Saturday, January 31, 2009

هیچی

پس از پانزده سال در غربت
!هیچی

سه عضو کمپین یک میلیون امضا





سه عضو کمپین یک میلیون امضابازداشت شدند
جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۸۷ - ۳۰ ژانويه ۲۰۰۹

تغییر برای برابری: سه عضو کمپین یک میلیون امضا صبح امروز، جمعه در منطقه کوهستانی توچال تهران بازداشت شدند.نفیسه آزاد، بیگرد ابراهیمی و یکی دیگر ازهمراهان آنان هنگام جمع آوری امضا و گفتگو با مردم توسط پلیس کوهستان بازداشت شده و ساعاتی را در پاسگاه مستقر در کوهپایه گذراندند.اعضای کمپین یک میلیون امضا پس از چند ساعت بازداشت در پایگاه یکم پلیس امنیت دربند ، عصر امروز به بازداشتگاه وزرا منتقل شدند
.

Wednesday, January 28, 2009

Thursday, January 22, 2009

کراک؛ هديه سی سالگی انقلاب اسلامی به جوانان


کراک؛ هديه سی سالگی انقلاب اسلامی به جوانان

خبرگزاری حکومتی مهر: در حالی که کراک در جامعه به سرعت در حال پیشروی و قربانی گرفتن است جای تامل و درنگ است که چرا این ماده خطرناک اینقدر ارزان و آسان به دست مصرف کننده می رسد.
کراک اصل نوعی از مواد مخدر از الکالوئیدهای دسته کوکائین است. موادی که با نام کراک در ایران توزیع می شود هروئین غلیظ شده است و در برخی موارد نیز از ضایعاتی که نمی توان از آن هروئین خالص بدست آورد تولید می شود . این کراک یکی از قویترین مواد مخدر محسوب شده و به شدت اعتیاد ایجاد می کند به طوری که طی یکماه اول مصرف دائم از آن مقدار مصرف به 3 یا 4 برابر روز اول مصرف رسیده و تعداد دفعات مصرف روزانه به 10 بار در روز (تقریبا هر 2 ساعت یکبار) می رسد.
کراک شدیدا فرد مصرف کننده را دچار خواب آلودگی یا به اصطلاح خودمانی «چرت» می کند. مصرف مداوم این ماده مخدر در کوتاه مدت اثرات مخرب جبران ناپذیری در بدن فرد مصرف کننده اعم از عفونت اجزای داخلی بدن، پوسیدگی دندانها، سرطان حنجره و ریه، نابودی ریه و کبد ایجاد می کند. به طور کلی تمام اجزائی که در تماس مستقیم با دود کراک هستند ذره ذره نابود شده و می پوسند.
بررسیها نشان می دهد مصرف کنندگانی که طولانی مدت از این مواد استفاده می کنند میزان عفونت بدنشان به قدری است که اجزای بدن از هم جدا می شوند و گوشت زیر پوست دچار عفونت شده و به اصطلاح کرم می گذارد.
کارشناسان قیمت پایین و دسترسی آسان را یکی از علل افزایش مصرف کراک در میان نسل جوان می دادند. در حالی که هیچگاه مشخص نشده که چرا دستیابی به آنچه که باعث ضرر جبران ناپذیر برای مردم ما است همواره سهل و آسان است

Wednesday, January 21, 2009

تصویر: جایزه سیمون دوبووار برای کمپین یک میلیون امضا

جایزه سیمون دوبووار برای کمپین یک میلیون امضا

سایت تغییر برای برابری: مراسم اهدای جایزه سیمون دوبووار امروز 21 ژانویه 2009 در پاریس برگزار شد. در این مراسم سیمین یهبهانی شاعر بزرگ ایران و حامی جنبش زنان شرکت داشت و جایزه سیمون دوبووار را برای کمپین یک میلیون امضا دریافت کرد.


شرح زندگينامه سيمون دوبووار


سيمون دوبووار در نهم ژانويه 1908 در خانواده‌اي مرفه در پاريس به دنيا آمد. كودكي شاد و سعادت‌آميزي را سپري كرد. پدرش به شغل وكالت اشتغال داشت و مردي بود با فرهنگ و مادرش، زني دلسوز و مهربان. سيمون خواهري هم داشت كه دلبستگي زيادي به او داشت.به اين ترتيب فضايي تنيده از آسودگي خيال، توأم با مهر و محبت، كودكي او را در بر گرفته بود و چون برادري نداشت از دختر بودن خود در شگفت نبود.از پنج سالگي به يك مدرسه كاتوليكي رفت؛ مدرسه‌اي كه به گفته خودش، هرگز او را اقناع نمي‌كرد. در دوره دبيرستان، همواره شاگرد ممتاز دبيرستان دزير Desir بود. پسرعمويش كه عشق دوره نوجواني دوبووار بود، ذهن وي را به تمامي نسبت به غناي ميراث فرهنگي‌اش بيدار كرد. دوبووار در كتاب خاطرات2 خود چنين مي‌نويسد: «ژاك3، شاعران و نويسندگان بسياري را مي‌شناخت كه من هيچ درباره شان نمي‌دانستم. همراه با او معمولاً همهمه‌اي دور از جهاني كه دروازه‌هايش به روي من بسته بود به خانه مي‌آمد. واي كه چقدر دلم مي‌خواست در اين جهان كند و كاو كنم. پدر با غرور مي‌گفت: «سيمون ذهن مردها را دارد؛ مثل مردها فكر مي‌كند. اصلاً يك پا مرد است.» با اين همه با من مثل دختر بچه‌ها رفتار مي‌كرد. ژاك و دوستانش كتابهاي واقعي مي‌خواندند و در جريان تمام وقايع روز بودند. آنها در فضايي باز و آزاد زندگي مي‌كردند و من محبوس كودكستان بودم.»4به اين ترتيب دوبووار به مطالعه ترغيب شد و كتابها از عنفوان جواني، قلمرو او شدند تا ذهن كنجكاوش را سيراب كنند.در سال 1925 دوبووار ديپلم گرفت و علي‌رغم مخالفت خانواده‌اش، حرفه معلمي را براي خود برگزيد. در همين سال در انستيتوسن ماري5 به تحصيل ادبيات و فلسفه مشغول شد. سپس به دانشگاه سوربن رفت و تا اخذ مدرك ليسانس يكسري برنامه مطالعاتي فشرده را كه شامل خواندن آثار فلاسفه مشهور همچون دكارت، كانت، برگسون، نيچه و ديگران بود در دستور كار خود قرار داد. سال 1928 به چند دليل، سالي بس مهم در زندگي‌اش بود. نخست ليسانس خود را از سوربن گرفت و آنگاه آشنايي با ژان‌پل ‌سارتر6 پيش آمد.سارتر، آندره اربو7 و پل نيزان8، سه دانشجوي فلسفه بودند كه محفلي به هم پيوسته را شكل دادند. سيمون دوبووار موفق شد به اين جمع راه يابد. ذهن خلاق دوبووار سبب شد آنها او را به جمع خود بپذيرند. دوبووار اين سالها را تا پيش از جنگ دوم جهاني، «سالهاي طلايي» عمر خود مي‌نامد و اين، آغاز كنار هم قرار گرفتن ژان پل سارتر و سيمون دوبووار به عنوان زوجي فرهيخته بود كه تا پايان عمرشان دوام آورد. خود او مي‌گويد: «من و سارتر همچون پريان در دايره سحرآميز خلوت خود مي‌زيستيم ...»9در سال 1931 دوبووار براي تدريس به جنوب فرانسه اعزام شد. ژان پل سارتر هم سمتي مشابه به دست آورد. سالهاي اقامت در شهرهاي مارسي و روآن، سالهايي است كه دوبووار با تمام حّديت به نوشتن پرداخت؛ رمانهاي مهمان10، خون ديگران11 و نمايشنامه دهانهاي بيهوده12 در زمره آثار دوره نخست نويسندگي سيمون دوبووار محسوب مي‌شوند.در آثار اين سالهاي دوبووار، يك شخصيت محوري زن، حضوري چشمگير دارد. هر يك از اين زنان به طريقي قرباني دسيسه‌ها، سرافكندگي و تشريفات جامعه، عُرف و مناسبات پدرسالارانه‌اند و با دو حقيقت انكارناپذير كه مي‌بايست انسانها همزمان با آن مواجه شوند؛ يعني شاد بودن و هراسِ نبودن رو به رو هستند.دوبووار در اين سالها به مدد تلاش مستمر به عنوان فيلسوفي تربيت يافته در مكتب فرانسوي و وارث ميراث قدرتمند مكتب دكارت خود را به جهانيان شناساند.در سال 1936 دوبووار و نيز ژان پل سارتر، مشغول تدريس در دبيرستان شدند. پس از مدتي كه ملال زندگي در شهرستان آنها را به ستوه آورده بود، دوبووار در پاريس و سارتر در ليون مشغول به كار شدند؛ اما اين دوران سرشار و پرثمر، چندان به درازا نپاييد و با شروع جنگ جهاني دوم، زندگي دوبووار دچار چرخشي غريب شد. سارتر در سال 1939؛ يعني ايام پرالتهاب جنگ دوم به خدمت نظام اعزام و در سال 1940 توسط نازيها اسير شد. در اين ايام، دوبووار حدود بيست و هفت بهار را پشت سرگذاشته و به گفته خودش، وارث تاريخ در مصيبت بارترين شكلش شده بود. از آن به بعد زندگي و كار او در مقام نويسنده، معلم و روشنفكر، گواهي بود بر تقريباً تمامي آشوبهاي عمده اروپاي قرن بيستم. دوبووار مي‌نويسد:«تاريخ، ناگهان بر سرم آوار شد و من هزار تكه شدم. يكباره چشم از خواب گشودم و ديدم كه هر تكه‌ام در يك گوشه از جهان افتاده است. براي نخستين بار دريافتم كه زيستن زير سلطه حوادث؛ يعني چه.»12بدين ترتيب بود كه او بستگي و همبستگي‌اش را با ديگران كشف كرد و باز اين دوران، مصادف است با نضج گرفتن فلسفه اگزيستانسياليسم13 يا اصالت وجود كه سارتر، يكي از پيشروان و مبلغان آن بود. اين فلسفه، جريان فكري بسيار تأثيرگذاري در سالهاي پرتب و تاب قرن بيستم در ميان روشنفكران جهان شد. اگزيستانسياليسم به واقع فلسفه دوره بحران است؛ دوراني كه با خشونت در مهد سياسي نهضت مقاومت فرانسه در ايام سلطه نازيها در اروپا متبلور شد و به سرعت تبديل به حس اروپايي دهه‌هاي پس از جنگ (1950-1940) گرديد. پايبندي سفت و سخت آن به آزادي و اصالت با حال و هواي فرانسه كه چكمه‌هاي آلماني را بر گرده خاكش حس كرد و تمدن غربي كه به دست فاشيسم و نازيسم زاده و پرورده خودش، دچار بحران و تباهي شده بود، دركي منطبق با حال و هواي اين دنيا را با خود داشت كه به زودي مورد توجه روشنفكران قرار گرفت.در سال 1946 اين وسوسه، دوبووار را بر آن داشت تا به دنبال پيشنهاد ژان پل سارتر، دست به تحقيقي بزند مبني بر اينكه زن بودنش، واقعاً چه تأثير متفاوتي در سرنوشتنش داشته است و به گفته خودش: «من كه مي‌خواستم درباره خودم حرف بزنم به اين نتيجه رسيدم كه براي اين كار، نخست بايد وضع زنان را به طور كلي توصيف كنم و نخستين چيزي كه بايد بگويم، اين است كه من زن هستم» و اين آغاز نگارش كتاب جنجال‌برانگيز و با ارزش جنس14 دوم بود كه عمدتاً به وضعيت زن از نگاه زن در همه اشكالش مي‌پردازد. يكي از دستاوردهاي نوشتن كتاب جنس دوم براي دوبووار، اين بود كه سرآغاز خلاقيتي جاري و مداوم در زمينه نوشتن زندگينامه شخصي‌اش شد. خلاقيتي كه تا پايان دوره نويسندگي وي دوام يافت. خاطرات يك دختر وظيفه‌شناس (1958)، كتاب رشگ برانگيز خاطرات در چهار جلد و رساله بلند كهنسالي15 در دو جلد از جمله آثار در خور توجه دوبووار در اين زمينه‌اند.در سال 1945 دوبووار، عضو تحريريه مجله «دوران جديد»16 شد؛ نشريه‌اي با اعتباري در خور كه توسط ژان پل سارتر اداره مي‌شد. دو گزارش، يكي از امريكا، تحت عنوان «امريكا روز به روز» 1948 و ديگري درباره چين به نام «راه‌پيمايي طولاني» 1957 بر نگاه هوشمندانه دوبووار از مشاهداتش طي سفرهايي كه به اقصا نقاط جهان داشت، گواهي مي‌دهد. رمان «ماندرانها»17 در سال 1954 جايزه كنگور را نصيب او ساخت.در دوران جنگ فرانسه و الجزاير، دوبووار فعالتر شد. او در تظاهرات حضور يافت و سخنراني كرد. مقاله نوشت و به خاطر آرمان مبارزان الجزايري، خصوصاً جميله بوپاشا18، زن مسلماني كه توسط فرانسويها به شدت شكنجه و آزار شده بود، دست به مبارزه تبليغاتي همه جانبه زد. كتاب مشهور جميله بوپاشا، حاصل همكاري دوبووار و ژيزل حليمي19 است كه با اقبال فراوان خوانندگان روبه‌رو شد. زماني كه جنبش آزادي زنان (M.L.F)20 در سال 1971 پايه‌گذاري شد، دوبووار يكي از امضاكنندگان بيانيه مشهور اين جنبش بود. در سال 1974 دوبووار به رياست مجمع حقوق زنان21 كه به مبارزه قانوني براي احقاق حقوق زنان مي‌پرداخت و ماهنامه‌اي به نام كسيتون فمنيست22 (طرفداران حقوق زنان) را منتشر كرد، انتخاب شد. از ديگر آثار دوبووار كه برخي از آنها به فارسي هم برگردانده شده‌اند، مي‌توان رمانهاي همه مي‌ميرند 1946، ضرورت زمان 1960، جبر محتوم 1963، مرگ آرام 1964، تصويرهاي زيبا 1966 و زن وانهاده 1967 را نام بُرد.بدين ترتيب منحني زندگي سيمون دوبووار كه از پيوستگي‌اش به حرفه انزواجويانه روشنفكري آغاز شده بود به همبستگي پر شور، توأم با پيشرفت براي احقاق حقوق زنان در سراسر جهان ادامه يافت. با اين احوال، نوشتن در درجه نخست، دلبستگي اصلي او در زندگي محسوب مي‌شد. او هميشه نوشتن را به ديده نوعي زيستن مسئولانه مي‌نگريست و به همين دليل و شايد به تحريك احساس بي‌پايان بشري به ميل جاودانگي كه در جان و دلش ريشه دوانيده بود، دست به نگارش زندگينامه شخصي خود با انديشمندي تمام زد و حاصل آن كتاب ارزشمند «خاطرات» است. خودش در اين باره مي‌نويسد: «اين بار خاتمه‌اي بر كتابم نخواهم نوشت. مي‌گذارم تا خوانندگان خود هر نتيجه‌اي كه مي‌خواهند از آن بگيرند.سيمون دوبووار در چهاردهم آوريل 1986 در سن هفتاد و هشت سالگي در پاريس چشم از جهان فروبست

