Friday, December 31, 2010

صلح برای جهان
آزادی و دمکراسی برای ایران

Frieden für die Welt
und
Freiheit und Demokratie für den Iran

Thursday, December 30, 2010

اعتراض به اعدامها و حمایت از حبیب لطیفی /مونیخ/آلمان

اعتراض به اعدامها و حمایت از حبیب لطیفی /مونیخ/آلمان







Kurzfristige Ankündigung

Datum: Donnerstag, 30.012.2010

Ort :Konsulat der Islamischen Republik,
Mauerkircherstr. 59
14:00 bis 15:00 Uhr
فراخوان


جمهوری اسلامی جنایت دیگری آفریدماشین جنایت و آدمکشی رژیم جمهوری اسلامی مدام در حرکت است و جنایت میآفریند. سه شنبه29.12.2010 در زندان اوین دو عزیز دیگر را اعدام کردند و کارنامۀ ننگینشان را سنگین تر کردند. برای از کار انداختن این ماشین باید رژیم منفور جمهوری اسلامی را به زیر کشید.

در اعتراض به اعدامهای اخیر و اعتراض به حکم اعدام حبیب لط...یفی ما ایرانیان آزادیخواه مونیخ روزپنجشنبه30 دسامبر ساعت 14 مقابل کنسولگری جمهوری اسلامی در مونیخ تجمع میکنیم.
ما خواهان لغو مجازات اعدام و لغو کلیۀ احکام اعدام هستیم.

حکم اعدام حبیب لطیفی باید لغو شود. و اعضای خانواده لطیفی و سایر دستگیرشدگان سنندج و کلیه زندانیان سیاسی باید فورا و بی قید و شرط آزاد شوند.

همۀ شما را فرا میخوانیم که در این اعتراض با ما همراه شوید.

کانون ایرانیان آزادیخواه مونیخ

Wednesday, December 08, 2010

جزئیات سنگسار محبوبه در سال 1385

فیلم جزئیات سنگسار محبوبه در سال 1385
شهرزادنیوز: فیلم با نوشته‌ای که توضیح می‌دهد که در سال 2002 (1381) در اثر فشارهای بین‌المللی اجرای حکم سنگسار توسط قوه قضائیه ایران متوقف شده است، آغاز می‌گردد. در این فیلم آسیه امینی، روزنامه نگار، جزئیات وقوع دو سنگسار را پیگیری می‌کند. محبوبه م. و عباس ح. به اتهام "زنای محصنه" مجرم شناخته شده و در روز 17 اردیبهشت سال 1385 به طور مخفیانه در مشهد سنگسار شده اند.

در فیلم آسیه می گوید که پس از آنکه تلفنی از وقوع این سنگسارها در مشهد مطلع گردید، به مشهد رفته و تمام مدارکی که در این سفر توانسته بود جمع آوری کند، به بینندگان نشان می دهد. وی ابتدا به مراجع قضائی مشهد (شعبه 28 مجتمع شهید مطهری) رجوع می کند که حکم سنگسار نیز در آنجا صادر شده بود.

در فیلم نامه ثبت احوال که در آن قید شده است که در روز 17 اردیبهشت ماه، اعدام "غیر جنگی" صورت گرفته است، نشان داده می شود. در نامه جواز قتل شهرداری مشهد نیز "قتل قانونی / اعدام غیرجنگی" ذکر شده است، ولی در گواهی پزشکی قانونی علت فوت را "ضربه مغزی و عوارض در اثر جسم سخت" قید شده است که حاکی از عمل سنگسار می باشد.

این سنگسارها در حالی انجام گرفته است که تا آخرین لحظات به فرزندان محبوبه گفته بودند که حکم سنگسار اجرا نخواهد شد. پس از اجرای حکم نیز به خانواده اش اطلاع داده اند که جسد را در قبرستان بهشت رضا دفن کرده اند.

آسیه چگونگی سنگسار را براساس گفته های شاهدین توضیح می دهد که بسیار دلخراش است. براساس گفته های شاهدین، برای تحریک جمع به مجازات، فردی داستان ارتباط آن دو را (در هنگام سنگسار) تعریف می کرده است



زنی که نقشی اساسی در تصویب اعلامیه حقوق بشر داشت


زنی که نقشی اساسی در تصویب اعلامیه حقوق بشر داشت
از نگاه یک زن
شکوه میرزادگی


سپاس به زنی که
نقشی اساسی در نگارش و تصویب اعلامیه حقوق بشر داشت

شصت و دو سال پيش، هنگامی که اعلامیه ی حقوق بشر چون آفتابی درخشان، یکسان و گرما بخش، بر زندگی بشریت قرن بیستم نشست، کمتر کسی باور داشت که زندگی انسان قبل از تصویب شدن اعلامیه حقوق بشر و پس از آن کاملاً شکلی متفاوت به خود خواهد گرفت. اگرچه این اعلامیه ضمانت اجرایی نداشته و بیشتر جنبه ی توصیه ای و پیشنهادی و، اخیراً اخطاری، دارد اما، در عین حال، بايد پذيرفت که با آفرينش آن چارچوبی دقیق و روشن برای شناخت حقوق بشر پیدا شده، و هر بار که کوس رسوایی دیکتاتوری و یا ناقض حقوق بشری، به وسیله ی سازمان های کوشنده در راه تحقق آن به صدا در می آید تردیدی نیست که بشریت یک قدم به سوی آزادی و عدالت و گریز از تبعیض پیش رفته است.

اگرچه، همانگونه که در ماده ی اول اعلامیه حقوق بشر ذکر شده، « تمام افراد بشر آزاد زاده می شوند و از لحاظ حيثيت و کرامت و حقوق با هم برابرند»» اما تصویب اعلامیه حقوق بشر بخصوص برای زنان جهان موهبتی مضاعف را در بر داشته است، چرا که این زنان بوده اند که، همیشه، بیش از مردان از کمبود و پايمال شدن حقوق خويش رنج برده اند. و به همين دليل هم هست که، در پیشانی نوشت این اعلامیه، پس از سخن گفتن از آزادی و عدالت و صلح، از برابری حقوق زن و مرد ياد می شود و این چند «اصل» را متفقاً «آرمان مشترک تمام مردمان و ملت ها» اعلام می کند.

باری، با این که ما زنان ایران، به خصوص در سی و دو سال اخیر، به خاطر نقض حقوق خویش، بیش از بسياری از زنان جهان قدر اعلامیه حقوق بشر را می دانیم، و با این که در حال حاضر به طور مرتب برای به دست آوردن حتی حقوق اولیه ی خویش به سازمان های حقوق بشری متوسل می شویم اما، حتی در روز جهانی حقوق بشر نیز، کمتر نامی از «الینور روزولت» می گوییم و می شنویم؛ يعنی زنی که بالاترین نقش را در بوجود آوردن «اعلامیه ی جهانی حقوق بشر» داشته است؛ زنی که شاید به خاطر همسری با رییس جمهور آمریکا و داشتن عنوان بانوی اول اين کشور، کمتر از آن چه که شایسته ی او بايد باشد تحسین شده است.

اما الینور روزولت از معدود زنانی است که دیوارهای «همسر یک شخصیت بزرگ بودن» را شکسته و خود، به عنوان یک شخصیت مستقل اجتماعی، حتی فراتر از همسرش رفته است.

معمولاً «بانوی اول» ها در آمريکا نقشی تشريفاتی داشته و هنوز هم دارند ـ درست مثل بیشتر همسران ریاست جمهوری های جهان یا ملکه های اکثر کشورهای سلطنتی. این دسته از زنان بيشتر کارشان آن است که در کنار همسر خويش در مراسم و تشريفات رسمی شرکت کنند، یا به کارهای مربوط به موسسات خیریه برسند. این زنان کمتر شخصیت اجتماعی مستقل داشته و صرفاً نقشی تزئينی و دست دوم را بازی می کنند. اما در تاريخ آمريکا زنان معدودی هم بوده اند که از محدوده ی همسر رياست جمهوری بودن بيرون آمده و به طور مستقل در جريانات اجتماعی شرکت موثر داتشه اند. مهم ترین این زنان خانم «الينور روزولت» است؛ یکی از فعال ترین شخصیت های قرن بیستم که در گسترش فکر حقوق بشر و سرپرستی گروه نگارش و تصویب اعلامیه ی جهانی حقوق بشر نقشی اساسی داشته است.

زندگی الينور روزولت با اعجاب در آميخته است. او تا پانزده سالگی آنقدر خجالتی و آنقدر گرفتار افسردگی بود که همه ی اطرافيانش فکر می کردند هرگز نتواند حتی تحصيلات اش را تمام کند. الينور در هشت سالگی مادرش را از دست داده و با مادر بزرگش زندگی می کرد، و پس از آنکه در ده سالگی پدرش را هم از دست داد کاملا منزوی و گوشه گير شد.

در پانزده سالگی اما، عضویت در يک مدرسه ی خصوصی انگليسی به او اعتماد به نفس تازه ای داد و تغييرات شگرفی را در زندگی او بوجود آورد. و در همین دوران مدرسه نيز بود که با پسری خوش قيافه آشنا شد به نام فرانکلين؛ مردی که بعدها به همسری او در آمد و سپس، با نام مشهور پرزيدنت فرانکلين روزولت، به رياست جمهوری ايالات متحده ی آمريکا رسيد. و مورخين معتقدند که اگر تلاش های خستگی ناپذير الينور نبود، همسرش به رياست جمهوری آمريکا نمی رسید.

الينور، پس از ورود به کاخ سفيد نيز علاوه بر داشتن سمت (غیررسمی) مشاور رییس جمهوری، به طور مستقل در جريانات مربوط به حقوق بشر، تبعيض نژادی و مسایل مربوط به زنان فعال بود و البته همین امر هم موجب شد که هدف اصلی حملات دشمنان سیاسی روزولت قرار گیرد؛ يعنی کسانی که با رفع تبعیض نژادی و برابری زن و مرد مخالف بودند. اما خلل ناپذیری، مهربانی و صمیمیت الينور او را محبوب بسیاری از مردمان کرده بود. به قول خودش: «اگر حقیقت و وفاداری نشان خود را بر چهره ی کسی گذاشته باشد، همگان مجذوب او خواهند شد». او برای رسیدن به هدف های انساندوستانه ی خويش مدام به کشورهای گوناگون سفر می کرد و با افراد مختلفی، از روسای جمهور و شاهان و شاهزادگان گرفته تا مردمان عادی و سربازانی که در طول جنگ دوم جهانی در خارج از آمریکا می جنگيدند، گفتگو می کرد و با همه ی آرامشی که در رفتارش بود، دمی آرام و قرار نداشت.

اما، با مرگ پرزِیدنت روزولت، او یک سالی را از اجتماعات دور شد و در کلبه ای به تنهایی زندگی گذراند تا اينکه ديگرباره، به دعوت دولت امريکا، در نقش نماینده ی اين کشور در سازمان ملل متحد، و در کمیسیون حقوق بشر آن، فعالیت خويش را آغاز کرد. تقریباً روشن شده که برخی از افراد مهم سیاسی وقت کوشيده بودند با بازگرداندن اين چهره ی محبوب مردم امريکا برای خود کسب توجه کنند اما، در عين حال، به خیال خود، او را به جایی فرستاده بودند که از کارهای سیاسی دور باشد. آن ها فکر می کردند که بودن او در کمیته ای چون «کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل» نمی تواند اهمیت چندانی در تغییر و تحولات سیاسی داشته باشد. اما الینور، با تلاشی تحسین آمیز، سرپرستی یکی از مهم ترین کارهای جهان، یعنی نگارش و به تصویب رساندن «اعلامیه ی جهانی حقوق بشر» را برعهده گرفت و آن را با پيروزی به پايان رساند؛ اعلامیه ای که، به قول خودش، «از دل تاریخ و واقعیت های معاصر بیرون کشیده شده» بود و می رفت تا بر تمامی روابط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جهان اثری غیر قابل انکار بگذارد.

اگرچه، در برخی از اسناد، از خانم روزولت تنها به عنوان رییس کارگروه نگارش و تصویب اين اعلاميه نام می برند و نگارش متن را متعلق به حقوقدان ها و روشنفکرانی چون جان همفری (حقوقدان کانادایی)، چارلز مالیک (سیاستمدار و فیلسوف لبنانی)، رنه کاسان (حقوقدان فرانسوی)، و پنگ چون چانگ (فلیسوف چینی) می دانند اما اسناد دیگری نیز وجود دارند که نشان می دهند خانم روزولت در نگارش این متن هم نقشی خاص داشته است. او در یکی از مصاحبه هایش، با تواضعی که همیشه در برخوردهایش داشت، می گوید: «نگارش پیش نویس اعلامیه حقوق بشر، برای همکارانم در کارگروه نگارش، به ویژه برای دکتر پ.س.چانگ، دکتر شارل مالک و جان هامفری، که همگی اشخاص بسیار فرهیخته‌ای هستند، ممکن است چندان دشوار و سنگین جلوه نکند. اما این کار در نظر من وظیفه ای ست که برای آن به هیچ وجه آمادگی نداشته ام. با این همه امیدوارم بتوانم به آنان در یافتن واژگانی، که آنها را از دل تاریخ و نیز از اوضاع روز و واقعیت‌های معاصر بیرون می‌کشند، به نحوی یاری رسانم تا همگان بتوانند اهداف ما را دریابند و برای تحقق آن‌ها بسیج شوند». و بر بسياری از محققين آشکار است که اگر اعلامیه ی جهانی حقوق بشر متنی خشک و حقوقی نیست و شکلی همه فهم دارد بدون تردید اين شکل را مديون تلاش های الينوری هستيم که همواره ارتباطی تنگاتنگ با مردمان ساده داشت.

تصویب اعلامیه حقوق بشر همزمان بود با سال های آغازين جنگ سرد و بروز اختلاف های عمده مابین دو اردوگاه شرق و غرب. اما حضور النور، که نزد هر دو ارودگاه اعتبار و احترامی خاص داشت، سبب شد که این کار با موفقیت به پایان برسد و اختلافات سیاسی سد راه این کار عظیم نشود.

تصویب اعلامیه حقوق بشر، در دهم دسامبر 1948، با سخنرانی خانم روزولت، و با این کلمات انجام شد: « ما امروز در آستانه ی وقوع یک رویداد بزرگ هستیم؛ رویدادی که در تاریخ سازمان ملل و حیات انسان ها تأثیر زیادی خواهد داشت».

اعلامیه با 48 رای موافق، هشت رای ممتنع، و بدون هیچ رای مخالف به تصویب رسید و با آفرينش اش جهان وارد مرحله ای تازه از زندگی خویش گشت.

در آستانه ی دهم دسامبر سالی ديگر، نوشتن اين یادداشت فرصتی را فراهم آورده است تا، به عنوان يک زن و يک تبعيدی از وطنی که در آتش بيداد و سرکوب و نقض حقوق انسانی مردمان اش می سوزد، گرم ترين درودهای خود را نثار زنی کنم که می توان از او بعنوان «مادر حقوق بشر مدرن» ياد کرد.

„آلمان/مونیخ.16 آذر, Tag der StudentInnen, für Freiheit gegen Diktatur



Wednesday, December 01, 2010

چه ساده جان انسان ها را میگیرند !


