Friday, December 02, 2011

فراخوان: گرامی باد 16 آذر روز دانشجو







فراخوان
شانزده آذز ، یادروز خشم و خروش و خیزش و جان بازی دانشجویان در ستیز با دیکتاتوری ، گرامی باد
اتحاد ، مبارزه ، پیروزی
زمان: چهارشنبه 7 دسامبر 2011
ساعت: 19.00 تا20.00
IsartorPlatz
کانون ایرانیان آزادیخواه مونیخ








Kundgebung
Wir verehren den 16.Azar (7.Dezember) Tag der Studenten
Mittwoch 7 .12.2011
19:00 bis 20:00uhr
IsartorPlatz
Münchenerverein für die Freiheit im Iran

Thursday, November 24, 2011

بیست و پنج نوامبر روز جهانی منع خشونت علیه زنان

بیست و پنج نوامبر روز جهانی منع خشونت علیه زنان

خشونت علیه زنان را متوقف کنید

Tuesday, November 22, 2011

عباس آقا سلام اثری از زنده یاد رفیق سعید سلطانپور

y‎
عباس آقا سلام اثری از زنده یاد رفیق سعید سلطانپور چریک فدایی خلق ایران _ شاعر نویسنده نمایشنامه نویس و کارگردان انقلابی تئاتر

