق بسته است ، خود را از چارچوب همان در بسته حلق اویز کند و هیچ صدایی هم از او شنیده نشود ؟ به نظر ما دست اندر کاران پرونده به تناقض های دیگری هم که در این پرونده وجود دارد ، توجه نمی کنند . عجیب تر آنکه پزشکي قانونی به خونی که از بینی و گوش زهرا بیرون آمده ، هم توجهی نكردند و در هیچ کدام از گزارش هایشان به آن اشاره نکرده اند .
دو -سه روز پس از مرگ دلخراش فرزندمان ،يكي از معاونان استانداري همدان با پدر زهرا ديدار كرد و به او گفت :"ديروز در شوراي تامين استان حرف از شما بود كه جزو زندانيان سياسي زمان شاه هستيد و زحمت هاي زيادي براي پيروزي انقلاب كشيده ايد .ما مشكلات زيادي داريم. دانشجويان پزشكي به خاطر اين حادثه هم اكنون در اعتصاب هستند .راديوهاي خارجي در اين باره در حال سمپاشي هستند ،انتخابات مجلس هم نزديك است .خواهش ما از شما اين است كه حتي به اقوام خودتان هم نگوييد كه فرزندتان در ستاد امر به معروف فوت كرده است.مثلا بگوييد تصادف كرده و يا دچار ايست قلبي شده است. "
اين فقط نمونه اي كوچك از برخورد يكي از مسوولاني است كه به جاي دادخواهي از خون به نا حق ريخته شده زهرا ما را توصيه به دروغ گفتن در باره مرگ دخترمان كرده است.از اين مسوولين مي پرسيم كه آيا هرگز در باره برخورد امام علي (ع) با مديران خلافكار خود چيزي نخوانده و يا نشنيده اند ؟.آيا از ياد برده اند كه امام علي به خاطر ظلمي كه بر زن يهودي توسط كارگزارانش رفته بود ،خون گريست؟
در زمانی که پیکر پاک فرزند عزیزمان را دفن می کردیم ، از بینی و گوش او خون جاری بود که هم ما و هم حاضران را منقلب کرد . ما با چند پزشک متخصص تماس گرفتیم که همگی گفته اند کسی که حلق آویز شده باشد به هیچ وجه گوش و بینی اش خون ریزی نمی کند و این از نشانه های ضربه مغزی است .
بنابراین خانواده تقاضای نبش قبر را برای بررسی احتمالی ضربه مغزی داد که جواب نامه پنج ماه بعد آمد . البته ما با توجه به وضعیت روحی و جسمی مادر زهرا از این کار منصرف شدیم . به ویژه که پزشکان متخصص گفته بودند پس از پنج ماه آثار جرم تا حد زیادی ازمیان می رود و شناسایی را مشکل می کند . ما با توجه به تناقضات متعددی که در پرونده بود و همچنین احتمال حمایت از متهمین ، این موارد را به رئیس قوه قضائیه اطلاع دادیم و درخواست کردیم پرونده به تهران منتقل شود . در نهایت در اسفند 86 موفق شدیم ، موافقت اقای شاهرودی و دیوانعالي کشور را برای این کار بگیریم .ده روزبعد برای پیگیری سرنوشت پرونده دخترمان به تهران ، بارها و بارها به دادسراهای مختلف مراجعه کردیم . آنها هر بار حرفی می زدند ، چند بار هم گفتند که پرونده در تهران است . اما نمی توانیم بگوئیم در کدام شعبه و کدام دادگاه در حال بررسی است .
قاضي همداني پرونده نيز يكبار در صحبت با پدر زهرا به او گفت كه اگر وكلاي مدافع پرونده (خانم شيرين عبادي و آقاي عبدالفتاح سلطاني) را عوض كنيد.ما براي به نتيجه رسيدن پرونده با شما همكاري خواهيم كرد.او به پدر زهرا گفت :"من براي شما خيلي زحمت كشيده ام و در اين پرونده ده مورد تخلف از اعضاي ستاد امر به معروف گرفته ام."
او چند ماه بعد از پدر زهرا خواست:" به اتفاق وكلا به همدان بياييد و بنشينيد با متهمان گفت و گو و موضوع را حل و فصل كنيد."
قاضي همداني آنچنان در باره حل و فصل پرونده با ما سخن مي گفت كه انگار در باره يك دعواي كوچك و شخصي -خانوادگي حرف مي زند.
سرانجام در تیرماه 87 ، یعنی چهار ماه بعد از این که قرار بود پرونده در تهران بررسی شود ، دادگاه همدان بدون توجه به رای دیوان عالی کشور ، تمامی متهمین را با نوشتن این جمله " که اصولا جرمی اتفاق نیافتاده که بتوان در باره آن رای صادر کرد " ، از همه اتهامات مبرا کرد . باز پرس پرونده در شرایطی این حکم را صادر کرده بود که در خلاصه پرونده ای که به امضای خودشان رسیده ، هشت مورد تخلف از جمله دستکاری در پرونده برای افزایش مدت بازداشت و... به چشم می خورد و این تخلف نیز مورد اعتراض قاضی کشیک قرار گرفته بود .
با اعتراض ما و با توجه به رای دیوان عالی کشور ، سرانجام پرونده به تهران منتقل شد . پرونده فعلا در تهران است و ما به عنوان خانواده زهرا همچنان به دنبال بررسی دقيق صحنه هستيم که ایا اصولا امکان این اتفاق به آن شکل که عنوان شده وجود دارد یا نه؟
اما هيچ كدام از مسوولان و دست اندركاران پرونده پاسخ مشخصي به ما نمي دهند.آيا در اين كشور فريادرسي براي پيگيري و شناسايي دلايل و مقصران مرگ مظلومانه فرزند ما كه مي توانست براي خود ،خانواده و جامعه اش مفيد وجود ندارد؟ آيا فرياد رسي در اين كشور هست كه داد فرزندمان را بستاند؟
خانواده داغدار دكتر زهرا بن
ي يع