چه ساده جان انسان ها را میگیرند !



:"شهلا جاهد" متهم به قتل لاله سحرخيزان، همسر ناصر محمدخانى ـ فوتباليست سابق ـ پس از هشت سال تحمل زندان - صبح امروز اعدام شد.يکی از هم بندی های شهلا جاهد پس از اعدام وی مطلبی نوشته و در اختيار سايت کانون زنان ايرانی گذاشته است که می خوانيد:
حالا ديگر راحت شده‌اى خانم جاهد، خاله شهلا، مامان! يا هر چيز ديگرى كه زندانيان با آن نام صدايت مي‌كردند. بند 2 پايين امروز صحنه مراسم عزادارى است. امروزهيچ‌كس حوصله‌ى هيچ‌چيز را در زندان ندارد. ديشب تا صبح خواب به چشمان كسى نيامده كه شايد، در لحظه آخر هم كه شده، مادري، پدري، رضايت دهد خون به ناحق ريخته‌شده‌ى دخترش را و تو بعد از 8 سال با خيال راحت برگردى به بند و هر چهارشنبه كه مي‌آيد، تنت نلرزد كه شايد نامت در ميان اعدامي‌ها باشد. چند چهارشنبه گذشت بر تو در اين 8 سال...؟
" عروس اوين" با آن دامن‌هاى شيك و صندل‌هاى پاشنه‌دار و موهاى بلند.. .راحت شدى بعد از 8 سال.. شنيدم كه گريه و التماس كرده‌اى.. باورم نمي‌شد، شهلا با آن همه غرور، به كسى التماس كرده باشد. زندگى را دوست داشتى آخر.. چيزى نفهميده بودى از اين زندگى نكبتي، كه براى عشق به مردى نابود شد. از من اگر بپرسند مي‌گويم تو عاشقترين زندگان بوده‌اى در تمام اين سالها.. هنوز هم ناصر را دوست داشتى.. مردى كه جواني‌ات را نابود كرد...
دلم نمي‌خواهد ديگر پايم را در هواخورى بند بگذارم. حالا حتى در ساعت آمار هم، اگر جاى سوزن انداختن توى حياط نباشد. جاى تو وسط حياط، زير تور واليبال. تا هميشه اين روزگار خالى است كه بنشينى روى صندلي‌ات و موهاى بلندت را شانه كنى.
خاله شهلا، با من مهربان بودى در مدت زندانى بودنم. چند بار آمدى دم در بند و صدايم كردى و سلام فاميل‌هايتان را رساندى برايم.. حالم خوش نيست امروز.. حس مي‌كنم چيزى از اين زندگى كم شده است. چيزى از زيبايي‌هاى اين دنيا كم شده است.
خانم جاهد. بخواب آرام. بعد از 8 سال، امشب را آرام بخواب. ديگر كابوس طناب دار، نيمه شب از خواب بيدارت نمي‌كند. يادت باشد به رسم زندانيانى كه آزاد مي‌شوند از ديوارهاى اوين "به شكوفه ها، به باران، برسان سلام ما ر

گزارشی از نشست:روز بین المللی رفع خشونت علیه زنان


گزارشی از نشست:روز بین المللی رفع خشونت علیه زنان 2


گزارشی از نشست:روز بین المللی رفع خشونت علیه زنان 3

گزارشی از نشست:روز بین المللی رفع خشونت علیه زنان 4

Thursday, November 25, 2010

عادت نهادینه زنان در نهادسازی علیه خشونت




عادت نهادینه زنان در نهادسازی علیه خشونت

منصوره شجاعی-3 آذر 1389



مدرسه فمینیستی: روز 25 نوامبر ، برابر با 4 آذر «روز بین المللی مبارزه با خشونت علیه زنان» است. اختصاص این روز به عنوان مناسبتی بین المللی، طبعا به ما زنان ایرانی فرصت دوباره ای می دهد که تلاش های مان را برای مبارزه با همه اشکال خشونت، بسیج کنیم. امسال نیز ما در مدرسه فمینیستی تلاش کرده ایم که به مناسبت این روز، در حد بضاعت مان ویژه نامه کوچکی گرد آوردیم که طی روزهای منتهی به 25 نوامبر به خوانندگان سایت مدرسه فمینیستی تقدیم خواهیم کرد. اختصاص این روز بین المللی علیه خشونت در برابر زنان را به فال نیک بگیریم و : علیه خشونت، گامی دیگر به پیش بگذاریم! از همین روست که منصوره شجاعی خشونت بر زنان و مبارزات زنان ایران علیه خشونت را دستمایه مقاله اش به بهانه این روز قرار داده است:



پنجاه سال پس از تاسیس سازمان ملل و پنجاه سال اندیشیدن به برقراری حقوق بشر و پافشاری زنان بر تدوین کنوانسیون های الحاقی از جمله " کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان "در سال 1979 و پس از آن که در کنفرانس پکن 1995خشونت علیه زنان به عنوان یکی از 12 محور نگران کننده مطرح شد، سرانجام در سال 1999 ، روز 25 نوامبر ، مصادف با 4 آذر به عنوان " روزجهانی مبارزه با خشونت علیه زنان" نامگذاری شد.

گویا تجربه های تلخ زنان جهان از خشونت های روا شده بر آنان ووضعیت اسفبار زنان در کشورهای جنوبی به واسطه حاکمیت قوانین زن ستیز و فرهنگ سنتی حامی این قوانین ،نیاز به 50 سال تفکر و تعمق داشت تا که روزی را به یاد خشونت های روا شده برزنان و با هدف محو خشونت نامگذاری کنند.

با بیان احترام و عشقی بی پایان به یاد و خاطره خواهران میرابل معروف به "پروانه ها"که قتل فجیع و بی رحمانه آنان در دوران دیکتاتوری "تروخیو" در دومینکن وجه تسمیه روز جهانی خشونت است ، اما ذکراین نکته نیز ضروری به نظر می رسد: نامگذاری این روز بیشتر به پیشینه سیاسی و مبارزات ضددیکتاتوری بر می گردد که زنان جسور و افتخار آفرینی همچون"پروانه ها" در آن نقش اصلی داشتند و در کنار همسران وبرادران و مردان جامعه درمقابل رژیمی توتالیتر به مبارزه برخاسته بودند،اما انگار انتخاب این روز باردیگر یاد آور این نکته است که هرچند زنان همواره از اعضای مبارز و خستگی ناپذیر جنبش ها و مبارزات سیاسی و اجتماعی بیشمری بوده اند اما گویی خشونت های روا شده بر آنان و مبارزات مستقل آنان به واسطه جنس و یا به تعبیری خشونت های " تنانه" هنوز جای مهمی در ذهن جهان به خود اختصاص نداده است تا که روزی را به دلیل ناب زنانه درکنار این روز نامگذاری کنند. به هر روی خاطره "پروانه های دومینیکنی" و نیز خاطره عزیز "پروانه ایران "پروانه فروهر(اسکندری)" که امروز سالگرد کشته شدن فجیعانه وی در سلسله قتل های زنحیره ای سال 1375 است ، گرامی باد.

خشونت بر زنان و مبارزات زنان ایران علیه خشونت

دامنه تاریخی بحث حاضر از دودهه پیش تا امروزراشامل می شود. یعنی از زمانی که گفتمان برابری خواهانه فمینیستی در قالب جنبش حقوقی زنان ایران وارد فضای عمومی جامعه شد.

ابزار و کانال های ورود این بحث به جامعه از طریق انتشارات خاص زنان ، مجلات ویژه زنان ، ونهادهای مستقل زنان که به طورمشخص به این موضوع می پرداختند ایجاد شد.

در سالهای 181-1382 ،عمل اجتماعی بر آمده از خشونت حاکم در جامعه و برگرفته ازمفاهیم نظری مربوط به خشونت ،از سوی مرکز فرهنگی زنان درقالب برگزاری کارگاه های آموزشی در حوزه خشونت خانگی در تهران و شهرستان ها آغاز شد .

درواقع تا چندی پیش موضوع خشونت برعلیه زنان در برخورد اولیه تصویری از خشونت خانگی راترسیم می کرد. خشونتی که ازنحوه رفتار و بی اعتنایی و بی احترامی تا خشونت کلامی و ضرب و شتم جسمانی ونحوه برقراری رابطه جنسی تا قتل های "ناموسی –خانگی" را شامل می شد.

از دو دهه پیش که گفتمان ضدخشونت با نشر آثار زنان و در پی آن با عمل اجتماعی منطبق با آن وارد جامعه شد ، فهرستی از انواع خشونت های قانونی ، اجتماعی و حکومتی نیزدر کنار خشونت خانگی افزوده شد. در واقع ترویج این گفتمان در حوزه های آکادمیک ، اکتیویستی و رسانه ای از یک سو و نوع مقابله حکومت با این جریان از سوی دیگر مصداق های گوناگونی از مفهوم انواع خشونت را در جامعه به طور آشکار معرفی کرد.

پس از دو دهه تلاش مدنی و ترویج خشونت پرهیزی ، که با شیو ه های نوین مبارزاتی از سوی کنشگران جنبش زنان به کار گرفته شد، پاسخ زنان فعال اجتماعی فهرست بلند بالایی از انواع خشونت اجتماعی ، حقوقی و خشونت های حکومتی است که در ازای تلاش های مسالمت جویانه زنان از طریق قوانین زن ستیز و فرهنگ برخاسته از آن "سخاوتمندانه" به آنان اعطا شده است !!

اما پاسخ زنان در برابر این بی عدالتی ، تلاش بیشتردر ادامه و تعمیق اندیشه های مبارزات قانونی و مسالمت آمیز برعلیه خشونت است و علیرغم تمامی خشونت های روا شده ، تلاش کنشگران جنبش زنان ساخت و تحکیم زیر ساخت های " اخلاق اجتماعی خشونت پرهیز" همچون فرهنگی ماندگاردر جنبش و همچون اصلی بنیادین در ساختن جامعه برابری خواه است.

مروری کوتاه بر کارنامه عملی فعالان جنبش زنان در موضوع خشونت

در ابتدای دهه هشتاد ، مرکز فرهنگی زنان ابتدا با برگزاری کارگاه های آموزشی در حوزه خشونت خانگی ، سعی در بررسی خشونت های پنهان در عرصه عمومی و عیان کردن فجایعی ساخت که تا به آن روز بیان آن " آبروریزی " به شمار می آمد . پس از این بدعت ، کارگاه های دیگری نیز از سوی برخی از تشکل های زنان در این حوزه برگزار شد.

سالی پس از آن، موضوع کشته شدن زنان خیابانی که به "قتل های زنجیره ای زنان خیابانی" معروف شد، بهانه ای برای پرداختن به این طیف از آسیب دیدگان اجتماعی پیش آورد. این فاجعه موجب شد که زنان و به طور مشخص مرکز فرهنگی زنان ، بحث زنان خیابانی را از یک سو به عنوان مباحث ضروری در جنبش زنان طرح سازند و از سوی دیگر تابوی سکوت در مورد این زنان در جامعه را ازبین ببرد و به این گروه نه دیگر به عنوان طرد شده و گناهار که همچون قربانی و " آسیب دیدگان اجتماعی" پرداخته شود.

سپس خشونت به زنان درکشورهای درحال جنگ مورد بررسی قرار گرفت و به بهانه حمله امریکا به عراق، در حمایت از زنان جنگ زده جهان، تجمعی با موضوع صلح برای زنان در پارک لاله در روزجهانی زن در پارک لاله توسط مرکز فرهنگی برگزار شد که با خشونت پلیس مواجه شد.

حمله پلیس که تا به آن روز در زمره خشونت های سیاسی و امنیتی به شمار می آمد، با توجه به خاستگاه و مطالبات غیر سیاسی زنان و با توجه به درخواست مجوز از نهادهای ذیربط و جوهره مدنی و مسالمت آمیز این تجمع ، این حمله خشونت بار همچون مصداقی دیگر بر بحث خشونت بر زنان اضافه شد.

آزارهای جنسی و متلک های خیابانی که سالها تابومحسوب میشد با طرح از سوی کنشگران جنبش به عنوان مشکلات جنسیتی و دیدگاهی مورد بررسی قرار گرفت . واگویه های زنان خشونت دیده در کارگاه های آموزشی موجب سرباز کردن چاه متعفن آزارهای جنسی در محیط های کاری ، آموزشی ، دانشگاهی ، ادارات دولتی و غیر دولتی شد و فورانی از نقد و نظر و عمل اجتماعی از سوی فعالان جنبش زنان به درون جامعه سرازیر شد.

بحث قتل های ناموسی و بحث خودسوزی زنان زیر بار طاقتفرسای خشونت های فرهنگی و قومی از یک طرف و بحث حفظ ناموس در خیابان های شهرباضرب وشتم نیروهای " امر به معروف و نهی ازمنکر" حفظ ناموس جامعه را زیر سوال برد. و به ویژه در چهارسال اخیرصحنه ها ی دلخراش خشونت رسمی و حکومتی را در قالب حفظ ناموس زنان شهر دیدیم. و در همین ارتباط مقالات بسیار زیادی که از سوی فعالان ونویسندگان جنبش زنان در مجلات و سایت های مختلف منتشر شد خود موجب طرح این گفتمان و راهکارهای مقابله با آن بود.

رواج قاچاق زنان و دزدیده شدن دختران جوان و –بخوان- فرار آنها به شیخ نشین های اطراف خلیج فارس و نادیده گرفتن آن از سوی برخی از نهادهای مسول، باز بحث جدیدی در خشونت را ایجاد کرد که لزوم پرداختن به آن نیز بر عهده نویسندگان و کنشگران اجتماعی بود.

" ناموس" جامعه که از سوی "مدعیان" هردم در خطر " به باد رفتن " جلوه داده میشد، از هرسو و به هرشکل مورد تجاور و خشونت بی رحمانه غریب و آشنا قرار گرفته بود.

پربیراه نبود که " نوشین احمدی خراسانی" هفت سال پیش از این و همزمان با ماجرای غم انگیز "زهرا کاظمی" ضمن محکوم کردن خشونت بر زنان زندانی ،در مقاله خویش به نام " ناموس زهرا برتر از جان او" چنین نوشت:" وقتي‌ مسئلة‌ تجاوز به‌ زهرا كاظمي‌ به‌ صورت‌ غيررسمي‌ و در قالب‌ شايعاتي‌ در سطح‌ وسيع‌ مطرح‌ شد انگار نهايت‌ ظلم‌ و جنايتي‌ اتفاق افتاده‌ كه‌ مي‌شود در حق‌ يك‌ «زن‌» روا داشت‌ .هرچند مطمئنا اگر اين مسئله اتفاق افتاده باشد جنايتي هولناك است ـ اما در اين‎جا مي‎خواهم نحوه برخورد و قضاوت جامعه را با چنين مسائلي مطرح كنم. چرا كه واكنش‌ و حساسيت‌ جنسي‌ از سوي بسياري از كساني كه حرف‎هاي‎شان را شنيدم چنان بود كه‌ حتا كشته‌ شدن‌ زهرا كاظمي را تحت‌ شعاع‌ قرار مي‌داد".... وی سپس اضافه می کند : " اتفاقاً همين‌ قضاوت‌ها و حساسيت‌هاي‌ مردانه‌ و سنتي‌ است‌ كه‌ نگاه‌ جنسيتي‌ به‌ زن‌ را در افكار عمومي‌ بازتوليد مي‌كند. زهرا كاظمي‌ با آلت‌تناسلي‌اش‌ تعريف‌ نمي‌شود زيرا او از ده‌ها راه‌ ديگر مورد تجاوز قرار گرفته‌ و از همه‌ مهم‌تر كشته‌ شده است‌!"....