کودکان خيابانی مورد تجاوز جنسی قرار می ‌‏گيرند


کودکان خيابانی مورد تجاوز جنسی قرار می ‌‏گيرند

ايلنا: محمد مهدي را خيلي‌‏ها مي شناسند. در خيابان انقلاب مي‌‏تواني او را پشت بساطش ببيني که در حال نوشتن مشق‌‏ است. او بدون پدر است و با مادرش در مولوي زندگي مي‌‏کند. "محمد مهدي" در عين حال پسر خوانده "سمانه - ر" محسوب مي شود. مهندس کامپوتر يکي از شرکت‌‏هاي نرم افزاري که هر روز بعد از ساعت کاري به ديدن "محمدمهدي" مي آيد برايش اسباب بازي و لوازم التحرير مي خرد وحال مادر مريض اش را مي پرسد. بجز مادر و محمد مهدي هيچکس از رابطه سمانه و او خبر ندارد و به گفته مادر محمد مهدي "تنها حمايتها و اصرار خانم مهندس باعث شده که او به مدرسه برود هر چند با اين وجود خيلي هم نمي تواند به درسهايش برسد."
حالا ماموران شهرداري هم او را مي شناسند. بيش از از دو سال است اينجا بساط مي کند و به درسش هم مي رسد و با هر نمره خوبي از مادرخوانده اش هديه اي مي گيرد. مادرخوانده اي که شايد حقوق اش کفاف زندگي خودش را ندهد اما مقيد به حمايت از محمد مهدي است.
کودکان خياباني نظير محمد مهدي تنها يک استثنا هستند. بر اساس آمارها بيشتر کودکان خياباني نه از آموزش خوبي بهره برده‌‏اند و نه در امنيت مطلوبي هستند. آنها مورد تجاوز قرار مي‌‏گيرند. در معرض آسيب‌‏هاي اجتماعي هستند و بسياري از آنها به دام فروشندگان مواد مخدر و سواستفاده کنندگان مي افتند و اين در مورد دختران بيشتر به چشم مي آيد.
کودکان خياباني به انسان‌‏هاي کمتر از 18 سالي اطلاق مي‌‏شود که به علت کار و يا نبود خانه و کاشانه در خيابان به سر مي برند. اين تعريف حتي کودکاني را که داراي خانواده هستند اما به علت مشکلات خانوادگي ترجيخ مي دهند بيشتر زمان خود را در پارک‌‏ها و خيابانها بگذرانند نيز شامل مي شود.
بر اساس آمارهاي غير رسمي اکنون بيش از يک ميليون کودک خياباني در کشور وجود دارد که روزهاي خود را در معرض آسيب‌‏هاي اجتماعي بسيار مي‌‏گذرانند و اين زنگ خطر بزرگي است که به اعتقاد "مهديه احمدي" از کارشناسان امور اجتماعي دير يا زود مي‌‏تواند به بحران منجر شود.
به گفته او بررسي‌‏ها نشان داده کودکان خياباني به علت شرايط ويژه خود در معرض تجاوز، قتل، تن فروشي، اعتياد و ايدز قرار دارند و هر يک مي‌‏توانند در عين پاکي کودکانه شان بمبي متحرک در جامعه باشند
.

معلمان زیر سایه تهدید اعدام قرار دارند


معلمان زیر سایه تهدید اعدام قرار دارند
سایت روز: با آشکار شدن ابعاد تازه اي از بحران سوء مديريت و کسر بوجه در وزارت آموزش و پرورش، اين بحران ابعاد فراگير و گسترده اي به خود گرفته است، تا جايي که روز گذشته سخنگوي کانون صنفي معلمان اعلام کرد که 400 هزار معلم حق التدريس در 5 ماه گذشته حقوق نگرفته اند.
به گفته محمود بهشتي لنگرودي: "معلمان حق التدريس و معلماني که به صورت اضافه‌‏کاري در مدارس فعاليت مي‌‏کنند در پنج ماه گذشته حقوق نگرفته‌‏اند و اين در حالي است که چرخ زندگي برخي از آنها تنها از اين راه مي‌‏چرخد."
عليرضا علي احمدي وزير آموزش و پرورش، در واکنش به عدم پرداخت حقوق 400 هزار معلم در 5 ماه گذشته، روز سه شنبه به خبرگزاري دولتي برنا گفت: "رييس جمهور از بنده خواسته است که به مشکلات اساسي وزارتخانه بپردازم و از بحث ها و مشکلات مالي آن خارج شوم، چرا که مسئله مالي آموزش و پرورش سبب کم رنگ شدن مشکلات اساسي آن شده است."
وي اشاره اي به "مشکلات اساسي" وزارتخانه که خود و محمود احمدي نژاد آنها را مقدم بر پرداخت حقوق معوقه و معيشت معلمان دشوار هزاران معلم در اسر کشور تشخيص داده اند، نکرد.
اين در حالي است که محمود بهشتي لنگرودي سخنگوي کانون صنفي معلمان به خبرگزاري ايلنا گفت در حالي که مقامات دولتي "به جامعه فرهنگيان وعده‌‏هاي بزرگ مي‌‏دهند... تمام اين وعده‌‏ها فقط روي کاغذ نوشته مي‌‏شوند و به آنها عمل نمي‌‏شود." وي با اشاره به وعده وزير آموزش و پرورش به معلمان در خصوص واگذاري سهام عدالت و زمين به آن ها گفت "معلمان با وجود کسري چهار هزار ميليارد توماني وزارت آموزش و پرورش توقع دريافت سهام عدالت و زمين هاي 99 ساله و غيره نيستند بلکه از ابتدايي‌‏ترين حقوق خود که دريافت مزد زحمتشان است در پنج ماه گذشته محروم شده ا‏ند."
به گفته سخنگوي کانون صنفي معلمان در دولت هشتم (دولت محمد خاتمي) مهم‌‏ترين خواسته معلمان "رفع تبعيض ميان جامعه فرهنگيان و ديگر اقشار بود که با تشکيل دو کميته اصلاح نظام پرداخت هماهنگ حقوق مطرح شده و پس از چند سال قانون مديريت خدمات کشوري ايجاد شد." بهشتي لنگرودي اما گفت که به رغم تصويب قانون مديريت خدمات کشوري در مجلس و ملزم شدن دولت نهم به اجراي آن "در حال حاضر بيش از چند ماه است که از مهلت قانوني اجراي پرداخت هماهنگ حقوق مي‌‏گذرد و نشانگر اين است که دولت در وظيفه خود تخطي کرده است و تلاش ده ساله فرهنگيان از بين رفته است."
وي همچنين باتاکيد بر اينکه"معادل بودجه آموزش و پرورش کسري وجود دارد"، گفت "مسوولان همت کنند کسري‌‏ها را حل کنند و حقوق اصلي معلمان را بدهند،‌ دادن سود سهام و غيره توقعات ديگري است."
حذف افزايش حقوق در صورت اجراي طرح اقتصادي دولت
سخنگوي کانون صنفي معلمان همچنين با اشاره به ماده 13 طرح تحول اقتصادي دولت، گفت: "آنچه که نگران‌‏کننده شده اين است که با اجراي اين طرح بخشي از مواد قانون مديريت خدمات کشوري موقوف الاجرا شده که همان افزايش مزايا و حقوق کارمندان است."
بنابرماده 13 لايحه دولت که با عنوان "طرح تحول اقتصادي" در مجلس هشتم در حال بررسي است: "الزام افزايش حقوق كاركنان دستگاه‌هاى اجرايى موضوع ماده 150 قانون برنامه چهارم توسعه و مواد 64 وتبصره آن و ماده 125 قانون مديريت خدمات كشورى و ماده 41 قانون كار از زمان اجراى اين قانون موقوف‌الاجرا خواهد شد و تمامى قوانين مغاير با اين قانون از زمان ابلاغ، لغو مي‌شود و ساير آئين‌نامه‌هاى اجرايى موردنياز اين قانون حداكثر پس از 2 ماه، به پيشنهاد وزارت امور اقتصادى و دارايي، وزارت رفاه و تامين اجتماعي، معاونت برنامه‌ريزى و نظارت و راهبردى و معاونت توسعه مديريت و سرمايه انسانى رئيس جمهور به تصويب هيأت وزيران خواهد رسيد."
نهادهاي صنفي کارگري و معلمان پيشتر نيز مخالفت خود را با اين ماده اعلام کرده اند و حتي وزير کار دولت نهم نيز در اين خصوص گفته که اين ماده از لايحه اقتصادي دولت به تصويب نهايي مجلس برسد "براي کارمندان و کارگران به جاي تعيين حداقل دستمزد و افزايش سالانه دستمزد، همان يارانه مستقيم پرداختي توسط دولت مي حساب شود" و از اين پس حداقل حقوق سالانه و همچنين افزايش حقوق سالانه کارمندان، کارگران و معلمان متناسب با افزايش نرخ تورم به کلي ملغي مي شود.
سخنگوي کانون صنفي معلمان روز گذشته در اين خصوص از نگراني شديد جامعه فرهنگيان با تصويب يک فوريتي طرح تحول اقتصادي خبر داد،و در مورد وعده دولت و وزير آموزش و پرورش در مورد "واگذاري زمين‌‏هاي 99 ساله به فرهنگيان"،نيز گفت "اين طرح تاکنون متوجه فرهنگيان نشده و در ميان معلمان به شوخي باب شده که بعد از 99 سال زمين دار مي‌‏شويم. بنابراين بيانگر جدي نگرفتن اين وعده ميان فرهنگيان است."
در حالي که هم وزير فعلي آموزش و پرورش و هم وزير قبلي وعده واگذاري سهام عدالت به فرهنگيان را در دو سال گذشته داده بودند و عليرضا علي احمدي در ارديبهشت 87 علاوه براين وعده داد که سهام عدالت فرهنگيان به ازاي هر نفر 1 ميلطون تومان خواهد بود،سخنگوي کانون صنفي معلمان ديروز و 9 ماه پس از اظهارات وزير آموزش و پرورش"سهام عدالت را نيز از ديگر وعده‌‏هايي دانست که از سوي دولت مطرح شد اما فقط روي کاغذ ماند."
تهديد معلمان با حکم اعدام
به گفته بهشتي لنگرودي "کانون صنفي در سراسر کشور با ارسال نامه‌‏هايي مختلف به رييس مجلس و رييس جمهور، کميسيون اصل 90، سازمان بازرسي و ديوان عدالت اداري، خواهان رسيدگي به خواسته‌‏هاي فرهنگيان و عملياتي شدن قول‌‏ها و وعده‌‏ها شده‌‏اند که تاکنون بي‌‏نتيجه مانده است."
سخنگوي کانون صفني معلمان ايران همچنين گفت "حتي چندين بار نمايندگان کانون‌‏هاي صنفي جلوي مجلس رفته و خواستار ملاقات حضوري شده که توسط نيروهاي امنيتي دستگير شده‌‏اند."
آخرين مورد از سرکوب معلماني که قصد طرح خواسته هاي صنفي خود را دارند روز 11 دي ماه در مقابل مجلس رخ داد. فعالان و تشکل هاي صنفي معلمان که دو سال اخير بارها در هنگام اعتراضات صنفي مورد يورش ماموران امنيتي و انتظامي قرار گرفته و بازداشت و محاکمه شده اند، در 11 دي ماه با فرستادن نمايندگان خود به مجلس براي مذاکره قصد داشتند خواسته هاي فرهنگيان و معلمان را با نمايندگان مطرح کنند اما ماموران امنيتي و انتظامي نه تنها اجازه حضور معلمان را در مجلس ندادند، که 12 تن از نمايندگان تشکل هاي صنفي معلمان را بازداشت و چندين ساعت بعد آنها را با اخذ تعهد آزاد کردند.
کانون صنفي معلمان در گزارشي از بازداشت نمايندگان صنفي معلمان سراسر کشور اعلام کرد که قاضي متين راسخ بازپرس دادسراي ويژه امنيت به معلمان بازداشت شده گفته که خواسته هاي معلمان را حق اما اعتراض شان به دولت را نا حق مي داند.
اين مقام قضايي در عين حال به نمايندگان معلمان هشدار داده که تاکنون در پرونده هاي ديگر دستکم 100 حکم اعدام صادر کرده است.
درخواست هاي هفتگانه معلمان
دو هفته پيش در 13 دي ماه نيز شوراي هماهنگي تشکل هاي صنفي معلمان سراسر کشور با انتشار بيانيه اي اعلام کرد : "آن چه امروز در کشور شاهد آن هستيم شيوه ي استبداد گونه ي دولتي قانون گريز است که سال ها تلاش جامعه فرهنگيان سراسر کشور را ناديده مي گيرد و قانوني را که براي تصويب آن معلمان بسياري بارها کتک خورده اند، زندان رفته اند، رنج تبعيد را تحمل کرده اند، اخراج گشته اند و احکامي همچون انفصال از خدمت، بازنشستگي ناخواسته، تنزل گروه و قطع حقوق دريافت نموده اند بدون هيچ دليل قانوني و موجه حتي بدون اين که خود را موظف به توضيح در اين رابطه بداند معطل گذاشته است."
شوراي هماهنگي تشکل هاي صنفي معلمان همچنين با انتقاد از مجلس هشتم تاکيد کرد: "در وضعيتي که دولت مردان مدعي عدالت و قانون گرايي، حتي به قوانين مصوب مجلس نيز بي اعتنا هستند و مجلسيان نيز با کمال تاسف از ايفاي نقش نظارتي خويش غفلت مي ورزند و با وجود نامه ها، بيانيه ها و در خواست هاي مکرر فرهنگيان سراسر کشور حتي از دادن يک تذکر دسته جمعي به رييس جمهور در رابطه با دلايل عدم اجراي قانون مديريت خدمات کشوري ( نظام هماهنگ ) خود داري مي نمايند."
"اجراي کامل قانون مديريت خدمات کشوري بدون هيچ قيد و شرط براي شاغلين و بازنشستگان حتي در صورت تصويب نهايي طرح تحول اقتصادي که در ماده 13 آن به موقوف الاجرا شدن اجراي اين قانون اشاره دارد"،"رفع موانع فعاليت کانون هاي هاي صنفي معلمان سراسر کشور و شوراي هماهنگي و صدور پروانه ها و تمديد مجوز ها طبق قانون و بر اساس وظيفه اي که براي کمسيون ماده 10 احزاب تعريف شده است" از جمله خواسته هايي هستند که شوراي هماهنگي معلمان سراسر کشور در بيانيه خود بر آن هاتاکيد کرده است.
معلمان همچنين تاکيد کرده اند که خواستار "لغو تمامي احکام اداري و دادگاه هاي انقلاب براي فعالان صنفي و معلمان سراسر کشور و توجه ويژه به فرهنگيان و بر طرف کردن فضاي پليسي و امنيتي از مدارس" هستند، و خواستار ايجاد شراي مساعدي براي"براي گفت و گو با مسئولان ارشد نظام و مکلف شدن آنان به پاسخ گويي به پرسش هاي فراواني هستند که بارها و بارها توسط کانون هاي صنفي معلمان سراسر کشور مطرح گرديده و بي جواب مانده است."
"رفع تو قيف از تنها تريبون خاص معلمان يعني هفته نامه قلم معلم"،"تجديد نظر در حکم اعدام فرزاد کمانگر، معلم کردستاني"و "استاندارد سازي مدارس کشور و اجراي قانون مديريت انتخابي و سالم سازي فضاهاي آموزشي و پرورشي در همه زمينه ها" از ديگر خواسته هاي هفتگانه تشکل هاي صنفي معلمان هستند که در اين بيانيه اعلام شده اند.
شوراي تشکل هاي صنفي در بيانيه خود اعلام کرد که تحت فشار و تهديد نهادهاي امنيتي تنها جايي که براي برگزاري جلسه خود يافته کنار مقبره آيت الله خميني بوده و تاکيد کرده که "در صورت عدم توجه مسئولان به موارد ياد شده به ويژه کوتاهي در اجراي قانون مديريت خدمات کشوري تا تدوين و تصويب بودجه سال 88" شوراي هماهنگي تشکل هاي صنفي فرهنگيان سراسر کشور حق خود مي داند که در اعتراض به بي توجهي مسئولان کشور، باکمک گرفتن از مجامع بين المللي، به اعتراضات مدني خود با شيوه هايي هم چون "اعتراض سفيد، اعتصاب ملي، تجمع بي صدا و... به منظور مجبور ساختن دولت به اجراي قانون اساسي و قوانين مصوب مجلس شوراي اسلامي" استفاده کند.
نارضايي معلمان از شرايط فعلي، و اعتراضشان به عدم اجراي قانون مصوب مجلس از سوي دولت نکته اي است که روز گذشته محمود بهشتي لنگرودي، سخنگوي کانون صنفي معلمان نيز بر آن تاکيد کرد و گفت "توجه و رسيدگي مسوولان مربوطه به مشکلات معلمان به ويژه بحث جبران ديرکردهاي پرداختي و اجرا نشدن نظام هماهنگ پرداخت‌‏ها ضروري است چرا که تاب تحمل فرهنگيان به پايان رسيده است
."