جنبش های اجتماعی: سه دوره، سه نظریه


جنبش های اجتماعی: سه دوره، سه نظریه

ابی گیل هالسلی (1) / ترجمه و تلخیص فرهاد داودی-4 آبان 1387

مدرسه فمینیستی: جنبش های اجتماعی در جوامع معاصر ازکنش جمعی متمایزاند. جنبش هایی همچون سازماندهی کارگران ، رهایی زنان و بنیادگرایی اسلامی به شیوه هایی پرشور شر کت کنندگان را الهام می بخشند ، قدرت ها را به هماورد جویی می طلبند و گاهی جامعه ها را دگرگون کرده اند . دانشمندان علوم اجتماعی ، دست کم از نیمه قرن نوزدهم ، به تبیین اوضاع و احوالی علاقه نشان داده اند که به پدیده هایی گذرا – همچون ازدحام ها ،ترس و وحشت ها ، غوغاها وانقلاب ها پروبال داده اند. فقط درزمان های دیرتر بوده که تحلیل گران توجه خودرابه مطالعه و تحقیق درباره آن کنش های جمعی معطوف کرده اند که مستمر و سازمان یافته اند و درگیر کوششی درراه پیش بردن یا مقاومت دربرابر دگرگونی های اجتماعی اند . به ویژه خیزش فعالیت های جنبشی در سراسر اروپای غربی و امریکای شمالی دردهه 1960، که جنبش حقوق مدنی ، بسیج های دانشجویی واعتراض های ضد جنگ آن را به بار آورد ، به رونق و شکوفایی نظریه جنبش اجتماعی انجامید. از اینرو ، جنبش های اجتماعی نمونه خوبی برای این نکته اند که چگونه نظریه به شکلی کار آمد می تواند به تحول اجتماعی پاسخ گوید. این جنبش ها براساس هدف ها و موضع گیری های ایدئولوژیک به شکلی گسترده باهم تفاوت دارند اما آنچه آنها رابه هم می پیوندد این امر است که بازنمود سبکی از تعهد سیاسی اند که از حوزه نهادینه شده حزب های سیاسی و دیگر نظام های رسمی نمایندگی، متمایزند.
در این مختصر ، درعین حال که ویژگی های یگانه جنبش های اجتماعی معاصر راباز می شناسیم یاد آوری این نکته نیز ضروری است که مرزبین عمل سیاسی متعارف و جنبش هادرواقع کاملا مبهم است . بسیاری از جنبش های اجتماعی قاطعانه ازتشکیلات سیاسی، مستقل باقی مانده اند و از رویارویی و فعالیت های جنجالی استفاده می کنند، مانند تظاهرات ،نافرمانی های مدنی ، اردوزدن ها و " نمایش های خیابانی " ، تا هدفهای خودرابه پیش برند. باوجود این ، جنبش های اجتماعی ممکن است درتلاش های خود از گستره ای از رفتارهای " متعارف" ، همچون اعمال فشار از طریق مذاکره ، نامه نگاری و جذب کمک های مالی ، برای نهادینه کردن سیاست ها یا اعمالی ویژه سود ببرند.
اینک می کوشیم تا بسط و گسترش نظریه جنبش اجتماعی رادرطول چنددهه گذشته ردیابی کنیم. سه رهیافت اصلی را براساس تحول تاریخی ، پیش فرض های نظری و دستورکارهای پژوهشی آنها به بحث می گذاریم : نظریه کلاسیک جنبش های اجتماعی ، نظریه بسیج منابع و نظریه نوین جنبش های اجتماعی.
نظریه کلاسیک جنبش های اجتماعی
کوشش های نخستین درراه نظریه پردازی جنبش های اجتماعی ( تقریبا از 1920تا1970) را زیر سرعنوان نظریه کلاسیک جنبش های اجتماعی می توان گرد آورد. پیش ازآنکه درباره برخی از رهیافت های نوعی این مکتب فکری بحث کنیم به دست دادن تصویری از نظریه کلاسیک جنبش های اجتماعی درپرتو آن روندهای فکری و تاریخی گسترده تری مفید خواهد بود که تکامل آن را شکل دادند. دروهله اول ، چرخش به سوی نظریه پردازی اجتماعی خرد که بر اساس آن ، فرد به نقطه محوری تحلیل ها بدل شد. در نتیجه ، پژوهش های این دوره به تمرکز بر عوامل تعیین کننده روان شناختی اجتماعی مشارکت فرد درجنبش های اجتماعی گرایش داشت . افزون بر این ، برخوردهای چشمگیر ژئوپولتیک، که وجه بارز جنگ جهانی دوم و دوره پس از جنگ بودند ، در نظریه پردازی های این زمان بازتاب یافند. نازیسم و استالینیسم ، همچنین مک کارتیسم، آشوب های نژاد پرستانه و دارزدن های بدون محاکمه درایالات متحده، بسیاری از تحلیل گران را درباره بسیج افراد برای تعقیب هدف هایی عمیقا نگران کرده بود که آنها را ضددموکراتیک می دانستند. این اوضاع و احول به برداشتی منفی از رفتار جنبشی به طور کلی و نگرشی به کنشگران به منزله افرادی بی خرد یاری رساند.
رهیافت رفتارجمعی بازنمود تلاشی نخستین برای تبیین خاستگاه های کنش جمعی همچون ازدحام ها، ترس ووحشت و جنبش های توده ای است. رفتار جمعی را ازرفتار اجتماعی " متعارف" متمایزمی پنداشتند. یعنی این رفتاری خودجوش و سازمان نیافته بود که خارج از مجراهای نهادینه رخ می داد. از دیگرنظریه های این دوره، از رهیافت جامعه توده ای و رهیافت محرومیت نسبی می توان نام برد که تفصیل آنها مجالی دیگر می طلبد.
این نظریه های متفاوت دست آخر مشارکت در جنبش را به چشم پاسخی عاطفی و نابخردانه به برخی از فشار های اجتماعی می نگریستند.درمجموع ،نظریه کلاسیک جنبش های اجتماعی رابه دلیل تاکید آن برسرشت گذرای کنش جمعی و به دلیل پررنگ کردن این پیش فرض، مورد انتقادقرارمی دهند که مشارکت در جنبش ها رفتاری بی خردانه است . چنان که درادامه مطلب خواهیم دید نسل نوین نظریه پردازان جنبش های اجتماعی این دیدگاه را ازطریق تمرکزتوجه برکنش جمعی ای به هماوردجویی می طلبند که درجنبش های سازمان یافته باهدف های مشخص و راهبردهایی برای تاثیر بر جامعه رخ می دهند.
رهیافت بسیج منابع
نظریه بسیج منابع دردهه 1970 ودرایالات متحده به رهیافت مسلط درتحقیق درباره جنبش های اجتماعی بدل شد. بسط وگسترش این نظریه تاحدی بازتاب جابه جایی گسترده تری درعلوم اجتماعی از تمرکز برتبیین هایی درسطح فردی به تمرکز بر ساختارهای اجتماعی بود. افزون بر این ، رخدادهای سیاسی همچون برآمدن جنبش های حقوق مدنی ، صلح و ضداستعماری درسراسرجهان به دیدگاهی درباره مشارکت درجنبش ها انجامیدکه آن را شکل مشروع وخردمندانه نمودی سیاسی می دانست که هدف اصلاح یا دگرگونی نهادها را دارد.
نظریه پردازان بسیج منابع، درتلاشی برای غلبه بر مولفه های دستوری رهیافت رفتارجمعی ، از این پیش فرض حرکت کردند که جنبش های اجتماعی را به مثابه گسترش رفتارسیاسی نهادینه می باید تلقی کرد. رهبران سازمان یافته این جنبش ها برای بسیج منابع گوناگون دیدنی و نادیدنی از جمله شرکت کنندگان ، بودجه ،توجه رسانه ای ، پشتیبانی افکار عمومی وبرگزیدگان جامعه می کوشند. این تمرکزبرخردمندانه بودن رفتار جنبشی ، اصلاحی مهم دراین پیش فرض نظریه کلاسیک بود که فشار یا ظلم و جور به کنش جمعی می انجامد.
روایت دیگر از رهیافت بسیج منابع ، الگوی فرایند سیاسی است که به فراسوی تمرکزی محدود برزندگی درونی سازمان های جنبشی می رود و این امر را بررسی می کند که محیط های سیاسی چگونه کنش جمعی را تعیین می کنند.
بسیج منابع به ما یادآوری می کند که جنبش اجتماعی در سازمان هایی سامان می گیردکه می بایستی برنامه وراهبردداشته باشند و اینکه محیط های اجتماعی وسیاسی خاستگاه ها و موفقیت جنبش را تعیین می کنند. با این همه ، این رهیافت را به دلیل تاکید بیش از حد برنقش سازمان ها وسیاست بازی ها مورد انتقاد قرارداده انددرعین اینکه مولفه های فرهنگی و ایدئولوژیک جنبش های اجتماعی را نادیده می گیرد. افزون براین ، نظریه پردازان بسیج منابع با این فرض که ظلم و جوردرجامعه ها همواره و همه جا هست، توجه کافی را به نقش سازمان ها و رهبران در شکل گیری باورهای جمعی و تبدیل آنهابه عمل جمعی مبذول نمی کردند.
رهیافت نوین جنبش های اجتماعی
درطول دهه 1970، تعدادی از نظریه پردازان نظریه انتقادی در اروپای غربی ، توجه خودرابر "جنبش های اجتماعی نوین" ، همچون جنبش های فمینیستی ، صلح، زیست محیطی، همجنس گرایی و دانشجویی ، متمرکزکردندکه ازسال های پایانی دهه 60 پدیدارشده بودند. این تحلیل گران از سنت نظری بسیار متفاوتی نسبت به نظریه پردازان امریکایی جنش های اجتماعی ، برخاسته بودند. در حالی که نظریه پردازان بسیج منابع به پیچ و مهره های بسیج علاقممند بودند، نظریه پردازان جنبش های اجتماعی نوین به بررسی جنبش ها براساس نظریه های گسترده تردگرگونی اجتماعی می پرداختند. آنها عقیده داشتند که بر آمدن جنبش های نوین ، شاخص نارضایتی مردم از نهادهای اجتماعی و سیاسی جامعه هایی با نظام سرمایه داری پیشرفته است. برخلاف جنبش های کارگری، که سازماندهی طبقاتی داشتند ودرپی دگرگونی های موثرازطریق نهادهای دولتی و حزب های سیاسی بودند، جنبش های نوین ارزش ها ، ساختارهای سازمانی و تاکتیک های متفاوتی را درتلاش خود برای پیدایش دگرگونی فرهنگی وسیاسی پذیرفتند.
برخی از صاحب نظران معتقدند که تبدیل جامعه صنعتی به جامعه پسا- صنعتی دربرآمدن این جنبش های نوین نقشی کانونی داشت. "اینگلهارت" و همکاران او مثلا، چنین استدلال می کردند که گسترش اقتصادی و بازتوزیع سیاست های دولت رفاه ، سطحی مطمئن از رونق و شکوفایی را به همراه آورد که توانایی برآوردن نیازهای بنیادی انسانی را برای بیشتر شهروندان داشت. در نتیجه تقاضا برای بهره های اقتصادی تاکید کمتری یافت ودردرازمدت احتمالاجای خودرابه پافشاری برانواع دیگر هدف ها داد. افرادی همچون هابرماس برآمدن جنبش های نوین اجتماعی را به منزله واکنشی علیه فرایندهای مدرنیزاسیون نیز تشریح می کنند. فشارپیوسته برای گسترش اقتصادی ودخالت مزاحم دولت در حیات اقتصادی ، اجتماعی و خانواده به " استعمارکل حوزه های زندگی" انجامید یعنی حوزه های بیشتری از زندگی، فرمانبردار نظارت و تنظیم دولت و بازار شد. "اوفه" [
1] معتقد است که شرکت کنندگان درجنبش های نوین اجتماعی می پذیرندکه دخالت بیشتردولت مشکلات جامعه های مدرن را تسکین نمی دهدزیرادولت "ساختاری ناتوان" برای مهارنیروی عظیم منابعی را دارد که خود پدیدآ ورده است.
اوفه می گوید درعین حال که درباره جنبش های نوین چنین می پندارندکه درچارچوب"پارادایمی نوین" از آرای سیاسی عمل می کنندکه مخلوطی ازارزش های پسامادی گرایانه و مضمون های رهایی بخش است، وجه بارز آنها رادیکالیسمی خود محدودکننده نیز است،یعنی جنبش های نوین فاقد سخنوری انقلابی معمول جنبش های چپ گرای قدیمی است . شرکت کنندگان دراین جنبش های نوین بیشتر خواهان دگرگونی و اصلاح نهادهای موجودند به نحوی که دموکراتیک تر عمل کنند.
نظریه جنبش های نوین به فهم و درک ما از جنبش ها می افزاید. اما، این رهیافت را به دلیل اغراق در تلاش برای اثبات این امر موردانتقادقرارمی دهندکه دگرگونی فرهنگی می تواند جداازمسائل متعارف ترسیاسی همچون برابری حقوقی و توزیع منابع رخ دهد. مسائل "فرهنگی" همچون هویت و استقلال، معانی ضمنی روشن سیاسی نیزدارند وحتی جنبش های فرهنگی اغلب اوقات درراه نهادینه کردن هدف های خود می بایستی با نظام سیاسی درگیرشوند. دست آخر، استدلال های دیگری که جنبش های نوین را چنین مفهوم سازی می کنندکه اینان فرآورده جامعه های سرمایه داری پیشرفته اند ، ازتوانایی ما دردرک پیوندهای بین جنبش ها درطول زمان می کاهند.
روندهای جاری در نظریه جنبش اجتماعی
جوشش پژوهش هایی درباره جنبش های اجتماعی دردهه های اخیر، میزان زیادی از تحلیل های انتقادی را درباره این امربه وجود آورده که جنبش های معاصرراچگونه مفهوم سازی ومطالعه کنیم. نظریه پردازی حال حاضردراین حوزه را می توان تلاشی درتلفیق بعضی از مضون های اصلی رهیافت های گوناگون بدانیم. "گارنر" [
2] و "تنوتو" [3] می گویند: "رهیافت های خردوکلان، تحقیقات روان شناختی اجتماعی وسازمانی ، و تحلیل گفتمان ونظریه های ساختاری همگی دراین تلفیق درحال پیدایش جای خود را دارند."
جنبش های اجتماعی رابراساس نظریه پردازی های حال حاضر می توان به مثابه محملی برای دگرگونی شخصی ، فرهنگی وسیاسی نگریست ونظریه ها لازم است تااین پویایی را درهمه سطوح آن توضیح دهند. نظریه پردازی های جاری بازنمودتلفیقی درحال تکوین از رهیافت های نخستین است و توجه خودرابه دگرگونی های یادشده معطوف میکنند و جنبش اجتماعی را همچنان که گفته شد، محمل آنها می دانند
.

Monday, October 20, 2008

خانم نماینده در مجلس مجله طرح مد لباس می خواند؟

اینها قرار است برای ما قانون وضع کنند؟

از مانیتور مشخص است که مجلس در حال استراحت نیست


گاف بزرگ روزنامه دولتی ایران



ياری : روزنامه دولتی ایران روز گذشته در صفحه اجتماعی خود در گزارشی به موضوع مخدر های جدید پرداخت.به گزارش پایگاه خبری یاری، صرف نظر از موضوع مناسبی که برای این گزارش انتخاب شده است، عکس انتخاب شده مربوط به یکی از لوازم پیشگیری از بارداری است و ارتباطی با موضوع گزارش ندارد!

