Tuesday, September 21, 2010

«هدیه عروسی مبصر کلاس مدرسه فمینیستی به سوسن خانم و اسمال آقا: شروط ضمن عقد یادت نره!»

نسخه جدید ترانه«سوسن خانم» با عنوان «هدیه عروسی مبصر کلاس مدرسه فمینیستی به سوسن خانم و اسمال آقا: شروط ضمن عقد یادت نره!»

Monday, September 20, 2010

احمدی نژاد نماینده مردم ایران نیست.



فراخوان به حضور احمدی نژاد در 23 و 24 سپتامبر2010 در نشست سالانه سازمان ملل اعتراض کنیم
احمدی نژاد نماینده مردم ایران نیست.
23.9.2010 پنجشنبه
ساعت 18 تا 20
München-Marienplatz
کانون ایرانیان آزادیخواه مونیخ /آلمان




Sunday, September 19, 2010

ستوده شایسته تقدیر است نه تهدید و بازداشت

ستوده شایسته تقدیر است نه تهدید و بازداشت

نه تنها ما که دیوارهای دادگاه‌های انقلاب در بسیاری از شهرهای ایران از یاد نخواهند برد زن کوچک اندامی که راهروهای دادگاه را بارها و بارها بی‌وقفه می‌پیمود تا شاید بتواند حقی از حقوق موکلان خود را بستاند. ما جمعی از موکلان و دوستداران نسرین ستوده که نه تنها موکل او، که همگام او در جنبش زنان یا دیگری فعالیت‌های حقوق بشری بوده‌ایم، در دفاع از وکیل مان به بازداشت و نقض حقوق این مدافع حقوق بشر اعتراض داریم و خواستار آزادی فوری و بی‌قید و شرط او هستیم.
دفاعیه ۳۸ نفر از موکلان از وکیل شان:
ستوده شایسته تقدیر است نه تهدید و بازداشت
تغییر برابری - گرچه فشار بر وکلای مدافع حقوق بشر به اشکال گوناگون – از انحلال کانون های مدافع حقوق بشر گرفته تا لغو پروانه های وکالت و بازداشت آنها – ماجرای تازه ای نیست، گرچه در این سال ها به ویژه یک سال و نیم اخیر، خبر به بند کشیدن آنان که جرمی جز عشق بزرگ شان به انسانیت ندارند، بخشی از اخبار روزمره شده است؛ اما در این میان خبر بازداشت نسرین ستوده تکان دهنده بود. بازداشت ستوده که شجاعت، جسارت و صداقتش در دفاع از حقوق متهمان ستودنی است نه تنها اقدامی غیر قانونی که نشانه بارز نقض حقوق بشر در ایران است.
نسرین ستوده حتی در سال هایی که از دریافت پروانه وکالت محروم بود، با فعالیت های رسانه ای و انتشار مقالات در ترویج گفتمان حقوق بشر در ایران می کوشید. پس از دریافت پروانه وکالت نیز سطح فعالیت های حقوق بشری اش را در سطح گسترده ای ارتقا داد. این فعال جنبش زنان و عضو کانون مدافعان حقوق بشر، از جمله وکلای حق طلبی است که هم دفاع از حقوق شهروندی را به موکلان خود آموزش دادند و هم با فعالیت داوطلبانه و رایگان شان فرهنگ حقوق بشری را که نادر وکلایی چون او پیشه می کنند درجامعه ارتقا دادند.

او از فعالان حقوق کودک و از پیشگامان مبارزه با اعدام کودکان زیر 18 سال در ایران است، هنوز هم در گوشه و کنار ایران می توان بسیاری از این قربانیان خاموش فقر و قوانین ناعادلانه را یافت که وقتی در هزارتوی مشکلات شان حتی از یاد خانواده های خود نیز رفته بودند، ستوده به یادشان بود و برای نجات جانشان کوشید.