خشونت عليه زنان



خشونت عليه زنان
ناهيد جعفرپور

خشونت بر عليه زنان در سطوح جهاني و سطوح منطقه اي واقعيتي روزانه است. واقعيتي که فرهنگ، رنگ پوست، نسبت درآمد و سطح آموزش نمي شناسد و بخشا علني و بخشا غير علني زندگي بسياري از زنان را درسرتا سر جهان مملو از رنج و عذاب ساخته است. آمار و داده هاي منابع متفاوت تکان دهنده مي باشند. طبق منابع شوراي اروپا خشونت بر زنان در خانواده در سال هاي اخيرعامل اصلي مرگ بسياري از زنان در فاصله سني 16 تا 44 ساله بوده است. همچنين طبق اين داده ها يک سوم زنان در سرتاسر جهان اين نوع خشونت را تجربه نموده اند. مورد ضرب و شتم قرار گرفته، دچارسوء استفاده روحي و رواني و جنسي شده و شکنجه و حتي بقتل رسيده اند.
براي بسياري از زنان خانواده و محيط زندگي چيزي جز ترس به همراه ندارد. ترس از توهين و آزار و بي حرمتي و از دست دادن هر آنچه که انسان را به يک زندگي در چهارچوب شرف انساني وابسته مي سازد. خشونت بر عليه زنان در محيط خانواده و در جامعه آنچنان عادي شده است که در اکثر آمارهاي رسمي بشدت ناديده گرفته مي شود. سوء استفاده جنسي از زنان در محيط کار، استفاده ابزاري از پيکر زنان براي فروش کالا در رسانه هاي تصويري و تبليغات، فروش زنان و دختران تهيدست به بنگاه هاي تجارت سکس و صدها خشونت ديگر جزء واقعيت هاي روزانه جهانند. در بسياري از کشورها زنان فعال سياسي و زنان فعال اپوزيسيون دچار خشونت هاي سخت دولتي مي شوند و به زندان و شلاق و تجاوز و اعدام سپرده مي شوند. زنان اولين قربانيان جنگ ها و اختلافات درون و برون مرزي بوده و تجاوز جنسي به زنان مهمترين اسلحه جنگي به حساب مي آيد.
فقر و تهيدستي، وابستگي يا به حاشيه راندن انسانها منجر به خشونت بر عليه زنان مي شود. کسي که برعليه نابرابري و بي عدالتي و قدرت و وابستگي صحبت نکرده و اقدامي براي رفع آن نمي کند، بنابراين بايد در باره خشونت به زنان هم صحبتي نکند. زيرا خشونت و ستم بر عليه زنان زاده بي عدالتي و فقر و تهيدستي و قدرت و وابستگي است. خشونت بر عليه زنان را نمي توان موردي مورد تجزيه و تحليل قرار داد و براي رفع آن موردي اقدام نمود زيرا که اين نوع خشونت سيستماتيک است و تا به ريشه هاي آن دست نيابيم نمي توانيم در ريشه کن ساختن آن موفق شويم.
ساختار ها خود از کاراکتري خشن برخوردارند. در اين خشونت ساختاري موضوع بر سر مناسبات و روابط، نهاد ها و روش هاي تفکر و رفتاري است که به انسانها ضرر و آسيب مي رسانند و آنها را فلج مي سازند. زنان در اين گونه ساختار ها بسيار کم و نازل آموزش مي بينند، مشاغل خويش را از دست مي دهند، گرسنگي مي کشند، از مدد هاي اجتماعي و بهداشت عمومي و دارائي هاي فرهنگي بريده مي شوند و يا حوايج اساسي زندگي چون آب از آن ها گرفته مي شود. اين خود شرايط اجتماعي است که انسانها را در نحوه عمل و حرکتشان و امکان و فرصت براي توسعه شان محدود مي سازد. اين شرايط اجتماعي بايد تغيير کنند تا بتوان خشونت بر عليه زنان را از بين برد.
البته هر کجا که بتوان جلوي خشونت و سنگسار و اعدام و ظلم و تجاوز و... به زنان را گرفت حرکتي مثبت است اما اين خشونت سيستماتيک به زنان چون غده اي سرطاني است که اگر از ريشه کنده نشود همواره خود را در شکلي ديگر نشان خواهد داد. با وجود اين که فمنيست ها در گذشته بر عليه اشکال تبعيض و رهبري و وابستگي و در نتيجه تغيير مناسبات اجتماعي حرکت مي کردند اما در بيست سال گذشته مبارزه آنها سمت و سو و اهداف متفاوت ديگري را بخود گرفته است.