کودکان کار در ایران

« ديگر سيلی هم صورت شان را سرخ نمی کند»


ديگر سيلی هم صورت شان را سرخ نمی کند»
رویا کریمی
آنها نه نام دارند و نه نان، آبرو داری می کنند و با سيلی صورت سرخ نگه می دارند. روزگاری در هر محله، چند تايی پيدا می شدند که آبرودار بودند و هيچ گاه دست پيش کسی دراز نمی کردند؛ فقير بودند، و اين نام چنان آبرو و عزتی در ميان مردم داشت که دراويش نيز خود را فقير می ناميدند. نان شان جو بود، که آن زمان ارزان ترين بود و قوت شان، اشکنه، که گاهی تنها آب بود و کمی روغن و فلفل، و گاهی هم کمی کشک، به آن رنگ می داد.
بیشتر بخوانید:

آنها اما، ۳۰ سال پس از انقلاب اسلامی، نام شان را تغيير داده اند. آنها که ديگر اکثر محله های شهرها را پر کرده اند، اقليت محسوب نمی شوند.
اکثريتی هستند که ديگر هيچ سيلی صورت شان را سرخ نمی کند. خونی در رگ های شان نمانده است که به زير پوست صورت آنان بدود.
جمشيد اسدی، اقتصاددان ساکن پاريس، در تعريف فقر به « راديو فردا» گفت:« به لحاظ اقتصادی، فقر يعنی اين که درآمدهای يک فرد، پاسخگوی هزينه های آن فرد نيست. به طور متوسط، بايد در روز ۲۰۰۰ تا ۲۵۰۰ کالری به بدن هر فرد برسد و در صورتی که نتواند هزينه اين ميزان کالری را تامين کند، فقير محسوب می شود.»
به نوشته رسانه ها در ايران، عبدالرضا مصری، وزير رفاه و تامين اجتماعی ايران، گزارش بانک مرکزی مبنی بر وجود ۱۴ ميليون ايرانی زير خط فقر را آماری بر اساس « برداشت های مقطعی و محدود آدم ها» دانسته و گفته است: مسئوليت نداريم عزت ها را بشکنيم و حق نداريم مهر فقر را بر پيشانی کسی بزنيم.
به گفته آقای مصری، کسی که درآمدش با هزينه زندگی اش يکی نيست، فقير نيست، بلکه فردی « باقناعت» است.
حال، گستره اين افراد با قناعت، روز به روز گسترده تر می شود. تا جايی که يکی از اعضای کميسيون اجتماعی مجلس شورای اسلامی گفته است: «اگر افراد در جامعه درآمدی کمتر از ۵۰۰ هزار تومان داشته باشند، زير خط فقر هستند. يعنی در حال حاضر، نيمی از کارمندان دولت نيز زير خط فقر هستند.»
اما تنها اين کارمندان نيستند که کمتر از ۵۰۰ هزار تومان در آمد دارند، فرشاد، پزشک عمومی ساکن يکی از شهر های بزرگ شمالی ايران، نيز با اشاره به در آمد ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار تومانی خود به «راديو فردا» گفت:« با حدود ۱۰۰ ساعت کار در هفته، در آمد متوسط من ماهی ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار تومان است.»
برای گرداندن زندگی سه نفره اين خانواده ، فرشاد و همسرش هر دو کار می کنند.
با اين حال، تنها در يک شب جشن تولد تنها پسرش، يک پنجم حقوق ماهانه اش هزينه می شود؛ آن هم برای تنها ۱۰ ميهمان.
فرشاد گفت:« تعداد مدعوين کاملا محدود بودند و از مهمان ها هم با غذای سبکی پذيرايی کرديم. با اين حال، حدود ۶۰ هزار تومان هزينه شب تولد پسرم شد.»
«متاسفانه روز به روز تعداد فقيران کشوری که بر بزرگترين ميادين نفت و گاز نشسته است، بيشتر می شود. به ويژه از زمانی که آقای احمدی نژاد بر مسند رياست جمهوری نشسته است.»
جمشید اسدی، اقتصاددان در پاریس
اما در جنوب ايران نيز اوضاع چندان بهتر نيست، حتی اگر مجرد باشی و سرباز، هزينه ها بيشتر از درآمد است.
محمد، سرباز در جزيره کيش، به راديو فردا گفت:« من ماهی ۳۰ هزار تومان حقوق می گيرم که هيچی محسوب نمی شود.»
براساس آخرين گزارش بانک مرکزی، خط فقر برآورد شده در سال ۸۳ بر پايه ۵۰ درصد ميانگين هزينه ماهانه، برای هر فرد شهری، ۷۲ هزار و ۶۵۰ تومان بوده است. اما همين رقم برای هر فرد در سال ۸۵ که اولين سال کامل رياست جمهوری احمدی نژاد است، به ۹۶ هزار و ۹۵۷ تومان رسيده است.
نتايج خط فقر در سال ۸۴ نيز ۱۳ درصد و در سال ۸۵ معادل ۱۸ درصد نسبت به سال قبل به طرف بالا جابه جا شده است.
اين در حالی است که قيمت مواد غذايی در ايران روز به روز افزايش می يابد. از جمله، بر اساس گزارش رسانه ها، قيمت يک کيلو گوشت گوساله، ۹۰۰۰ تومان و قيمت يک کيلو مرغ ۱۶۵۰ تومان است.
با اين حال، مواد غذايی تنها يکی از اقلام هزينه بر زندگی انسانی است. تامين لباس، هزينه مسکن، تحصيل و درمان، از عادی ترين هزينه های روزمره انسانی محسوب می شوند.
جمشيد اسدی در مورد دلايل بروز فقر در جوامع گفت: «متاسفانه روز به روز تعداد فقيران کشوری که بر بزرگترين ميادين نفت و گاز نشسته است، بيشتر می شود. به ويژه از زمانی که آقای احمدی نژاد بر مسند رياست جمهوری نشسته است. او ساده ترين آموزه های اقتصاد را نيز به کار نمی گيرد. شعار ايشان زمانی که به رياست جمهوری رسيد، اين بود که ثروت ايران را ميان مردم تقسيم خواهد کرد. اين کار نشدنی است و سبب فقير تر شدن مردم می شود.»
اما به نوشته رسانه ها در ايران، وزير رفاه جمهوری اسلامی همچنان معتقد است و می گويد که « نميدانم چرا از ميان هزاران مساله، خبرنگاران مي روند سر مشکلی (خط فقر)که از ۷۰ ميليون نفر جمعيت کشور شايد مشکل ۱۰ نفر هم نباشد

Sunday, October 19, 2008

ضرب ‌و شتم دانشجوی دختر در رودهن


ضرب ‌و شتم دانشجوی دختر در رودهن
روزنامه کارگزاران: صبح روز پنج‌شنبه عابران كوچه دانشگاه رودهن شاهد درگیری ماموران انتظامات و یك دختر دانشجو بودند. این اتفاق ساعت 11:45 هنگامی رخ داد كه یكی از كارمندان زن دانشگاه رودهن از یكی از دختران دانشگاه درخواست كرد تا كیفش را مورد بازرسی قرار بدهد، دختر دانشجو علت درخواست (جست‌وجوی بدنی) را جویا می‌شود اما كارمند زن‌- كه گویا از ماموران انتظامات دانشگاه هم نبوده است- با لحن بدی از ارائه توضیح خودداری می‌كند. دختر دانشجو نسبت به این رفتار و اینكه چرا كسی كه از ماموران حراست نیست، بدون ارائه دلیل قصد بازرسی بدنی از وی را دارد، اعتراض می‌كند. در نهایت دانشجوی دختر از دانشگاه خارج می‌شود، اما كارمند دانشگاه او را رها نمی‌كند و همچنان ـ در حالی كه دختر دانشجو از محیط دانشگاه خارج شده بود‌- او را تعقیب می‌كند. دختر دانشجو كه متوجه تعقیب زن می‌شود وحشت‌زده شده و پا به فرار می‌گذارد، اما زن خود را به دختر دانشجو می‌رساند و با ضرب و شتم وی قصد بازگرداندن او را به دانشگاه داشت كه موفق نشد. پس از كارمند زن دانشگاه، چندنفر از «ماموران مرد انتظامات» این دانشگاه نیز خود را به دختر دانشجو می‌رسانند و ضمن توهین و ضرب شتم وی و همراه با تماس‌های فیزیكی مكرر با دختر دانشجو او را به داخل اتاقك انتظامات دانشگاه می‌كشانند و حدود یك‌ربع ساعت او را مورد سوال قرار دادند. در تمام این مدت دانشجویان رودهن و عابران شاهد این برخورد بودند و برخی از عابران، همینطور دانشجویان با دوربین موبایل از این حادثه فیلمبرداری كردند. خبرنگار روزنامه كارگزاران كه در محل حادثه حضور داشت، نسبت به ماجرا كنجكاو شده و علت این برخورد را از دانشجویان حاضر در محل سوال كرد و در پاسخ دانشجویان ادعا كردند كه این اولین‌بار نیست كه چنین برخوردهایی با دانشجویان این واحد دانشگاه آزاد اتفاق می‌افتد. آنها همچنین از نظارت ماموران مرد بر نوع پوشش دانشجویان دختر نیز خبر می‌دهند.به همین دلیل علت چنین رفتاری را از دكتر حیدری رئیس دانشگاه جویا می‌شویم، وی ضمن ابراز تاسف از چنین برخوردی، حاضر به ارائه توضیح كامل در این زمینه نمی‌شود و ارائه توضیحات را به مسوول حراست دانشگاه محول می‌كند. اما در كمال تعجب وی نیز خود را در این زمینه پاسخگو نمی‌داند و از انجام مصاحبه و ارائه توضیح امتناع می‌كند.در گفت‌وگوهایی كه خبرنگار ما با دانشجویان این دانشگاه انجام داد، مشخص شد كه دانشجویان این دانشگاه به دلیل فقدان تشكل‌های صنفی دانشجویی منسجم، اصولا در برابر برخوردهای ماموران انتظامات و حراست دانشگاه بسیار آسیب‌پذیر شده‌اند و به دلیل عدم ارتباط رسانه‌های جمعی با این دانشگاه، بر بسیاری از برخورد‌های اینچنینی سرپوش گذاشته می‌شود و این امر موجب عدم ‌پاسخگویی ماموران انتظامات در قبال دانشجویان شده است