ستوده از وکلای پیشگام در دفاع از حقوق کنشگران جنبش زنان و دیگر فعالان مدنی در بند بوده است، آن هم در شرایطی که هر روز دامنه اختیار وکلا را محدودتر می کنند و چه بسیار که به اتهامات واهی به بند می افکنند! بسیاری از موکلان و نزدیکان نسرین ستوده، تلاش های پیگرانه او در جهت استیفای حقوق کنشگران جنبش های اجتماعی را – حتی در شرایط بارداری یا هنگامی که کودک شیرخواری در آغوش داشت – همواره به خاطر دارند. دلنگرانی و پی گیری های مدام او در پرونده های متهمان مدنی و سیاسی دادگاه انقلاب در ذهن همه ما موکلان و دوستداران او نقش بسته است.

نه تنها ما که دیوارهای دادگاه های انقلاب در بسیاری از شهرهای ایران از یاد نخواهند برد زن کوچک اندامی که راهروهای دادگاه را بارها و بارها بی وقفه می پیمود تا شاید بتواند حقی از حقوق موکلان خود را بستاند. ما جمعی از موکلان و دوستداران نسرین ستوده که نه تنها موکل او، که همگام او در جنبش زنان یا دیگری فعالیت های حقوق بشری بوده ایم، در دفاع از وکیل مان به بازداشت و نقض حقوق این مدافع حقوق بشر اعتراض داریم و خواستار آزادی فوری و بی قید و شرط او هستیم.

امضای موکلان نسرین ستوده :
آرش نصیری اقبالی - آسیه امینی- آیدا سعادت - امیر یعقوبعلی - بهارا بهروان- بهروز علوی- پرستو فروهر - پریسا کاکائی- پروین اردلان- جلوه جواهری- خدیجه مقدم - دلارام علی- رها عسگری زاده - رضوان مقدم- ریحانه جدیدفرد - زارا امجدیان – زهره اسدپور - زینب پیغمبرزاده - سلمان سیما- شیرین عبادی - طلعت تقی نیا - علی اکبر خسروشاهی – علی عبدی - فرناز سیفی - کاوه رضایی - کاوه مظفری- محبوبه حسین زاده - مریم حسین خواه - منصوره شجاعی - مهرنوش اعتمادی- ناهید جعفری - ناهید کشاورز - نجيبه اسدپور- نسیم خسروی مقدم - نفیسه آزاد – نوشین احمدی خراسانی - نیلوفر گلکار- هما مداح