ايمانسيپاسيون تنها به برابري ميان زن و مرد تقليل يافته است و تلاش بر اين است که شرايط بازار را براي شرکت زنان در بازار بهبود دهند و يک سازگاري ميان شغل و خانواده ايجاد نمايند و توازن ميان نابرابري دستمزد زنان در مقايسه با دستمزد مردان به وجود آورند و درهاي کادر رهبري شرکت ها و آموزشگاه ها و دانشگاه ها را بروي زنان باز گشايند. اين ها همه درست و ارزش مندند اما در اينجا موضوع بر سر تشويق و فراهم کردن نياز هاي زنان ممتاز جامعه و برابر سازي زنان سفيد پوست کشور هاي شمال جهان نيست. اين سياست خشونت ساختاري و خشونت فيزيکي را بطور فردي بررسي مي کند. در اين سياست موضوع بر سر مقام داشتن در يک دانشکده و يا در يک شوراي اداري است و نه بر سر خشونت عمومي اجتماعي. خشونت ميان مناسبات تنها بصورت محدودي در اين مجادلات نقش پيدا مي کند و از ديده ها محو ميشود که بازار آزاد و مستقل به انسانها زيان مي رساند و تبغيض و وابستگي را نهادينه مي کند. نبايد فراموش نمود که بازار جهاني نه آزاد و نه بي رهبريت و نه بي سلطه و نه طبيعي است.
سال هاست که در اکثر کشورهاي جهان بشدت ارزش کار خانگي ( کار براي بازار در خانه)، کارمجاني شهروندي، کار مجاني و آزادانه اجتماعي و کار براي يک اقتصاد غير رسمي بالا رفته است. ايجاد شرايط توليد اجتماعي و زير ساختاري ( زير بنائي) بدين طريق از نو سازماندهي مي گردد. اکثر اين کارها از سوي زنان انجام ميشوند. شرايط بهبود بهره برداري ازسرمايه که از سال هاي 70 دچار بحران شده است، به هزينه زنان و سپردن کارهاي مزد ارزان و سخت و حتي مجاني که کسي حاضر به آنجام آن نيست به زنان، شرايط فوق استثماري را براي زنان ايجاد نموده است. اين سياست برابر سازي زنان نه سياست نئوليبرالي و نه سياست هاي جهاني سازي را مورد نقد قرار مي دهد. اگر اين سياست برابر سازي زنان قصد مبارزه بر عليه خشونت ساختاري بر عليه زنان را دارد بايد اين نقد ها را برجسته سازد.
اشکال خشونت بر زنان
همانطور که در بالا اشاره شد ريشه خشونت بر عليه زنان در ساختار جامعه نهفته است. اين به لحاظ تاريخي رشد نابرابر قدرت، شرايط تبعيض به زنان را در بسياري از بخش ها فراهم مي سازد. بخصوص در ساختار خانواده اين خشونت خود را آشکارا نشان مي دهد. دسته بندي اشکال متفاوت خشونت بر عليه زنان را مي توان بصورت زير نشان داد:
خشونت جسمي
ـ از ضرب و شتم گرفته تا تلاش براي قتل و در نهايت قتل زنان
ـ کتک زدن، به آتش کشاندن، سنگسار، سوء استفده جنسي، قتل با اسلحه سرد و گرم
ـ سوء استفاده جنسي به هنگام بارداري ( در حقيقت اولين قدمهاي خشونت به کودکان)
خشونت جنسي
ـ اجبار به رابطه جنسي و سوء استفاده از پيکر زنان علارقم خواست آنان
ـ تجاوز فردي و تجاوز جمعي به زنان
خشونت رواني و روحي
ـ انزواي زنان
ـ ايجاد ترس و وحشت
ـ تهديد، تهديد به خودکشي
ـ فشار، تهديد و اجبار
ـ توهين، تحقير ، افترا
ـ ترور رواني، ترور از طريق تلفن، تعقيب، مزاحمت و آزار
ـ خشونت بر عليه فرزندان
خشونت اقتصادي، خشونت مالي
ـ سوء استفاده از وابستگي و جلوگيري از استقلال مالي زنان
ـ سوء استفاده از بنيه قوي مالي در برابر بنيه ضعيف مالي زن و در تنگنا قرار دادن زن
ـ در تنگنا قرار دادن زن به لحاظ مالي بعنوان عامل فشار
خشونت بر عليه زنان خدشه دار کردن حقوق بشر است
دربند يک قطعنامه عمومي حقوق بشر جهاني به تاريخ 10.12.1948 آمده است که: تمامي افراد بشر آزاد زاده مي شوند و از لحاظ منزلت و حقوق برابر مي باشند. اين به آن مفهوم است که انسانها صرف نظر از جنسيت از حقوق مساوي و برابربرخوردارند. اما واقعيت امروز جهان تصوير ديگري را نشان مي دهد. زنان و دختران از حقوق بشردوستانه خود محروم مي شوند و در حقيقت اولين قربانيان نقض حقوق بشر مي گردند. نقض حقوق بشر براي زنان عبارتند از:
الف/ تجارت با زنان در تمامي جهان بعنوان نيروي کار ارزان، فحشاي اجباري و عروس سفارشي
ب/ عدم پذيرفتن تحت تعقيب بودن زنان به دليل جنسيتشان در امور پناهندگي کشورها
پ/ انکار حق تعيين سرنوشت زنان در مورد بدنشان. براي مثال فحشاي اجباري و ختنه زنان
س/ خشونت سکسيستي بر عليه زنان و دختران و سنگسار، اعدام و....
ش/ بريدن و تکه تکه کردن و بازار يابي اندام زنان از طريق فناوري ها ژنتيکي وتوليد مثل
خشونت بر عليه زنان بزبان آمار
طبق داده هاي شوراي زنان اتحاديه اروپا:
ـ از هر سه زن يک زن در طول عمرش يکبار مورد تجاوز، ضرب و شتم، اجبار به سکس و سوء استفاده هاي ديگر قرار مي گيرد