هرچند در آن دوران ، طرح شجاعانه و رویکرد " تنانه" این متن ، به ذائقه سنتی جامعه روشنفکری خوش نیامد، اما جوهره و ذات این رویکرد تا به امروز بر این حقیقت پای می فشارد که: خشونت بر زن در تمامی اشکال ، خشونت بر تن اوست. و تمامی اشکال خشونت برزنان از سوی قانون ، حکومت ، جامعه ، سنت ، خانواده و....تن زنانه و جنس او را نشانه گرفته است .!

خشونت وشیوه های مقابله با آن پس از دوران انتخابات 88

خشونت هایی که بر زنان در جریانات پس از انتخابات 22 خرداد 1388 اعمال شد .از ضرب و شتم های خیابانی تا احضارها ی غیرقانونی و بازجویی های مکرر ، زندانی های پی در پی و کشته شدن زنانی چون ندا آقا سلطان ، و اجرای حکم اعدام برای زنان زندانی که خود شاخص اشد خشونت در جامعه است ، به طور گسترده از طریق رسانه ها نقل شده است. نقض حقوق شهروندی به طور آشکار و نهان. به عنوان مثال ممنوعیت خروج از کشور که در پناه امن " وطن " اتفاق می افتاد و در واقع ادامه همان نگاه خشونت بارمردسالاری بود که خانه خویش را " چهاردیواری " خصوصی برای اعمال هرگونه خشونت به زن خانه می دید وحالا در " چهاردیواری " خانه ای بزرگتر به نام وطن در حیطه اختیارات مردان سیاست قرار گرفت .

اخراج از کار و بیکار شدن زنان فعال جنبش گه پیش از این دوره نیز بارها شاهد آن بودیم فقر را نه فقط به عنوان یک معضل اقتصادی بلکه همچون مصداقی از مجازات خشونت بار برفعالان اجتماعی معرفی کرد.

هم جوار تمامی این خشونت ها، عموم زنان جامعه از سویی از طریق گروه های متکثر و مردمی در جنبش عمومی و اعتراضی " رای من کجاست " حضوری فعال داشتند. و حضور زنانه و پرمهر خویش را در میانه حملات و درگیری ها سپر بلای افراد خشونت دیده می کردند.

جوهره و ذات مسالمت جوی اعتراض های مردمی در بلوای جامعه خشونت دیده و پرتلاطم ، در اندیشه تلافی ناخواسته و نابرابر مورد تجاوز خشونت طلبان قرار می گرفت .

درمیانه این بلوا بود که باز گروهی از زنان فعال در سخت ترین شرایط به چاره جویی اندیشیدند و "کمیته همبستکی زنان علیه خشونت های اجتماعی" را شکل دادند.

کمیته همبستگی زنان علیه خشونتهای اجتماعی،عادت نهادینه زنان در نهادسازی

با تعمیق و گسترش خشونت در جامعه ، گروهی از فعالان جنبش زنان که در حافظه تاریخی خویش انواع خشونت ها را ثبت کرده و با گوشت و پوست خویش نتایج دهشت بار آن را لمس کرده بودند، در سخت ترین شرایط امنیتی مصمم به تشکیل نهادی جدید درموضوع منع خشونت شدند .

این کمیته طی جلساتی متعدد ، با انتشار بیانیه خشونت پرهیز ، تهیه و تدوین مقالات مختلف، برگزاری میزگرد های مطبوعاتی ، انجام مصاحبه با صاحب نظران در حوزه منع خشونت و انتشار دفترچه ها ی آموزشی ، راه و روش آرام و مسالمت جویانه ای را باهدف نهادینه کردن فرهنگ خشونت پرهیزی در جامعه خشونت زده و پر تلاطم آن روزها آغاز کرد.(1)

تجربه زنانه این گروه به عنوان اصلی ترین قربانیان خشونت به درستی حاکی از این بود که خشونت خشونت می آفریند و دستیابی به حقوق برابر و دموکراسی درونزا ، بدون دوری گزیدن از رفتارهای تمامیت طلبانه خشونت زا ، امکان پذیر نیست. بدین ترتیب این بار نیز زنان با رویکرد نفی خشونت و درونی شدن رفتارهای دمکراتیک درسلوک یکایک افراد جامعه به میدان آمدند. همین رویکرد بود که در تجمعات خیابانی که به دست نیروهای مهاجم پلیس با خشونت سرکوب می شد، زنان خودرا نه تنها سپر بلای جوانانی که مورد ضرب وشتم قرار می گرفتند کردند بلکه سپر بلای جوانان مهاجمی می شدند که گاه در معرض برخوردهای تلافی جویانه قرار می گرفتند. زنان مصمم بودند تا از حجم سرکوب و خشونت بکاهند و نگذارند تا خشونت گران ،بیش از این مردمان صلح طلب وآزادی خواه را به آدم های وحشت زده ای تبدیل کنند که برای بقای خود راهی جز روی آوردن به قهر و خشونت متقابل نمی یابند.

تسلط این گفتمان و این رویکرد در ایجاد نهادهایی که درامتداد این حرکت ایجاد شد به نوعی استراتژی جنبش زنان درحوزه مبارزه برعلیه خشونت راتبیین کرد. نهادینه کردن "اخلاق اجتماعی " خشونت پرهیز در زمانی که " سرمایه اجتماعی" لازم برای این موضوع با توجه به شرایط سرکوب و جود نداشته باشد . شیوه ای مدنی در ساخت بنیان های ضد خشونت در جامعه است.

رامین جهانبگلو در مصاحبه اش با نوشین احمدی که در همان ایام شکل گیری کمیته همبستگی زنان علیه خشونت های اجتماعی بود در این باره چنین می گوید: " سرمایه اخلاقی قابلیتی است که یک فرد یا یک گروه درشرایط تاریخی خاص برای مبارزه با شر و بدی از خود نشان میدهدنقش سرمایه اخلاقی پایدار ساختن اصول شهروندی وایمان شهروندان به سیاست به عنوان فضای خالی قدرت است(....)برای مثال سرمایه اخلاقی افرادی چون گاندی و لوتر کینک و ماندلا در اندیشه و کنش خشونت پرهیز آنان خلاصه می شود و نه دررهبری کاریزماتیک آنان(....)به جرئت می توان گفت که در هر نظامی که وظیفه قوانین دفاع از عدالت نیست وظیفه شهروندان مبارزه با قوانین است "(2)

در ایران «وضعیت زنان فاجعه‌بار است»


به مناسبت روز بین‌المللی اعتراض به کاربرد خشونت علیه زنان، نهادها و جمعیت‌های مدنی همگان را به حمایت از زنان و دختران دعوت می‌کنند. در کشورهای بسیاری زنان همچنان دستخوش ستم و خشونت هستند. ایران یکی از بدترین نمونه‌هاست.
روز ۲۵ نوامبر (۴ آذر) از سوی سازمان ملل متحد به عنوان روز مقابله با خشونت علیه زنان تعیین شده است. بدین مناسبت چندین سازمان بین‌المللی جهانیان را به مقابله با فشارهای خشونت‌بار علیه زنان فرا خواندند.


سازمان امداد Care در بیانیه‌ای توجه افکار عمومی را به فشارهای هولناکی توجه کرده است که در بوسنی - هرزگوین بر زنان وارد می‌آید. به گفته این نهاد مدنی، در قرن بیست و یکم و در مرکز اروپا فجایعی باورنکردنی روی می‌دهد: دلالان انسان، دختران جوان را از کشورهای همسایه مانند صربستان و کرواسی می‌ربایند و با خود به بوسنی می‌برند و آنها را در شرایطی وحشیانه به تن فروشی وادار می‌کنند.


چندین سازمان بین‌المللی وضعیت زنان را در ایران «فاجعه‌بار» توصیف کرده‌اند. در ایران زنان تنها قربانی فشارهای غیرقانونی نیستند. واقعیت تلخ این است که قوانین جمهوری اسلامی، که بر پایه شریعت استوار است، تبعیض بر زنان را توجیه می‌کند و مقامات این حکومت به برابری حقوقی زنان با مردان اعتقاد ندارند. در ایران نه تنها زنان به خاطر جرم‌های "ناموسی" به مجازات‌های شدید مانند مرگ محکوم می‌شوند، بلکه این امر با شیوه‌هایی بیرحمانه مانند سنگسار اعمال می‌شود.

زنان، همچنان قربانی تجاوز


در برخی از مناطق مانند برمه یا دارفور (جنوب سودان) نظامیان تجاوز به زنان را به سادگی به عنوان یک حربه جنگی به کار می‌برند. دختران و زنان جوان در برابر این تعرض وحشیانه و غیرانسانی هیچ افزاری برای دفاع از خود ندارند. جامعه جهانی باید شدیدترین مجازات‌ها را برای این عمل شنیع در نظر بگیرد.


در دارفور تجاوز جنسی، شیوه‌ای رایج برای تحقیر زنان قوم "مغلوب" است. در برمه نیز سربازان رژیم نظامی در سرکوب اقلیت‌های قومی از تجاوز جنسی به زنان استفاده می‌کنند.


سازمان‌های مدافع حقوق زنان از مواردی هولناک در کنگو گزارش داده‌اند. در این کشور آفریقایی زنان در هر سن و سالی، از سه تا هفتاد سالگی در معرض تجاوز جنسی قرار دارند. در کنگو سازمان‌های امداد بین‌المللی به بیش از ۴۹ هزار نفر از زنان و دختران خدمات پرستاری و درمانی عرضه کرده‌اند.

Tuesday, November 23, 2010

رویکرد فمینیستی به زمینه های خانوادگی تجاوز جنسی به محارم

رویکرد فمینیستی به زمینه های خانوادگی تجاوز جنسی به محارم
محسن مالجو-2 آذر 1389
مدرسه فمینیستی: روز 25 نوامبر ، برابر با 4 آذر «روز بین المللی مبارزه با خشونت علیه زنان» است. اختصاص این روز به عنوان مناسبتی بین المللی، طبعا به ما زنان ایرانی فرصت دوباره ای می دهد که تلاش های مان را برای مبارزه با همه اشکال خشونت، بسیج کنیم. امسال نیز ما در مدرسه فمینیستی تلاش کرده ایم که به مناسبت این روز، در حد بضاعت مان ویژه نامه کوچکی گرد آوردیم که طی روزهای منتهی به 25 نوامبر به خوانندگان سایت مدرسه فمینیستی تقدیم خواهیم کرد. اختصاص این روز بین المللی علیه خشونت در برابر زنان را به فال نیک بگیریم و : علیه خشونت، گامی دیگر به پیش بگذاریم! از همین روست که محسن مالجو در پژوهش ارزنده خود، به بررسی تجاوز جنسی در خانواده به دختران و از سوی بستگان درجه یک آنان پرداخته است:
تجاوز و آزار جنسی زنان توسط محارم در بیشتر کشورها از گذشته‌ های دور وجود داشته است. اما تنها چند سالی است که کشورهای مختلف این آسیب اجتماعی را مهم تلقی کرده و به منظور جلوگیری از آن به مطالعه درباره آن پرداخته ‌اند. تجاوز جنسی به محارم از مهلک‌ ترین آسیب‌ های اجتماعی است که در بعضی از خانواده ‌ها مشاهده می‌ شود، ولی آمار مربوط به آن در بیشتر کشورها غیر واقعی است. در ایران هیچ آماری هر چند غیر واقعی از میزان تجاوز جنسی به محارم وجود ندارد. در واقع با توجه به قدمت سنت‌ های دینی و اعتقادات مذهبی در کشور، برخی وجود این آسیب را به کلی انکار می‌‌ کنند و دیگران نیز میزان آن را به قدری انگشت‌ شمار می‌ دانند که نیاز به بررسی درباره آن را منکر می ‌شوند. بنابراین پژوهش در این حوزه به معنی درنوردیدن یک منطقه ممنوعه و مقدس است و لازمۀ آن به چالش کشیدن مجموعه‌ ای از ارزش های اخلاقی و مذهبی است.

در جامعۀ ما خانواده به عنوان نهادی مقدس باید از هر گونه تعرض در امان باشد به این دلیل عده ای معتقدند که در صورت بروز خشونت هم باید قداست خود را حفظ کند. از طرفی، این شکل از خشونت به خاطر ذات و طبیعت خاصش موضوعی تابو قلمداد می شود و افراد تمایل چندانی برای اظهار نظر، گزارش و حتی مداخله از خود نشان نمی دهند. بنابراین با توجه به این بستر فرهنگی-‌‌اعتقادی، دانستن آمار و ارقام واقعی از میزان تجاوز به محارم سخت تر نیز می شود. بنابراین یکی از راه‌ هایی که توسط آن می توان دربارۀ میزان تجاوز جنسی به محارم یا افزایش و کاهش آن در طی زمان تخمین زد، شناخت زمینه های موثر بر شکل گیری این آسیب اجتماعی است.

این نوشته بخشی از پژوهشی گسترده دربارۀ تجاوز جنسی پدر به دختر است که نزدیک به چهار سال به طول انجامید. این پژوهش با روش کیفی انجام شده و تکنیک به کار گرفته شده در آن مصاحبه است. در این نوشته به بررسی زمینه‌ های خانوادگی مؤثر بر تجاوز جنسی محارم با رویکردی فمینیستی پرداخته ‌ام. پژوهش ‌گران دیدگاه فمینیستی بر این باورند که دلیل اصلی خشونت در خانواده، وجود ساختار های اقتداری مردسالارانه در جامعه است. این ساختار اقتداری در سلسله مراتب سازمانی نهاد های اجتماعی و روابط اجتماعی قابل مشاهده است. به علاوه جهان‌‌‌بینی‌ هایی که در جامعه تبلیغ می شود که بر مشروعیت این نابرابری تاکید دارد. نهاد خانواده، در حکم نهاد مرکزی مردسالاری، بر اساس نابرابری های اجتماعی و استثمار زنان و کودکان بنا نهاده شده است و ایدئولوژی های جامعه می کوشند آن را حفظ کنند. آن چه که محققان فمینیستی در خشونت نسبت به زنان و کودکان مشاهده می کنند رفتار یک مرد نسبت به یک زن نیست، بلکه از دید آن ها، خشونت مردان انعکاس و آشکارسازی نظامی از حاکمیت کلیه مردان جامعه بر کلیه زنان است که در شکل تاریخی و مقایسه ‌های تطبیقی دیده شده است. این پژوهش گران هم چنین معتقدند که خشونت در درون خانواده اکثر اوقات از جانب مردان نسبت به زنان و کودکان صورت می گیرد.