بيش از ‌٥/١ ميليون كودک كار در ایران


بيش از ‌٥/١ ميليون كودک كار در ایران
ایسنا: يك عضو هيات رييسه كميسيون اجتماعي مجلس شوراي اسلامي در ارزيابي نسبت به وضعيت نابساماني‌ اوضاع بيش از 5/1 ميليون كودك كار گفت: نظارت وزارت كار بر كارگاه‌ها ضعيف است.هادي مقدسي به كارگيري كودكان در كارگاه‌ها و كانون‌هاي اقتصادي را درست مشابه بكارگيري نيروهاي غيرقانوني خارجي دانست و گفت: در خصوص تامين حقوق كودك هيچ گونه كسري از لحاظ حقوقي و قانوني نداريم، اما كارگاه‌ها و موسساتي كه در واقع به لحاظ منافع بيشتر و به خاطر سوء استفاده از پتانسيل وجودي كودكان به شكل غيرقانوني آنها را به‌كار مي‌گيرند، متخلف هستند، و در اين زمينه فقط در بحث نظارت مقداري مشكل داريم.نماينده بروجرد افزود: كميسيون اجتماعي مي‌تواند از وزارت كار و امور اجتماعي تقاضا كند كه كارگاه‌هايي را كه كودكان را به كار مي‌گيرند، بيشتر تحت فشار قرار دهد، تا اگر قرار است از كودكان استفاده‌ي كاري شود، تحت تدابير و قوانين جمهوري اسلامي باشد و كارفرمايان و صاحبان كار حق كودكان را ضايع نكنند.عضو هيات رييسه كميسيون اجتماعي با تاكيد بر توجه بيشتر بر نظارت وزارت كار بر كارگاه‌ها و موسسات توليدي گفت: بايد از سوء استفاده از كودكان كار جلوگيري به عمل آيد.مقدسي اظهارداشت: در حال حاضر از نظر قوانين كار هيچ مشكلي نداريم و به اندازه كافي قوانين مترقي و مدون داريم كه بتواند از تضييع حقوق كارگر در هر شرايط و سني جلوگيري كند، منتهي نظارت وزارت كار ضعيف است و به اندازه كافي بر كارگاه‌ها نظارت ندارد و مي‌بايست ابتكار عمل خاصي در اين زمينه به كار گرفته شود و با كارگاه‌ها و موسساتي كه از اين نيروهاي كوچك و اين شرايط سني كار سوء استفاده مي‌كنند مقابله شود، از اين رو مي‌توان نتيجه گرفت شرايط فعلي وزارت كار براي احقاق حق كودكان كار مطلوب و مناسب نيست و انتظار داريم تحت شرايط قانون كاري كه امروز از آن برخوردار هستيم و حقوق تمامي اقشار كارگري را احصاء و احياء مي‌كند، حقوق كودكان كار نيز به همين شكل احياء شو
د

رژیمی که قوانین اش برپایه قانون همورابی است چګونه میتواند عضو سازمان ملل باشد؟ زری اصفهانی


رژیمی که قوانین اش برپایه قانون همورابی است چګونه میتواند عضو سازمان ملل باشد؟ زری اصفهانی

اګر خبر فوق را بخوانید می بینید که دستګاه قضایی ایران از آنچه که چند روز پیش درمورد تخفیف اعدام کودکان به حبس ابد ګفته بود برګشته است و میګوید که کسانی که برطبق قانون قصاص محکوم به مرګ میشوند شامل این تخفیف نیستند
مګر قبلا اکثریت نوجوانان چګونه اعدام میشدند ؟ مګر بهنام زارع که درزندان عادل آباد شیراز اعدام شد با دستاویز به همین قانون قصاص نبود؟قانون و قوه قضا ییه ای که اجرای عدالت ر ا بدست مردم عامه بیسواد و انتقامجو بدهد بدرد سطل زباله میخورد
درهمه کشورها ی متمدن قانون - قوه قضاییه - دادګاه و قاضی و وکیل کارشان دردرجه اول حفط و حراست جان آدمیان است از حمله وهجوم و انتقام ګیریهای کور و بی منطق و اجرای عدالت توسط انسانهای تحصیلکرده و متخصص برطبق پیشرفته ترین قوانین جزا . درایران اما سیستم عریض وطویل دادګاه ها و قاضی های شرع کارشان چیست؟ کجا تلاششان حفظ جان آدمیان است؟ وقتی قانون قصاص اجرای عدالت ر ا درمورد یک متهم کم سن وسال که دریک دعوای کودکانه باعث مرګ کودک دیګری شده است به عهده میګیرد یعنی عملا آن کودک هدف انتقام ګیری والدین کودک دیګر قرار میګیرد وهیچ ارګانی نیست که از متهم خردسال دفاع کند بطورعام خانواده مقتول خواستار انتقام ومرګ قاتل هستند ویا خواهان پولی باد آورده اند تا از ګناه قاتل بګذرند و دراین میان مسلما آن ها که پول بیشتری دارند میتوانند متهم را ازمرګ نجات دهند و خانواده ای که فقیر است قدرت هیچ کاری را برای نجات جان کودکی که نا خواسته دیګری را به قتل رسانده است ندارد .سیستم حکومتی که بزرګترین و حیاتی ترین ارګانش یعنی قوه قضاییه اش طبق قانون همورابی یعنی قوانین چند هزارسال پیش کارمیکند چګونه میخواهد دراین جهان متمدن ودرقرن بیست ویکم زندګی و حیات داشته باشد؟ این سوالی است که جامعه ایرانیان که اینهمه دم از تمدن و تاریخ و پیشینه ای چند هزارساله میزنند باید از سازمان ملل متحد بپرسند. بپرسندچګونه چنین کشوری میتواند عضوی از جامعه ملل باشد وقتی حتی برای مینیمم های زندګی شهروندانش دست از قوانین چند هزارسال پیش برنداشته است ؟ودرزمانی که اکثر کشورها درحال لغو حکم اعدام هستند حتی درحدتخفیف محکومیت اعدام برای کودکان نیز ګامی برنمیدارد و تازه بعد ازاینکه با هو و جنجال اعلام میکند که اعدام کودکان زیر سن قانونی به حبس ابد تبدیل شده است برمیګردد و میګوید البته نه آنهایی که با حکم قصاص محکوم به اعدام شده اند
ودرخاتمه آیا بهتر نبود آقای اکبر ګنجی وقتی نامه به سازمان ملل مینویسد و ازامضای شماری از نویسندګان و شعرا و دانشمندان جهانی وبرندګان جایزه های نوبل کمک میګیرد به جای اینکه درخواست کمتر شدن فشارهای جامعه جهانی بررژیم فاشیست آخوندی را بکند از سازمان ملل سوال میکرد آخر با چه موازین و استانداردهایی چنین رژیم عقب مانده ای که در چند هزارسال پیش زندګی میکند و قانون وضع میکند و درقرن بیست و یکم برمبنای قوانین همورابی قضاوت میکند و حکم صادر میکند که چشم دربرابر چشم میتواند عضویتش را درسازمان ملل حفظ کند و آیا رژیم ایران بارژیم آپارتاید آفریقای جنوبی از لحاظ رفتار با شهروندانش چه فرقی میکند؟
و آیا براستی زمان آن نرسیده که خواست اصلی همه ایرانیان که خودرا اپوزیسیون این رژیم عقب مانده میدانند این باشد:؟
بیرون کردن حکومت جمهوری اسلامی از سازمان ملل و انزوای هرچه بیشتر آن