كانون نويسندگان ايران


صمد، چهره‌ی حیرت‌انگیز تعهد

يکشنبه ۲۸ شهريور ۱۳۸۹ - ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۰
صمد بهرنگی، داستان‌نویس، منتقد، مترجم، پژوهش‌گر و معلم کودکان، هنگام مرگ در شهریور سال ۱۳۴۷ تنها ۲۹ سال داشت و از عمر ادبی او بیش از ۶-۵ سال نمی‌گذشت. از چاپ نخستین داستان او، تلخون، در سال ۱۳۴۲ که برگرفته از افسانه‌های مردم آذربایجان است، تا آخرین اثرش، ماهی‌سیاه کوچولو، که در سال ۱۳۴۷ به چاپ رسید، پنج سال فاصله است. در همین زمان کوتاه او چندین داستان زیبا برای کودکان، مجموعه‌یی از مقاله‌ها و چند ترجمه و پژوهش در کارنامه‌ی خود ثبت کرد؛ در همان حال که همواره معلم کودکان محروم روستاهای آذربایجان بود.
صمد در اصل نویسنده- معلم بود و آگاهی بخشیدن را هدف اصلی خود می‌دانست؛ چرا که در مقابل جهل و خرافاتِ جان‌سخت و گسترده‌ی دوران که حکومت‌ها و بنیان‌های سنتی نگهبانی می‌کردند چاره را در آگاه کردن کودکان می‌دید. هم از این رو حتی در داستان‌های خود معلمی است که به ترویج علم قلم گردانده است. تلاش‌های صمد در مقام آموزگار، و آثار او، نشان‌گر انسانی است در تب و تابِ انتشارِ آن‌چه می‌داند و سخت بی‌تاب برای روشن ساختن ذهن کودکان و دیگر مخاطبان خود. صمد، در زمانه‌ی بریدنِ زبان‌ها و جلوه‌فروشیِ بی‌مایگان، نه زبان در کام کشیدن را ضامن بقای خویش قرار داد و نه نام-خواهی را هدف خود کرد. چه، به هر نام و به هر جای که توانست نوشت: "ص. آدام"، "ص. قارانقوش"، "چنگیز مرآتی"، "بابک"، "آدی باتمیش"، "داریوش نواب مراغه‌ای"، "افشین پرویزی"، "سولماز"، "داص" و . . . از جمله نام‌های ادبی او است که جان‌پناهی بود برای مصون ماندن از تیغ سانسور و ممنوعیت قلم.
اکنون، در شهریور سال ۱۳۸۹، چهل و دو سال از مرگ صمد بهرنگی می‌گذرد. اما او با دمِ سردِ مرگ خاموش نشد. در نزدیک به نیم قرن پس از او نیز، هر جا و هر زمان که دستگاه سانسور جلوگیری نتوانسته است، آثار او چاپ و منتشر شده و هنوز خواننده دارد؛ و این (به قول خودش) "درخت سنجدِ کج و معوج" هم‌چنان در عرصه‌ی ادبیات کودک ایران سبز و بلند است. البته نباید چندان خشنود و شادمان بود که صمد هنوز یکه‌گی می‌کند در ادبیات کودک ایران. زیرا چون نیک بنگریم به این پرسش تلخ می‌رسیم که دستگاه سانسور و نظارت دولت‌ها در نیم قرن اخیر چه بر سر ادبیات کودک آورده است که در برهوتِ آن، "درخت سنجد"، که صمد باشد، هنوز سرفرازی می‌کند؟
صمد بهرنگی شخصیت‌ها و تیپ‌های تازه‌یی وارد ادبیات کودک ایران کرد که به شناخته‌شده‌ترین نام‌ها بدل شدند: اولدوز، یاشار، کچل کفترباز، ماهی‌سیاه کوچولو، . . . و شگفتا که زیباترین و شناخته‌ترین قهرمان داستان‌های صمد، ماهی‌سیاه کوچولو، بی‌شباهت به خود او نیست. ماهی‌سیاه کوچولو در رودخانه می‌زیست، در رویای دریا سفر کرد و هر جا رسید با جهل و خرافه و پلیدی و ستم جنگید. صمد نیز در رودخانه‌ی ارس غرق شد و روانش به دریای جامعه پیوست. اگر شهریور ۴۷ یادآور صمد بهرنگی و ماهی‌سیاه کوچولو است، شهریور ۶۷ و پیش از آن، دهه‌های ۵۰ و۶۰، یادآور هزاران جوانی است که با داستان‌های صمد بالیدند و در راه دفاع از آزادی و آگاهی خاک‌گیرِ گورستان‌های بی نام و نشان شدند. یادشان پایدار و چهل‌ودومین سالِ درگذشت صمد بهرنگی گرامی باد!

كانون نويسندگان ايران
۲۷ شهریور ۸۹

محکومیت شیوا نظرآهاری به شش سال حبس توام با تبعید


محکومیت شیوا نظرآهاری به شش سال حبس توام با تبعید
خبرگزاری هرانا - شیوا نظرآهاری ،روزنامه نگار و فعال حقوق بشر از سوی قاضی پیرعباسی ،رییس دادگاه شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به شش سال حبس توام با تبعید در زندان ایذه محکوم شد.

به گزارش کلمه، این حکم صبح امروز در شعبه بیست و شش دادگاه انقلاب تهران به شیوا نظرآهاری ابلاغ شد .وی در فرصت قانونی به حکم صادره اعتراض خواهد کرد.

این فعال حقوق بشر ،۲۶ ساله که نزدیک به یک سال در زندان اوین به سر برد در این دادگاه به اتهام محاربه ، تبانی و اجتماع برعلیه امنیت ملی ، اخلال در نظم عمومی و تبلغ علیه نظام محاکمه شده بود.

شیوا نظرآهاری روزنامه نگار و عضو کمیته گزارشگران حقوق بشر، در دوران حبس خود بیش از ۱۰۰ روز را در سلول‌های انفرادی گذراند.