بر عکس تفکر سنتی که در تحلیل آزار جنسی اغلب قربانی را سرزنش می کند و معتقد است که زن به امید جلب توجه مردان به گونه ‌ای تحریک آمیز رفتار می کند یا به ‌طور آشکار رفتار جنسی را آغاز می کند، دیدگاه فمینیستی مردان را ـ که در موقعیت قدرت قرار دارند ـ آغاز گر چنین فعالیتی می داند. بنابراین وقتی از نظریات فمینیستی صحبت می کنیم دو عنصر قدرت و مردسالاری چنان ‌چه مشخص شد از اهمیت بالایی برخوردارند.

مردسالاری و روابط قدرت در خانواده اساس خانواده مانند سایر تشکیلات اجتماعی بر «قدرت» استوار است. قدرت به‌ طور نامساوی بین والدین و کودکان و میان همسران تقسیم می‌شود و فرد غالب، معمولاً مرد است. والدین صاحب اختیار فرزندانشان می‌باشند و به خود حق می‌دهند تا هرگونه که می‌خواهند با آن‌ها رفتار کنند اما معمولاً قدرت در خانواده را چه از جانب شوهر بر روی زن یا از جانب والدین بر روی فرزندان را اعمال قدرت در نظر نمی‌گیرند. اما اعمال قدرت در بین خانواده‌‌ها مسأله‌‌‌ای است که وجود دارد و یکی از حادترین شکل‌های آن تجاوز جنسی است. هم‌چنین از دیگر شیوه‌‌های اعمال قدرت در خانواده نوع تقسیم کار درون خانه، یا چگونگی گرفتن تصمیمات در زندگی خانوادگی است.

با توجه به این موارد، یکی از ویژگی‌های اصلی خانواده‌هایی که در آن دختر توسط پدر مورد تجاوز جنسی قرار گرفته مردسالاری و قدرت مرد در خانواده است. در این خانواده‌ها اصولاً مرد پرخاشگر است و زن و فرزندان خود را تحت خشونت های جسمانی قرار می‌دهد. فضای درونی خانه آکنده از ترس از پدر است. نوع تقسیم کار در این خانه‌ها غالباً سنتی و به شکل مرد نان‌‌آور زن خانه‌‌دار است، مرد حتی علی‌رغم بی‌کار بودن هیچ گونه مشارکتی در کارهای خانه ندارد، در واقع نبود مشارکت در تکالیف خانه‌‌داری از ویژگی‌های این خانواده‌هاست. عدم قدرت تصمیم‌گیری در سایر افراد خانواده وجود دارد، فقدان صمیمیت و تبادل نظر واقعی در گرفتن تصمیمات زندگی و در نهایت در اولویت بودن نیازهای پدر به جای نیازهای فرزندان از شاخصه‌‌های این نوع از خانواده‌ها است. بنابراین پدران در این خانواده ها خودکامه هستند و صرفاً به فرزندشان می گویند چه باید بکنند آن ها کم تر مساوات طلب یا دموکرات هستند. در واقع هر چه از ساخت خودکامگی و بی ‌بندبار والدین به طرف ساختار دموکرات والدین پیش می ‌رویم امکان آزار جنسی کم ‌تر می‌ شود.

چگونگی تصمیم‌گیری در خانواده

از ویژگی‌های خانواده مشارکتی دخالت و تبادل نظر افراد در تصمیم‌‌گیری‌های مهم است. اما در بیشتر خانواده‌هایی که دختر مورد آزار جنسی پدر قرار گرفته است، تصمیم‌‌گیری‌ها یک ‌جانبه و از سوی پدر است، البته به گفته زهرا «اگر تصمیمی در خانه باشد که بخواهد گرفته شود، چیزی نبود که کسی بخواهد درباره‌‌اش تصمیم بگیره... اما مثلاً بابام بود که تصمیم گرفت مامانم را طلاق بده». یا گفتة مرجان که بسیار تفکر برانگیز است: «تصمیم مشارکتی چیه؟ اصلاً حرف نمی‌زدند جز دعوا...».

شقایق هم می‌گوید: «حرف همیشه حرف بابام بود، با این که پول نداشت و معتاد هم بود خودش تصمیم می‌گرفت، با این‌که بیشتر خرج خانه از حقوق مادربزرگم بود و حتی پول پیش خانه هم برای مادربزرگم بود خودش هر کاری دلش می‌خواست می‌کرد، کسی هم باهاش مخالفت نمی‌کرد ما ازش می‌ترسیدیم آن هم هر کاری که می‌خواست می‌کرد...». فاطمه هم در حالی که دستش به کمرش می زند و سعی می کند ادای پدرش را درآورد می گوید: «من مرد این خانه هستم، هر چی می‌گم باید گوش کنید، مصطفی برادرمم لنگة بابام بود، خودخواه و زورگو...». سمانه هم می‌گوید: «دستِ به‌‌‌زن داشت، همه می‌ترسیدیم ازش، فقط چیزی که خودش می‌خواد خودش دوست داره مهمه، جز این‌ها بقیه ارزش ندارند، خودش و نیازهایش مهم‌‌اند...». راحله هم می‌گوید: «حتی نفس کشیدمان هم باید با اجازه ایشان باشد، خودش را همه کارة خانه می‌داند، اکثر وقت‌ها هم در خانه هستش...». بنابراین همان طور که مشاهده می شود تصمیم‌‌گیری در این خانواده‌ها بیشتر با پدر است، حتی در شرایطی که منابع با اهمیتی در اختیار پدر وجود ندارد خشونت پدر نسبت به سایر اعضای خانواده مشروعیت قدرت تصمیم‌‌گیری را به پدر می‌‌دهد.

تقسیم کار در خانواده

در این پژوهش تقسیم کار بین والدین در خانواده‌هایی که دختر توسط پدر مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است به شکل مرد نان‌‌آور و زن خانه‌‌دار است و در بسیاری اوقات این نقش ها غیر منعطف هستند به ‌جز چند مورد که زنان هم نقش نان‌‌آور و هم نقش خانه‌‌دار را دارند. اما در بعضی از خانواده‌هایی که مادر در آن حضور ندارد بسیاری از اوقات دختران که در اکثر موارد به عنوان فرزند اول خانواده‌ هستند، نقش مادر را به عهده می‌گیرند. مژگان 16 ساله در همین ارتباط دربارة پدرش می‌گوید: «دست به لیوان نمی‌زد تکانش بده، میگه مرد باید بیرون کار کنه زن در خانه، واسه همین اصلاً کمک نمی‌کنه در خانه همش امر و نهی می‌کنه...». سپیده 26 ساله هم چیزی شبیه به همین می‌گوید: «وقت هایی که در تهران بود باید در رفاه کامل می‌بود، مخصوصاً از جهت غذایی، خیلی به پولش می‌نازید که من پول می‌دهم شما هم باید وظیفه انجام بدهید».

راحله 25 ساله که حدود 12 سال پیش پدر و ماردش جدا شدند می‌گوید: «همه کارهای خانه با من بود، خیلی وقت ها دلم می‌خواست از خانه فرار کنم اما به خاطر ریحانه خواهرم این کار را نمی‌کردم، نمی‌خواستم بلاهایی که بابام به سر من آورده به سر او هم بیاره ... انگار که من مادر ریحانه بودم». یا به گفتۀ مژگان: «من واسه خواهر و برادرم مثل مادر می‌مونم دوست دارم اقلاً من مادر خوبی باشم نه مثل مادرم بی دست و پا که بدونم دخترم چه بلایی داره سرش می آد اما چیزی نگم». گاهی هم در خانه نقش ها کاملاً نامشخص بوده مثلاً میترا 19 ساله می‌گوید: «این آدم هیچ-وقت اهل زندگی نبود اصلاً نمی‌دونم چرا ازدواج کرده نه مسئولیت داره نه هیچ چیز دیگه‌ای یک زندگی کوچک هم نمی‌تونه اداره کنه شانس آورده مادرم حاضر شده بره کارگری خانه‌های مردم را انجام بده... مادرم خرجی خانه را می‌داد اما کارهای خانه را هم مثل یک زن کامل من می‌کردم...». در خانوادة شقایق هم که مادر فوت کرده و مادربزرگ مریض و مشغول شیمی‌‌‌‌درمانی است کارهای خانه با شقایق است و همین حس مادری را هم شقایق به شکیلا خواهرش دارد. بنابر این موارد و شواهد همان‌ طور که به نظر می‌رسد این خانواده‌ها یا به شکل سنتی مرد نان‌‌آور و زن خانه‌‌دار است یا این‌که نقش‌ها کاملاً نامشخص و درهم آمیخته است.

قدرت‌‌‌نمایی و زورگویی مرد در خانواده‌

در طول مصاحبه‌‌ها با خانواده‌‌هایی که دختر از سوی پدر مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است چنین جملاتی زیاد به زبان آمده: «در خانه حرف حرف پدرم است»، «پدرم در خانه آدم قُلدر و زورگویی است»، «مادرم در خانه از دست زورگویی‌‌های پدرم به تنگ آمده است». به نظر می‌آید بسیاری از این پدران که در خارج از خانه قدرتی برای بروز ندارند سعی می‌کنند در داخل خانه قدرت ‌نمایی کنند و حس خود را این‌ گونه ارضاء‌ کنند. مثلاً لیلی 13 ساله دربارة زورگویی پدرش می‌گوید: «هر کاری که دلش می‌خواست می‌کرد مامانم جرأت نمی‌کرد بگه چرا؟ ازش می‌ترسید چون کتک می‌زنه خیلی زورگو هستش». پریسا 18 ساله هم می‌گوید: «بابام واسه مامانم مشتری می‌آورد به زور، اصلاً ناموس نمی‌فهمه چیه، غیرت نداره، مامانم ازش می‌ترسه، منم ازش می‌ترسم وقتی عصبانی می‌شه هیچی حالیش نمی‌شه دیگه، البته دو سال خدا را شکر زمین‌گیر بود راحت بودیم...». سمانه هم این‌گونه توصیف می‌کند که: «آن ‌قدر محیط خانه ناآرام و بد بود که همه فراری شدیم، برادرهایم با آن که سن زیادی ندارند همه ازدواج کردند، بابا دست بزن داشت همه می‌ترسیدیم ازش، حتی مادرم خیلی وقت ها از ترس به خانه مادرش می‌رود». توصیف منصوره از زورگویی پدرش در خانه نیز جالب است: «بابام نظامی بوده جو خانه هم کاملاً نظامی بود مثل خود ارتش. پدرم هم فرمانده ارتش بود، مادرم از ترسش بله قربان گوی پدرم است مادرم همیشه مجبور بوده تحمل کند...».

اما همیشه قدرت نمایی پدر از طریق کتک زدن نیست، مثلاً در خانواده‌هایی که وضعیت مالی نسبتاً مناسب است، پدر قدرتش از طریق پول و امکاناتی است که در اختیار خانواده قرار می‌دهد، در واقع پدر قدرت اقتصادی دارد. مثلاً سارا می‌گوید: «حرف همیشه حرف بابام هستش، از هر طریقی حرفش را به کرسی می‌نشاند، اگر هم بخواهی قبول نکنی همه چیزهایی که بهت داده مثل موبایل و اتاق و عروسک و.... ازت پس می‌گیره...». یا مریم می‌گوید: «ازش همه حساب می‌بردیم نه فقط به خاطر دست بزنش، بیشتر به خاطر پول بوده، که یک وقت خرج خانه را قطع نکند، یا پول نده. واسه همین زیاد کسی باهاش کَل کَل نمی‌‌کردش...».

در بیشتر خانواده‌ها پدر آدم زورگویی است و همین رعب و وحشت از پدر خودش یکی از دلایلی است که دختران آزاردیده کمتر جرأت فاش کردن تجاوزهای جنسی پدر را به خود می دهند. البته در تعداد کمی از خانواده‌ها بسته به میزان قدرت مادر که به استقلال اقتصادی وابسته است امکان دارد زورگویی پدر به این مقدار نباشد، مثلاً در خانواده نوشین که مادر پرستار و مالک خانه و پدر بی‌کار است به نظر می‌رسد که این مسأله خیلی مصداق ندارد. در هر حال در این خانواده ها پدر نماد قدرت بوده و نه تنها تکیه گاه عاطفی برای فرزندش محسوب نمی گردد بلکه با استفاده از قدرت جسمی و مشروعیت قانونی و عرفی خود در جامعه به سلطه جویی علیه دختران خود دست زده و با فحاشی، ضرب و جرح دختران خود را مورد تجاوز جنسی قرار داده اند.

حاکمیت انگاره‌ های مالکانه در تبیین روابط میان پدر و فرزند

به جرأت می‌توان گفت که اصلی‌‌ترین کلید حل این معما که چه می‌شود پدری دخترش را مورد تجاوز جنسی قرار می‌دهد در همین نکته نهفته است. در بسیاری از مصاحبه‌‌ها این نکته به وضوح قابل مشاهده بود که پدران دختران شان را مایملک خود می‌‌دانستند و هرجور که مایل بودند حق استفاده از آن ها را برای خود قائل بودند. در واقع تلقی مالکیت بر فرزندان به شکلی مجوز این سوء‌-استفاده برای آن ها است. این اصل مالکیت است که نابرابری را توجیه می کند. اگر قرار است فرزندان به هر قیمت از پدران خود اطاعت کنند در این صورت به ‌طور تلویحی پدران هم حق خود می دانند که از جسم فرزندان شان استفاده کنند. در واقع معتقدم علت اصلی این سوء ‌استفاده‌ های جنسی از فرزندان در قانون های متعارف در زمینه نقش پدر است که سبب می شود آنان خود را مالک تن فرزندان‌ شان تلقی کند.

با حاکمیت نظام مرد سالارانه در واقع فرزند نه تنها از هویت مستقل و تعریف شده‌‌ای برخوردار نیست که همه هویت و وجود خود را از پدر می‌‌گیرد. اما باید باز هم به این نکته اشاره کنم که بسیاری از عوامل باید در کنار یکدیگر قرار بگیرند تا یک پدر را به جایگاهی برساند که از دخترش سوء‌‌استفاده جنسی کند و بسیاری از این دلایل به تنهایی نمی‌‌تواند چنین رویدادی را رقم زند.

لیلی 13 ساله می‌گوید: «... من را به زور می‌بردش حمام... به زور... من قبول نمی‌کردم، اما یک‌‌بار محکم زد تو گوشم گفت من باباتم وقتی می‌گم فلان کارو بکن غلط می‌کنی بگی نه...». پدر زهرا 14 ساله به خاطر لذت جنسی بردن از دخترش همسر خود را نیز به قتل رسانده است. زهرا می‌گوید: «از من می‌خواست تا لباس‌‌‌هایم را در بیاورم، قبول نکردم و گفت این کاری است که همه می‌کنند و بعد از زور و اجبار لباسم را درآورد و موقع تجاوز به من می‌گفت اگه من این کار را با تو نکنم کسی دیگری با تو می‌کند...». مریم 16 ساله می‌گوید: «من را لخت می‌کرد و با من ور می‌رفت، می‌گفت نامادریت غریبه است من و تو پدر و دختریم، از یک خونیم، باید هوای همدیگر را داشته باشیم...». مریم 17 ساله می‌‌گوید: «روحم در عذاب بود وقتی می‌‌دیدم به کسی که باید پشتیبان من باشد، کسی که پدرمه از من لذت جنسی می‌بره، می‌گفت من باباتم اشکالی نداره، کسان دیگه نباید این کار را بکنند اما من اشکالی نداره...اما دیگه این آخری‌‌‌ها تحملش برام سخت بود...».