طی 24 ساعت گذشته 19 نفر در ایران اعدام شدند


طی 24 ساعت گذشته 19 نفر در ایران اعدام شدند

رژیم جنایت پیشه جمهوری اسلامی طی 24 ساعت گذشته دست کم 19 نفر را در شهرهای اصفهان، یزد و تهران و کرج بدار آویخته است.
روز گذشته دو نفر در اصفهان، شش نفر در یزد و یک نفر نیز در زندان قزل حصار کرج اعدام شدند.
اسامی دو زندانی اعدام شده در اصفهان رضا محمدی 25 ساله و جان محمد محمدی 40 ساله اعلام شده است.
همچنین سحرگاه امروز 10 نفر در زندان مخوف اوین در تهران حلق آویز شدند.
جمهوری اسلامی طی سال گذشته میلادی (2008) نیز دست کم 370 نفر را اعدام کرد که البته این آمار تنها مواردی را شامل می شود که اخبار آن در رسانه های حکومتی درج شده و مسلما شمار واقعی اعدامها بیش از اینها است.
فعالان حقوق بشر می گویند زمان آن فرار رسیده که پرونده سیاه رژیم اسلامی در زمینه نقض حقوق بشر به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارجاع شود
.

Tuesday, January 20, 2009

بدحجابی؛ برخورد بشدت توهين آميز و مشمئزكننده با زنان


بدحجابی؛ برخورد بشدت توهين آميز و مشمئزكننده با زنان

فعالان حقوق بشر در ایران
نگاهي به موج جديد طرح امنيت اجتماعي در تهران زنان تهراني در زمستان بايد چه لباسي بپوشند؟
ساعت 6 عصر از سر كار بر ميگردم .زمستان است و هوا زود تاريك مي شود. همسرم نيز همزمان با من ميرسد. من 4 صبح سر كار ميروم و همسرم 30/7 صبح. طبيعي ست كه هردو خسته ايم و بي رمق ... از نگاهش مي فهمم كه مي خواهد چيزي بگويد. صبر مي كنم تا خودش سر حرف را باز كند. بعد از نوشيدن چاي بالاخره به حرف مي آيد:
- من بايد برم بيرون ..زود برميگردم ...و من مي فهمم كه اتفاق بدي رخ داده است. نيازي نيست عنوان كند. از فركانس هايش مي فهمم .- چيزي شده ؟و نگاهش مي كنم- فرحناز رو چهار راه ولي عصر گرفتن.- كي ؟ براي چي ؟- گشت ارشاد گرفتدش.برايم قابل درك نيست. فرحناز از دوستان صميمي ماست. 39 ساله است . متاهل و داراي پسر بچه 9 ساله باهوشي به نام امير حسين. شوهرش نيز 3 روز است براي ماموريت اداري به شهرستان رفته است. شمالي ست و در تهران جز ما كسي را ندارد. فرحنازتيپي نيست كه گشت ارشاد او را جلب كند. اين را بخوبي ميدانم . زنگ موبايل بصدا مي آيد. فرحناز است. اطلاع مي دهد كه آنها را به پايگاه خيابان وزرا مي برند. همسرم براي فرحناز، دمپايي، مانتو، چادر و مقنعه برميدارد. زنگ ميزنم به تاكسي تلفني . سريع مي آيد و حركت مي كنيم. غروب تهران با ترافيك اش وقتي كه كار داري ملال آور است. به مركز امنيت اجتماعي و اخلاقي واقع در خيابان وزرا ميرسيم. و داخل مي شويم. سالن بزرگي ست كه مملو از جمعيت است وبر در و ديوار كتبيه هاي محرم را نصب كرده اند. و جمله اي براي تاكيد بر امر به معروف و نهي از منكر كه اين روزها دستاويز اين جماعت شده است. در بزرگي در روبرو قرار دارد و پيشخوان چوبي بزرگي كه دو سرباز و يك لباس شخصي پشت آن نشسته اند. وسط پيشخوان با ميله اي فلزي به دو قسمت تقسيم شده است كه سمت راست اطلاعات خواهراني ست كه جلب شده اند و سمت چپ به برادران تعلق دارد. سمت چپ پيشخوان نيز دري كوچكتر قرار دارد كه سربازي جلوي آن نشسته است. برخوردهاي مسئولين به شدت توهين آميز و مشمئز كننده است. به سمت اطلاعات خواهران ميرويم و اسم و نام خانوادگي فرحناز را مي گوئيم. سرباز به ليست بلند بالايي كه در دست دارد نگاهي مي اندازد و عنوان مي كند كه هنوز آنها را نياورده اند. روي صندلي انتظار در كنار جمعيت كثيري كه اكثر آنها خانم هستند مي نشينيم. برخي عصباني اند و در حال اعتراض ، برخي به آرامي مي گريند وبرخي با تلفن هاي همراهشان مشغولند. با كساني كه دور و برمان نشسته اند صحبت مي كنم تا علت مراجعه شان را جويا شوم . خانم ((م)) دبير است و دختر 17 ساله اش را گرفته اند . خودش هم نمي داند چرا. چون دخترش مانتوي كوتاه هم نپوشيده است و از كلاس كنكور كه خارج شده او را گرفته اند. آقاي ((ف)) جواني ست 28 ساله كه دو هفته است از كلن به ايران آمده و همسرش را گرفته اند. و با لحني عصباني مي گويد : دوهفته ست اومدم ايران .. ديگه نميام .باز خوردها ي افرادي كه منتظرند متفاوت است. برخي بطور علني طراح سيستم امنيت اجتماعي و اخلاقي را لعن و نفرين مي كنند و برخي سكوت را ترجيح مي دهند. اما آنچه كه برايم بسيار جالب است مردي ست 36 ساله كه براي آزادي مادرش كه 67 ساله است به اين مركز آمده. با هم بيرون از سالن مي رويم ودر پياده رو سيگاري مي گيرانيم. مرد عنوان مي كند كه پدرش در قيد حيات نيست و او از مادرش نگهداري مي كند. از او سوال مي كنم كه پوشش مادر 67 ساله اش چه بوده است؟ و او مي گويد: پالتو پوشيده بود با چكمه. چون برف مي اومد. تازه مادرم حاجيه خانم هم هست و دو بار مشرف شده . من نميدونم اين كارها يعني چه؟ مادرم كه دختر 14 ساله نيست.... سعي مي كنم آرامش كنم و مي گذارم تمام حرف هايش را بزند تا سبك شود.
در حالي كه ساعت 10 شب است به داخل سالن انتظار برمي گرديم. همه نگرانند از اين همه تاخير. مگر از چهار راه ولي عصر تا خيابان وزرا چقدر راه است؟همسرم با تمام خانم هايي كه در انتظارند دوست شده است و آنها را دلداري مي دهد. بالاخره ماشين گشت ارشاد از راه مي رسد. يك مامور زن ليست جديد را بعد از دقايقي مي آورد. اسم فرحناز هم جزو ليست است. دمپايي ،چادر، مقنعه و روپوش را تحويل پذيرش مي دهيم . بعد از دقايقي با فاصله همه آزاد مي شوند. فرحناز هم در حالي كه ارشاد شده با چادري كه روي سرش لخ لخ مي زند و برايش كوتاه است بيرون مي آيد. بشدت عصباني ست و معلوم است بدجور ارشاد شده است. ... كارت شناسايي مان را تحويل مي دهيم و مشخصاتمان بعنوان ضامن ثبت مي شود. اينك فرحناز آزاد است. چادر بر سر و دمپايي به پا ارشاد شده است. خانم 67 ساله هم مي آيد. مادربزرگي فلفل نمكي ست مثل همه مادر بزرگ ها كه در قصه ها خوانده ايم . با لبخندي بر لب از روي شرم و حيايي زنانه.باتفاق فرحناز و همسرم بيرون مي آئيم. دم در مكان مناسبي ست براي كساني كه با ماشين مسافركشي مي كنند. دربست ماشين مي گيريم و مي گذاريم فرحناز حرف بزند.- داشتم از چهار راه ولي عصر رد ميشدم برم خونه ، دختره جلوي گشت ارشاد صدام كرد. گفت برو بشين تو ماشين. هرچي گفتم مگه من چيكار كردم ؟ جوابمو نداد. يكي شون داخل ماشين بود. ازش پرسيدم راست ميگن شما رو از بين دختر فراري ها انتخاب ميكنن؟ گفت : نه ... كي گفته؟ گفتم : راست ميگن بخاطر هر يه نفري كه تحويل ميدين 5000 تومن ميگيرين؟ گفت : اينا شايعه ست. گفتم : حالا با ما چيكار ميكنن؟ گفت : به خونواده تون زنگ بزنين ،براتون دمپايي و روپوش و چادر و مقنعه بيارن. بار اول تعهد ميدين. بار دوم ميرين دادگاه و جريمه نقدي داره و بار سوم حبس داره. گفتم: اگه كسي ،تو تهران آشنا نداشته باشه چي ؟گفت: اينقدر بايد بموني كه يه نفر بياد و ضمانتت رو بكنه. فرحناز شرح داد كه چكمه اش را كه براي زمستان به قيمت 75000 تومان خريده بود را از او گرفته اند. همچنين پالتوهاي گران قيمتي كه بر تن ارشاد شوندگان بوده را نيز ضبط كرده اند. اكثر خانم ها را نيز بخاطر پالتوي كوتاه و چكمه جلب كرده اند و علت تاخير هم اين بوده كه دستور داشتند ماشين پر شود و بعد حركت كنند. يك عكس تمام قد با شماره نيز از آنها گرفته اند و به همراه تعهد نامه ضميمه پرونده كرده اند. از فرحناز درباره ديگران جويا مي شوم. مي گويد: دختر 17 ساله اي را در حين جدا شدن از دوستانش بخاطر دست دادن با پسري جلب كردند. و بقيه را بخاطر پوشش نامناسب.راننده ماشين نيز به حرف مي آيد و از قول خودش مي گويد: - من كارگر يه كارخونه بودم . تعديل نيرو شد و مارو اخراج كردن. با همين پيكان كار مي كنم و آ‍ژانس ها هم بخاطر اين كه ماشينم پيكانه و مدلش پائينه قبولم نمي كنن. هر شب اينجام و خودم هم دارم افسرده ميشم. نمي دونين چه آدم هاي باشخصيت و خونواده داري رو مي گيرن ميارن اينجا. از خودم بدم اومده.به خانه فرحناز مي رسيم واو پياده مي شود. دغدغه امير حسين را دارد كه تنهاست. و من و همسرم به سمت خانه حركت مي كنيم. تهران ، درشبي سرد و زمستاني ، آرام خوابيده است. و شايد نمي داند زير پوستش چه اتفاقاتي رخ مي دهد. به خيابان هاي خلوت نگاه مي كنم و ياد حرف محمود احمدي نژاد در روزهاي اوليه كانديداتوري اش مي افتم كه گفته بود كار ما اين نيست كه يك پسر و دختر را بخاطر آرايش مو و لباسش بگيريم. ....و فكر مي كنم مردمي كه اين همه مشكل مالي و اقتصادي دارند، حد اقل كاري كه مي شود برايشان كرد ، اين است كه سر به سرشان نگذاشت. مي انديشم كه با ديدن پليس كه حافظ امنيت و ناموس مردم بايد باشد ، چقدر چندشم مي شود. به اشك هاي مادري مي انديشم كه نگران دختر 17 ساله اش بود كه مبادا بلايي سرش بياورند.به ايران، تهران، وضعيت زن ايراني و حقوق بشر مي انديشم. به خانه ميرسيم. ساعت 30/11 شب است. و من ميروم تا بخوابم. چون ساعت 4 صبح بايد بيدار شوم. و با خود فكر مي كنم :زنان تهراني در زمستان بايد چه لباسي بپوشند؟
محمد حسن يوسف پورسيفي دكتراي فلسفه علوم رسانه تهران - ديماه 1387