شاهان رویین تن جهان بی احساس


شاهان رویین تن جهان بی احساس


منصوره شجاعی-27 مهر 1387
مدرسه فمینیستی: مروری برکتاب " دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد" /آنا گاوالدا.ترجمه الهام دارچینیان.تهران : نشر قطره. 1386
اقبال زنان داستان نویس موج دوم و موج سوم ادبیات فمینیستی به داستان کوتاه، به نوعی پیوندی محکم بین این فرم مدرن و امروزی با ادبیات زنانه جهان به بار آورده است. این پیوند وتعلق، به طرز چشمگیری مهارت های داستان نویسی زنا ن را در این قالب از داستان به رخ می کشد. گویی پراگماتیسم زنانه درحیطه عمل اجتماعی ،در زبان ادبی آنان نیز اثر کرده وموجب شده که جان کلام را در کوتاهترین شکل به خواننده عرضه کنند و خواننده را راضی از این تلنگر کوتاه در پی کنکاشی ژرف تر چونان مسافری جست و جوگردر جاده بی انتهای ادبیات روانه سازند.
در ایران نیز اکثر زنان داستان نویس که اکنون با رمان های خویش گوی سبقت از مردان نویسنده ربوده اند، ورود خویش به این عرصه را با داستان کوتاه آغاز کرده اند .
درفرانسه این گونه از داستان نویسی بیش ازدیگر کشورهای جهان مورد توجه زنان داستان نویس، به ویژه از دهه 80 به بعد قرار گرفته و کسانی چون "نوئل شاتله" ، "یاسمینا رضا" ، "ماری داریوسک"،...و" آنا گاوالدا" نویسنده مجموعه حاضررا به جهان داستان کوتاه معرفی کرده است .
آنا گاوالدا در برخی از مصاحبه هایش با شیطنت به خبرنگاران می گوید که در اصل داستان های کوتاه را دوست ندارد ، زیرا آنها بخش محدودی اززندگی را نقل می کنند ونیاز خواننده را برای دانستن کامل برآورده نمی سازند، ولی از آنجا که او دوفرزند دارد برایش راحت تراست شب ها یک داستان کوتاه بنویسد تا یک رمان بلند!!
گاوالدا در سال 1970 در حومه پاریس به دنیا آمد .شغل پدر ومادرش نقاشی روی ابریشم بود و وی با سه خواهر وبرادرش درفضایی بی دغدغه و محیطی هنری روزگار می گذراندند.
پس از جدایی پدر و مادر از هم، در سن سیزده سالگی نزد یکی از خاله هایش رفت و به عضویت انجمنی کاتولیک در آمد. پیش از ورود به دانشگاه سوربن به کارهایی مانند پیشخدمتی ، فروشندگی ، بازاریابی آزانس املاک ، صندوقداری و گل آرایی پرداخت. " ....زندگی ر ا آموختم . دسته گل های کوچک برای همسران و دسته گل های بزرگ برای معشوقه ها..." (ص. 10) و بدین گونه وجوه متفاوت زندگی را از نزدیک لمس کرد و شناخت . آنابه مدد ذخیره مشاهدات و تجارب متنوع درذهن سوادازده و علاقمندخویش در 29 سالگی پس از چند تجربه جسته و گریخته به ناگاه با مجموعه داستان " دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد" به موفقیت بزرگی دست یافت. این اثر در خارج از فرانسه به 19 زبان ترجمه شده . و جایزه بزرگ آرتی ال – لیر 2000 را به خود اختصاص داد.
این مجموعه شامل 12 داستان کوتاه است که "الهام دارچینیان" از عهده ترجمه فارسی آن به خوبی برآمده و "نشر قطره" نیز کتاب را در کیفیتی مناسب به بازار نشرعرضه کرده است.
در این مجموعه ، سخن عشق سخن مسلط است وبا نگاه به کارهای دیگر او می توان به این نتیجه رسید که عشق در اکثرکارهای آنا گاوالدا موضوع اصلی است. عشقی که می تواند خوشبختی آفرین و اسرار آمیز باشد و نیز دردآور و مشقت بار. " به آدم هایی که زندگی احساسی برایشان دردرجه دوم اهمیت قرار دارد ، به گونه ای رشک می برم ، آنان شاهان این دنیایند، شاهانی رویین تن."(ص.12)
اما،گاوالدا این جهان و پادشاهان بی احساس و بی عشق آنرا به خود وا می گذارد و درپی عشق ، انسانیت ، سرخوردگی ،شادی، رنج و شیطنت مردمانی که در طول زندگی پر تنوع خویش شناخته ، روان شده و حکایت هایشان را از نگاه یک زن مدرن و امروزی بازگو میکند. زنی که از تبار داستان نویسان موج سوم ادبیات زنانه فرانسه است و با تکیه بر بن مایه های اجتماعی پیش کسوتان خویش اینک از فرد میگوید،از مسائل درونی و همواره ازعشق می گوید و طلب معصومانه خویش را از جهان به زبان قهرمانان خویش فریاد می زند "من عشق می خواهم ".(ص.51)
داستان " درحال وهوای سن ژرمن" از آدم هایی میگوید که برای پرکردن تنهایی خویش به تصمیات آنی و بی اندیشه و حتی" بی عاقبت" دست میزنند و بعد با آنچه که خود درونی اشان است و آنچه که به استقبالش شتافته اند،دچار تناقض میشوند. این تناقض و چالش درونی در قهرمان زن این داستان به نوعی بازگو کننده تقابل ارزش های باسمه ای و نگاه مردانه نسبت به هرگونه حرکت ساده و بی اندیشه یک زن تنها ست . هرچند که مرد مقابل ظاهرا جنتلمن و مودب بنماید.
"سقط جنین" را میتوان یکی از زنانه ترین داستان های این مجموعه دانست. تصاویری واقعی اززنی که آغاز یک حاملگی خودخواسته را تجربه میکند . " زنها ....همین که می فهمند حامله اند ، بی درنگ دریچه ها را به تمامی می گشایند ، دریچه های عشق ، عشق، عشق. و دیگر آن ها را نمی بندند"(ص.29)
آنا گاوالدا از عاشقی "زن مادر" می گوید وازدرونی ترین و شخصی ترین راز زنان و لذت سر کردن با این راز دورازچشم و گوش دیگرانی که می آیند و می روند و مادر و جنین همدستش که گاه پنهانی به همه آنهایی که از راز آنها بی خبرند سرخوشانه میخندند. "زنی حامله را می بینید: فکر میکنیداز خیابان عبورمیکند، یاکارمیکندیاحتی باشما صحبت میکند، نه، اشتباه می کنید.اوفقط به کودکش فکر میکند.طی این نه ماه نمی تواند یک دقیقه هم به کودکش فکر نکند"(ص.32).
طول زمانی داستان ازهنگام پی بردن به حاملگی تا لحظه مرگ جنین در شکم قهرمان داستان است.چیزی حدودشش ماه .بیان شعف ارتباطی تنگاتنگ وعاشقانه باموجودی زنده تا کشیدن بار سنگین و غمبار مرداری که زمانی عزیزترین ذره جان زن بوده و توصیف زندگی پیرامون وی که بی اعتنا بدان شعف و بدین یاس همچنان جریان دارد، از شگفتی های ادبیات زنانه در این داستان است .
داستان " این مرد و زن " از ملال و روزمرگی نوعی از روابط زناشویی می گوید که دیگر هیچ عشقی موجب ادامه آن نیست و تنها ضرورت و اجبار ادامه آن را موجب شده.
"اپل تاچ" از تنهایی انسان و از نیاز به عشق میگوید . و در بیان این نیاز انسانی چنان صادقانه قلم می زند که جای جای داستان جمله ای همچون ترجیع بند به یاد خواننده می آورد که : " من عشق می خواهم"وسپس با طنزی شیطنت آمیز اززبان قهرمان داستان چنین میگوید: " من شبیه شخصیت های فیلم های کمدی هستم : دختری نشسته روی نیمکت بااعلانی روی گردنش به مضمون " من عشق می خواهم."( ص. 59).
آنا گاوالدا از معدود نویسندگان زنی است که در برخی از داستان های خویش اززبان راوی مردنیز سخن میگوید . مردان گاوالدا بر خلاف بیشتر مردان درداستان های زنان ، بد مطلق و یا خوب مطلق نیستند. آنان نیز خصوصیاتی انسانی و عام ، از تردیدو عشق و شرم تا قاطعیت و نفرت و جسارت را تجربه کرده و با آن دست و پنجه نرم کرده اند. مردان آنا عاشق میشوند گاه وفادار و گاه بی وفا ؛ حسودند گاه نسبت به زنان و گاه نسبت به مردانی که از آنان محبوب تر واقع می شوند ؛ ملال آورند گاه در نقش همسر گاه معشوقه و گاه دوست ، دست و پا چلفتی و یا جذاب و ترو فرز هستند ، گاه خشن و گاه ملایم می نمایند وگاه در بیان عشق چنان به خجالت و تردید آغشته اند که زنی جسور و شوریده خودرا کادوپیچ تقدیمشان میکند : "ماری وسط اتاق ایستاده ، لباس خواب به تن دارد و کاغذ کادوها را دورخودش می پیچد.کاغذ آبی رنگ را دور بالاتنه اش ، کاغذ نقره ای روی بازوهایش... شبیه کادویی بسته بندی شده ، نوک پا بین جاسیگاری های پر و لیوان های کثیف راه می رود. ... به ناگاه بلند شدم . گفتم : نه،نه خودت را کادو نکن. ودرهمان زمان که این را به او می گفتم از خود می پرسیدم آیا " خودت را کادو نکن" یعنی خواهش میکنم خودت را اینطور نپوشان ، یا " خودت را کادو نکن" یعنی لطفا خیلی زود نرو،...(ص.90).
از میان 12 داستان این مجموعه 6 داستان آن اززبان راوی مرد است. گویا آناگاوالدا در این مورد نیز خواهان برابری است.!


بازداشت عشا مومنی از فعالان کمپین یک میلیون امضا
يکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۷ - ۱۹ اکتبر ۲۰۰۸

تغییر برای برابری -عشا مومنی عکاس، دانشجو، فعال جنبش زنان و از اعضای کمپین کالیفرنیاست. او روز چهارشنبه 24 مهر در بزرگراه مدرس توسط پلیس نامحسوس بزرگراه بازداشت شد. بازداشت عشا با شیوه غیرمتعارف و غیر قانونی صورت گرفته است. اتومبیل او را به دلیل سبقت غیرمجاز متوقف می کنند در حالی که او را بازداشت و به بند 209 زندان اوین، منتقل می کنند.پیش از انتقال او به اوبن، ماموران وارد خانه آنها می شوند. آنها هم حکم جلب و هم حکم بازرسی منزل آنها را داشتند و ضمن بازرسی خانه، کامپیوتر و فیلم های ضبط شده برای پروژه دانشجویی او را با خود به زندان اوین منتقل می کنند.در حالی که دوستان و همراهان عشا بر اطلاع رسانی در مورد بازداشت وی تاکید داشتند اما به خواست خانواده او چند روزی در مورد انتشار خبر اقدامی نکردند. ماموران به خانواده عشا قول مساعد و آزادی عشا را در صورت عدم انتشار خبر داده بودند.اما امروز یکشنبه 28 مهر با گذشت 5 روز از بازداشت عشا، پدرو مادر وی برای پی گیری وضعیت دخترشان به دادگاه انقلاب مراجعه کردند. به آن ها گفته شده است که دیگر به دادگاه مراجعه نکنند و دادگاه تا پایان بازپرسی پاسخی به سئوالات خانواده نمی دهد. در مراجعه خانواده عشا به دادگاه انقلاب به گفته پدراو در برگه رایانه ای که آنها از دادگاه دریافت کرده بودند تاریخ بازداشت عشا 27 مهر قید شده بود در حالی که او را روز 24 مهر بازداشت کرده بودند.عشا مومنی که دانشجوی رشته کارشناسی ارشد ارتباطات و هنر در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا نورتریج است 2 ماه پیش برای دیدار با خانواده و انجام کار دانشجویی اش به ایران باز گشته بود. ر طول این مدت نیز به منظور انجام پایان نامه خود درباره جنبش زنان ایران، یک مجموعه مصاحبه و فیلمبرداری از فعالان کمپین یک میلیون امضا در تهران انجام داده بود.فعالان حقوق زنان نسبت به شیوه بازداشت، برخورد غیرمسئولانه با خانواده نگران مومنی و بازداشت بی دلیل عشا اعتراض دار
ند.

Saturday, October 11, 2008

اینجا ایرانه گربه قلب زمین

بنویس با خون مردم بی ستاره، بنویس از جونی که زندان و پیشه داره

جش تولدهایی که آنها را به مرگ نزدیکتر می کند


نوجوانان محکوم به اعدام -جش تولدهایی که آنها را به مرگ نزدیکتر می کند
امین علم الهدی
سه شنبه 16 مهر 1387