پریسا نقل قول عجیبی از پدرش می‌کرد، البته لازم به ذکر است که پدرش به خاطر فریبکاری و توهین به مقدسات به دادگاه انقلاب فرستاده شد. «از بچگی می‌گفت که همه دخترها و پدرها از این کارها می‌‌‌کنند و در دین اسلام زن تا زمانی که شوهر نداره یا که بیوه هستش به پدرش می‌‌رسد که پدرهر کاری بخواد میتونه انجام بده...». آزاده هم می گوید: «ایشان می‌گفتند که حالا که مادرت مرده است و چون قد دخترم هستی باید وظایف خانه داری زناشویی را انجام دهی...». پدر سمانه هم توقع داشته است که چون معاش دخترش را تأمین کرده است و پدرش هست با او رابطه جنسی برقرار کند، حتی بعد از ازدواج سمانه: «گفت دیدی گفتم که هر جا بروی و در طول زندگی به من احتیاج داری، تو با من باشی من برای تو کاری می‌کنم، من حق پدری به گردنت دارم، یک عمر سر سفره من بزرگ شدی حالا آمدی خانه شوهر من دیگه هیچم!». سپیده 16 ساله تعریف می‌کند یک شب که پدرش به سراغش آمده بود و با دعواهای او کاری نتوانسته بود انجام دهد، وقتی مادر می‌فهمد و هر روز به پدر اعتراض می‌کند و دعوا می‌کند پدر سپیده این گونه جواب داده بود که: «من هر کاری دلم بخواهد با این دختر می‌کنم تو هم حق نداری حرف بزنی هم تو را می‌کشم هم خودش را می‌کشم.».

اما شاید بتوان بهترین جمله را در اثبات ارتباط وجود حس مالکیت پدرانه و آزار جنسی به دختر را به طور مستقیم از زبان پدر پریسا شنید که در طی مصاحبه‌های روان‌شناسی گفته است که: «در طی صحبت هایی که با مددکار داشتم فهمیدم که در ناخودآگاه این احساس که دخترم به من تعلق دارد و من می‌توانم هرگونه استفاده که می‌خواهم از او بکنم وجود داشته و حالا سعی می‌کنم این احساس را از بین ببرم و یک پدر برای او باشم.» بنابراین یکی از مهم ترین آثار پذیرش نظام مردسالاری در روابط خانوادگی ایجاد انگاره ‌هایی مبنی بر مالکیت پدر بر جسم و روح فرزند است. این امر ذهنیت ویژه ‌ای را در نزد برخی از پدران ایجاد نموده است به نحوی که ایشان در اغلب موارد تصور می کنند که همان گونه که در ارتباط با املاک و وسایل و اشیاء خود قادر به انجام هر کاری می باشند به همان نحو نیز حق هر گونه رفتار را با فرزندان خود دارند.

تعلقات مذهبی پدر

یکی از عواملی که به نظر می‌رسد بر کاهش میزان آزارهای جنسی در جامعه نقش داشته باشد، مذهب و میزان پایبندی خانواده‌ها به اصول و ارزش‌‌‌های مذهبی است. در جامعة ما بسیاری از صاحب‌نظران مذهب را مانعی جدی در بروز آزارهای جنسی و جسمی می‌بیند. هم چنین عقایدی از این دست در بسیاری از جاها به چشم می‌خورد مثلاً: «خوشبختانه در جامعة ما به دلیل پایبندی مردم به اصول و اعتقادات مذهبی سوء استفادة جنسی کمتر از جوامع دیگر به چشم می‌خورد». در واقع با توجه به تأکیدات ادیان مخصوصاً دین مبین اسلام در مورد رفتار سنجیده و درست با فرزندان و اعضای خانواده، همه این توقع را دارند که در خانواده‌های مذهبی چیزی به عنوان آزار جنسی از سوی محارم وجود نداشته باشد. اما تجربه محقق در این تحقیق و با توجه به حساسیت و پرسیدن سوآل‌های مختلف از مصاحبه شوندگان در این ارتباط و در نتیجه اطمینان از جواب‌های داده شده محقق به این نتیجه رسید سوء استفاده از دین و تظاهر به دین داری در برخی از این خانواده ها نیز به چشم می خورد که می‌توان تبیین‌‌های مختلفی نسبت به این مسأله داشت. برای نمونه می‌توان گفت از آن‌جا که مذهب، روحانیت و اخلاق در ایران اضلاع مثلثی هستند که هم‌‌‌پوشانی و هم‌‌بستگی دارند با کاهش اعتبار یکی از سه ضلع این مثلث ـ مثلا روحانیت، به سبب عملکرد حکومتی که روحانیون در آن نقش دارند ـ ای بسا سبب شده که باورهای اخلاقی و مذهب راستین در جامعه به سستی گرایش پیدا کند و در نتیجه، مذهب بیشتر به یک عادت رفتاری شبیه گردد. در چنین وضعی، ضلع سوم یعنی اخلاق نیز می تواند به عنوان یک عامل کنترل کنندۀ درونی و پلیس باطنی افراد، رو به ضعف گذارد و ناکارآمد شود . شاید به همین دلیل است که گاهی پیش می‌‌‌آید که فرد عقاید مذهبی دارد، اعمال مذهبی‌اش را نیز انجام می‌دهد اما خیلی از وقت ها مسائل اخلاقی را رعایت نمی‌کند.

در هر حال برای شناخت تعلّقات مذهبی افراد از شاخص گلاگ و استارک استفاده شده است که یکی از بهترین شاخص ها برای تحلیل این مسئله است. با توجه به نکات گفته شده از تعلقات مذهبی 6/34 درصد از افراد جامعه آماری، اطلاعاتی به دست نیامده اما 1/23 درصد از آنان مذهبی، 4/15 درصد افراد معتقدی هستند که اعمال مذهبی را فقط در ایام مذهبی انجام می‌دهند، 1/23 درصد شامل افرادی شد که معتقدند اما اعمال مذهبی‌شان را انجام نمی‌دهند و در نهایت 8/3 درصد افرادی که اصلاً اعتقاد مذهبی ندارند.

مثلاً لیلی دربارة اعتقادات مذهبی پدرش می‌گوید: «بابام مؤمن هستش همیشه عاشورا سینه زنی می‌‌ره، خیرات می‌‌کنه، روزه می‌‌گیره، اما من که می‌گم خدا دوسش نداره چون آدم خوبی نیستش بابام به همه می‌‌‌گه جبهه هم رفته واسه همین الکی خیلی جاها می‌گه که مریض شیمیایی هستش...». سارا هم مذهب پدرش را این گونه توصیف می‌کند که: «آدم مذهبی هستش، همیشه با بسم‌‌‌الله کارش را شروع می‌کنه خیلی هم حدیث بلده [....] نمازش را هم می‌خونه، هیچ وقت ماه رمضان بهم دست نمی‌زد واسه همین ماه رمضان همیشه برام بهترین ماه سال هستش». منصوره هم می‌گوید: «هیچ وقت در ایام خاص مثل محرم یا ماه رمضان یا روزهای این‌جوری با من این کار را نکرده، در ایام عاشورا نذر داره [....]حداقل همه فکر می‌کنند که آدم مذهبی هستش...». راحله هم می‌گوید: «مشروب نمی‌خوره، میگه نجس هستش اما می‌دونم که می شینه پای منقل... اگه کسی بفهمه که این کارها را با ما انجام می‌ده باور نمی‌کنه چون ادای آدم‌های مؤمن را در می‌آره، البته نماز و روزه ش هم سر جاش هستش، اما این ارزش نداره که، به خدا کدام مسلمان حاضره همچین کارهایی را با دخترهای خودش انجام دهد خدا خودش به موقعش جواب کارهایش را می‌ده...».

نتیجه گیری

می توان نتیجه گیری کرد هر چه از ساختار خانواده دموکرات و مساوات‌ طلبانه به سوی ساختار خانواده خودکامه و بی ‌بندبار و نابسامان پیش می ‌رویم امکان تجاوز جنسی به محارم افزایش می‌‌‌یابد. در واقع تجاوز جنسی پدر به دختر اغلب در خانواده هایی روی می دهد که دارای انزوای اجتماعی هستند، ساختاری سنتی مبتنی بر مرد نان‌ آور و زن خانه‌ دار دارند، میزان ارتباط اعضای خانواده و روابط عاطفی بین آنان کم ترین میزان اهمیت را دارد، مشاجرات و خشونت های خانگی میان والدین همیشه وجود دارد، برای تربیت فرزندان هیچ منطق و تعادلی وجود ندارد، یا به شکل کاملاً سخت-‌گیرانه است یا کاملاً سهل‌ گیرانه، مردسالاری در این خانواده ها حرف اول را می زند و تصمیم ‌گیری در آن کاملاً یک ‌جانبه و از سوی پدر است. اما مهم ترین مسئله حاکمیت انگاره‌ های مالکانه در روابط میان پدر و فرزندان در این خانواده ها است. اما می توان گفت این خانواده ها از نظر سطح سواد، سابقۀ کیفری، تعداد فرزندان، در زندگی مشترک یا طلاق و جدایی، و نیز به لحاظ تعلقات مذهبی می توانند بسیار متفاوت باشند و در سطوح متفاوت شکل بگیرند.

در بسیاری از جوامع هنوز به مردان به عنوان اشخاصی برتر نگاه می شود. گر چه پیشرفت هایی در زمینه ایجاد برابری بیشتر بین زنان و مردان به دست آمده است با این حال، ایده باقی ماندن مرد به عنوان رئیس خانواده در فرهنگ و قانون ما ریشه های عمیق خود را حفظ کرده است. طبق ماده 1105 قانون مدنی، در روابط زوجین، ریاست خانواده از خصایص شوهر است. هم چنین طبق ماده1181 قانون مدنی، هر یک از پدر و جد پدری، نسبت به اولاد خود ولایت دارند. هم چنین آزادي كشتن فرزند توسط پدر مثل قتل های ناموسی و نظاير آن نشان می دهد که نگاه مالكیت پدر به فرزند در قوانین ما حكم ‌فرماست. این نگاه شیء‌‌‌گونه سبب شده است كه حتی پس از نهادن عنوان جرم عمومی بر كودك‌‌آزاری در سال 81 توسط مجلس شورای اسلامی، هم چنان پدر از این قانون مستثنا شود.

در تحقیق حاضر در اکثرقریب‌‌‌به‌‌‌اتفاق مصاحبه‌‌ها این نکته در گفتار و درد دل‌‌‌های مصاحبه‌‌‌شوندگان به وضوح قابل مشاهده است که پدران دختران شان را «مال خود» می‌دانستند و هر جور که مایل بودند حق استفاده از آن ها را به خود می‌دادند. در واقع تلقی مالکیت بر فرزندان به شکلی مجوز این سوء استفاده است. این اصل مالکیت است که نابرابری را توجیه می کند. اگر قرار است فرزندان به هر قیمت از پدران خود اطاعت کنند در این صورت به طور تلویحی پدران هم ممکن است حق خود بدانند که از جسم فرزندان شان استفاده کنند. در واقع معتقدم علت اصلی این سوء ‌استفاده ‌های جنسی از فرزندان در قانون های متعارف در زمینه نقش پدر است که سبب می شود آنان خود را مالک تن فرزندان شان تلقی کند. وجود قوانین مربوط به حقوق زنان می‌تواند با خلق عادات منطقی و رویه‌های جدید، نوع نگاه مرد را نسبت به زن به‌‌‌تدریج تغییر دهد. بنابراین نمی‌توان نقش فرهنگ‌‌سازی قانونی در این زمینه را فراموش کرد و به بهانه تلاش در جهت تغییر نسبت‌های مرسوم، از قانون‌-گذاری در این خصوص چشم‌‌‌پوشی نمود

بیست وپنج نوامبر روز بین المللی رفع خشونت علیه زنان


بیست وپنج نوامبر روز بین المللی رفع خشونت علیه زنان
زمان : شنبه 27نوامبر2010 / ساعت18
مکان : Karlstr. 50, 80333 München
سخنران : خانم کتایون آذرلی- زندانی سیاسی،شاعر،نقاش،روانشناس
همراه با نمایش فیلم و موزیک
کانون ایرانیان آزادیخواه مونیخ /آلمان




Tuesday, November 09, 2010

از امضای یک حکم اعدام تا اعتصاب غذای یک وکیل زندانی


از امضای یک حکم اعدام تا اعتصاب غذای یک وکیل زندانی

ادامه اعتصاب غذای خشک نسرین ستوده، انتقال زندانیان سیاسی زن به بند متادونی‌ها و امضای حکم اعدام شهلا جاهد پس از هشت سال برای بسیاری از فعالان حقوق بشر پرسش‌برانگیز است. آیا پشت این وقایع، ترفندی نهفته است؟

نسرین ستوده وکیل زندانی، نهمین روز اعتصاب غذای خشک خود را در سلول انفرادی سپری می‌کند. محمد اولیایی‌فرد هفتمین ماه بازداشتش را در حالی می‌گذراند که از اوین به زندان رجایی‌شهر منتقل شده. محمد سیف‌زاده به ۹ سال زندان و ۱۰ سال ممنوعیت از وکالت محکوم شده و به محمدعلی دادخواه اتهام نگهداری سلاح گرم تفهیم شده است.


در گیرودار انتشار این گونه اخبار از وکلای دادگستری که قاعدتا مصونیت قضایی دارند و نباید به خاطر دفاع از موکلانشان مورد بازخواست قرار گیرند، ناگهان خبر رسید که حکم اعدام شهلا جاهد توسط ریاست قوه قضائیه امضا شده است.
شهلا جاهد همسر موقت ناصر محمدخانی فوتبالیست مشهور بود که در سال ۱۳۸۱ به اتهام قتل لاله سحرخیزان همسر دائم محمدخانی دستگیر شد. پرونده او دارای پیچیدگی‌ها و نکات ناروشن فراوانی بود و به همین دلیل نیز با اینکه حکم قصاص برایش صادر شد تا این زمان به اجرا درنیامده است.
خبر تایید حکم قصاص خانم جاهد در روزهایی که اکثر رسانه‌ها از اعتصاب غذای خشک نسرین ستوده سخن می‌گویند و مجامع بین‌المللی، مقامات ایران را به خاطر تحت فشار گذاشتن وکلای دادگستری مورد بازخواست قرار داده‌اند، برای فعالان حقوق بشر یک علامت سوال است.
تکثیر پرونده سکینه محمدی؟
محبوبه عباسقلی‌زاده فعال زنان و حقوق بشر در صفحه فیس‌بوک خود در این باره نوشته است: «مطرح شدن این پرونده، آن هم در شرایط فعلی، تکثیر پروژه سکینه (محمدی آشتیانی) است. بین این دو تن وجوه مشترکی وجود دارد، از این قرار هردو مورد توجه افکار عمومی هستند. هردو را زندانیان سیاسی هم‌بند می‌شناسند و می‌توانند در موردشان اطلاع‌رسانی کنند. هردو از خانم‌های هنجارشکن جامعه خود و حتی زندان هستند. پرونده هردو در یک تقارن زمانی یک هفته‌ای با اعتصاب غذای نسرین ستوده و نامه زنان زندانی و مهدیه گلرو دارد مطرح می‌شود. همه اینها را که به هم بدوزیم یک پرونده از تویش بیرون می‌آید».
اشاره خانم عباسقلی‌زاده به نامه‌ای است که هفته پیش از سوی برخی از زندانیان سیاسی زن منتشر شد و در آن نامه اشاره شده بود که هنگامه شهیدی، یکی از زندانیان سیاسی به دلیل تحت فشار بودن مجبور به تن دادن به درخواست‌های بازجویان درباره دیگر زندانیان شده و به این دلیل آزاد شده است. نویسندگان این نامه البته تقصیر اصلی را بر گردن بازجویان و روش‌های غیراخلاقی و غیر انسانی آنان انداخته بودند.
چند روز پس از انتشار این نامه، تلفن‌های زندانیان سیاسی زن قطع شد و روز یک‌شنبه ۱۶ آبان نیز خبر انتقال آنان به بند متادونی‌ها منتشر شد.
تکرار یک ترفند نخ‌نماشده
شهلا جاهد متهمی که حکم اعدامش پس از هشت سال تایید شددر میان این اخبار، امضای حکم اعدام شهلا جاهد پس از هشت سال می‌تواند مفهومی دیگر داشته باشد.