سی سال گذشت؛ مستضعفین هنوز چشم به راه لقمه ‌ای نان


سی سال گذشت؛ مستضعفین هنوز چشم به راه لقمه ‌ای نان

سایت حکومتی فردا: برخلاف آنچه وزیر رفاه ادعا کرده طی سه تا چهار سال اخیر تعداد فقرای ایرانی افزایش یافته و اقدامات عاجل برای رفع فقر و کاهش تعداد گرسنگان هنوز یکی از ضرورت های مبرم جامعه ایران باید محسوب شود.
یک پژوهشگر مسائل اجتماعی با اشاره به نرخ تورم 25 درصدی و افزایش قیمت ها می نویسد: با چنین تصویری از عملکرد اقتصادی دولت این ادعای وزیر رفاه که تعداد افراد زیرخط فقر شدید با تعریف درآمد معادل یک دلار در روز، کاهش یافته و به حدود 49 هزار نفر در شهرها و 130 هزار نفر در روستاها رسیده را باید در ردیف دستاوردهای نوین اقتصادی قرار داد زیرا معنای این ادعا این است که اولاً فقرای ایرانی در این شتاب فزاینده رشد قیمت ها توانسته اند از زیرخط فقر رها شوند و گرسنه نمانند.
مدنی می افزاید: این درحالی است که براساس گزارش اخیر سازمان بهشت زهرا طی 21 ماه، 48 نفر در تهران در اثر سوءتغذیه و گرسنگی فوت کرده اند. ثانیاً در حالی که قیمت مواد غذایی (براساس گزارش های رسمی بانک مرکزی جمهوری اسلامی) در طول یک سال اخیر دائماً افزایش داشته، سفره فقرای ایرانی غنی تر شده و آنها توانسته اند به رغم کاهش ارزش پول شان، سفره ای با کالری بیشتر تدارک ببینند.
این پژوهشگر مسائل اجتماعی با بیان این مقدمات می نویسد: گفته شده تورم، موجب گسترش و تعمیق نابرابری ها، فساد مالی، تضعیف بخش های مولد اقتصاد ملی و گسترش فعالیت های واسطه ای می شود. گذشته از مسائل اقتصادی برای تورم، آثار اخلاقی ویژه ای مطرح شده که یکی از آنها نادیده گرفتن و پایمال کردن حقوق فقراست.
معیار قرار دادن درآمد حداقل یک دلار در روز برای هر فرد به ادعای وزیر رفاه نه با قانون اساسی و نه شاخص های علمی فقر و نابرابری همخوانی ندارد زیرا با احتساب دریافت حداقل دو هزار کالری در روز برای هر فرد، مطابق گزارش بانک مرکزی، دهک اول و بخشی از دهک دوم جامعه چنین درآمدی ندارند.
مدنی در یادداشت خود که در روزنامه سرمایه منتشر شده می افزاید: از این گذشته با در نظر گرفتن خط فقر معادل 2179 کالری در سال 1385 هر فرد شهری برای تامین مایحتاج خود نیاز به حداقل 56 هزار تومان در ماه داشته است که با در نظر گرفتن نرخ تورم طی سال های 86 و 87، این رقم به بیش از 90 هزار تومان برای هر فرد افزایش می یابد. بنابراین برخلاف آنچه وزیر رفاه ادعا کرده طی سه تا چهار سال اخیر تعداد فقرای ایرانی افزایش یافته و اقدامات عاجل برای رفع فقر و کاهش تعداد گرسنگان هنوز یکی از ضرورت های مبرم جامعه ایران باید محسوب شود
.

Monday, January 19, 2009

مرگ دهها نفر از جمله کودکان در تهران در اثر سوء تغذیه / دست کم 15 میلیون نفر در ایران دچار سوء تغذیه هستند که ناشی از فقر شدید است


مرگ دهها نفر از جمله کودکان در تهران در اثر سوء تغذیه / دست کم 15 میلیون نفر در ایران دچار سوء تغذیه هستند که ناشی از فقر شدید است

بر اساس آمار و ارقام رسمی منتشر شده توسط سازمان بهشت زهرا طی 21 ماه گذشته 48 شهروند تهرانی بر اثر سوء تغذیه جان خود را از دست داده اند.
به گزارش مهر، این آمار و ارقام که از آمار فوت شدگان سازمان بهشت زهرا که در سازمان پزشکی قانونی استخراج شده گویای آن است که در سال گذشته 33 نفر بر اثر سوءتغذیه جان خود را از دست داده اند.
این در حالی است که در 9 ماه سال جاری نیز 15 نفر بر اثر سوء تغذیه فوت کرده اند.
دکتر علی اکبر سیاری، متخصص کودکان و فوق تخصص گوارش کودکان در این باره گفت: 15میلیون نفر در کشورمان کمبود دریافت غذا دارند که ناشی از فقر است.

جنایتکاران حاکم بخش هائی از خاوران را تخریب کردند

جنایتکاران حاکم بخش هائی از خاوران را تخریب کردند / شکایت نامه ای خظاب به کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل تنطیم شده است / امضا کنید

بشنوید تخریب بخشی از گورستان خاوران با بولدوزر

به منظور پیش برد یک کارزار بین المللی علیه تخریب گورهای دسته جمعی در خاوران، شکایت نامه ای خظاب به کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل تنطیم شده است. کانون زندانیان سایسی ایران(در تبعید)از خوانندگان سایت درخواست می شود این شکایت نامه را حتما امضا کنندhttp://www.petitiononline.com/Khavaran/petition.html

به گزارش تازه ای که از ایران رسیده است، جنایتکاران جمهوری اسلامی، بخشی از خاوران شامل چند گور دسته جمعی و انفرادی را با بولدوزر زیر و رو کرده و با ریختن خاک تازه و کاشتن درخت بر روی آنها، آثار جنایات خود و یک از خونین ترین جنایات تاریخ معاصر ایران و بشریت را در زیر انبوه ای از درختان پنهان کردند.
جمهوری اسلامی از زمان قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ تا به امروز، سعی کرده تا این جنایت هولناک خود را به همراه قربانیانش دفن کند. حضور فعال خانواده ها و مقاومت آنها، توظئه های رژیم را همه ی این سال ها عقیم کرد. دستگاه های امنیتی رژیم، این بار از خانواده های شروع کردند. آنها را در منازل شان بازجوئی کردند، به سازمان اطلاعات و امنیت رژیم بردند، به تهدید و ارعاب آنها پرداختند، به مراسم های سالگرد که خانواده ها در منازل شان برگزار کردند، حمله کردند و در نهایت با جلوگیری از برگزاری مراسم بیستمین سال گرد خاوران، زمینه را برای اقدامات جنایتکارانه خود، یعنی تخریب خاوران در هفته گذشته فراهم کردند.
جانیان حاکم بر ایران فکر می کنند با پاک کردن آثار جنایت شان در خاوران، این جنایت هولناک شان را از صفحه تاریخ پاک خواهند کرد. تخریب خاوران، کوچک ترین خللی در آن به عنوان نماد هولناکت ترین جنایت تاریخ معاصر ایران ایجاد نخواهد کرد. خاوران، خاوران خانواده ها، خاوران نماد خونین ترین دهه در تاریخ معاصر ایران باقی خواهد ماند و یکی از کانونهای مبارزاتی توده های مردم علیه رژیم خواهد بود. رژیم هرگز نمی تواند با تخریب خاوران، آثار جنایات خود را پاک کند. خاوران در پرونده جنایات رژیم برای همیشه ثبت شده است. تخریب خاوران، سند محکومیت رژیم است که همه ی این سال ها منکر قتل عام زندانیان شده است.

Saturday, January 17, 2009

نامه ای خواندنی از فرزاد کمانگیر


:نامه ای خواندنی از فرزاد کمانگیر
من یک معلم می مانم و تو یک زندانبان¹
زئوس ، خدای خدایان فرمان داد تا پرومته نافرمان را به بند کشند و اینگونه بود حکایت من و تو اینجا آغاز شد.
تو میراث خوار زندانبانان زئوس گشتی تا هر روز نگهبان فرزندی از سلاله آفتاب و روشنی گردی و برای من و تو زندان دو معنای جداگانه پیدا کرد، دو نفر در دو سوی دیوار با دری آهنی و دریچه ای کوچک میان آن، توبیرون سلول ، من درون سلول .
حال بهتر است همدیگر را بهتر بشناسیم
من معلمم...نه نه...
من دانش آموز صمد بهرنگی ام ، همان که الدوز و کلاغها و ماهی سیاه کوچولو را نوشت که حرکت کردن را به همه بیاموزد. او را میشناسی ؟ میدانم که نمی شناسی.
من محصل خانعلی ام ، همان معلمی که یاد داد چگونه خورشیدی بر تخته سیاه کلاسمان بکشیم که نورش خفاشها را فراری دهد.
میدانی او که بود؟
من همکار بهمن عزتی ام ، مردی که همیشه بوی باران میداد و انسانی که هنوز مردم کرمانشاه و روستاهایش با اولین باران پائیزی به یاد او می افتند، اصلا میدانی او که بود ؟ میدانم که نمیدانی.²
من معلمم ، از دانش آموزانم لبخند و پرسیدن را به ارث برده ام .
حال که من را شناختی ، تو از خودت بگو ، همکارانت که بوده اند ، خشم ونفرت وجودت را از چه کسی به ارث برده ای ، دستبند و پابندهایت از چه کسی به جا مانده ؟ از سیاهچالهای ضحاک ؟
از خودت بگو ، تو کیستی ؟ فقط مرا از دستبند و زنجیر و شلاق ، از دیوارهای محکم 209 ، از چشمهای الکترونیکی زندان ، از درهای محکم آن مترسان، دیگر هیچ هراسی در من ایجاد نمی کنند. عصبانی مشو ، فریاد مکش ، با مشت بر قلبم مکوب که چرا سرم را بالا میگیرم ، داستان مشت تو و سر زن زندانی را به یاد دارم.
مرا مزن که چرا آواز میخوانم، من کردم، اجداد من عشقشان را ، دردهایشان را ، مبارزاتشان را و بودنشان را در آوازها و سرودهایشان برای من به یادگار گذاشته اند. من باید بخوانم و تو باید بشنوی . و تو باید به آوازم گوش دهی ، میدانم که رنجت میدهد.
مرا به باد کتک مگیر که هنگام راه رفتن صدای پایم می آید ، آخر مادرم به من آموخته ، با گامهایم با زمین سخن بگویم ، بین من و زمین ، پیمانی است و پیوندی که زمین را پر از زیبائی و پر از لبخند کنم . پس بگذار قدم بزنم ، بگذار صدای پایم را بشنود ، بگذار زمین بداند من هنوز زنده ام و امیدوار.
قلم و کاغذ را از من دریغ مکن ، میخواهم برای کودکان سرزمینم لالائی بسرایم ، سرشار از امید ، پر از داستان صمد و زندگیش ، خانعلی و آرزوهایش ، از عزتی و دانش آموزانش ، میخواهم بنویسم ، میخواهم با مردمم سخن بگویم ، از درون سلولم ، از همینجا ، میفهمی چه میگویم ؟ میدانم به تو آموخته اند از نور ، از زیبائی ها ، از اندیشه و اندیشیدن متنفر باشی.
اما نترس به درون سلولم بیا ، مهمان سفره کوچک و پاره من باش ، ببین من چگونه هر شب همه دانش آموزانم را مهمان میکنم ، برایشان چگونه قصه میگویم ، اما تو که اجازه نداری ببینی ، تو که اجازه نداری بشنوی ، تو باید عاشق شوی ، باید انسان شوی ، باید اینسوی درب باشی تا بفهمی من چه میگویم .
به من نگاه کن تا بدانی فرق من و تو در چیست ، من هر روز بر دیوار سلولم دستان دلدارم را و چشمان زیبایش را میکشم ، و انگشتانش را در دست میگیرم و گرمی زندگی را در دستانش و انتظار و اشتیاق را در چشمانش میخوانم ، اما تو هر روز با باتوم دستت انگشتان نقش بسته بر دیوار را میشکنی و چشمان منتظرش را در می آوری ، و دیوار را سیاه میکنی.
دنیای تو همیشه تاریکی و زندان خواهد بود و "شعور نور" آزارت خواهد داد ، من ماهها است چشم انتظار دیدن یک آسمان پرستاره ام.
با ستاره های یاغی که در تاریکی از این سوی آسمان به آن سوی آسمان پر بکشند و سینه سیاهی را با نور بشکافند. اما تو سالهاست در تاریکی زندگی میکنی ، شب تو بی ستاره است ، میدانی آسمان بی ستاره یعنی چی ؟ آسمان همیشه شب یعنی چی ؟
اینبار که به 209 برگشتم به درون سلولم بیا من برایت آرزوها دارم ، نه از رنگ دعاهای تو که سراسر آتش است و ترس از جهنم ، آرزوهای من پر از امید و لبخند و عشق است . به درون سلولم بیا تا راز آخرین لبخند عزتی را پای چوبه دار برایت بگویم ، میدانم که باز بندی بند 209 خواهم شد ، در حالی که تو با همه وجود پر از کینه ات بر سر من فریاد میکشی و من باز دلم برای تو و دنیای حقیری که دورت ساخته اند میسوزد . من بر میگردم در حالی که یک معلمم و لبخند کودکان سرزمینم را هنوز بر لب دارم.