بر اساس آمار رسمی در جهان 32 نوجوان اعدام شده و از این تعداد 26 تن در ایران بوده این را محمد مصطفوی وکیل پایه یک دادگستری می گوید. او ادامه می دهد: "در سال 1372 کنوانسیون کودک در مجلس شورای اسلامی تصویب شد. که بر اساس بند 37 همین کنوانسیون قصاص ، حبس ابد و مجازات اعدام برای زیر 18 سال ممنوع و سن شروع مسئولیت کیفری را بعد از 18 سالگی است . این کنوانسیون در بند آخر استثنائی برای قوانین مغایر با شرع قائل شده،که در مواردی که کنوانسیون مغایر با شرع است لغو و به قانون شرع و قانون اساسی مراجعه شود. شورای نگهبان به عنوان مجمعی متشکل از حقوق دانان و فقها که قوانین مجلس را از لحاظ مغایرت با شرع و قانون اساسی مورد بررسی قرار می دهد در پیشنهادی به مجلس بند های مغایر با شرع را مشخص کرده است که در بند 37 مشمول این حذف ها نشده است و این نشان دهنده عدم مغایرت این بند با شرع است. "
او با اشاره به این نکته که "کنوانسیون کودک " افراد زیر 18 سال را به نوعی طفل معرفی کرده گفت : " بر اساس قانون مجازات اسلامی اطفال فاقد مسئولیت کیفری هستند البته قانون مدنی سن امور حقوقی افراد مقرارتی را مقرر کرده تعریف او بلوغ شرعی است دختر 9 سال پسر 15 سال"
در دیگر کشورها حتی در عربستان اعدام مجازات در سال گذشته انجام نگرفته است و این در حالی است که در ایران 100 نوجوان با حکم اعدام تائید شده منتظر اتمام دوره نوجوانی و ورود به جوانی هستند تا حکم اعدام در مورد آنها اجرا شود به همین خاطر با جمشیدی سخنگوی قوه قضائیه جمهوری اسلامی به صحبت نشسته ام. چند باری جمشیدی گفت ضبط را خاموش کن . او گفت: " ما اعدام زیر 18 سال نداریم. اعدام با قصاص متفاوت است. ما اعدام زیر 18 سال نداریم، مثلا حمل مواد مخدر که برای بالای 18 سال حکم اعدام دارد.برای زیر 18 سال حکم اعدام داده نمی شود .اما قصاص نفس یک حق خصوصی است و ما حق بخشیدن آن را نداریم . "
او که بین قصاص و اعدام تفاوت قائل شده به این سئوال من که آیا قصاص نفس هم نوعی سلب حیات است و آیا سلب حیات در این ماده غیر قانونی نشده است. گفت : " قصاص دستور شرع ما است و باید به آن اجرا شود ."
وقتی گفتم شورای نگهبان که نماینده فقه و شرع بر قانون هستند این قانون را تائید کرده است. گفت :" شواری نگهبان هم قوانینی در تائید این کارتصویب کرده که بین این تضاد قانونی باید به شرع رجوع شود و در شرع قصاص وجود دارد."
اگر میان قصاص و اعدام تفاوت قائل شویم هم به مواردی از اعدام می رسیم: بین اعدام شدگان نوجوان سال قبل ماکوان مولود زاده به عنوان لواط به عنف اعدام شده است و نه خاطر قتل و به عنوان قصاص ومهدی پوران هم که مدتی است، منتظر اجرای حکم تائید شده خودش است. به همین جرم محکوم به اعدام شده است .
البته مصطفائی بر اساس کنوانسیون این تفاوت را نقض می کند: " نظام قضائی ما بین اعدام و قصاص تفاوت قائل است.این در حالی است که در هر دو مورد اعدام و قصاص نفس، سلب حیات صورت گرفته است. و در کنوانسیون سلب حیات و حبس ابد ممنوع شده است. "
جمشیدی خبری هم از اقدامات قوه قضائیه برای جلوگیری از اعدام نوجوانان داد: "اما اینکه آیا می توان برای زیر 18 سال کاری کرد یا نه ما اخیرا لایحه ای به مجلس ارائه داده ایم که که در آن حکم اعدام نوجوانان و سن بلوغ قانونی را 18 سالگی قید کرده ایم."
موسی قربانی نماینده اصولگرای شواری اسلامی و عضو کمیسیون حقوقی از این لایحه احضار بی اطلاعی کرد و البته سریع بعد از این حرف تلفن را قطع کرد و به دیگر سئوال های من جواب نداد.
محمد مصطفایی در این باره چنین می گوید: " به نظر من نمایندگان مجلس نیازهای مردم را نمی شناسند لایحه حمایت از خانواده که ضرورتی برایش وجود نداشته در مدت کوتاهی در کمیسون حقوقی تصویب می شود اما این قانون که واقعا خلا آن حس می شود 5 سال باید در انتظار بماند."
مهدی وقتی از تولد هایی که تعبیرش بیشتر به عزا شبیه بود، می گوید .اشک در چشمانش حلقه می زند. او یک سال است از کانون اصلاح و تربیت آزاد شده. او را به جرم حمل مواد گرفته بودند .که چون میزان مواد های همراهش زیاد نبوده،دوره محکومیتش قبل از اعزام به زندان بزرگسالان تمام می شود .
او می گوید:" هنوز هم از شمع تولد یا هر چیزی که نوعی نشان دهنده تولد است می ترسم .نه برای خودم بلکه برای دوستانم که با 18 سالگی یا به زندان بزرگسالان برای گذران بقیه عمرشان می رفتند یا به انتظاری دوباره تا وقت اعدام."
مهدی از شب هایی می گوید که نوجوانان محکوم به اعدام از ترس نمی خوابیدند یا لحظه های تلخ یک منتظر اعدام "هیچ وقت دوست ندارم تولد بگیرم .از تولد بدم می آید از گذشتن عمر می ترسم .حس می کنم فردا قرار است که اتفاق بدی بی افتد چون سالها اینطور بوده. "
احمدی نژاد رئیس جمهور ایران در سفر اخیرش به آمریکا در مصاحبه ای مطبوعاتی ادعا کرد: "ما در ایران اعدام نوجوانان را نداریم. "
این خبر به مراتب برای کسانی که به نوعی از اخبار اعدام ها خبر داشتند، عجیب بود .که دوستان دولت این حرف را اینگونه توجیه کردند: "این جمله از منظری که ما بین اعدام و قصاص تفاوتی قائل باشیم، درست است."
مهدی از نا امیدی کسانی می گوید که محکوم به اعدام بودند :" وقتی می گفتیم فلانی بیا مثلا با هم فوتبال بازی کنیم یا فلان کار را نکن مریض می شوی می گفت: من که یک سال دیگر اعدام می شوم بهتر است الان خودم را از این انتظار لعنتی خلاص کنم."
از فشار روانی شدید بر نوجوانی می گوید که به جای شادی و استفاده از برنامه های کانون اصلاح و تربیت باید منتظر اعدام باشد.
مصطفوی نیز به این ترس و نا امیدی بین نوجوانان اشاره کرد و گفت:" این که فرد را نگه می دارند تا 18 سالش تمام شود و بعد اعدامش می کنند برخلاف قانون است .چون ما حتی وقتی می خواهیم به جنون آنی در موقع وقوع جرم اشاره کنیم به لحظه دقت می کنیم اگر این شکل بخواهیم نگاه کنیم باید کودک 7 ساله را هم که کسی را کشته نگه داریم و بعد از 18 سالگی اعدام کنیم یا کسی که وقت جرم دچار جنون آنی شده را هم بعد از رفع جنون اعدام کنیم"
او حتی دیگر قانون ها را هم ثابت کننده این قانون می داند:" فردی که از دیدگاه قانون گذار حق رای دادن ندارد، یا حتی حق داشتن یک حساب مستقل مالی یا رانندگی را ندارد. چطور است که در صورت ارتکاب جرم با او مانند یک بزرگسال برخورد می شود؟"
مصطفوی از چهار موکلی می گوید که از اعدام رهایی یافته اند. به این سوال که که آیا این مجرم های نوجوان در آینده برای جامعه مشکل اییجاد نمی کنند ،اینطور پاسخ می دهد :"اگر در زندان به اینها امید به آینده داده شود که می توانند آینده خودشان را بسازند و اگر در زندان آموزش ببینند،نه مشکلی ایجاد نخواهند کرد . در میان موکلین رهایی یافته من حتی دانشجو هم وجود دارد. کسی که منتظر اعدام بوده و امروز دانشجو است تنها فرقش با هم سالهایش تاثیر بد روانی دوران زندان است ."
در ادامه به این مسئله اشاره کرد :" در واقع محکومین به این نوع مجازات دو بار دیگر هم محکوم می شوند. یکی فشار زیاد روانی انتظار برای مرگ و دیگری زندان است. "
مهدی می گوید هنوز که هنوز است وقتی یاد دوستان اعدامی اش می افتد حالش بد می شود او آرامبخش مصرف می کند با اینکه 20 سال بیشتر ندارد. وقتی از تولد 18 سالگی یکی از بچه های اعدامی می گوید تمام بدنش شروع به لرزش می کند، حالش بد می شود و من ترجیح می دهم مکالمه را با او تمام کنم.
مصطفایی در نامه ای خطاب به هاشمی شاهرودی که به امضا بیش از1000 هزار فرد معترض به اعدام های نوجوانان رسیده ،شکایت خود را نسبت به این امر اعلام کرده. او درباره واکنش مسئولین می گوید: "تا به امروز برای رئیس مجلس نمایندگان و بسیاری دیگر از مسئولین نامه فرستاده ام اما هیچ واکنشی دریافت نکرده ام."
وقتی از جنبه بین اللملی این اعدام ها می پرسم می گوید: "بارها و بارها مجامع جهانی ایران را به خاطر این آمار وحشتناک و البته دردناک محکوم کرده اند اما هیچ واکنشی برای رفع مشکل از طرف ایران به اجرا نرسیده است."
به یاد فیلم شهر زیبا می افتم ساخته فرهادی ـمحمد یکی از بچه های کانون اصلاح است وقتی شمع تولد 18 سالگی اش را می بیند از فرط عصبانیت مشت هایش را به دیوار می زند. او باید هر روز منتظر اعدام باشد
ـ

Friday, October 10, 2008

به یاد مجید و حسین کاوسی فر، در روز جهانی مبارزه با اعدام


اعدام در ایران را متوقف کنید

اعدام در ایران را متوقف کنید

اعدام در ایران را متوقف کنید
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
در حالی روز 10 اکتبر روز جهانی علیه اعدام را گرامی میداریم که تعداد زیادی از زندانیان سیاسی در ایران محکوم به اعدام هستند و دهها کودک در زندانهای ایران kdc در انتظار مرگ بسر می برند.
گزارشها از زندانهای مختلف کشور حاکی از وجود صدها زندانی محکوم به مرگ در هر زندان است. بعنوان مثال در زندان گوهردشت کرج چند صد نفر محکوم به اعدام هستند. در زندان اصفهان نزدیک به 100 نفر در انتظار مرگ بسر می برند و از سایر زندانها آمارهایی کم و بیش مشابهی می رسد.
اعدامهای گروهی در میادین شهرها و در مقابل چشمان بهت زدۀ کودکان، زنان و مردان سالخورده به اجرا گذاشته می شود. پخش صحنه های اعدام گروهی از تلویزیون و یا چاپ تصاویر آنها در روزنامه های دولتی به امری معمولی مبدل شده است. اعلام رسمی آمار اعدامهای گروهی چند روز قبل از اجرای حکم توسط سعید مرتضوی و موارد متعدد دیگر




در حال حاضر زندانیان سیاسی مانند فرزاد کمانگر، انور حسین پناهی، فرهاد وکیلی، علی حیدریان، علیرضا کرمی خیرآبادی و زندانیان دیگر محکوم به اعدام هستند.
نوجوانانی که حین ارتکاب جرم کمتر از 18 سال سن داشتند مانند علی مهین ترابی، بهنود شجاعی و ده ها نوجوان دیگر در انتظار مرگ بسر می برند.
این احکام غیر انسانی هدفی جزء ایجاد رعب و وحشت و تن ندادن به خواسته های بحق مردم چیز دیگری نمی تواند باشد.
احکام غیر انسانی مانند اعدام زندانیان سیاسی، اعدام کودکان، سنگسار و اعدامهای دست جمعی به دستور و تایید شاهرودی رئیس قوه قضائیه با توجیهات مذهبی صورت می گیرد.
علیرغم تعهدات و معاهدات بین المللی که رژیم ملزم به اجرای آنها است ولی تا بحال تمامی آنها را نقض و زیر پا گذشته است .
همزمان با روز جهانی علیه اعدام صدای اعتراض خود را در ایران و جهان برای پایان دادن به موج اعدامهای که تقریبا روزانه به اجرا گذشته میشود و ابزاری است در دست حاکمین مستبد که حکومت استبدادی خود را بر مبنای جنایتهای ضد بشری اینگونه ادامه میدهند رساترکنیم.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، اعدام زندانیان سیاسی، اعدام کودکان، اجرای حکم سنگسار و اعدامهای دست جمعی را به عنوان یک جنایت ضد بشری محکوم می کند و در روز جهانی علیه اعدام، خواستار لغو مجازات اعدام در ایران است.
19 مهر 1387 برابر با 10 اکتبر 2008