وی در سال ۸۸ و درست یک روز بعد از انتخابات جنجال برانگیز دهم دستگیر و روانه زندان اوین شد .اما پس از سه ماه با قرار وثیقه دویست میلیون تومانی آزاد شد .اما طولی نکشید که وی بار دیگر در ۲۹ آذرماه وقتی برای شرکت در مراسم تشییع جنازه آیت الله منتظری عازم قم بود دستگیر و زندانی شد.

شیوا نظرآهاری اکنون با تودیع وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی و به صورت موقت آزاد شده است.

در جستجوی کلمه


در جستجوی کلمه

رضا خندان -26 شهریور 1389



مدرسه فمینیستی: ده نفر مامور با چهره و نگاه هایی سرد به مدت 4 ساعت تمام، همزمان دفتر کار و خانه مان را حسابی زیر و رو کردند، همه جا را وجب به وجب گشتند : کمد لباس ها، زیر و روی تخت خواب بچه های خردسال مان، گنجه ها، میزها، قفسه کتابها، درون کشوها، دفاتر حسابداری و یاداشت های کار روزانه، وسایل آشپزخانه، حمام و توالت، لابلای اسباب بازی های کودکان مان، خلاصه همه و همه جا را زیر و رو کردند و با دقت دیدند و پس از 4 ساعت که احتمالا خسته شده بودند خانه و محل کار را به همراه چندین کیسه از لوازم زندگی و کار و کامپیوتر و حتی اسباب بازی بچه هایمان، ترک کردند.

نتیجه این همه جستجوی پر وسواس چه بود؟ آیا گمشده را یافته بودند؟ ... خدا می داند!

روز بعد به همسرم گفتم: راستی تو چه فکر می کنی، این همه مأمور تجسس حقیقتاَ به دنبال چه چیزی بودند که برایش این همه نیرو گذاشتند؟

نسرین در آمد که : نمی دانم. ما که چیزی که به درد آنها بخورد نداریم. واقعا نمی دانم این همه مأمور به دنبال چه می گشتند...

این سؤال که آنها به راستی دنبال چه چیزی بودند ذهنم را رها نمی کرد. شاید اگر می گفتند که در پی چه هستند احتمالا می توانستیم برای شان کاری بکنیم.

نه، آنها احتمالا در پی یافتن مدرکی علیه ما بودند. شایدم دنبال همان بودند که ما و همه به دنبال آن هستیم!

حالا هم که دو هفته است که نسرین را در سلول انفرادی زندانی کرده اند و نیمای کوچک مان مدام بهانه مادرش را می گیرد و مهرآوه دختر خردسالم نیز در این سن و سال کم، سعی می کند غم خود را پنهان نگه دارد و حواس برادر کوچکترش را از نبود مادر، به چیزهای دیگر متوجه کند، و خود من که انگار هر روز نگران تر می شوم، با همه این احوال اما باز هم لحظاتی به موضوع گمشده ی ماموران تجسس فکر می کنم و از خودم می پرسم: آیا چندین کیسه لوازم و خرت و پرت هایی که از محل کار و زندگی ما بردند بالاخره گمشده شان را یافته اند؟ حتما برگ، برگ آن اوراق و لوازم خصوصی مان را زیر و رو کرده اند و فایل ها و احتمالا فایل بازی بچه ها را نیز حسابی جستجو کرده اند ولی دست آخر، آیا آن گمشده شان را پیدا کرده اند؟

البته حدس می زنم که یکی از مأموران، هنگام جستجو، توانسته بود چیزی که دنبالش بودند را بیابد. چیزی که نه در مخفیگاه و پنهان از دیده ها بلکه از قضا روی میز ناهارخوری مقابل چشم همه! آری کنار یک جفت شمعدان با شمع هایی به رنگ سرخ آبی! پس چه نیازی به این همه گشتن و زیر و رو کردن زندگی مردم بود.