معلم محکوم به اعدام ، فرزاد کمانگر
بند بیماران عفونی زندان رجایی شهر کرج
27/10/87
م.ساقی ، فی البداهه

تقدیم به "فرزاد کمانگیر"، معلم فرهیخته ی زندانی
..
ای زلال دیدگانت خوشه ی انگور
....
،ای پیامت شاد
..
ای سرت پر شور
.
درود گرم مرا
.
از کوچه های تاریک ِغربت و تقدیر
.
بپذیر
...
.
ای شیر
.
ای شیر شرزه ی در زنجیرجیر
.
!فرزاد کمانگیر

Thursday, January 15, 2009

کاهش سن فحشا به ۱۱ سال در ایران


کاهش سن فحشا به ۱۱ سال در ایران

سایت دویچه وله: نتیجه پژوهشی دانشگاهی در سال ۱۳۸۶، نشانگر آن است که ۵۴ درصد جوانان تهرانی، دچار “آنومی” یا “نابسامانی اقتصادی و اجتماعی” هستند. این تحقیق بر روی یک نمونه‌ی ۸۱۶ نفری از جوانان ۱۵ تا ۲۹ ساله انجام گرفته است.
­ وضعیت «آنومیک» را می‌توان “گسست از هنجارهای اقتصادی - اجتماعی یا “آشفتگی در هویت” تعریف کرد. “آنومی” با هنجارستیزی، هنجارگریزی، قانون‌شکنی و احساس شکاف میان فرد و جامعه جلوه‌گر می‌شود.
بسیاری از جوانان ایرانی، برخوردار نبودن از منزلت فردی و اجتماعی، نداشتن دورنمایی موفق یا مشکلات اقتصادی و رفاهی را ناشی از مدیریت نادرست جامعه می‌دانند. اما چنین نیست که در برابر این سوء مدیریت، دست به عصیان بزنند. بیشتر آنان در مواجهه با پیامدهای این مدیریت ناکارا، احساس بدبختی، ناامیدی، پوچی و قربانی‌بودن می‌کنند. بسیاری از جامعه‌شناسان نیز ریشه‌های “آنومی” را در تکانه‌های اقتصادی و اجتماعیِ ناشی از انقلاب و جنگ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینند. آنان می‌گویند، هنجار پایداری، جایگزین ارزش‌های کهن یا ممنوع نشد و نسل جوان عمدتا با خلاء فرهنگی و اجتماعی ناشی از این شکاف روبه‌رو شد.
دکتر فرامرز قره‌باغی، استاد جامعه شناسی، وضعیت آنومیک کنونی را نمونه‌ی بارزی از ناکامی مسئولان جمهوری اسلامی در مهندسی فرهنگی و اجتماعی توصیف می‌کند.
وی برخی نمودهای رفتاری و آماری این نابسامانی را چنین برمی‌شمرد:
کاهش سن جرم کاهش سن فحشا به ۱۱ سال / کاهش سن اعتیاد به ۱۰ سا ل/ افزایش طلاق ناکامی یک ‌سوم ازدواج‌ها /افزایش بیکاری به میزان ۳۵ درصد / افزایش بیماران اعصاب و روان به میزان ۳۱ درصد / افزایش بیماران قلب و عروق به میزان ۲۲ درصد / افزایش حاشیه‌نشینی، با وجود وعده‌ی عدالت توزیعی در جامعه.»
نسبت آنومی با فروپاشی اجتماعی
پرسش متداول در بررسی وضعیت “آنومیک” یک جامعه این است که آیا گسست اقتصادی و اجتماعی یا شکاف فرهنگی و اخلاقی، در میان جوانان می‌تواند به از هم‌پاشیدگی یک نظم سیاسی یا اجتماعی منجر شود؟
دکتر قره‌باغی تاکید می‌کند که رشد چشمگیر نابهنجاری در یک جامعه، لزوما با فروپاشی اجتماعی همراه نیست. وی به نقش خرده‌فرهنگ‌ها، حمایت‌های دولتی و عدم خودآگاهی طبقاتی و گروهی، در ایران اشاره می‌کند و می‌افزاید: « این وضعیت را می‌توان به اتومبیلی تشبیه کرد که بنزین‌اش تمام شده اما چون در سرازیری است، کماکان می‌تواند به حرکت ادامه دهد. خودرو زمانی که به سربالایی برسد، متوقف می‌شود وتنها در آنجا، نیاز به فشار و نیرو دارد.»
در راه بودن چالش‌های تازه
در تحقیق مربوط به وضعیت «آنومیک» جوانان تهرانی، نابسامانی اقتصادی کنونی، به معنای “احساس عدم تناسب میان نیازها، آرزوها وهدف‌های خود و کمبود یا نبود راه‌های دستیابی به آنها” بیان شده است. دکتر قره‌باغی یادآوری می‌کند که نسل امروز بر خلاف نسل‌های قبل، آرمانگرا و جامعه‌خواه نیست و می‌افزاید: «این نسل البته ممکن است امروز امکاناتی برای رساندن پیام خود به بیرون از جامعه نداشته باشد، اما بدون تردید، در آینده گستاخ‌تر و سریع‌تر خواهد بود و چالش‌های جدی‌تری، هم با پدران و مادران خود و هم با حاکمیت اجتماعی-سیاسی خواهد داشت.»
پژوهش مربوط به “عارضه آنومیک در جوانان ایرانی”، در فصلنامه‌ی “رفاه اجتماعی” منتشر شده است
.

Wednesday, January 14, 2009

«رزا لوكزمبورگ»



«رزا لوكزمبورگ»
«رزا لوكزمبورگ» رهبر حزب كمونيست آلمان كه براي قبضه كردن حكومت اين كشور دست به يك قيام مسلحانه زده بود و 15 ژانويه 1919 (در روزي چون امروزدر 87 سال پيش) پس از دستگير شدن، در برلن به دست ماموران دولت و مخالفان كشته شد با انتشار چند كتاب و رساله از جمله كتاب «انباشتن سرمايه» خود را در رديف فرضيه پردازان بزرگ قرن 20 قرار داده است. وي براي استقرار نظام سوسياليستي در يك جامعه معتقد به قيام مسلحانه بود . رزا تغيير اوضاع از طريق اصلاحات اداري و وضع قوانين پارلماني را باور نداشتت و اتلاف وقت مي دانست.
«رزا» از ناسيوناليسم بيم فراوان داشت وآن را مستعد تبديل به تفكر نظامي (ميليتاريسم) مي دانست كه موجب قهرمان سازي و انتصاب مشاهير ملي به سمت هاي بزرگ مي شود و از آنجا كه هر ملتي براي خود برتري ها و برجستگي هايي قائل است ، رفاه عمومي قرباني هرچه بيشتر جلوه دادن اين بزرگي ها مي گردد و جامعه از تفكرات سوسياليستي دور مي شود .
وي عقيده داشت كه در يك جامعه ملي گرا هر « ايسم » ديگر خيانت خوانده مي شود و سركوب مي گردد. رزا در رساله «جنبه هاي منفي ناسيوناليسم» نوشته است: هر كشور در طول زمان گوشه اي از سرزمين اصلي را ازدست داده است كه ضميمه كشوري ديگر شده است و اگر ناسيوناليسم سرزمين اصلي فرا گيرد، جنگ باهمسايه محتمل خواهد بود ، زيرا ناسيوناليسم تنها حاضر است با زبان تفنگ حرف بزند. يك ناسيوناليست تنها به وطن و هموطن مي انديشد و نگران انهاست و برايش مهم نيست كه بشريت و ساير ملل چه دشواري هايي داشته باشند و نسبت به غمهاي آنها بي تفاوت است و به همين سبب آماده است با هر سلطه گري بر ضد ديگران بسازد مشروط بر اين كه منافع وطن او محفوظ بماند. به باور رزا، اگر ناسيوناليسم در يك كشور زنده شود چون مردم را به شور و هيجان در مي آورد اين «ايسم» در اندك مدتي به ملل ديگر منتقل مي شود و مبارزات نژادي گسترش مي يابد. احياء و تقويت روحيه ناسيوناليسي ميان يك ملت زحمت و هزينه ندارد ؛ زبان مي خواهد و قلم.
رزا كه از مشكلات دولت انقلاب بلشويكي روسيه آگاه بود در رساله «پس از انقلاب» نوشته است: زنهار، تا زماني كه انقلابيون آمادگي علمي و تخصصي و تجربه كافي به دست نياورند اداره امور را به آنان نسپاريد كه انقلاب را از مسير خود منحرف خواهند ساخت و در اين صورت جانشيني، جز ديكتاتوري نخواهد داشت . رزا حزب بهترين نوع دمكراسي را نظام شورايي ــ از نوع واقعي آن ـــ مي دانست تا همه مردم در تنظيم امور خود مشاركت داشته باشند.
رزا كه هنگام مرگ 48 ساله بود در سال 1871 در آن منطقه از لهستان كه متعلق به روسيه بود به دنيا آمده بود. وي از دوران دبيرستان روحيه انقلابي داشت و علنا از دولت انتقاد مي كرد و هنگامي كه در صدد دستگيريش بر آمدند به سويس فرار كرد و در انجا دكتراي اقتصاد سياسي گرفت. او سپس به آلمان رفت و از طريق ازدواج با يك كارگر ساده به تابعيت اين كشور در آمد و به فعاليت هاي سياسي سرگرم شد و به عضويت حزب سوسياليست در آمد. سپس براي شركت در انقلاب روسيه به آنجا رفت و دستگير و به زندان افتاد و در زندان بود كه موفق به مطالعه و تفكر و نوشتن كتابهابش شد كه وي را در ميان سوسياليستهاي اروپا معروف ساخت . پس از آزادي از زندان به برلن بازگشت و همه اوقات خود را وقف پيشبرد سوسياليسم كرد و
....

واشنگتن پست و عکس هایی از ختنه دختران در کردستان عراق

واشنگتن پست و عکس هایی از ختنه دختران در کردستان عراق

پدیده‌ی ختنه‌ی دختران که‌ یکی از وحشیانه‌ترین رفتارهای برخی از جوامع نسبت به‌ زنان به‌ شمار می آید هنوز هم در برخی از بافت های سنتی مانده‌ی جامعه‌ کردستان قربانی می گیرد.
روزنامه‌ی واشنگتن پست در گزارشی که‌ برخی از رسانه‌های کردی نیز آن را انعکاس داده‌اند به‌ این موضوع پرداخته‌ و ضمن روایت سرگذشت چند دختر ختنه‌ شده‌ی کرد ،تصاویر بسیار تکان دهنده‌ای را نیز منتشر ساخته‌ است که‌ نشان از اوج قربانی شدن زنان و دختران به‌ وسیله‌ی قوانین مردسالار دارد.
گزارشگر واشنگتون پست "آمیت بالی" داستان یک دختر خردسالی را که‌ قربانی ختنه‌ می شود این گونه‌ روایت می کند"شیلان انور عمر دختری 7 ساله‌ در مراسمی شرکت میکند که‌ پیشتر مادرش برای او تعریف کرده‌ است اما هنگامی که‌ به‌ مراسم مورد نظر می رود می بیند که‌ خبری نیست و گول خورده‌ .به‌ جای مراسم زنی که‌ در محله‌یشان به‌ ماما شهرت دارد آنجاست.‌ پس از آمدن شیلان،ماما درب قرمز رنگ زنگ گرفته‌ را برویش می بندد.هنگامی که‌ شیلان می بیند که‌ مادر لباسهایش را از تن او در می آورد وحشت زده میشود و به‌ لرزه‌ می افتد.ماما‌ سبیه‌ شخصی که‌ قصد دارد مرغی را سر ببرد پاهای شیلان را می گیرد و تیزبری شبیه‌ آنچه‌ در سلمانی ها از ان استفاده‌ می کند را بیرون آورده‌ و شروع می کند"
بعد از اینکه‌ مامای محل قسمت مورد نظرش از اندام شیلان را میبرد ، دختر بیچاره‌ با تمام قدرت جیغ می زند و صدایش به‌ منزل همسایه‌ها نیز می رسد.اما مادرش چنان با افتخار او را در آغوش می کشد که‌ انگار رویایش محقق شده‌ است.
"عایشه‌ محمد" مادر شیلان 30 ساله‌ و خانه‌دار ساکن شهر دوزخورماتو که‌ قومیت های مختلفی در خود دارد به‌ واشنگتون پست می گوید که‌ این رسم در کردستان وجود دارد و بسیاری بدان اعتقاد دارند و به‌ مانند یک فریضه‌ی دینی بدان می نگرند
لینک گزارش کامل و عکسهای ختنه شیلان