شیرین عبادی حقوقدان و وکیل در این باره چنین می‌گوید: «اصولا عملکرد وزارت اطلاعات در سالیان گذشته نشان داده که هر وقت افکارعمومی متوجه یکی از رویه‌های نادرست این وزارتخانه‌شده و علیه آن اقدام کرده است، بلافاصله مسئله‌ای را باب کردند و سعی کردند افکارعمومی را به آن معطوف کنند. من ‌خاطرم می‌آید که چند سال پیش، که مسئله‌ی سهمیه‌بندی بنزین پیش آمد و یکمقدار مردم اعتراض کردند و درگیری پیش آمد، بلافاصله برای پوشش دادن این مسئله به حجاب زنان بند کردند و فوراً گشت منکرات توی خیابان‌ها راه افتاد و مردم را گرفت که عده‌ای حواس‌شان پرت شود و بگویند که چرا این‌کارها را می‌کنید، که مسئله‌ی اصلی یعنی سهمیه‌بندی بنزین فراموش شود. در مورد مسئله‌ی بسیار مهم نداشتن امنیت برای وکلای دادگستری به علت دفاع از زندانیان سیاسی نیز، همین اتفاق افتاد».


خانم عبادی نیز به مسئله انتقال زندانیان سیاسی زن به بند متادونی‌ها و نیز امضای حکم اعدام شهلا جاهد هم‌زمان با اعتصاب غذای نسرین ستوده اشاره می‌کند و می‌گوید: «در شرایطی که خانم ستوده متأسفانه قدم به قدم به‌خاطر اعتراض به رفتار نادرست بازجویان امنیتی به مرگ نزدیک می‌شود و اعتصاب غذایش واقعا جدی است و همه نگران ایشان هستند، برای این که افکارعمومی منحرف شود، ناگهان اعلام می‌کنند که ما می‌خواهیم یک زندانی را اعدام کنیم. خب این زندانی کیست؟ یک شخص معروف است، برای این که این پرونده جنجالی بوده و یکباره توجه‌ها معطوف به آن می‌شود».


وی استفاده از این گونه روشها برای انحراف افکار عمومی را روش‌هایی کهنه و نخ‌نماشده معرفی کرده و می‌گوید: «من با هر نوع حکم اعدام مخالف هستم. خانم شهلا جاهد نباید اعدام شود، ولو این که گناهکار باشد. زیرا که اصولا من با حکم اعدام مخالفم. اما سئوال من از بازجویان امنیتی این است که تا کی می‌خواهید این حقه‌های نخ‌نماشده را به خورد مردم دهید؟ به محض این که مردم متوجه‌ی یکی از مشکلات عمده می‌شوند، شما یک توپ بازی به میدان می‌اندازید که با آن مشغول شوند و مسئله‌ی اصلی فراموش شود».
: نسرین ستوده از نهم آبان در اعتصاب غذای خشک به سر می‌بردچندی پیش با به راه افتادن کمپین‌های متعدد بین‌المللی برای نجات سکینه آشتیانی از سنگسار برخی از فعالان حقوق بشر از جمله خانم عبادی توجه افکار عمومی جهان را به زندانیان سیاسی معطوف کرده و از مجامع بین‌المللی خواستند تا در کنار توجه به نقض حقوق بشر در احکامی چون سنگسار، به وضعیت زندانیان سیاسی نیز توجه کنند.
سوداگری با جان انسان‌ها
عبدالکریم لاهیجی، حقوقدان و دبیر فدراسیون بین‌المللی جوامع حقوق بشر، با دیده تردید به این مسئله نگاه می‌کند که این هم‌زمانی‌ها با قصد قبلی باشد، اما در عین حال می‌گوید: «این‌ها مواردی است که باید در آن‌ها همیشه فرض احتمال را داد و نمی‌شود به صورت قطعی گفت که واقعا پشت این جور برنامه‌ها چه سیاستی نهفته است. ولی در هر صورت، آن‌ها با جان انسان‌ها سودا می‌کنند. چه در مورد خانم جاهد، چه در مورد سکینه آشتیانی و دیگران. من نمی‌گویم مسائل حقوق بشر از مسائل سیاسی جداست، به خاطر همین هم ما می‌گوییم که باید به دولتمردان اعتراض کرد. ولی از مسئله‌ی حقوق بشر و از نقض حقوق بشر و از محکوم کردن حقوق بشر استفاده‌ی ابزاری نکنند و مسائل سیاسی را پشت دفاع از حقوق بشر مکتوم و مخفی نگه ندارند».
: محمد اولیایی‌فرد هفتمین ماه زندانش را سپری می‌کنددکتر لاهیجی از سیاست‌ دوگانه دولت‌های غربی در قبال نقض حقوق بشر انتقاد کرده و می‌گوید: «اینجاست که ما سیاست یک بام و دو هوا را محکوم می‌کنیم و بارها هم گفته‌ایم که اگر حقوق بشر جهان‌شمول است، باید همه‌ی مواردش را دور از بهره‌برداری‌های سیاسی محکوم کرد و از مقامات جمهوری اسلامی خواست که به نقض فاحش و مستمر حقوق بشر در ایران پایان دهند».
آیا مجامع بین‌المللی به وظایفشان عمل کرده‌اند؟
شیرن عبادی و عبدالکریم لاهیجی هردو متفق‌القول‌ هستند که نهادهای بین‌المللی حقوق بشر تا آنجا که در توانشان بوده و نیز ساختارهای بین‌المللی اجازه می‌داده، درباره فشار بر وکلا در ماه‌های اخیر اطلاع‌رسانی کرده‌اند.
ماه پیش فدراسیون‌بین‌المللی جامعه‌های حقوق بشر، عفو بین‌الملل، دیده‌بان حقوق بشر و اتحادیه‌ی بین‌المللی وکلای دادگستری یک اطلاعیه جمعی درباره‌ی وضعیت وکلا در ایران منتشر کردند.
روز جمعه گذشته (۱۴ آبان، ۵ نوامبر) برنامه نظارت بر حمایت از مدافعان حقوق بشر، طی بیانیه‌ای از مسئولان ایران خواست تا هرچه سریعتر به وضعیت نسرین ستوده و نیز دیگر وکلای تحت فشار و زندانی رسیدگی کنند.
عبدلکریم لاهیجی که یکی از امضاکنندگان این بیانیه است درباره فعالیت‌های نهادهای بین‌المللی چنین می‌گوید: «ما به صرف صدور یک اطلاعیه بسنده نکردیم و با توجه به این که در میان گزارشگران ویژه‌ی سازمان ملل، گزارشگر مربوط به تأمین استقلال حرفه‌ای قضات و وکلای دادگستری هم هست، ما هفته‌ی پیش شکایتی هم به این گزارشگر ویژه کردیم. آیین رسیدگی به این شکایات این‌گونه است که این شکایت باید به مسئولان جمهوری اسلامی ابلاغ شود و در انتظار پاسخ آن‌ها باشیم و با توجه به وخامت وضعیت نسرین ستوده، ما فکر کردیم که با انتشار این اقدامات اخیر، شاید طی روزهای آینده حداقل شاهد آزادی مشروط خانم ستوده باشیم».
خانم عبادی نیز به تلاش‌های یک‌ساله‌ی خود برای آگاه کردن گزارشگران ویژه سازمان ملل از وضعیت وخیم حقوق بشر در ایران اشاره کرده و می‌گوید: «آن‌ها وظایف خودشان را انجام می‌دهند، از این جهت که گزارش‌ها مرتبا به شورای حقوق بشر منتقل می‌شود، در پرونده‌ی ایران درج است و ما نتیجه‌ی درج این گزارش‌ها را در دسامبر امسال خواهیم دید که در مجمع عمومی سازمان ملل متحد مجددا دولت ایران را به علت نقض حقوق بشر محکوم خواهند کرد».

روز یک‌شنبه ۱۶ آبان یک ویدیوی کوتاه از خانواده نسرین ستوده بر روی شبکه مدرسه فمینیستی در یوتیوب منتشر شد. بخشی از این فیلم صحبت‌های مادر همسر خانم ستوده به زبان ترکی بود که با گریه همراه بود. وی از ملاقات با عروسش در حالی که در اعتصاب غذا بوده سخن می‌گفت.
نسرین ستوده یکی از ده‌ها وکیلی است که در پنج سال گذشته و به خصوص در یک سال اخیر تحت فشار، شکنجه و بازداشت قرار گرفته‌اند. آیا نقض حقوق انسانی و حرفه‌ای این وکلا به اندازه احکام سنگسار و اعدام برای افکارعمومی غرب اهمیت دارد؟
میترا شجاعی

در حمایت از پناهجویان ایرانی در یونان (مونیخ- 7نوامبر 2010

Thursday, November 04, 2010

نسرین ستوده دست به اعتصاب خشک زده است


نسرین ستوده دست به اعتصاب خشک زده است



دویچه وله -رضا خندان همسر نسرین ستوده در گفت و گو با دویچه‌وله گفت که روز چهارشنبه خانم ستوده با منزل تماس

گرفته و می‌خواهد که خواهر و فرزندانش به ملاقات او بروند.پنج‌شنبه ۱۳ آبان دو فرزند ۱۰ و ۳ ساله وی به همراه خواهرش و نیز مادر همسرش برای ملاقات به زندان اوین می‌روند. از ورود همسر خانم ستوده به... زندان جلوگیری می‌شود.آقای خندان گفت که پس از ساعاتی فرزندان و خواهر خانم ستوده و مادر آقای خندان در حالی که بسیار برآشفته و ناراحت بودند از زندان خارج می‌شوند. به گفته‌ی وی کودکان خردسال خانم ستوده مدام گریه می‌کردند و می‌گفتند صورت مادرشان سیاه شده بود.به گفته‌ی خانم گیتی ستوده خواهر نسرین، وی در اعتراض به روند رسیدگی به پرونده‌اش و نیز شرایط ناگواری که در زندان دارد از روز یک‌شنبه ۱۰ آبان دست به اعتصاب غذای خشک زده است.خانم ستوده هفته‌ی گذشته نیز با خواهرش ملاقات کرده بود و به وی گفته بود که اعتصاب غذایش را به شرط بهبود شرایطش شکسته است و اگر شرایطش تغییر نکند مجددا دست به اعتصاب غذا خواهد زد.وی یک بار دیگر از تاریخ دوم مهر به مدت ۲۷ روز در اعتصاب غذا بود

Monday, October 25, 2010

نامه یک زن ایرانی به مرد هموطنش


دوسـتان عزیز:
نامه ای که در زیر میخوانید از سر دلتنگی توسط یک زن ایرانی نگاشته
شده. هر چند نکات مورد اشاره در این نامه ممکن است تا اندازه ای هم
گزافه آمیز باشد، اما واقعیتهای تلخی در آن ذکر شده که اندیشه برانگیز است.


پیاده از کنارت گذشتم، گفتی:" قیمتت چنده خوشگله؟"
سواره از کنارت گذشتم، گفتی:" برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!"
در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود
در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود
زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی
در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من
در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی
در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو پشت سر من بلند گفتی:"زهرمار!"
در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت، فحش خواهر و مادر بود
در پارک، به خاطرحضور تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم
نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده میدادی
من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی
مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی!
تو ازدواج نكردي و به من گفتي زن گرفتن حماقت است
من ازدواج نكردم و به من گفتي ترشيده ام
عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی
عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد
من باید لباس هایت را بشویم و اطو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ
من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر
وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است
وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است

مردی به من نشان بده تا "روز مرد" را به او تبریک بگویم!

Wednesday, October 20, 2010

مراسم خاكسپاري خانم مرضيه

مراسم خاكسپاري خانم مرضيه

رفتی و رفتن تو آتش نهاد بردل

مرضیه عزیز درقلب همه ایرانی ها تا ابد خواهی ماند مرضیه عزیز متاسفم که هموطنانم درداخل ایران نمی توانند ترا درآخرین دیدار تا گورستان همراهمی کنند . نمی توانند شاخه گلی ر ا به رسم سپاسگزاری برگور تو بگذارند و نمیتوانند ترا که گلخانه ای خوشبو و پرطراوت از تاریخ فرهنگ و هنرشان بودی آنگونه که درخور توست تقدیر کنند. متاسفم که تو نیز چون هزاران هزار هنرمند والا و ارزشمند که تن به زیستن و پذیرفتن زشتی ها و پلشتی ها ی حاکمان برایران راندادند درسرزمینی که میهن محبوب تو نیست چهره درخاک کشیدی . متاسفم که دیگر هربار که ترانه های تورا گوش میکنم بیاد می آورم که تو نیستی ودرآخرین ترانه ات ماندگار گشته ای. متاسفم ای بانوی هزارترانه که درگذشتی و دیگر برلبانت ترانه ای زمینی جاری نخواهد شد . اما صدای تو چون شعله های سرخ آفتاب برشاخه های همه درختان باغ های میهن چون سینه سرخ ها خواهد خواند و خواهد خواند تا به ابد . گور تو بیشک لوحی از تاریخ وطن خواهد شد وبوسه گاه دوستداران فرهنگ و زیبایی و موسیقی .ونمادی از آنچه که ایرانیان به آن افتخار میکنند یعنی تاریخی سرشار از لطافت و زیبایی و انسانیت. .

Wednesday, October 06, 2010

اون شب که بارون اومد - برای شیوا

روز جهانی علیه اعدام



ز همه درآمدهای نفتی فقط چند متر طناب نصيب گردن او شد


از همه درآمدهای نفتی فقط چند متر طناب نصيب گردن او شد



سایت مدرسه فمینیستی
فرزانه روستایی
سهیلا قدیری دیروز به دار آویخته شد، او تجسم بی پناهترین شهروند ایرانی بود

تابان نت: سهيلا قديري تنهاترين و بي پناه ترين ايراني که زندان هاي کشور تاکنون به خود ديده، ديروز اعدام شد. نه کسي را داشت که براي اعدام نشدنش به دادستان التماس کند و نه حتي بيرون در زندان اوين کسي منتظر بود تا انجام اعدام را به اطلاعش برسانند. کسي بدن بي جان او را تحويل نمي گيرد و هيچ ختمي به خاطر او برگزار نمي شود. از همه درآمدهاي نفتي کشور فقط چند متر طناب نصيب گردن او شد و از 70 ميليون جمعيت ايران تنها کسي که به او محبت کرد، سربازي بود که دلش آمد صندلي را از زير پاي سهيلا بکشد و به 16 سال بي پناهي و فقر و آوارگي او پايان دهد و او را روانه آن دنيا کرد که مامن زجرکشيدگان و بي پناهان و راه به جايي نبردگان است.