مأمور به میز نزدیک شد. دست دراز کرد و کتاب را که معلوم بود تا جایی خوانده شده است برداشت و خیره به جلد آن نگاه کرد. نگاهش عمیق و طولانی بود. این مکث طولانی برای کسی که باید سریع همه چیز را مرور کند البته زمان زیادی بود. کمی به فکر فرو رفت. به نظرم رسید که آن چیز گمشده را یافته است ولی خوشحال به نظر نمی رسید. شاید به همین دلیل، کتاب را که با حروف سبز رنگ و درشت روی جلدش نوشته شده بود «حروف»، به آرامی و پس از آن مکث طولانی بالاخره کنار شمعدان ها قرار داد و رفت.

چه چیزی در آن دیده بود؟ «حروف»؟ آری پیدا کرده بود همان چیزی را که همه به دنبالش هستیم : «کلمه» ! مگر نه این است که «کلمه» از اجتماع حروف تشکیل می شود؟...

چند روز بعد که رفته بود تا پاسخ تک تک کلمه ها را که پیدا کرده بودند بدهد کتاب نیمه تمام همچنان روی میز مانده بود و هر کس می آمد مقاله ای از آن را می خواند تا شاید آن کلمه را پیدا کند. بالاخره چه کسی موفق خواهد شد آن را بیابد؟

... هر دو طرف دنبال آن کلمه هستند. کدامیک زودتر پیدا خواهد کرد؟

Thursday, September 16, 2010

اینجا ایران است، جایی که «مردان دو زنه» بی آبرویند


اینجا ایران است، جایی که «مردان دو زنه» بی آبرویند

شهلا لاهیجی-6 شهریور 1389



مدرسه فمینیستی: اینجا ایران است، کشوری که با وجود گستردگی فرهنگ برابری طلبانه در میان مردم، متاسفانه قانون گذاران و تصمیم گیرندگانش برای سرنوشت همین مردم هنوز ظرفیت ها و موقعیت ممتاز زنان و تحولات عمیق نحوه تفکر مردان نسل جدید کشور را درک نکرده اند و به اقداماتی نظیر تنظیم لایحه به اصطلاح حمایت از خانواده با چنین محتویاتی مبادرت می ورزند.

این جا ایران است، جامعه ای که به گمانم رشد اجتماعی مردم اش، اعم از زن و مرد، بسیار فراتر از محتویات «لایحه حمایت از خانواده» است و به نظر می رسد اساسا طرح چنین لوایحی آن هم در شرایط دشوار و پیچیده کنونی، صرفا در جهت فرافکنی از مسایل مهم دیگری که جامعه امروز ما را گرفتار کرده، مطرح شده است. گویا آقایان و خانم های قانون گذار، فرصت نکرده اند تا کمی به اطراف خود بنگرند و ببینند چگونه مردمی را نمایندگی می کنند.

این جا ایران است، افغانستان نیست، پاکستان هم نیست، کشورهای حاشیه دریای مازندران هم نیست. نمی خواهم درباره سابقه تاریخی و تمدن کهن سال این سرزمین سخن بگویم، تاکیدم بر امروز است، و از این روست که از مجلسیان می پرسم که: آیا به مردم امروز جامعه مان ــ مردمان سال 1389 خورشیدی ــ هیچ نگریسته اید؟ آیا به زنان و مردانی که تنها برای احقاق حق و تحقق دموکراسی برای مردم شان دربندند نگاهی انداخته اید تا دریابید مشکل مرد و زن ایرانی، قانونی کردن ازدواج موقت، یا حق تعدد زوجات برای مردان نیست؟

این جا ایران است، جامعه ای که سال هاست روابط عقب مانده ای هم چون تعدد زوجات را پشت سر گذاشته است. امروز هر زن و مرد ایرانی به این حقیقت زیبا دست یافته که تحقق آزادی، مردم سالاری و در یک جمله «دموکراسی» هرگز تحقق نخواهد یافت مگر با رفع تبعیض از زنان در همه حوزه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و آموزشی، و نیز با تحولات اساسی و تغییرات بنیادین در قوانین جاری بر مردم که اهم آن، رفع تبعیض های جنسیتی از زنان و نیز تبعیض های قومی، مذهبی و عقیدتی برای تمامی ساکنان این سرزمین از هر قوم و مذهب و با هر باور فکری و عقیدتی است.