Tuesday, January 13, 2009

جمعي از کارگران بازنشسته در اعتراض به افزايش نيافتن مستمري بازنشستگان مقابل مجلس شوراي اسلامي تجمع کردند

ادامه عکس های جمعي از کارگران بازنشسته در اعتراض به افزايش نيافتن مستمري بازنشستگان مقابل مجلس شوراي اسلامي تجمع کردند

به جای غزه به داد مردم خرمشهر برسید


به جای غزه به داد مردم خرمشهر برسید

روزنامه حکومتی قدس: مردم خرمشهر از دولت و مسؤولان مي پرسند چرا با وجود تمامي وعده هاي داده شده و ادعاهاي اعلام شده، هنوز مردم اين شهر از حداقل امكانات و خدمات محرومند. آنها مي گويند در حالي كه در كنار سه رودخانه قرار گرفته اند، اما مجبور به خريد آبهاي بشكه اي و خريد دستگاههاي تصفيه آب هستند و از ناپايداري برق رنج مي برند.
به گفته آنها، خيابانهاي كثيف، بازارهاي آشفته و پريشان، انبوه دستفروشان و دكه داران به خوبي نشان مي دهد، اقتصاد شهر بر پايه سست و شكننده اي استوار است و طي سه سال گذشته به شهادت بسياري از بازاريان اين شهر قدرت خريد مردم بشدت كاهش پيدا كرده و وسعت بيكاري و پديده شكننده شغلهاي كاذب بخوبي در نماي عمومي اين شهر پيداست. مشكلاتي همچون فاضلاب از مرز 20 سالگي گذشته است و مردم زندگي در كنار فاضلاب را اكنون، باور و عادت كرده اند.
دستاورد منطقه آزاد اروند براي مردم از روز هم روشن تر شده است. مردم مي بينند افراد ذي نفوذ در پستهاي بالاهاي اين منطقه قرار دارند و حقوقهاي بالا براي مديران بازنشسته استان ثمره تلاش براي عمران منطقه توسط سازمان منطقه آزاد اروند بوده است.
امروز آن چنان دستهاي خالي مسؤولان در خرمشهر رو شده است كه كاروانهاي راهيان نور كه به اين خطه مقدس سفر مي كنند هم متوجه شده اند در خرمشهر چه خبر است؛ اين همه كثيفي، گراني، بي نظمي را نيز آنها متوجه شده اند. خيابانهايي كه گويي شخم خورده نيز چند سال است براي آنها جاي سؤال است و اينكه چرا مشكلات اين شهر نه چندان بزرگ قابل جمع كردن و حل شدن نيست.
مردم خرمشهر همچنين مي پرسند چرا افت تحصيلي در مدارس اين شهر مشهود و محل تفريح مناسب و بازي كودكان كم است، مسايل فرهنگي، در اين شهر جاي تأسف دارد و چرا سن جرايم اجتماعي پايين آمده است.
به عقيده كارشناسان امور اجتماعي بسياري از پرونده هاي موجود در دادگستري اين شهر در فقر فرهنگي و اقتصادي و پاسخگو نبودن مسؤولان براي اين مشكلات ريشه دارد.
در پايان بايد گفت: شرايط سخت در خرمشهر ادامه پيدا كرده و اكنون كار به جايي رسيده كه شهرداري اين شهر حتي توان پرداخت حقوق كاركنان خود را ندارد، اين شرايط سخت را حتي كودكان خرمشهر هم فهميده اند
.

Sunday, January 11, 2009

هرجا سری است می کوبند / هرجا دری است می بندند



گفتگوی نوشین احمدی با سیمین بهبهانی در مورد حمله به شیرین عبادی-19 دی 1387
مدرسه فمینیستی: «سالي كه به‎دنيا آمدم، شيرين عبادي، جامه‎ي قضاوت بر تن كرد و از اولين زنان قاضي در ايران شد تا جامعه، حق قضاوت زنان را به‎رسميت بشناسد و در كسوت قضاوت، حقوق زن ايراني را فرياد زند و به نوشته در آورد و آن را طلب كند... وقتي هنوز نمي‎دانستم شجاعت در ابراز انديشه چيست و چطور آن را مي‎نويسند اشعار شجاعانه و زنانه‎ي سيمين بهبهاني را خواندم و متوجه شدم ادبيات را چگونه مي‎توان به متن زندگي و دردهاي اجتماعي زنان پيوند زد... هنوز به مدرسه نمي‎رفتم و سواد خواندن نداشتم كه نوشته‎هاي ماندگار مهرانگيز كار در دفاع از حقوق زنان ايران در نشريات وقت منتشر و افق‎هاي نوين براي زنان ايراني را نويد مي‎داد...» این جملات را پیشترها در زمانه بهار جنبش زنان به قلم آوردم ولی امروز در این دنیای دیوانه و مملو از خشونت، با چشمانی اشک بار از بی رحمی، دوران پاییزی جنبش خود را با سختی و با مرارت پشت سر می گذاریم، می دانم که این دوران نیز می گذرد و بار دیگر اوج ها و باز هم فرودهایی دیگر در پیش است، تنها غصه ام از آن روست که این سه یاری که به ما مبارزه آموخته اند، یکی در آن سوی آبهاست و آن دیگری به خاطر سوی چشمان اش به زحمت می تواند اشعارش را بخواند و این یک که همیشه پشت و پناه بی پناهانی همچون ما زنان بوده است، امروز در معرض هتک حرمت و بدترین خشونت ها آن هم از سوی «هموطنان» اش قرار گرفته است. دلم گرفته است که امروز، مایی که آن سه را همواره ستوده ایم و هر کدام شان برای ما نماد و نشانه ای از چهل تکه مبارزات مان است، چنین ناخواسته در مشقت و سختی قرار گرفته اند.
دلم گرفته است اما هنگامی که می بینم شیرین عبادی، این ستون ماندگار جنبش زنان، همچنان شجاعانه و یک تنه در برابر همه این تندبادها می ایستد و با ایستادگی اش نیز به ما درس های جدیدی می آموزد، پر از امید می شوم. امید به این که شیرین عبادی این زن یکه و سرافزار، زنی تنها در آستانه فصلی سرد، فصل های سرد را به خاطر همه ما و با یاری همه ما به کناری خواهد زد.
امید به این که سیمین بهبهانی، به رغم چشمانی که فروغ اش کاهش می یابد، هنوز می سراید و می خواند و با اشعارش با ظلم می ستیزد. امیدم آن است که شیرین عبادی و سیمین بهبهانی همان گونه که سینه سپر کردند و با حرکت و قدم مبارک خود، لایحه حمایت از خانواده را از «صحن علنی مجلس» زدودند، امروز نیز با همبستگی ما زنان، می توانند سینه سپر کنند و همه این تندبادها را به کناری بزنند.
مصاحبه زیر را هنگامی که روز گذشته پای صحبت سیمین بهبهانی به خاطر یار دیرینش (شیرین عبادی) نشسته بودیم با ایشان انجام دادم که حاکی از نگرانی او در مورد برخوردهای اخیر نسبت به شیرین عبادی است
نوشین احمدی خراسانی: خانم بهبهانی، حتما اطلاع دارید که کانون مدافعان حقوق بشر را پلمب کردند و متاسفانه حملات خشونت آمیزی را در مورد خانم شیرین عبادی آغاز کرده اند. می خواستم نظر شما را در این مورد بدانم. و این که چرا خانم عبادی مرکز چنین برخوردهایی قرار گرفته است؟
سیمین بهبهانی: من از این بابت قلبا بسیار متاسفم. تا مدت ها پیش می شد احساس کرد که یک سلسله کارهای عاقلانه ای به چشم می خورد، اما مدتی است که می بینم که آنچه انجام می گیرد گاه حتا خلاف عقل سلیم است و گاه به شکل چشم گیری، حتا به نوعی حالت لجبازی پیدا می کند. من بیشتر جلسات عمومی که کانون مدافعان حقوق بشر برگزار می کرد شرکت داشتم و در آن جا هیچ بحثی که صدمه ای به امنیت کشور بزند یا این که یک جنبه شورشگری داشته باشد مشاهده نکردم. همان روز هم که دفتر کانون را پلمب کردند، من داشتم حاضر می شدم که به این جلسه که به مناسبت سالگرد اعلامیه حقوق بشر برگزار می شد شرکت کنم که منصوره شجاعی با من تماس گرفتند و گفتند که چنین مسئله تاسف باری اتفاق افتاده و من تعجب کردم و باورم نمی شد که چرا باید این کار خشونت آمیز را بکنند. فعالیت های کانون مدافعان و شخص شیرین عبادی، همگی به نفع کشور و سربلندی مملکت است. فعالیت های حقوق بشری گاهی اوقات جنبه راهنما و راهگشا و کمک به حال دارد و در همه عالم همه می دانند که دولت ها که خودشان به تنهایی نمی توانند تصمیم درستی اتخاذ کنند و همین سازمان ها هستند که راهگشای تصمیمات و اعمال درست دولت ها هستند. من فکر می کنم تعطیلی چنین سازمان هایی و سرکوب آدم هایی مثل شیرین عبادی که فکر و نظری دارند واقعا به ضرر مملکت است.
نوشین احمدی: خانم بهبهانی، همانطور که اطلاع دارید یک عده بسیجی ریخته اند جلوی خانه خانم عبادی و تابلوی وکالت ایشان را کنده اند و با شعارهای عجیبی که آدم حیرت می کند، ایشان را مدافع جنگ معرفی کرده اند!!! نظرتان در مورد چنین اعمالی چیست؟
سیمین بهبهانی: به صراحت می گویم که خانم عبادی مایه افتخار زنان ایران است. او جایزه نوبل را از آن خود کرده و تلاش و کوشش عملی شیرین عبادی است که تمام هم و غم اش را در این چند ساله در دفاع از حقوق بشر گذاشته و جلوی بسیاری از مفاسد را گرفته پرونده هایی را که در رابطه با افراد بی پناه، قتل های زنجیره ای، پرونده های فعالان دانشجویی و زنان و دراویش گنابادی به طور رایگان قبول کرده و از آنان دفاع می کند و به سرنوشت قضایی شان رسیدگی می کند. بنابراین فکر می کنم چنین زنی را باید قدرش را دانست و ازش سپاسگذار بود نمی دانم چرا یک عده ریخته اند در خانه ایشان و در و دیوار را کثیف کرده اند. نمی دانم این کارها و حرکات یعنی چه؟ این کارهای زشتی است و اگر هر کسی حرفی دارد بزند ولی رفتن و سیاه کردن دیوارها و اینجور کارها کار آدم عاقل نیست. آن هم وقتی که طرف آدم، کسی است مثل شیرین عبادی که فرد منطقی و اهل گفتگوست، مدافع صلح است و دانشی دارد و می تواند جوابگوی اعمال خودش باشد. بنابراین اگر کسی در مورد رفتار و گفتار خانم عبادی حرفی دارد می تواند با منطق صحبت کند ولی چنین اعمال جنجال برانگیزی واقعا شایسته نیست.
نوشین احمدی: آنها که جلوی در منزل خانم عبادی اجتماع کرده بودند شعارشان این بود که: «اسرائیل جنایت می کند، عبادی حمایت می کند». با توجه به شناخت شما از فعالیت های خانم عبادی، نظرتان در مورد این شعارشان چیست؟
سیمین بهبهانی: به نظر من این شعار را احتمالا برای درست شدن «قافیه اش» ساخته اند وگرنه هیچ استناد واقعی ندارد و همه ما خانم عبادی را می شناسیم که ایشان همیشه صلح طلب و مخالف خشونت بوده اند. همه ما و همه مدافعان حقوق بشر، ضد جنگ و خشونت و نابرابری هستیم. حالا هر جنگی و زیر هر پوششی که باشد. وقتی دنیا می تواند با صلح و صفا و گفتگو امور خودش را بگذارند و تنظیم کند، چه لزومی دارد که باید یکی نیزه بپراند و یکی هم بمب در جواب بریزد. هر دوی این دو دسته که خشونت ایجاد می کنند کارهای ناشایستی مرتکب شده اند و البته در این میان قربانیان این خشونت ها یعنی کودکان و زنان گناهی ندارند. من داشتم تلویزیون نگاه می کردم و دیدم یک مردی نمی دانم از کدام گروه بود یا حماس یا اسرائیل فرقی نمی کند، ولی آنچنان زار می زد و نشسته بود سر خرابی هایش و بچه اش را نشان می داد که کشته شده بود و می گفت آخر این بچه چه گناهی کرده، من این صحنه ها را می بینم واقعا دلم به درد آید و جگرم خون شده است. وقتی آدم ها می توانند بنشینند و در مورد مشکلات شان با هم گفتگو بکنند چرا باید مرتکب چنین جنایت هایی بشوند و خشونت راه بیاندازند. حالا به فرض حماس هم از بین برود، ولی مسئله و مشکل اصلی تروریسم است که گسترش پیدا کرده و با چنین جنگ هایی، ریشه تروریسم از بین نمی رود. ممکن است جنگ یک قوانینی داشته باشد ولی تروریسم دیگر هیچ قانونی ندارد
نوشین احمدی: خانم بهبهانی عزیز، شما پیشترها شعری در مذمت جنگ سروده اید، آیا ممکن است و حوصله آن را دارید که بار دیگر آن را برای ما با صدای گرم و ماندگار خودتان بخوانید؟
سیمین بهبهانی: اتفاقا این شعر وصف حال مادری است که در جنگ کودکش را از دست داده است و شعر اینطور شروع می شود:
آشفته حال و سودایی اندوهگین و افسرده چادر به سر نپوشیده رخ با حجاب نسپارده سودای گیر و بندش نه وز گزمگان گزندش نه فکر بپوش و پنهان کن خاطر از او نیازرده چشم اش دو دانه انگور از خوشه ها جدا مانده دست زمانه صد خم خون از این دو دانه افشرده دیوانه، پاک دیوانه با خلق و خویش بیگانه گیرم برد جهان را آب او خوابش از جهان برده یک جفت اشک نفرین را سربازمرده پوتین را آویزه کرده بر گردن بندش به هم گره خورده گفتم که چیست این معنی خندید و گفت فرزندم، طفلک نشسته بر دوشم پوتین برون نیاورده پوتین برون نیاورده
نوشین احمدی: خانم بهبهانی با سپاس از شما و با امید به صلح و برابری
.