سهيلا 16 سال پيش از خانواده يي که هيچ سرمايه مادي و فرهنگي نداشت تا خوب و بد را به او بياموزد، فرار کرد و ميهمان پارک هاي ميدان تجريش شد. حال او يک دختر شهرستاني يا دهاتي با لهجه کردي و لباس هايي بود که به سادگي مي شد دريافت به شمال تهران تعلق ندارد و از اينجا بود که ميهمان ثابت گرسنگي و سرماي زمستان و گرماي تابستان و نگاه کثيف و هرزه رهگذران شد.پس از سال ها آوارگي در حالي که فرزند ناخواسته يي را حمل مي کرد، از سوي پليس دستگير شد و براي اولين بار در زير سقف بازداشتگاه احساس خانه و مامن داشتن را تجربه کرد. به گفته خودش کودک پنج روزه اش را کشت چون تحمل سختي و گرسنگي و آوارگي کشيدن فرزند دلبندش را نداشت.

وقتي وکيل در جلسه دادگاه از او مي خواهد که بگويد «دچار جنون شده بودم فرزندم را کشتم»، زير بار نرفت و باز تاکيد کرد من عاشق کودکم بودم زيرا به غير از او کسي را نداشتم ولي نمي خواستم فرزند يک مرد معتاد و يک زن ولگرد بي پناه به روزگار من دچار شود. منطق زن فقيري که در دادگاه تکرار مي کرد من روي سنگفرش هاي خيابان و زير باران بزرگ شده ام، آن کودک بي پناه تر از مادرش را به کام مرگ کشاند و پس از دو سال مادرش نيز به سرنوشت مشابهي دچار شد.

اعدام بي پناه ترين ايراني اين سوال را مطرح مي کند که گناه ولگردي و هرزگي يک انسان فقير و بي پناه و راه گم کرده بزرگ تر است يا گناه جامعه ثروتمندي که براي فنا نشدن امثال سهيلا اقدامي نمي کند. قبح فسق و فجور سهيلا زشت تر است يا اينکه کسي در مناطق شمال تهران از شدت گرسنگي به تن فروشي روي آورد. و در نهايت وجود امثال سهيلاي ولگرد و قاتل براي يک جامعه پرادعا و پر از مراسم پرريخت و پاش زشت تر است يا بي تفاوتي نسبت به اينکه در لابه لاي کوچه پس کوچه هاي حوالي ميدان تجريش، انساني در اثر سرماي دي و بهمن چنان به خود بلرزد که براي نمردن از سرما و گرم شدن، هر شب را در خانه يي سپري کند. حال که از فقر و بي پناهي و به تعبير برخي، استضعاف امثال سهيلا احساس گناه نکرديم، از گرسنه ماندن او در خيابان هاي پر از رستوران تجريش شرمنده نشديم، و از اينکه جايي را نداشته تا شب هاي زمستان را در آن سپري کند. فرجام سهيلا قديري و کودک پنج روزه اش ثمره يک بي عدالتي و يک ظلم غدار اجتماعي است که براي سر و سامان و پناه دادن به امثال سهيلا چاره يي نينديشيده. اگر نگاه سنتي خشن و بي عاطفه سياه و سفيد جامعه خود را به تجربه ديگر جوامع متوجه کنيم، درمي يابيم بسياري از کشورها راه حل هايي را تجربه کرده اند. کشورهاي اروپايي مراکزي را داير کرده اند که هدف از سازماندهي آن پناه دادن به کساني است که براي مدت کوتاهي يا اساساً سرپناهي ندارند و بدون سرپناه فنا مي شوند. حتي در کشور ثروتمندي همچون سوئد يا انگليس زناني که در اثر اختلاف خانوادگي از خانه فراري مي شوند به مکان هاي تعريف شده يي هدايت مي شوند تا آرامش بيابند و به زندگي عادي بازگردند.براي جامعه يي که مفتخر است هرساله در مراسم و مناسبت ها تعداد ديگ هاي بار گذاشته شده صدتا صدتا اضافه مي شود و بسياري از نهادها با يکديگر رقابت مي کنند، تامين زندگي دو هزار يا پنج هزار نفر امثال سهيلا هزينه و سازماندهي کمرشکني محسوب نمي شود.

اعدام امثال سهيلا به عنوان نماينده فقيرترين اقشار آسيب پذير که از يکي از دورافتاده ترين شهرهاي غرب کشور به تهران پرتاب شده، کدام حس عدالت طلبي کجاي نظام قضايي ما را اقناع مي کند و پاسخ مي گويد. آيا سهيلا قديري شهروند دارنده شناسنامه کشور ايران به خاطر محروميت و فلاکتي که کشيد و نقل آن، اشک همگان را در دادگاه درآورد بايد غرامت دريافت مي کرد يا حکم اعدام. يک هفتادميليونيوم درآمدهاي نفتي ايران که بالغ بر 735 ميليارد دلار مي شود معادل 10 هزار و پانصد دلار يا 10 ميليون و 500 هزار تومان مي شود. سهم سهيلا به عنوان عضوي از جامعه 70 ميليوني ايران با يک حساب سرانگشتي 10500 دلار يا 10 ميليون و 500 هزار تومان مي شود. در شرايطي که بسياري از اقشار جامعه ايران با تحصيل در آموزش و پرورش و تحصيلات دانشگاهي مجاني و با دريافت يارانه هاي بهداشتي، غذايي و دارويي بسيار بيشتر از 10500 دلار از سهم درآمد نفتي تسهيلات دريافت کرده اند، سهيلا به عنوان شهروند جامعه ايران هيچ گاه امکان بهره مندي از هيچ تسهيلات دولتي و ملي را نداشت. به همين لحاظ سهيلا به عنوان کسي که نتوانست از هيچ امکاناتي بهره مند شود، بايد حداقل 10 ميليون و 500 هزار تومان سهم خود را از درآمدهاي نفتي 30 سال گذشته دريافت مي کرد. و نيز به خاطر محروميت هايي که به آن دچار شد و عقب ماندگي و عقب افتادگي مضاعفي را بر او تحميل کرد، مبالغ ديگري را نيز بايد به عنوان خسارت دريافت مي کرد.

به اين ترتيب سهيلا با داشتن 10 ميليون و 500 هزار تومان امکان آن را داشت تا اتاقي را اجاره کند، کار شرافتمندانه يي را بيابد و شب ها از گرسنگي و زمستان ها از سرما به خود نلرزد. شايد او مي توانست خانواده يي تشکيل دهد و لذت مادر شدن و همسر بودن را تجربه مي کرد و نيز فرصت مي يافت به جاي کشتن فرزند دلبندش با شيرين زباني و شيطنت هاي کودکانه او آرامش يابد. اما سهيلا به جاي آرامش خانواده و همسر و فرزند، در فشار حلقه طناب دار آرام گرفت. حداقل او ديگر گرسنگي نمي کشد، از سرما به خود نمي لرزد و نگاه هاي هرزه را تحمل نمي کند. بي ترديد در رحمت و غفران خداوند رحمان و رحيم آرامش يافته است.








Tuesday, September 21, 2010

«هدیه عروسی مبصر کلاس مدرسه فمینیستی به سوسن خانم و اسمال آقا: شروط ضمن عقد یادت نره!»

نسخه جدید ترانه«سوسن خانم» با عنوان «هدیه عروسی مبصر کلاس مدرسه فمینیستی به سوسن خانم و اسمال آقا: شروط ضمن عقد یادت نره!»

Monday, September 20, 2010

احمدی نژاد نماینده مردم ایران نیست.



فراخوان به حضور احمدی نژاد در 23 و 24 سپتامبر2010 در نشست سالانه سازمان ملل اعتراض کنیم
احمدی نژاد نماینده مردم ایران نیست.
23.9.2010 پنجشنبه
ساعت 18 تا 20
München-Marienplatz
کانون ایرانیان آزادیخواه مونیخ /آلمان




Sunday, September 19, 2010

ستوده شایسته تقدیر است نه تهدید و بازداشت

ستوده شایسته تقدیر است نه تهدید و بازداشت

نه تنها ما که دیوارهای دادگاه‌های انقلاب در بسیاری از شهرهای ایران از یاد نخواهند برد زن کوچک اندامی که راهروهای دادگاه را بارها و بارها بی‌وقفه می‌پیمود تا شاید بتواند حقی از حقوق موکلان خود را بستاند. ما جمعی از موکلان و دوستداران نسرین ستوده که نه تنها موکل او، که همگام او در جنبش زنان یا دیگری فعالیت‌های حقوق بشری بوده‌ایم، در دفاع از وکیل مان به بازداشت و نقض حقوق این مدافع حقوق بشر اعتراض داریم و خواستار آزادی فوری و بی‌قید و شرط او هستیم.
دفاعیه ۳۸ نفر از موکلان از وکیل شان:
ستوده شایسته تقدیر است نه تهدید و بازداشت
تغییر برابری - گرچه فشار بر وکلای مدافع حقوق بشر به اشکال گوناگون – از انحلال کانون های مدافع حقوق بشر گرفته تا لغو پروانه های وکالت و بازداشت آنها – ماجرای تازه ای نیست، گرچه در این سال ها به ویژه یک سال و نیم اخیر، خبر به بند کشیدن آنان که جرمی جز عشق بزرگ شان به انسانیت ندارند، بخشی از اخبار روزمره شده است؛ اما در این میان خبر بازداشت نسرین ستوده تکان دهنده بود. بازداشت ستوده که شجاعت، جسارت و صداقتش در دفاع از حقوق متهمان ستودنی است نه تنها اقدامی غیر قانونی که نشانه بارز نقض حقوق بشر در ایران است.
نسرین ستوده حتی در سال هایی که از دریافت پروانه وکالت محروم بود، با فعالیت های رسانه ای و انتشار مقالات در ترویج گفتمان حقوق بشر در ایران می کوشید. پس از دریافت پروانه وکالت نیز سطح فعالیت های حقوق بشری اش را در سطح گسترده ای ارتقا داد. این فعال جنبش زنان و عضو کانون مدافعان حقوق بشر، از جمله وکلای حق طلبی است که هم دفاع از حقوق شهروندی را به موکلان خود آموزش دادند و هم با فعالیت داوطلبانه و رایگان شان فرهنگ حقوق بشری را که نادر وکلایی چون او پیشه می کنند درجامعه ارتقا دادند.

او از فعالان حقوق کودک و از پیشگامان مبارزه با اعدام کودکان زیر 18 سال در ایران است، هنوز هم در گوشه و کنار ایران می توان بسیاری از این قربانیان خاموش فقر و قوانین ناعادلانه را یافت که وقتی در هزارتوی مشکلات شان حتی از یاد خانواده های خود نیز رفته بودند، ستوده به یادشان بود و برای نجات جانشان کوشید.

ستوده از وکلای پیشگام در دفاع از حقوق کنشگران جنبش زنان و دیگر فعالان مدنی در بند بوده است، آن هم در شرایطی که هر روز دامنه اختیار وکلا را محدودتر می کنند و چه بسیار که به اتهامات واهی به بند می افکنند! بسیاری از موکلان و نزدیکان نسرین ستوده، تلاش های پیگرانه او در جهت استیفای حقوق کنشگران جنبش های اجتماعی را – حتی در شرایط بارداری یا هنگامی که کودک شیرخواری در آغوش داشت – همواره به خاطر دارند. دلنگرانی و پی گیری های مدام او در پرونده های متهمان مدنی و سیاسی دادگاه انقلاب در ذهن همه ما موکلان و دوستداران او نقش بسته است.

نه تنها ما که دیوارهای دادگاه های انقلاب در بسیاری از شهرهای ایران از یاد نخواهند برد زن کوچک اندامی که راهروهای دادگاه را بارها و بارها بی وقفه می پیمود تا شاید بتواند حقی از حقوق موکلان خود را بستاند. ما جمعی از موکلان و دوستداران نسرین ستوده که نه تنها موکل او، که همگام او در جنبش زنان یا دیگری فعالیت های حقوق بشری بوده ایم، در دفاع از وکیل مان به بازداشت و نقض حقوق این مدافع حقوق بشر اعتراض داریم و خواستار آزادی فوری و بی قید و شرط او هستیم.

امضای موکلان نسرین ستوده :
آرش نصیری اقبالی - آسیه امینی- آیدا سعادت - امیر یعقوبعلی - بهارا بهروان- بهروز علوی- پرستو فروهر - پریسا کاکائی- پروین اردلان- جلوه جواهری- خدیجه مقدم - دلارام علی- رها عسگری زاده - رضوان مقدم- ریحانه جدیدفرد - زارا امجدیان – زهره اسدپور - زینب پیغمبرزاده - سلمان سیما- شیرین عبادی - طلعت تقی نیا - علی اکبر خسروشاهی – علی عبدی - فرناز سیفی - کاوه رضایی - کاوه مظفری- محبوبه حسین زاده - مریم حسین خواه - منصوره شجاعی - مهرنوش اعتمادی- ناهید جعفری - ناهید کشاورز - نجيبه اسدپور- نسیم خسروی مقدم - نفیسه آزاد – نوشین احمدی خراسانی - نیلوفر گلکار- هما مداح