Wednesday, October 08, 2008

روز بین المللی کودک


روز بین المللی کودک
و
سرنوشت امروز و فردای بچه هایمان

امروز روز کودک است، 54 سال پس از نامگذاری این روز در سازمان ملل متحد (1954)، بنام "روز کودک"، شاید بهانه ای باشد که به سرنوشت بچه هایمان بیشتر بیاندیشیم !
دیروز با فتوای مذهبی و بدون کوچکترین فکر و اندیشیدنی تنها برای تبعیت از این گفته، "که اسلام به سرباز نیاز دارد" و چون از زبان امام خمینی بیرون آمده بود به رشد جمعیتی متجاوز از 4% درصد رسیدیم. بچه ها بدنیا آمدند، چون برای رفتن روی "مین" مورد نیاز بودند. نتیجه آن شد که در طی زمانی 8 ساله متجاوز از یک میلیون و دویست هزار نفر کشته و معلول جنگ برایمان باقی ماند و بدون اینکه کوچکترین مسئولیتی در قبالشان احساس کنیم.
آنروزها که روزهای گرم انقلاب بود و همه بدنبال تصویری از بهشت آینده، آقای خاتمی رئیس جمهور پیشین که در آن زمان مسئولیت دفتر تبلیغات جنگ را عهده دار بود "کلید بهشت" طراحی می کرد و به گردن همان بچه ها می انداخت که با مغز شوئی کامل مستقیم به بهشت سرازیر گردند و در زمینه های دیگر، فکری برای بقیه مسئولین وجود نداشت که تغذیه، مدرسه، لباس و کفش و پوشاک و تعلیم و تربیت این بچه هائی که دستور بوجود آمدنشان را صادر کرده ایم چه خواهد شد!
امروز بر اساس داده های آخرین سرشماری کل کشور در سال 1385 نزدیک به حدود بیست و سه میلیون نفر از آنان یعنی 32% درصد کل جمعیت ایران را کودکان 18 ساله و کمتر تشکیل می دهند، متاسفانه مسائل و مشکلات بچه هایمان یکی دو تا نیست :
نمی توانیم شکم آنها را سیر کنیم (چهارده میلیون زیر خط فقر هستند و بگفته مسئولین بیشترشان شب گرسنه می خوابند).
امکان تعلیم و تربیت حتی با آموزش های ارتجاعی جمهوری اسلامی نیز برایشان وجود ندارد. حدود 5/3 میلیون کودک و نوجوان خارج از چرخه تحصیل قرار دارند که و از این تعداد یک میلیون و 700 هزار نفر کودک کار هستند.(روزنامه سرمایه مهرماه 1387)
بر اساس آمار سرشماری سال 1385 کل کشور، 260339 کودک کمتر از 14 سال در ایران مشغول بکار هائی هستند که بیشترینش سنگین و طاقت فرسا نامیده شده است و این در حالی است که در قانون کار جمهوری اسلامی کار کودکان در این سنین ممنوع است و مقامات رژیم از این مسئله نیز ناآگاه نیستند که آنان را در آمار به حساب می آورند و بسیاری از آنان نان آور و سرپرست خانواده هم می باشند.
با تبعیضی بیشتر، دختران خردسالمان را بدلیل دختر بودن از بازی های دسته جمعی و ورزش های میدانی محروم می کنیم که باعث گردیده است بدلیل فقر حرکتی دچار بسیاری از ناهنجاری ها و مشکلات فیزیکی نیز بشوند.
بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی و فتوای شرعی، آنها را مجبور به ازدواج می کنیم که براساس نتایج آخرین سرشماری در میان همین دختر بچه ها و پسر بچه های کمتر از چهارده ساله تعداد 15621 نفر طلاق گرفته و بیوه و اظهار نشده اعلام شده است
.

ادامه مطلب روز بین المللی کودک

شکار امنیتی فعالان حقوق زنان



بازداشت حمیده نبوی و نگین شیخ الاسلامی- لغو حکم اولیه هانا عبدی . شکار امنیتی فعالان حقوق زنان

دادگاه تجدید نظر استان کردستان، حکم 5 سال زندان "هانا عبدی" از فعالان حقوق زنان را که در کردستان فعالیت می کرد به 18 ماه زندان تبدیل کرد. این دادگاه همچنین حکم تبعید وی به شهرستان "گرمی" در آذربایجان غربی را نیز لغو کرد.
"هانا عبدی" 21 سال دارد و دانشجوی رشته روانشناسی دانشگاه پیام نور بیجار است که در تاریخ 11/7/86 در شهر سنندج توسط نیروهای امنیتی بازداشت و سپس محاکمه شده بود.
همزمان با این خبر، اعلام شد که "حمیده نبوی چاشمی" روز گذشته در تهران بازداشت شد. وی 45 سال دارد و هنگامی بازداشت همراه با فرزند خردسال خود از خانه خارج شده بود.
نیروهای امنیتی پس از بازداشت حمیده، همراه با وی وارد خانه شده و پس از تفتیش منزل و ضبط کامپیوتر و سایر لوازم مربوطه، همراه با او به محل کارش رفتند. در محل کار که یک مغازه است فرزند وی را به شاگرد مغازه تحویل داده و و با وعده بازگشت بازداشتی تا دو روز دیگر او را با خود بردند. حمیده نبوی از فعالان حقوق زنان است.
در یک خبر دیگر، " نگین شیخ الاسلامی" از فعال حقوق بشر و مدافع حقوق زنان نیز در تهران بازداشت شده است. این بازداشت نیز توسط نیروهای امنیتی صورت گرفت و گفته می شود وی به بند 209 بازداشتگاه اوین منتقل شده است. نگین شیخ الاسلامی اهل سنندج و مسئول انجمن زنان آذرمهر کردستان و از اعضای کمپین برای آزادی روناک صفارزاده و هانا عبدی است. وی که در رشته ادبیات و روزنامه نگاری تحصیل کرده تا کنون بررسی های متعددی درباره وضعیت زنان کُرد- بویژه در مناطق دورافتاده ای در کردستان مانند "اورامانات"- انجام داده است
.

Monday, October 06, 2008

به مناسبت سالروز تولد سهراب


به مناسبت ۱۵ مهر سالروز تولد سهراب س‍پهري
روزي خواهم آمد و پيامي خواهم آورد
در رگ ها نور خواهم ريخت
و صدا در داد اي سبدهاتان پر خواب سيب آوردم سيب سرخ خورشيد
خواهم آمد گل ياسي به گدا خواهم داد
زن زيباي جذامي را گوشواري ديگر خواهم بخشيد
کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ
دوره گردي خواهم شد کوچه ها را خواهم گشت جار خواهم زد : آي شبنم شبنم شبنم
رهگذاري خواهد گفت : راستي را شب تاريکي است کهکشاني خواهم دادش
روي پل دخترکي بي پاست دب اکبر را بر گردن او خواهم آويخت
هر چه دشنام از لب خواهم برچيد
هر چه ديوار از جا خواهم برکند
رهزنان را خواهم گفت : کارواني آمد بارش لبخند
ابر را پاره خواهم کرد
من گره خواهم زد چشمان را با خورشيد دل ها را با عشق سايه ها را با آب شاخه ها را با باد
و به هم خواهم پيوست خواب کودک را با زمزمه زنجره ها
بادبادک ها به هوا خواهم برد
گلدان ها آب خواهم داد
خواهم آمد پيش اسبان گاوان علف سبز نوازش خواهم ريخت
مادياني تشنه سطل شبنم را خواهم آورد
خر فرتوتي در راه من مگس هايش را خواهم زد
خواهم آمد سر هر ديواري ميخکي خواهم کاشت
پاي هر پنجره اي شعري خواهم خواند
هر کلاغي را کاجي خواهم داد
مار را خواهم گفت : چه شکوهي دارد غوک
آشتي خواهم داد
آشنا خواهم کرد
راه خواهم رفت
نور خواهم خورد
دوست خواهم داشت


یاد و خاطره‌ سهراب سپهری گرامی

Sunday, October 05, 2008

من از طرف تمامی کارگران کارخانه اشک می ریزم،


استفاده از گاز اشک آور برای متفرق کردن دانشجویان


استفاده از گاز اشک آور برای متفرق کردن دانشجویان

خبرنامه امیرکبیر: صبح امروز، یکشنبه ۱۴ مهرماه، در حالی که دانشجویان ستاره دار و محروم از تحصیل جهت پیگیری حقوق خود به مجلس مراجعه کرده بودند، نیروی انتظامی آن ها را محاصره کرده و سعی کرد با تهدید، دانشجویان را متفرق کنند. پس از آن که مامورین نتوانستند دانشجویان را متفرق کنند آن ها را توسط یک دستگاه مینی بوس نیروی انتظامی بازداشت کردند.
این دانشجویان دو هفته پیش نیز به همین منظور به وزارت علوم مراجعه کردند. اما مسئولین حاضر نشدند پاسخی به ایشان بدهند. سازمان سنجش در سال جاری از ارائه کارنامه به ۱۷ نفر از دانشجویانی که در دوره کارشناسی فعالیت دانشجویی داشتند، خودداری کرد و علت این امر را نظر منفی وزارت اطلاعات دانست. در دو سال گذشته نیز تقریبا همین تعداد از دانشجویان ستاره دار شده بودند.
مهدی عربشاهی، صادق شجاعی، علی تقی پور، مهدیه گلرو، زهرا توحیدی، ضیا نبوی، مرتضی حسین زاده، ناصر پویافر، یادگار صالحی، اصغر قنبری، علی خوشبخت، مازیار معصومی، علیرضا داوودی و سعید فیض الله زاده از جمله دانشجویانی بودند که برای پیگیری حقوق خود به مجلس شورای اسلامی مراجعه کرده بودند.
گزارشات رسیده حاکی از آن است نیروی انتظامی دانشجویان ستاره دار و محروم از تحصیل بازداشت شده را به کلانتری میدان انقلاب منتقل و پس از چند دقیقه آن ها را آزاد کرده است. مامورین نیروی انتظامی، پس از آزادی دانشجویان، مقابل کلانتری میدان انقلاب با یکی از دانشجویان درگیر شدند و اقدام به بازداشت وی کردند.
این اقدام نیروی انتظامی با اعتراض دیگر دانشجویان مواجه شد. مامورین برای متفرق کردن دانشجویان از گاز اشک آور استفاده کردند و چند تن از دانشجویان را مورد ضرب و شتم قرار دادند. دانشجوی بازداشت شده پس از چند دقیقه آزاد شد