سنگسارها در ایران ادامه دارد


سنگسارها در ایران ادامه دارد؛

حداقل ۱۰ نفر دیگر در خطر سنگسار هستند اطلاعیه مطبوعاتی کمپین قانون بی سنگسار:در نخستین هفته دی ماه، سه مرد در بهشت رضا، گورستان شهر مذهبی مشهد به جرم زنای محصنه سنگسار شدند. یکی از آنها، به نام محمود، تبعه افغانستان، توانست در حالی که به شدت زخمی شده بود از گودال سنگسار نجات یابد اما دو نفر دیگر که یکی از آنها هوشنگ خداده نام داشت و هویت دیگری هنوز معلوم نیست، براثر ضربات سنگ و جراحات ناشی از آن جان سپردند. پس از سنگسار جعفر کیانی، در خرداد ۸۶ و سنگسار محبوبه، م و عباس، ح در اردیبهشت ۸۵، این جدید ترین مورد گزارش شده اجرای حکم رجم است. قوه قضاییه ایران در سه سال گذشته همواره اعلام کرده که اگرچه مجازات سنگسار از قوانین ایران حذف نشده اما بنا به دستور رییس قوه قضاییه، احکام رجم اجرا نمی‌شوند؛ با این همه، اجرای حداقل شش سنگسار در سه سال گذشته نشان می‌دهد تا زمانی که این مجازات در قانون وجود دارد چنین گفته‌هایی از هیچ ارزش عملی برخوردار نیستند.در حالی که پس از مصاحبه مطبوعانی وکلای زنان محکوم به سنگسار در تیرماه امسال، علیرضا جمشیدی، سخنگوی قوه قضاییه در مرداد ماه اعلام کرد احکام سنگسار چهار زن (لیلا، ق، آذر و زهره کبیری و شمامه (ملک) قربانی تبدیل به شلاق و حبس شده است، آذر و زهره کبیری هنوز در زندان هستند و قرار است یک بار دیگر دوشنبه این هفته، ۲۳ دی ماه محاکمه شوند. همچنین در حال حاضر حداقل ده نفر دیگر در زندانهای مختلف کشور با خطر قطعی سنگسار مواجه هستند. ۱. کبری نجار، زندان رجایی شهر کرج۲. ایران الف.، زندان سپیدار اهواز۳. خیریه و.، زندان سپیدار اهواز۴. اشرف کلهری، زندان اوین تهران۵. عبدالله فریور، زندان ساری۶. گیلان محمدی، زندان مرکزی اصفهان۷. غلامعلی اسکندری، زندان مرکزی اصفهان۸. افسانه، ر، زندان عادل آباد شیراز۹. م. خ، زن، زندان وکیل آباد مشهد۱۰. ؟ ه.، زن، زندان وکیل آباد مشهدهمچنین در لایحه مجازات اسلامی که در حال حاضر در مجلس شورای اسلامی در حال بررسی است، زنای محصنه همچنان جرم و مجازات آن سنگسار است. تنها تفاوتی که این لایحه با قانون فعلی دارد این است که بر اساس آن "هرگاه اجرای حد رجم مفسده داشته باشد، با پیشنهاد دادستان مجری حكم و تأیید رئیس قوه قضاییه در صورتی كه موجب حد با بینه شرعی اثبات شده باشد، رجم تبدیل به قتل می‌شود و در غیر این صورت تبدیل به صد ضربه شلاق می‌شود."تصویب لایحه مجازات اسلامی در مجلس می‌تواند به روند رو افرایش اجرای سنگسارها تداوم بخشد؛ زیرا شرطی كه در قانون مجازات اسلامی برای تبدیل سنگسار به مجازات‌های دیگر گذاشته است ایجاد "مفسده" و به معنی دیگر مخالفت افكار عمومی و عرف اجتماعی با مجازات سنگسار است و در صورتی كه افكار عمومی از وقوع سنگسار مطلع نشود و به آن اعتراضی نكند ، اجرای مجازات سنگسار در مورد محكومین بلامانع خواهد شد.لازم به یادآوری است در مرداد ۸۵، پس از قطعی شدن وقوع سنگسار دو نفر در مشهد و نیز انتشار خبر سنگسار قریب الوقوع اشرف کلهری در زندان اوین، کمپین قانون بی سنگسار با هدف حذف مجازات سنگسار از قوانین آغاز شد. در طول فعالیت این کمپین، عمدتا با همکاری وکلای عضو شبکه وکلای داوطلب، هشت زن و یک مرد به نامهای حاجیه اسماعیلوند، پریسا الف، نجف الف، زهرا رضایی، صغری مولایی، مکرمه ابراهیمی، شمامه (ملک) قربانی، آذر کبیری، زهره کبیری و لیلا، ق از مجازات سنگسار نجات یافتند و اجرای سنگسار یک زن، اشرف کلهری، متوقف شده است. "كمپین قانون بی سنگسار"، ضمن ابراز نگرانی شدید از شدت گرفتن مجازات سنگسار و افزایش مجازات‌های اعدام در ماه‌های اخیر كه نشانه‌ای از تسلط سیاست‌های بنیادگرایانه در رویه‌های قضایی است، از همه مردم دعوت می‌كند كه همچنان اعتراض خود را نسبت به مجازات غیر انسانی سنگسار ادامه داده و از مسئولان جمهوری اسلامی بخواهند تا به تداوم این مجازات خاتمه دهند.دوشنبه: محاکمه مجدد زهره و آذر کبیری، محکومان به سنگسار میدان زنان: با ارجاع پرونده زهره و آذر کبیری، دو خواهر محکوم به سنگسار به شعبه 77 دادگاه کیفری استان تهران، روز دوشنبه جلسه محاکمه مجدد آنها برگزار خواهد شد.جبار صولتی، وکیل این دو خواهر که در زندان رجایی شهر زندانی هستند ضمن اعلام این خبر به "میدان زنان" یادآوری کرد: پس از اینکه سخنگوی قوه قضاییه در مرداد ماه گذشته اعلام کرد احکام سنگسار چهار نفر تبدیل شده است، با پیگیری‌های بعدی متوجه شدم رای رجم در پرونده موکلینم نقض شده و پرونده برای محاکمه مجدد به شعبه هم عرض، یعنی شعبه ۷۷ دادگاه کیفری استان ارجاع شده که روز دوشنبه صبح به اتهام زنای محصنه موکلینم رسیدگی می‌کند.گفتنی است آذر و زهره کبیری، دو خواهر جوان ساکن محله خادم آباد، در حاشیه‌ی شهریار - نزدیک کرج- بوده اندكه با ‏شکایت شوهر یکی از آنها، در تاریخ ۱۵ بهمن ۱۳۸۵ بازداشت می‌شوند. یک ماه پس از آن، این دو زن ‏دادگاهی می‌شوند. بنا به حکم دادگاه،به تحمل ۹۹ ضربه شلاق محكوم می‌شوند. اما دوباره شش ماه بعد برای پرونده مختومه این دو نفر دادگاه جدیدی تشكیل و در كمال ناباوری حكم سنگسار صادر می‌شود.زهره کبیری که در دانشگاه تاریخ خوانده است در گفت و گویی از شرایط دشوار زندگی و خشونتی که همسرش بر او اعمال می‌کرده سخن گفته است. او گفته فیلمی که شوهرش به استناد آن به دادگاه شکایت کرده، ساختگی است. زهره همچنین از اقرار به زنا تحت شکنجه شدید گفته است. گفت و گوی مفصل با زهره کبیری را اینجا بخوانید.

کمپین یک میلیون امضاء برندۀ جایزۀ سیمون دو بووار





کمپین یک میلیون امضاء برندۀ جایزۀ سیمون دو بووار
رادیوی بین المللی فرانسه
جمعه ۲۰ دی ۱۳۸۷ - ۰۹ ژانويه ۲۰۰۹فرنگیس حبیبی
ار. اف. ای.: جایزه سیمومن دو بووار دو سال است که در روز نهم ژانویه، روز سالگرد تولد این نویسندۀ بزرگ فرانسوی و نظریه پرداز دفاع از حقوق زنان، به یک شخصیت یا نهادی که در راه دفاع از حقوق زنان تلاش می کند اهدا می شود.خانم جولیا کریستوا ، نویسنده و روانکاو معروف فرانسوی که بنیانگذار و رئیس هیأت داوران این جایزه است در گفتگویی با رادیوی ما در بارۀ جایزۀ امسال گفته است:"سیمون دو بوار دنبالۀ مبارزۀ زنان را که دو قرن است ادامه دارد در دست گرفت . سیمون دو بوار با کتابش "جنس دوم"، که شهرتی جهانی دارد، انقلابی در این جنبش بوجود آورد. هیات داوران این جایزه که حدود بیست شخصیت جهانی را در برمی گیرد و چندین زن و مرد نویسنده، جامعه شناس، فیلسوف، روزنامه نگار و سیاستمدار در آن شرکت دارند امسال خواسته اند بر این نکته انگشت بگذارند که مبارزه برای حقوق زنان تنها مسئلۀ زنان فرانسوی، اروپایی و غربی نیست بلکه زنان را در تقریباً سراسر جهان به خود جلب کرده است. سال گذشته این چایزه به تسلیمه نسرین که تحت تعقیب و آزار است داده شد.امسال ما سخت تحت تأثیر جسارت زنان ایرانی و بدیع بودن شکل مبارزه اشان قرار گرفتیم. این جنبش کار مهمی را در جهت توضیح معنا و ماهیت حقوق بشر و حقوق زنان به خود زنان انجام می دهدو آن ها را تشویق می کند که علیه تضعیقات مبارزه کنند. کمپین یک میلیون امضاء جنبش بدیع و تازه ایست چون بر محور یک زن پیشرو و مشهور شکل نگرفته است بلکه جنبش وسیع است زیرا زنانی که در آن فعال هستندبه دیدار زنان دیگر می روند، با آن ها بحث می کنند ، خانه به خانه سر می زنند و حقوق زنان را تک به تک به آن ها توضیح می دهند. از این طریق و از راه اینترنت یک شبکۀ وسیع فکری بوجود می آورند که همنوع زنی را ، از اقشار کم درآمد گرفته تا زنان مرفه، در بر می گیرد و این دقیقاً با روح کار سیمون دو بووار همخوانی دارد. ما با اهدای این جایزه می خواهیم این زنان را تشویق کنیم و علاقه ، عشق و همبستگی خود را به آنها نشان دهیم".جایزه سیمون دوبووار به «کمپین یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تبعیض آمیز» تعلق گرفت مدرسه فمينيستی: جايزه سيمون دوبووار امسال به کمپين يک ميليون امضاء در ايران، تعلق گرفت. اين جايزه با عنوان „برای رهايی زنان“ با هدف کمک به بسيج همبستگی بين المللی زنان، تاکيد دوباره بر حقوق زنان، تضمين حمايت از کسانی که امروز در مبارزه جان خود را در معرض خطر قرار می دهند و پشتيبانی از ايده برابری و صلح آنان بنياد گذاشته شد.اين جايزه سال گذشته در ۹ ژانويه روز تولد سيمون دوبووار و به مناسبت يک صدمين سالروز تولدش بنياد گذاشته شد. اولين جايزه سيمون دوبووار در ۹ ژانويه سال گذشته (۲۰۰۸ ميلادی) در دانشگاه سوربن پاريس از سوی هئيت داوران بين المللی به تسليمه نسرين، نويسنده بنگلادشی، و ايان هيرسی علی، عضو سابق پارلمان آلمان تعلق گرفت. اين جايزه به تسليمه نسرين به دليل به خطر انداختن جان اش برای آزادی زنان تعلق گرفت. تسليمه نسرين اولين دريافت کننده اين جايزه بود که هدف اش حمايت از حقوق زنان است. تسليمه نسرين نويسنده متولد بنگلادش است.در هيئت داوران بين المللی جايزه سيمون دوبووار با رياست جوليا کريستوا، فيلسوف سرشناس فمينيست، کسانی مانند اليزابت بدينتر (فيلسوف فمينيست)، کيت ميلت و اليس شوارتزر، اينگريد بتانکورت، سيلويا بون دوبووار (Sylvie Le Bon De Beauvoir)، دختر خوانده و وارث او، کلود لانزمن (Claude Lanzmann)، مدير مجله „عصر مدرن“ که سيمون دوبووار و ژان پل سارتر آن را پايه گذاری کردند، همچنين چهره های ديگری مانند آن زلانسکی (Anne Zelensky)، از موسسان اتحاديه بين المللی دفاع از حقوق زنان، و همکارش آنی شوگر (Annie Sugier)، يولاندا پاترسون (Yolanda Patterson)، مسئول انجمن سيمون دوبوار در دانشگاه کاليفرنيا، دانيل سالناو (Danièle Sallenave) و کلاير اشرلی (Claire Etcherelli)، نويسنده، ليلان کندل (Lilane Kandel)، جامعه شناس، ژورن لارسون (Bjorn Larsson)، استاد دانشگاه در سوئد، جوزيان ساويجنيو (Josyane Savigneau)، روزنامه نگار در روزنامه لوموند، آن ارناکس (Annie Ernaux)، نويسنده، اليزابت فالايز Elizabeth Fallaize))، پروفسور در دانشگاه آکسفورد، آيس کيران (Ayse Kiran)، استاد دانشگاه در ترکيه، ليندا ويل-کوريل ((Linda Weil-Curiel، وکيل دعاوی، آن ماری ليزين Anne-Marie Lizin))، سناتور بلژيکی، ميشل کايلMichel Kail))، مدير مجله انسان و جامعه، جرارد بونال Gérard Bonal))، نويسنده، آنت لوی ويلارد Annette Lévy-Willard))، روزنامه نگار ليبراسيون، مادلين گوبيل نوئل(Madeleine Gobeil-Noel)، مسئول هنری يونسکو عضويت دارند.به گزارش راديو فرانسه خانم جوليا کريستوا، نويسنده و روانکاو معروف فرانسوی که بنيانگذار و رئيس هيأت داوران اين جايزه است اظهار داشت: "سيمون دو بوار دنباله مبارزه زنان را که دو قرن است ادامه دارد در دست گرفت. سيمون دو بوار با کتابش "جنس دوم"، که شهرتی جهانی دارد، انقلابی در اين جنبش بوجود آورد. هيات داوران اين جايزه که حدود بيست شخصيت جهانی را در برمی گيرد و چندين زن و مرد نويسنده، جامعه شناس، فيلسوف، روزنامه نگار و سياستمدار در آن شرکت دارند امسال خواسته اند بر اين نکته انگشت بگذارند که مبارزه برای حقوق زنان تنها مسئله زنان فرانسوی، اروپايی و غربی نيست بلکه زنان را در تقريباً سراسر جهان به خود جلب کرده است. سال گذشته اين چايزه به تسليمه نسرين که تحت تعقيب و آزار است داده شد.امسال ما سخت تحت تأثير جسارت زنان ايرانی و بديع بودن شکل مبارزه اشان قرار گرفتيم. اين جنبش کار مهمی را در جهت توضيح معنا و ماهيت حقوق بشر و حقوق زنان به خود زنان انجام می دهدو آن ها را تشويق می کند که عليه تضعيقات مبارزه کنند. کمپين يک ميليون امضاء جنبش بديع و تازه ايست چون بر محور يک زن پيشرو و مشهور شکل نگرفته است بلکه جنبش وسيع است زيرا زنانی که در آن فعال هستندبه ديدار زنان ديگر می روند، با آن ها بحث می کنند، خانه به خانه سر می زنند و حقوق زنان را تک به تک به آن ها توضيح می دهند. از اين طريق و از راه اينترنت يک شبکه وسيع فکری بوجود می آورند که همنوع زنی را، از اقشار کم درآمد گرفته تا زنان مرفه، در بر می گيرد و اين دقيقاً با روح کار سيمون دو بووار همخوانی دارد. ما با اهدای اين جايزه می خواهيم اين زنان را تشويق کنيم و علاقه، عشق و همبستگی خود را به آنها نشان دهيم".درباره سيمون دوبوار و „جنس دوم“سيمون دوبووار فيلسوف و نظريه پرداز فمينيست فرانسوی کتاب برجسته خود „جنس دوم“ را در ژوئن ۱۹۴۹ ميلادی منتشر کرد. در نخستين هفته انتشار اين اثر گرانبها (که الهام بخش جنبش های آزادی زنان در آمريکا و فرانسه شد) بيش از ۲۲ هزار نسخه به فروش رسيد. دوبووار خود در پيشگفتار کتاب می نويسد: „ اگر کتاب من به زن ها کمک کرده علت اين است که اين کتاب افکار آن ها را بيان کرده است و زن ها نيز متقابلا حقيقت شان را به آن بخشيده اند.“ همان طور که خالق „جنس دوم“ می گويد نوشتن اين کتاب با اين پرسش آغاز شد که زن بودنش چه تاثيری در سرنوشتش دارد و به تدريج به اين نتيجه رسيد که: „برای اين کار نخست بايد وضع زنان را به طور کلی توصيف“ کند. بدين سان بود که سيمون دوبوار که به مرز چهل سالگی پا می گذاشت به واقعيتی دست يافت که تا آن موقع آن را منکر می شد يعنی زن بودنش را. از اين رو نوشت: „امروز می دانم که اگر بخواهم خود را تعريف کنم، نخستين چيزی که بايد بگويم اين است که من يک زن هستم“.پرسش کانونی که دوبووار در „جنس دوم“ در صدد پاسخ به آن برآمد اين است که: „منشاء اين که زن به عنوان „ديگری“ در جهان شناخته شده چيست؟“ به نظر سيمون دوبووار طرد جهان بينی زنانه موجود، عامل آزادی زنان است و بدين سان است که زنان می توانند به حيطه وجدان و خودآگاهی مستقل و اصيل زنانه برسند. تحليل های دوبووار در جنس دوم دستاوردهای مهمی برای نهضت فمينيستی به همراه داشت اگر چه بعدها بخش هايی از نظرات او توسط برخی فمينيست ها به نقد کشيده شد.دوبووار ديباچه کتاب جنس دوم خود را چنين آغاز می کند: „ مشاجره برابری حقوق زن و مرد به اندازه کافی مرکب قلم صرف خود کرده است و اين زمان تقريبا خاتمه يافته است. با اين همه باز از آن سخن به ميان می آيد و به نظر نمی رسد که ياوه های حجيمی که در طول قرن اخير بيان گرديده، مسئله را خيلی روشن کرده باشد.“در آوريل ۱۹۷۱ هنگامی که جنبش آزادی زنان (M L F) بيانيه „۳۴۳ زن“ را صادر کرد سيمون دوبووار به اين سازمان پيوست و يکی از امضا کنندگان اين بيانيه شد.در ژوئن ۱۹۷۲ دوبووار به همراه حقوقدانی به نام ژيزل حليمی جمعيتی به نام „شوازير“ (به معنی: انتخاب) را بنياد گذاشت و در ۸ مارس ۱۹۷۴ به رياست „مجمع حقوق زنان“ انتخاب گرديد. از سيمون دوبووار ۲۲ کتاب به يادگار مانده است.جايزه اين زن بزرگ و نظريه پرداز متعهد و مدافع برابری که امسال (۲۰۰۹) به کمپين يک ميليون امضاء تعلق گرفته است مايه مباهات و سبب دلگرمی و تعهد بيشتر همه ما فعالان کمپين يک ميليون امضا نسبت به ادامه راه مسالمت آميزمان خواهد بود
.