كانون نويسندگان ايران


صمد، چهره‌ی حیرت‌انگیز تعهد

يکشنبه ۲۸ شهريور ۱۳۸۹ - ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۰
صمد بهرنگی، داستان‌نویس، منتقد، مترجم، پژوهش‌گر و معلم کودکان، هنگام مرگ در شهریور سال ۱۳۴۷ تنها ۲۹ سال داشت و از عمر ادبی او بیش از ۶-۵ سال نمی‌گذشت. از چاپ نخستین داستان او، تلخون، در سال ۱۳۴۲ که برگرفته از افسانه‌های مردم آذربایجان است، تا آخرین اثرش، ماهی‌سیاه کوچولو، که در سال ۱۳۴۷ به چاپ رسید، پنج سال فاصله است. در همین زمان کوتاه او چندین داستان زیبا برای کودکان، مجموعه‌یی از مقاله‌ها و چند ترجمه و پژوهش در کارنامه‌ی خود ثبت کرد؛ در همان حال که همواره معلم کودکان محروم روستاهای آذربایجان بود.
صمد در اصل نویسنده- معلم بود و آگاهی بخشیدن را هدف اصلی خود می‌دانست؛ چرا که در مقابل جهل و خرافاتِ جان‌سخت و گسترده‌ی دوران که حکومت‌ها و بنیان‌های سنتی نگهبانی می‌کردند چاره را در آگاه کردن کودکان می‌دید. هم از این رو حتی در داستان‌های خود معلمی است که به ترویج علم قلم گردانده است. تلاش‌های صمد در مقام آموزگار، و آثار او، نشان‌گر انسانی است در تب و تابِ انتشارِ آن‌چه می‌داند و سخت بی‌تاب برای روشن ساختن ذهن کودکان و دیگر مخاطبان خود. صمد، در زمانه‌ی بریدنِ زبان‌ها و جلوه‌فروشیِ بی‌مایگان، نه زبان در کام کشیدن را ضامن بقای خویش قرار داد و نه نام-خواهی را هدف خود کرد. چه، به هر نام و به هر جای که توانست نوشت: "ص. آدام"، "ص. قارانقوش"، "چنگیز مرآتی"، "بابک"، "آدی باتمیش"، "داریوش نواب مراغه‌ای"، "افشین پرویزی"، "سولماز"، "داص" و . . . از جمله نام‌های ادبی او است که جان‌پناهی بود برای مصون ماندن از تیغ سانسور و ممنوعیت قلم.
اکنون، در شهریور سال ۱۳۸۹، چهل و دو سال از مرگ صمد بهرنگی می‌گذرد. اما او با دمِ سردِ مرگ خاموش نشد. در نزدیک به نیم قرن پس از او نیز، هر جا و هر زمان که دستگاه سانسور جلوگیری نتوانسته است، آثار او چاپ و منتشر شده و هنوز خواننده دارد؛ و این (به قول خودش) "درخت سنجدِ کج و معوج" هم‌چنان در عرصه‌ی ادبیات کودک ایران سبز و بلند است. البته نباید چندان خشنود و شادمان بود که صمد هنوز یکه‌گی می‌کند در ادبیات کودک ایران. زیرا چون نیک بنگریم به این پرسش تلخ می‌رسیم که دستگاه سانسور و نظارت دولت‌ها در نیم قرن اخیر چه بر سر ادبیات کودک آورده است که در برهوتِ آن، "درخت سنجد"، که صمد باشد، هنوز سرفرازی می‌کند؟
صمد بهرنگی شخصیت‌ها و تیپ‌های تازه‌یی وارد ادبیات کودک ایران کرد که به شناخته‌شده‌ترین نام‌ها بدل شدند: اولدوز، یاشار، کچل کفترباز، ماهی‌سیاه کوچولو، . . . و شگفتا که زیباترین و شناخته‌ترین قهرمان داستان‌های صمد، ماهی‌سیاه کوچولو، بی‌شباهت به خود او نیست. ماهی‌سیاه کوچولو در رودخانه می‌زیست، در رویای دریا سفر کرد و هر جا رسید با جهل و خرافه و پلیدی و ستم جنگید. صمد نیز در رودخانه‌ی ارس غرق شد و روانش به دریای جامعه پیوست. اگر شهریور ۴۷ یادآور صمد بهرنگی و ماهی‌سیاه کوچولو است، شهریور ۶۷ و پیش از آن، دهه‌های ۵۰ و۶۰، یادآور هزاران جوانی است که با داستان‌های صمد بالیدند و در راه دفاع از آزادی و آگاهی خاک‌گیرِ گورستان‌های بی نام و نشان شدند. یادشان پایدار و چهل‌ودومین سالِ درگذشت صمد بهرنگی گرامی باد!

كانون نويسندگان ايران
۲۷ شهریور ۸۹

محکومیت شیوا نظرآهاری به شش سال حبس توام با تبعید


محکومیت شیوا نظرآهاری به شش سال حبس توام با تبعید
خبرگزاری هرانا - شیوا نظرآهاری ،روزنامه نگار و فعال حقوق بشر از سوی قاضی پیرعباسی ،رییس دادگاه شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به شش سال حبس توام با تبعید در زندان ایذه محکوم شد.

به گزارش کلمه، این حکم صبح امروز در شعبه بیست و شش دادگاه انقلاب تهران به شیوا نظرآهاری ابلاغ شد .وی در فرصت قانونی به حکم صادره اعتراض خواهد کرد.

این فعال حقوق بشر ،۲۶ ساله که نزدیک به یک سال در زندان اوین به سر برد در این دادگاه به اتهام محاربه ، تبانی و اجتماع برعلیه امنیت ملی ، اخلال در نظم عمومی و تبلغ علیه نظام محاکمه شده بود.

شیوا نظرآهاری روزنامه نگار و عضو کمیته گزارشگران حقوق بشر، در دوران حبس خود بیش از ۱۰۰ روز را در سلول‌های انفرادی گذراند.

وی در سال ۸۸ و درست یک روز بعد از انتخابات جنجال برانگیز دهم دستگیر و روانه زندان اوین شد .اما پس از سه ماه با قرار وثیقه دویست میلیون تومانی آزاد شد .اما طولی نکشید که وی بار دیگر در ۲۹ آذرماه وقتی برای شرکت در مراسم تشییع جنازه آیت الله منتظری عازم قم بود دستگیر و زندانی شد.

شیوا نظرآهاری اکنون با تودیع وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی و به صورت موقت آزاد شده است.

در جستجوی کلمه


در جستجوی کلمه

رضا خندان -26 شهریور 1389



مدرسه فمینیستی: ده نفر مامور با چهره و نگاه هایی سرد به مدت 4 ساعت تمام، همزمان دفتر کار و خانه مان را حسابی زیر و رو کردند، همه جا را وجب به وجب گشتند : کمد لباس ها، زیر و روی تخت خواب بچه های خردسال مان، گنجه ها، میزها، قفسه کتابها، درون کشوها، دفاتر حسابداری و یاداشت های کار روزانه، وسایل آشپزخانه، حمام و توالت، لابلای اسباب بازی های کودکان مان، خلاصه همه و همه جا را زیر و رو کردند و با دقت دیدند و پس از 4 ساعت که احتمالا خسته شده بودند خانه و محل کار را به همراه چندین کیسه از لوازم زندگی و کار و کامپیوتر و حتی اسباب بازی بچه هایمان، ترک کردند.

نتیجه این همه جستجوی پر وسواس چه بود؟ آیا گمشده را یافته بودند؟ ... خدا می داند!

روز بعد به همسرم گفتم: راستی تو چه فکر می کنی، این همه مأمور تجسس حقیقتاَ به دنبال چه چیزی بودند که برایش این همه نیرو گذاشتند؟

نسرین در آمد که : نمی دانم. ما که چیزی که به درد آنها بخورد نداریم. واقعا نمی دانم این همه مأمور به دنبال چه می گشتند...

این سؤال که آنها به راستی دنبال چه چیزی بودند ذهنم را رها نمی کرد. شاید اگر می گفتند که در پی چه هستند احتمالا می توانستیم برای شان کاری بکنیم.

نه، آنها احتمالا در پی یافتن مدرکی علیه ما بودند. شایدم دنبال همان بودند که ما و همه به دنبال آن هستیم!

حالا هم که دو هفته است که نسرین را در سلول انفرادی زندانی کرده اند و نیمای کوچک مان مدام بهانه مادرش را می گیرد و مهرآوه دختر خردسالم نیز در این سن و سال کم، سعی می کند غم خود را پنهان نگه دارد و حواس برادر کوچکترش را از نبود مادر، به چیزهای دیگر متوجه کند، و خود من که انگار هر روز نگران تر می شوم، با همه این احوال اما باز هم لحظاتی به موضوع گمشده ی ماموران تجسس فکر می کنم و از خودم می پرسم: آیا چندین کیسه لوازم و خرت و پرت هایی که از محل کار و زندگی ما بردند بالاخره گمشده شان را یافته اند؟ حتما برگ، برگ آن اوراق و لوازم خصوصی مان را زیر و رو کرده اند و فایل ها و احتمالا فایل بازی بچه ها را نیز حسابی جستجو کرده اند ولی دست آخر، آیا آن گمشده شان را پیدا کرده اند؟

البته حدس می زنم که یکی از مأموران، هنگام جستجو، توانسته بود چیزی که دنبالش بودند را بیابد. چیزی که نه در مخفیگاه و پنهان از دیده ها بلکه از قضا روی میز ناهارخوری مقابل چشم همه! آری کنار یک جفت شمعدان با شمع هایی به رنگ سرخ آبی! پس چه نیازی به این همه گشتن و زیر و رو کردن زندگی مردم بود.

مأمور به میز نزدیک شد. دست دراز کرد و کتاب را که معلوم بود تا جایی خوانده شده است برداشت و خیره به جلد آن نگاه کرد. نگاهش عمیق و طولانی بود. این مکث طولانی برای کسی که باید سریع همه چیز را مرور کند البته زمان زیادی بود. کمی به فکر فرو رفت. به نظرم رسید که آن چیز گمشده را یافته است ولی خوشحال به نظر نمی رسید. شاید به همین دلیل، کتاب را که با حروف سبز رنگ و درشت روی جلدش نوشته شده بود «حروف»، به آرامی و پس از آن مکث طولانی بالاخره کنار شمعدان ها قرار داد و رفت.

چه چیزی در آن دیده بود؟ «حروف»؟ آری پیدا کرده بود همان چیزی را که همه به دنبالش هستیم : «کلمه» ! مگر نه این است که «کلمه» از اجتماع حروف تشکیل می شود؟...

چند روز بعد که رفته بود تا پاسخ تک تک کلمه ها را که پیدا کرده بودند بدهد کتاب نیمه تمام همچنان روی میز مانده بود و هر کس می آمد مقاله ای از آن را می خواند تا شاید آن کلمه را پیدا کند. بالاخره چه کسی موفق خواهد شد آن را بیابد؟

... هر دو طرف دنبال آن کلمه هستند. کدامیک زودتر پیدا خواهد کرد؟

Thursday, September 16, 2010

اینجا ایران است، جایی که «مردان دو زنه» بی آبرویند


اینجا ایران است، جایی که «مردان دو زنه» بی آبرویند

شهلا لاهیجی-6 شهریور 1389



مدرسه فمینیستی: اینجا ایران است، کشوری که با وجود گستردگی فرهنگ برابری طلبانه در میان مردم، متاسفانه قانون گذاران و تصمیم گیرندگانش برای سرنوشت همین مردم هنوز ظرفیت ها و موقعیت ممتاز زنان و تحولات عمیق نحوه تفکر مردان نسل جدید کشور را درک نکرده اند و به اقداماتی نظیر تنظیم لایحه به اصطلاح حمایت از خانواده با چنین محتویاتی مبادرت می ورزند.

این جا ایران است، جامعه ای که به گمانم رشد اجتماعی مردم اش، اعم از زن و مرد، بسیار فراتر از محتویات «لایحه حمایت از خانواده» است و به نظر می رسد اساسا طرح چنین لوایحی آن هم در شرایط دشوار و پیچیده کنونی، صرفا در جهت فرافکنی از مسایل مهم دیگری که جامعه امروز ما را گرفتار کرده، مطرح شده است. گویا آقایان و خانم های قانون گذار، فرصت نکرده اند تا کمی به اطراف خود بنگرند و ببینند چگونه مردمی را نمایندگی می کنند.

این جا ایران است، افغانستان نیست، پاکستان هم نیست، کشورهای حاشیه دریای مازندران هم نیست. نمی خواهم درباره سابقه تاریخی و تمدن کهن سال این سرزمین سخن بگویم، تاکیدم بر امروز است، و از این روست که از مجلسیان می پرسم که: آیا به مردم امروز جامعه مان ــ مردمان سال 1389 خورشیدی ــ هیچ نگریسته اید؟ آیا به زنان و مردانی که تنها برای احقاق حق و تحقق دموکراسی برای مردم شان دربندند نگاهی انداخته اید تا دریابید مشکل مرد و زن ایرانی، قانونی کردن ازدواج موقت، یا حق تعدد زوجات برای مردان نیست؟

این جا ایران است، جامعه ای که سال هاست روابط عقب مانده ای هم چون تعدد زوجات را پشت سر گذاشته است. امروز هر زن و مرد ایرانی به این حقیقت زیبا دست یافته که تحقق آزادی، مردم سالاری و در یک جمله «دموکراسی» هرگز تحقق نخواهد یافت مگر با رفع تبعیض از زنان در همه حوزه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و آموزشی، و نیز با تحولات اساسی و تغییرات بنیادین در قوانین جاری بر مردم که اهم آن، رفع تبعیض های جنسیتی از زنان و نیز تبعیض های قومی، مذهبی و عقیدتی برای تمامی ساکنان این سرزمین از هر قوم و مذهب و با هر باور فکری و عقیدتی است.

این جا ایران است، جایی که نزدیک به 70 درصد از دانشجویان اش را زنان تشکیل می دهند، و از همین روست که در همین جا به کسانی که خود را منتخب مردم می دانند یادآوری می کنیم که سرنوشت انتخابات آینده را نیز به یاد داشته باشند، به یاد بیاورید که نمایندگان زن دوره پنجم مجلس شورای اسلامی در مقطع انتخابات دوره ششم مجلس با چه چالش هایی از سوی جنبش زنان مواجه شدند و چگونه از پاسخگویی بازماندند و نتیجه اش آن شد که نتیجه انتخابات دوره ششم، سند عدم مشروعیت شان شد.

این جا ایران است، کشوری که در آن زنان قدرتمندی زیسته اند و امروز نیز بستر بالیدن زنان قدرتمند است. از همین روست که لازم است به یاد داشته باشیم که قوانین و لوایح و مصوباتی که آیینه تمای نمای نیازهای جامعه اش نباشد، بی آبرو خواهد بود، همانگونه که «مردان دو زنه اش» در جامعه ما بی آبرو هستند و همانگونه که هیچ قاضی شرافتمند و هوشمندی به دختر 9 ساله ای حکم بلوغ نمی دهد و قانون را نادیده می گیرد، امروز نیز دختر 13 ساله را هم آماده سن ازدواج نمی داند چه رسد به کمتر از آن، که درصورت بروز صدمه جسمی، برای شوهرش مجازاتی تعیین کنید.

این جا ایران است، جایی که زنان سرنوشت انتخابات را همواره رقم زده اند، و از همین روست که به آقایان نماینده مجلس هشدار می دهیم اگر نیازمند رأی واقعی از سوی میلیون ها زن و مرد ایرانی هستید کارنامه عملکرد خود را تا این لحظه یک بار دیگر بازنگری کنید. این همه مصیبت پیش روی مردم ماست: خطر جنگ که سرزمین مان را تهدید می کند، تحریم ها که رزق و روزی مردم را از سفره هایشان می رباید، بیکاری که فساد و فحشاء را به سرعت نور در جای جای سرزمین مان می گستراند، و اعتیاد گسترده جوانان _ که نیروی آینده و آینده سازان ایران هستند _ را به ظلمت و مرگ و تباهی می کشاند. حال در میانه این همه رنج های تحمیل شده بر ملت ایران، به جای آن که مجلسیان اش به فکر کاهش آلام مردم باشند، در پی قدم گذاردن در پیچ و خم هزار توی نامفهوم و نامعلوم چیزی به نام قانون حمایت از خانواده هستند که نه خانواده را حمایت می کند و نه بر درد و رنج های مردم مرهمی می گذارد.

این جا ایران است، کشوری که مردمان اش «فراموش نخواهند کرد»، و از همین روست که مجلسیان باید به یاد داشته باشند که تاریخ و مردم درباره شان قضاوت خواهند کرد، همانگونه که درباره گذشتگان قضاوت کرده اند و تاریخ را این بار، مردم خواهند نوشت.... این جا ایران است.