ـ خشونت در خانواده دليل اصلي مرگ و آسيب هاي جسمي زنان در فاصله سني 16 تا 44 سال مي باشد و اين آزار هاي جسمي و روحي درصد سرطان و بيماري هاي خطرناک جنسي را در زنان تشديد مي نمايد
ـ 70 درصد قربانيان قتل ها در سرتاسر جهان قتل زنان بدست هاي همسرانشان مي باشد.
ـ 40 درصد زنان جهان خشونت روحي رواني در خانواده را تجربه نموده اند
ـ تجاوز به زنان شايع ترين آزار به زنان در جهان است. در آمريکا براي مثال سالانه 700 هزار زن مورد تجاوز قرار مي گيرند. 14 درصد زناني که به آنها تجاوز مي شود در فاصله سني کمتر از 17 سال مي باشند. در فرانسه سالانه ميان 50 تا 90 هزار زن مورد تجاوز قرار مي گيرند که غالبا قربانيان شکايتي به مراجع قانوني نمي کنند.
ـ تجاوز جنسي به کودکان در سطوح جهاني به طرز وحشتناکي در حال رشد است. در يک بررسي و تحقيق در ژنو در ميان دختران 16 تا 17 ساله نتيجه گيري شده است که 20 درصد اين دختران حداقل يکبار مورد تجاوز جنسي قرار گرفته اند. در پرو در تحقيقي ديگر در باره دختران باردار بين 12 تا 16 ساله اين کشور نتيجه گيري شده است که 90 درصد اين دختران از طريق تجاوز جنسي باردار شده اند.
ـ آمار خشونت به دلائل فرهنگي و مذهبي بر عليه زنان در سرتاسر جهان وحشتناک است. طبق اين داده ها هم اکنون در سرتاسر جهان در حدود 130 ميليون زن ختنه شده اند و هر ساله 2 ميليون زن و دختر ديگر به اين سرنوشت دچار مي شوند. در هند سالانه 15000 زنان به خاطر جهيزيه به قتل مي رسند.
ـ بيش از 60 ميليون زن در جهان بدلائل سقط جنين و قتل دختران " مفقود" مي باشند. در آخرين سرشماري چين معلوم شد که نسبت جنسيت دختران با پسران تازه متولد شده بين 100:119 مي باشد در حاليکه استاندارد بيولوژيکي بين 100:103 قرار دارد. در پاکستان هر ساله بيش از 1000 زن بنام دفاع از ناموس بقتل مي رسند. همچنين در ترکيه سالانه 200 زن و دختر بنام دفاع از ناموس بقتل مي رسند. البته اين آمار هاي رسمي است.
ـ تجارت با زنان در سرتاسر جهان پر منفت ترين تجارت هاست. طبق تخمين ها سالانه 4 ميليون زن و دختر براي ازدواج هاي اجباري، فحشا، و بردگي خريد و فروش مي شوند. هر ساله دو ميليون دختر در فاصله سني 5 تا 15 ساله به فحشاي اجباري کشيده مي شوند. طبق آماري از سوئيس سالانه 1500 تا 3000 زن بعنوان قرباني تجارت با زنان به آن کشور وارد مي شوند. در اروپا طبق تخمين کميسيون اروپا در حدود 120000 تا 500000 زن از اروپاي شرقي و مرکزي چون کالا به کشورهاي غربي اروپائي وارد مي شوند.
ـ بيش از نيمي از مبتلايان به بيماري ايدز در سرتا سر جهان دختران جوان فاصله سني 15 تا 24 ساله مي باشند و بيش از 60 درصد آنها رابطه جنسي داشته اند.
ـ تجاوز به زنان در مناطق جنگي و جنگ هاي داخلي: براي مثال تنها به دو مثال از ميان ده ها مثال ديگر اشاره مي کنيم: در روآندا بهنگام جنگ داخلي 1994 بيش از نيم ميليون زن مورد تجاوز قرار گرفته اند. در بوسني در سه ماهه اول جنگ 1992بين 20 تا 50 هزار زن مورد تجاوز قرار گرفتند. آسيب هاي جسمي و رواني اين تجاوز ها غير قابل توصيفند. بسياري از اين زنان بهنگام اين تجاوز ها جان خود را از دست دادند و تعداد بسيار زيادي به بيماري ايدز مبتلا گشتند.
چگونه مي توان از زنان و دختران در برابر خشونت هاي خانوادگي و اجتماعي محافظت نمود
1/ در مرحله نخست قوانيني را که تبعيض ساختاري بر عليه زنان را باعث مي شود از بين برد و براي ايجاد واقعي عدالت جنسيتي در سياست و جامعه حرکت و برنامه ريزي نمود.
2/ براي محافظت از زنان در برابر خشونت هاي جنسي و خشونت در خانواده و اجتماع بايد قوانين پايه اي حقوقي ايجاد گردد و براي ضمانت اين قوانين خانه هاي بيشمار زنان تاسيس گردد و تامين مالي قانوني اين خانه هاي زنان و همچنين دسترسي نامحدود تمامي زنان و دختران بي توجه به اينکه از چه قشري بر مي خيزند و از کجا مي آيند و مليت و مذهب و مرام و فرهنگ و زبان آنها چيست، فراهم شود.
يک زندگي بدون خشونت و تبعيض ممکن است!