مشکلات معلمان ایران در روز جهانی معلم


مشکلات معلمان ایران در روز جهانی معلم
بهروز کارونی
روز پنجم اکتبر (روز چهاردهم مهر)، روز جهانی معلم است. اين روز از سال ۱۹۹۴ ميلادی از سوی يونسکو جشن گرفته می شود.
در مصوبه ای که از سوی يونسکو تصويب شده است، اين روز به عنوان نمادی از تلاش هايی به شمار می رود که برای افزايش کيفيت آموزش و پرورش و همچنين کيفيت کار و زندگی معلمان کشورهای جهان به عمل می آيد.
اين روز که در سال ۱۳۸۳ خورشيدی از سوی دولت محمد خاتمی به رسميت شناخته شد، در شرايطی در ايران برگزار می شود که تشکل های صنفی معلمان با انتشار بيانيه هايی، بی توجهی به خواسته های صنفی معلمان برای برخورداری از زندگی بهتر و آموزش بهتر در مدارس ناشی از کسر بودجه وزارت آموزش و پرورش را مورد انتقاد قرار داده اند.
بیانیه دو تشکل بزرگ معلمان ایران
علی، يک معلم حق التدريس در استان لرستان، در مورد اين مشکلات و تاثير آنها بر معلمان، به ویژه معلمان حق اتدریس، به « راديو فردا» می گويد: شرایط معلمان به رغم کار دشواری که انجام می دهند، بسیار بد است.
روز جهانی معلم در چه شرايطی برای معلمان در ايران فرا رسيده است؟ و از نظر صنفی، وضعيت معلمان چگونه است؟
از نظر صنفی شرايط معلمان بسيار بد است و از نظر کار نيز سخت ترين کار را انجام می دهند، به خصوص برای معلمان حق التدريس.
معلمان حق التدريس در سخت ترين شرايط و دور افتاده ترين نقاط کار می کنند، ولی نه حقوق و مزايای درستی دارند و نه آينده ای. حتی دفترچه بيمه خدمات درمانی هم به آنها نمی دهند.
من خودم حدود هفت يا هشت سال است که در اين شرايط زندگی می کنم و حقوقم در ماه ۱۵۰ تا ۱۶۰ هزار تومان است که همين مبلغ هم هر پنج يا شش ماه يک بار پرداخت می شود. آيا اين انصاف است؟
دغدغه های صنفی و مشکلات معيشتی معلمان که وظيفه آنها تعليم و تربيت دانش آموزان است، چه تاثيری بر کيفيت آموزش و تدريس آنها می گذارد؟ آيا معلمان می تواند به دنبال کسب دانش روز باشند يا مجبورند به کار دوم و سوم روی آورند؟
من خودم مجبورم کار دوم انجام دهم تا بتوانم مخارج زندگی را تامين کنم. با وام و قرض از جاهای مختلف، يک ماشين خريده ام و با آن کار می کنم تا از گرسنگی نميريم.
اين در حالی است که يک معلم بايد از نظر معيشت و درآمد زندگی، آسوده خاطر باشد و بتواند اطلاعات علمی روز را کسب کند.
من تابستان ها به جای اين که مطالعه کنم و سطح علمی ام را بالا ببرم، مجبورم کارهای فنی انجام دهم تا زندگی را بچرخانم. اين شرايط قطعا روی کيفيت تدريس، تاثير مخرب دارد.
وزارت آموزش و پرورش بارها اعلام کرده است که مشکلات معلمان حق التدريس را حل خواهد کرد. اين در حالی است که هر چند وقت يک بار عده ای از معلمان حق التدريس جلوی مجلس تجمع می کنند و خواهان استخدام رسمی و پرداخت منظم حقوقشان هستند. آيا طی يکی دو سال اخير، برای حل مشکلات قدمی برداشته شده است؟
خير تا کنون وعده ها عملی نشده است. امسال هشتمين سالی است که من معلم حق التدريس هستم و عمر مفيدم را در اين کار گذاشته ام و در دورترين روستاها تدريس کرده ام.
هر سال وعده می دهند که ما را استخدام رسمی می کنند، اما هيچ چيزی مشخص نيست و هيچ اميدی هم نداريم.
فکر می کنيد دليل اين بی توجهی چيست؟
نمی دانم، ولی می گويند اعتبار لازم وجود ندارد. اما اين که اعتبار لازم چه موقع تامين خواهد شد، اصلا مشخص نيست
.

Friday, October 03, 2008

بيانيه كانون صنفی معلمان به مناسبت 14 مهر روز جهانی معلم


بيانيه كانون صنفی معلمان به مناسبت 14 مهر روز جهانی معلم

به نام خداوند جان و خرد
احساس می کنم در هر کنار و گوشه این شوره زار یاس، چندین هزار جنگل شاداب ناگهان می روید از زمین.
فرهنگیان عزیز ، ملت شریف ایران
همانگونه که می دانید ، یکی از مظاهر پیشرفت هر جامعه ای ، وجود نهادهای مستقل از دولت است که وظیفه آنها علاوه بر نظارت و نقد عملکرد دولت ها ، جلوگیری از فساد ناشی از تمرکز قدرت و تعدیل خواسته ها و انتظارات قشرهای مختلف مردم و متناسب کردن این گونه انتظارات با واقعیت هاست. به همین علت در بسیاری از کشورهای پیشرفته ، حاکمان و دولت ها نه تنها مانع از رشد و گسترش این گونه نهاد ها نمی شوند بلکه از تمام توان خود برای گسترش آنها بهره می گیرند بطوریکه حضور یک فرد در چند نهاد مستقل مدنی را نشانه رشد مدنییت ، شادابی و توسعه یک کشور می دانند.
در کشور ما اما چند سالی است که تلاش های گسترده ای صورت گرفته و می گیرد تا با محدود کردن دایره فعالیت این گونه نهادها ، آنها را به ورطه نابودی کشانده یا بی اثر و خنثی نمایند. برخورد های چند سال اخیر نهادهای امنیتی با فعالان صنفی معلمان از جمله : بازداشت ها و دستگیری ها ، انفصال از خدمت و اخراج بسیاری از آنها و صدور احکام سنگین تعلیقی و تعزیری و حتی اجرای احکام تبعید برای این قشر فرهیخته ، همه وهمه نشان دهنده این واقعیت تلخ است که مسئولان فعلی دولت هیچگونه اعتباری برای این گونه فعالیت های مسالمت آمیز قائل نیستند.
اما فعالان صنفی معلمان ایران پایدار و استوار و با عزمی جزم تر از گذشته ، به دلیل اعتقاد به حقانیت راهی که برگزیده اند ، تا رسیدن به مطلوب به راه خود ادامه خواهند داد و تهدیدها و تنبیه ها نتوانسته و نخواهد توانست در اراده آنان خللی ایجاد نماید.
همکاران گرامی ، ملت بزرگ ایران
حتمآ شنیده اید که ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران ، در مصاحبه های اخیر خود، ایران را آزادترین کشور دنیا معرفی کرده است و مدعی شده که در این کشور مردم آزادانه به همه مسئولان انتقاد می کنند و در عوض کوچکترین برخوردی با آنان صورت نمی گیرد!!!
این ادعاها در شرایطی مطرح می شود که معلمان ایران حتی از برگزاری یک مراسم ساده به مناسبت روز جهانی معلم که هر ساله توسط میلیون ها معلم در سراسرجهان برگزار می گردد محروم گردیده اند و مسئولان کشور نه تنها به درخواست کتبی کانون صنفی معلمان ایران برای برگزاری مراسم راهپیمایی در این روز پاسخی نداده اند بلکه تلاش اعضای کانون برای برگزاری مراسمی جشن گونه در مقابل وزارت آموزش و پرورش (خانه معلمان) که بنا بود با اهدای گل و شیرینی همراه باشد با تهدید های نیروهای امنیتی از مآموران وزرات اطلاعات گرفته تا پلیس امنیت و معاونت امنیت دادگاه انقلاب با شکست مواجه می گردد.
در چنین شرایطی ، کانون صنفی معلمان ایران ضمن اعتراض شدید به این گونه برخوردها که مغایرت آن با بسیاری از اصول قانون اساسی به ویژه اصل 27 و قانون حقوق شهروندی کاملآ محرز است از تمامی دلسوزان نظام ، نمایندگان مستقل شورای اسلامی ، خبرگزاری ها و روزنامه های مستقل و همچنین ریاست محترم قوه قضاییه مصرانه می خواهد تا ضمن پیگیری برخورد های غیرقانونی مذکور ، مشکلات آموزش و پرورش را جدی گرفته و در برابر تضییع حقوق قانونی فرهنگیان و نمایندگان واقعی آنها در تشکل های صنفی ، بیش از این سکوت نکرده و با واکنش به موقع خود ، این نهاد گسترده و تآثیر گذار را که متعلق به تمام اقشار و آحاد جامعه است از بحران هایی که حتی برخی نمایندگان محترم مجلس نیز نتوانستند وجود آن را انکار نمایند ، نجات دهند.
ما معتقدیم که مشکل آموزش و پرورش تنها به فرهنگیان و تشکل های صنفی مربوط نیست بلکه مشکل آموزش و پرورش مشکل همه جامعه است لذا حل این مشکل نیز بر عهده تمامی اقشار جامعه است . بنابراین انصاف نیست که هزینه اصلاح آموزش و پرورش تنها و تنها به فرهنگیان و فعالان صنفی تحمیل گردد.
کانون صنفی معلمان ایران که در طی حیات خود ثابت نموده دفاع از حقوق فرهنگیان را با نگرش یک راهبرد آگاهانه و نه یک تاکتیک زودگذر از مسیرهای گوناگون دنبال می کند اعلام می دارد با توجه به قول رئیس فراکسیون فرهنگیان در دیدار اعضای شورای هماهنگی که "نظام پرداخت هماهنگ تا 15 آذر عملا اجرا خواهد شد " برای اتمام حجت ضمن تآکید مجدد برلزوم اجرای قانون مدیریت خدمات کشوری ، یادآور می شود که آخرین مهلت قانونی دولت برای اجرایی کردن این قانون 15 آذر ماه 87 است .
کانون صنفی معلمان ایران

Wednesday, October 01, 2008

مهرگان جشن پيمان، مهر و صلح و دوستی بر شما شاد باد

مهرگان جشن پيمان، مهر و صلح و دوستی بر شما شاد باد
جشن مهرگان پس از نوروز بزرگترين جشن ايرانيان بوده است.
اين جشن به نام مهر كه فرشته ي برابری و دوستي و پيمان و روشنايي
است برپا ميگردد ، برپايه ي داستان هاي كهن در اين روز كاوه ي اهنگر
بر ضحاك مار دوش بيگانه ي بيداد گري كه بر ايرانيان فرمان
ميراند شوريد . اين روز را ميتوان جشن باز يافتن ازاددي و رهايي از ستم بيگانگان ونيز روز پيروزي ي نيكي بر بدي دانست

گزیده رویدادهای سیاسی-اجتماعی