Tuesday, January 06, 2009

تجمع دانشجویان دانشگاه شیراز: مرگ بر دیکتاتور

تجمع دانشجویان دانشگاه شیراز: مرگ بر دیکتاتور



خبرنامه امیرکبیر: در پی بازداشت لقمان قدیری، عبدالجلیل رضایی، کاظم رضایی و محسن زرین کمر، ۴ تن از فعالان سیاسی دانشگاه شیراز، گردهمایی اعتراضی از ساعت ۱۱ امروز یکشنبه ۱۵ دی ماه در این دانشگاه بر پا شده است.در آغاز این گردهمایی دانشجویان شرکت کننده که تصاویری از دانشجویان بازداشت شده را در دست داشتند با سردادن شعارهایی همچون: “دانشجوی زندانی آزاد باید گردد” ، “گر تیر و فتنه بارد جنبش ادامه دارد” ، “مرگ بر دیکتاتور” ، “پینوشه پینوشه ایران شیلی نمیشه” از دانشجویان بازداشت شده حمایت نمودند و خواهان آزادی این دانشجویان شدند.در ادامه یکی از دانشجویان در میان جمع حاضر شد و پیرامون علت دستگیری و بازداشت این دانشجویان توضیحاتی داد و خواستار آزادی بی قید و شرط دانشجویان و همچنین برداشته شدن احکام انضباطی صادر شده برای ۲۷ نفر از دانشجویان دانشگاه شیراز شد.دانشجویان معترض سپس با سردادن شعار مرگ بر دیکتاتور از دانشگاه خارج شدند و پس از قریب به نیم ساعت به داخل دانشگاه بازگشتند.لازم به ذکر است که از صبح امروز حضور افراد لباس شخصی و عوامل امنیتی در سطح دانشگاه مشهود است و حتی این مساله منجر به درگیری دانشجویان با برخی از این افراد شده است.همچنین ارتباط اینترنتی در سطح دانشگاه قطع شده است.دانشجویان معترض اعلام کرده اند که در صورت عدم آزادی دانشجویان بازداشت شده به سمت ساختمان مدیریت دانشگاه حرکت خواهند کرد و آن را به تصرف خود در خواهند آورد.بازداشت چهار دانشجوی دانشگاه شیراز توسط اداره اطلاعاتعبدالجلیل رضایی، کاظم رضایی، محسن زرین کمر و لقمان قدیری گل تپه، ۴ دانشجوی دانشگاه شیراز، که در روز پنج شنبه به اداره اطلاعات شهر شیراز احضار شده بودند، ساعت ۸ صبح امروز شنبه، پس از مراجعه به این نهاد توسط مامورین بازداشت شدند.در احضاریه های این دانشجویان اتهام وارده به آن ها اقدام علیه امنیت ملی و توهین به مسئولین نظام عنوان شده است.از لحظه بازداشت این دانشجویان هیچ اطلاعی از وضعیت آن ها در دست نیست و تلاش های فعالین دانشگاه شیراز برای تماس با آن ها و اطلاع از وضعیت آن ها بی ثمر بوده است.بنا بر اخبار ارسالی از دانشگاه شیراز، دقایقی پیش از سوی اداره اطلاعات شیراز با خانواده دانشجویان بازداشت شده تماس گرفته شده و به خانواده های آنان گفته شده که هنوز برای این دانشجویان پرونده تشکیل نشده و تا زمان تشکیل پرونده و رسیدگی به آن، این دانشجویان باید در بازداشت به سر ببرند.لازم به ذکر است که هم اکنون جو دانشگاه شیراز به شدت ملتهب می باشد و دانشجویان تهدید کرده اند که در صورت عدم آزادی فوری آنان، دست به تحصن و اعتصاب غذا خواهند زد

نامه ای از فرزاد کمانگر: آقای اژه ای، بگذار قلبم بتپد


نامه ای از فرزاد کمانگر: آقای اژه ای، بگذار قلبم بتپد
ماههاست که در زندانم ، زندانی که قراربود اراده ام را ، عشقم را و انسان بودنم را درهم بشکند . زندانی که باید آرام و رامم میکرد چون “بره ای سر براه ” ، ماههاست بندی زندانی هستم با دیوارهایی به بلندای تاریخ .دیوارهایی که قرار بود فاصله ای باشد بین من ومردمم که دوستشان دارم ، بین من و کودکان سرزمینم فاصله ای باشد تا ابدیت ، اما من هر روز از دریچه سلولم به دور دستها میرفتم و خود را در میان آنها ومثل آنها احساس می کردم و آنها نیز دردهای خود را در منِ زندانی میدیدند و زندان بین ما پیوندی عمیق تر از گذشته ایجاد نمود.قرار بود تاریکی زندان معنای آفتاب و نور را از من بگیرد ، اما در زندان من روئیدن بنفشه را در تاریکی و سکوت به نظاره نشستم.قرار بود زندان مفهوم زمان و ارزش آن را در ذهنم به فراموشی بسپرد ، اما من با لحظه ها در بیرون از زندان زندگی کرده ام وخود را دوباره به د نیا آورده ام برای انتخاب راهی نو.و من نیز مانند زندانیانِ پیش از خود تحقیرها ، توهینها و آزارها را ذره ذره ، با همه وجود به جان خریدم تا شاید آخرین نفر باشم از نسل رنج کشیدگانی که تاریکی زندان را به شوق دیدار سحر در دلشان زنده نگه داشته بودند.اما روزی “محاربم ” خواندند ، می پنداشتند به جنگ “خدا”یشان رفته ام و طناب عدالتشان را بافتند تا سحرگاهی به زندگیم خاتمه دهند و از آن روز ناخواسته در انتظار اجرای حکم میباشم. اما امروزکه قرار است زندگی را ازمن بگیرند با “عشق به همنوعانم” تصمیم گرفته ام اعضای بدنم را به بیمارانی که مرگ من میتواند به آنها زندگی ببخشد هدیه کنم و قلبم را با همه ی” عشق ومهری” که در آن است به کودکی هدیه نمایم . فرقی نمیکند که کجا باشد بر ساحل کارون یا دامنه سبلان یا در حاشیه ی کویر شرق و یا کودکی که طلوع خورشید را از زاگرس به نظاره می نشیند ، فقط قلب یاغی و بیقرارم در سینه کودکی بتپد که یاغی تر از من آرزوهای کودکیش را شب ها با ماه وستاره در میان بگذارد و آنها را چون شاهدی بگیرد تا در بزرگسالی به رویاهای کودکی اش خیانت نکند ، قلبم در سینه کسی بتپد که بیقرار کودکانی باشد که شب سر گرسنه بر بالین نهاده اند و یاد “حامد ” دانش آموز شانزده ساله شهر من را در قلبم زنده نگهدارد که نوشت ؛ “کوچکترین آرزویم هم در این زندگی برآورده نمیشود ” وخود را حلق آویزکرد.بگذارید قلبم در سینه کسی بتپد مهم نیست با چه زبانی صحبت کند یا رنگ پوستش چه باشد فقط کودک کارگری باشد تا زبری دستان پینه بسته پدرش ، شراره ی طغیانی دوباره در برابر نابرابریها را در قلبم زنده نگهدارد.قلبم در سینه کودکی بتپد تا فردایی نه چندان دورمعلم روستایی کوچک شود وهر روز صبح بچه ها با لبخندی زیبا به پیشوازش بیایند واو را شریک همه ی شادی ها وبازیهای خود بنمایند شاید ان زمان کودکان طعم فقر وگرسنگی را ندانند ودر دنیای آنها واژه های “زندان ، شکنجه ، ستم ونابرابری” معنای نداشته باشد.بگذارید قلبم در گوشه ای از این جهان پهناورتان بتپد فقط مواظبش باشید قلب انسانیست که ناگفته های بسیاری از مردم وسرزمینش را به همراه دارد از مردمی که تاریخشان سراسر رنج واندوه ودرد بوده است.بگذارید قلبم در سینه ی کودکی بتپبد تا صبحگاهی از گلویی با زبان مادریم فریاد برارم :“من ده مه وی ببمه باییهخوشه ویستی مروف به رمبو گشت سوچی ئه م دنیاییه “معنی شعر : می خواهم نسیمی شوم و”پیام عشق به انسانها” را به همه جای این زمین پهناور ببرم.فرزاد کمانگربند بیماران عفونی ، زندان رجایی شهر کرجمورخ ۸/۱۰/۸۷تاریخ نگارش ؛ ۲/۱۰/۸۷ بند امنیتی ۲۰۹ اوینفعالان حقوق بشر در ایران