Tuesday, November 01, 2011

تظاهرات سراسری برای آزادی کارگران زندانی و کلیه زندانیان سیاسی در ایران



تظاهرات سراسری برای آزادی کارگران زندانی و کلیه زندانیان سیاسی در ایران
زمان :شنبه٥ نوامبر
ساعت ;19.30 تا 17.30
Münchner Freiheit: مکان
کانون ایرانیان آزادیخواه مونیخ /آلمان

وضعیت نامساعد جسمی فعال دربند حقوق زنان در اوین




خبرگزاری هرانا - محبوبه کرمی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین از لحاظ جسمی شرایط نامساعدی دارد و قادر به تحمل ادامهٔ حبس نیست.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، محبوبه کرمی زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین از مدتی پیش به دلیل ابتلا به کم خونی به سبب پایین آمدن هموگلوبین خونش، دچار سر درد‌های شدیدی شده است. وی هم چنین به دلیل تشدید این بیماری دوبار در بند به حالت نیمه بیهوش درآمده است.

پزشک زندان اوین به دلیل ابتلای وی به کم خونی احتمال اینکه وی به حالت کما برود را نیز داده است. بر اساس این تشخیص خانواده وی نیز اقدام به ارسال دارو به زندان کرده‌اند و هم چنین درخواست مرخصی استعلاجی نیز از سوی این زندانی ابلاغ شده است.

بر اساس تجویز پزشک زندان اوین وی جهت درمان بیماری می‌بایست آزمایشات پزشکی در خارج از زندان انجام دهد، اما با این وجود تا کنون وی برای انجام آزمایش به بیرون از زندان انتقال داده نشده است.
این در حالیست که خانم کرمی سابقهٔ چنین بیماری‌ای را نداشته و به نظر می‌رسد شرایط زندان و تغذیه نامناسب داخل زندان سبب ابتلای وی به این بیماری شده است.

گفتنی ست که بند زنان زندان اوین به علت نبود امکانات گرمایشی مدتی ست که به به شدت سرد بود و زندانیان هنگام خوابیدن مجبور بودند که با خودشان بطری آب گرم زیر پتو ببرند و این معضل با بیماری نامبرده نیز همزمان شده بود.

لازم به یادآوری ست که محبوبه کرمی، فعال حقوق بشر زنان از اردی بهشت ماه سال جاری تاکنون جهت گذراندن دوران سه سالهٔ محکومیتش در زندان محبوس است.

Thursday, October 13, 2011

.نخستین سالگرد درگذشت مرضیه؛ زنی از تبار شیدائیان


.نخستین سالگرد درگذشت مرضیه؛ زنی از تبار شیدائیان
تو خامشي، كه بخواند؟
تو مي‌روي، كه بماند؟
كه بر نهالك بي‌برگ ما ترانه بخواند


Wednesday, October 12, 2011

فیلم کامل "تهران من حراج"

یک سال حبس و ۹۰ ضربه شلاق برای مرضیه وفامهر، همسر ناصر تقوایی
مرضیه وفامهر، همسر ناصر تقوایی، به یک سال حبس تعزیری و ۹۰ ضربه شلاق محکوم شد. به گزارش سایت کلمه، این حکم که روز گذشته از سوی دادگاه صادر شده، به درخواست وکیل وی برای تجدید نظر ارسال شده است. مرضیه وفامهر اوایل تیرماه سال جاری بازداشت شد. بر اساس گزارش‌ها علت بازداشت این هنرمند بازی در فیلم «تهران من، حراج» اعلام شده است. تقوایی اما می‌گوید مجوز ساخت از سوی وزارت ارشاد داشته و برخلاف شایعات مطرح شده، این فیلم زیرزمینی نبوده است. طی ماه‌های اخیر فشارها بر هنرمندان روز به روز افزایش یافته و تعدادی از مستندسازان و بازیگران بازداشت و ممنوع‌الخروج شده و یا تحت فشارهای حقوقی و قضایی وادار به سکوت و انفعال شده‌اند.


چرا به جوک رشتی می خندیم؟



یاداشتی از پروفسور بیات استاد بخش
جامعه شناسی در دانشگاه تهران

چرا به جوک رشتی می خندیم؟


"یه روز یه رشتی وارد خونه میشه، می بینه زنش لخت روی تخت خوابیده ..."
"یه روز یه رشتی در کمد را باز می کنه، می بینه حسن آقا ..."

چه چیزی درباره لطیفه های رشتی خنده آور است؟


هنگامی که یک ماجرایی تعریف می شود که در آن فردی از میان ما بر خلاف همه آن انتظارات عمومی رفتار می کند، ما آن را بانمک و خنده دار می یابیم.