این جا ایران است، جایی که نزدیک به 70 درصد از دانشجویان اش را زنان تشکیل می دهند، و از همین روست که در همین جا به کسانی که خود را منتخب مردم می دانند یادآوری می کنیم که سرنوشت انتخابات آینده را نیز به یاد داشته باشند، به یاد بیاورید که نمایندگان زن دوره پنجم مجلس شورای اسلامی در مقطع انتخابات دوره ششم مجلس با چه چالش هایی از سوی جنبش زنان مواجه شدند و چگونه از پاسخگویی بازماندند و نتیجه اش آن شد که نتیجه انتخابات دوره ششم، سند عدم مشروعیت شان شد.

این جا ایران است، کشوری که در آن زنان قدرتمندی زیسته اند و امروز نیز بستر بالیدن زنان قدرتمند است. از همین روست که لازم است به یاد داشته باشیم که قوانین و لوایح و مصوباتی که آیینه تمای نمای نیازهای جامعه اش نباشد، بی آبرو خواهد بود، همانگونه که «مردان دو زنه اش» در جامعه ما بی آبرو هستند و همانگونه که هیچ قاضی شرافتمند و هوشمندی به دختر 9 ساله ای حکم بلوغ نمی دهد و قانون را نادیده می گیرد، امروز نیز دختر 13 ساله را هم آماده سن ازدواج نمی داند چه رسد به کمتر از آن، که درصورت بروز صدمه جسمی، برای شوهرش مجازاتی تعیین کنید.

این جا ایران است، جایی که زنان سرنوشت انتخابات را همواره رقم زده اند، و از همین روست که به آقایان نماینده مجلس هشدار می دهیم اگر نیازمند رأی واقعی از سوی میلیون ها زن و مرد ایرانی هستید کارنامه عملکرد خود را تا این لحظه یک بار دیگر بازنگری کنید. این همه مصیبت پیش روی مردم ماست: خطر جنگ که سرزمین مان را تهدید می کند، تحریم ها که رزق و روزی مردم را از سفره هایشان می رباید، بیکاری که فساد و فحشاء را به سرعت نور در جای جای سرزمین مان می گستراند، و اعتیاد گسترده جوانان _ که نیروی آینده و آینده سازان ایران هستند _ را به ظلمت و مرگ و تباهی می کشاند. حال در میانه این همه رنج های تحمیل شده بر ملت ایران، به جای آن که مجلسیان اش به فکر کاهش آلام مردم باشند، در پی قدم گذاردن در پیچ و خم هزار توی نامفهوم و نامعلوم چیزی به نام قانون حمایت از خانواده هستند که نه خانواده را حمایت می کند و نه بر درد و رنج های مردم مرهمی می گذارد.

این جا ایران است، کشوری که مردمان اش «فراموش نخواهند کرد»، و از همین روست که مجلسیان باید به یاد داشته باشند که تاریخ و مردم درباره شان قضاوت خواهند کرد، همانگونه که درباره گذشتگان قضاوت کرده اند و تاریخ را این بار، مردم خواهند نوشت.... این جا ایران است.

شیوا نظرآهاری آزاد شد


شیوا نظرآهاری آزاد شد


کمیته گزارشگران حقوق بشر-شیوا نظرآهاری دبیر کمیته گزارشگران حقوق بشر دقایقی پیش آزاد شد.

این فعال حقوق کودک بعد از تحمل266 روز بازداشت با وثیقه 500 میلیون تومانی آزاد شده است.

شیوا نظر آهاری در تاریخ 29 آذر 88 در میدان انقلاب و زمانی که به همراه تعدادی از فعالین مدنی و حقوق بشری قصد شرکت در مراسم تدفین آیت الله منتظری را داشت بازداشت شد.

دادگاه این فعال حقوق بشر در تاریخ 13 شهریور 89 به اتهامات تبلیغ علیه نظام، اجتماع و تبانی ، اخلال در نظم عمومی و محاربه در شعبه 26 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیر عباسی برگذار شد که با اعتراضات گسترده بین المللی همراه بود.

Tuesday, September 07, 2010

نامه شیوا خطاب به پدرش: تو یادم دادی که نشکنم پدر

نامه شیوا خطاب به پدرش: تو یادم دادی که نشکنم پدر