حالا بیایید ببینیم آن بخش از فرهنگ ما که در لطیفه های رشتی پنهان شده چیست.

در مورد لطیفه های رشتی، معمولا محور لطیفه یک مرد رشتی است که مرد دیگری با زنش خوابیده است. آنچه لطیفه رشتی را برای ما خنده دار می سازد معمولا دو حالت دارد. حالت یک اینست که مرد رشتی هالو است و متوجه نمی شود که مرد دیگری با زنش خوابیده است، و ما به حماقت او می خندیم. در این حالت به حماقت کاراکتر لطیفه می خندیم.

حالت دو اینست که مرد رشتی متوجه این رابطه جنسی می شود، اما واکنشی از خود نشان نمی دهد و به سادگی از کنار آن می گذرد. یعنی وضعیت تعریف شده در لطیفه با انتظارات ما بر اساس تربیت و جامعه پذیری و شناخت ما تناقض دارد و از این روست که وضعیت به نظر ما خنده دار می آید.

حالا بیایید حالت دو را در نظر بگیریم و نگاهی عمیق تر به دلیل خنده داربودن جوک های رشتی بیاندازیم.

مگر نه اینکه انتظار داریم که هر مردی وقتی که مرد دیگری را با زنش می بیند، عصبانی شده، غیرتش به جوش بیاید و بزند یکی از آن دو یا هر دو را بکشد؟ و واکنش خونسرد و عاری از خشونت مرد رشتی ما را به خنده می اندازد!

در فرهنگ ما، ناموس و غیرت** متاسفانه چنان ریشه دوانده که بدون آنکه آگاهانه بدان بیاندیشیم، در ذهنیت ما همواره جاری است.

اول از همه اینکه ما زن را ناموس مرد می دانیم و هنوز باور نداریم که زن هم یک انسان است که اختیار خود را دارد. یک دلیل خنده دار بدون جوک رشتی اینست که زن را هنوز ابزار جنسی برای استفاده مرد می دانیم. هر مردی که دستش برسد، به زن مرد رشتی تجاوز می کند و کنار او می خوابد. زن اعتراضی نمی کند، چیزی نمی گوید، و اصولا در همه جوک های رشتی کاراکتری ندارد، و هنگامی که مردی به سراغ او نمی آید هیچ اعتراضی نمی کند. زن رشتی انتخابی ندارد، اعتراضی ندارد، صدایی ندارد، فقط یا لخت روی تخت خوابیده، یا مورد تجاوز مرد همسایه و بقال و حسن آقا قرار می گیرد. زن رشتی در همه ی این لطیفه ها فقط "ناموس" مرد رشتی است! مرد رشتی هم که به ناموس اهمیتی نمی دهد، پس هر مردی می تواند به زنش دست درازی کند.

دوم اینکه مرد باید "غیرت" داشته باشد، یعنی اینکه از "ناموس" خود دفاع کند و اگر مرد دیگری را با زن خود دید، از خود خشونت نشان دهد** و خون بریزد!اینکه مرد رشتی بدون ارتکاب خشونت از کنار ماجرا رد می شود، برای ما بشدت خنده دار است.

آخرین جوک رشتی را که شنیده اید به خاطر بیاورید و به جای "مرد رشتی" یک "مرد سوئدی" را در آن قرار دهید. آیا بازهم بانمک و خنده دار است؟ طبیعی است که از مرد سوئدی انتظار نمی رود که دست به چاقو بزند و زن خود یا مرد دیگر را بکشد! فرهنگ و قانون کشور سوئد متفاوت است.

این وضعیت رقت بار فرهنگی ماست! به عنوان روشنفکر به نقد حکومت جمهوری اسلامی می پردازیم که چرا دست به سنگسار می زند، ولی کمتر به نقد فرهنگ ناموسی و غیرت پرستی خودمان می پردازیم که مسبب قتل زنان و دختران بسیاری در این مملکت بوده و هست.

برای اینکه عمق این وضعیت رقت بار روشن تر شود، اجازه دهید چند خطی از کتاب «فاجعه خاموش (قتل های ناموسی)» به قلم پروین بختیار نژاد *** را در اینجا نقل کنم.

***
"شیدا زن 16 ساله مریوانی که یک کودک 2 ساله نیز داشت ... در حال حرف زدن با مردی در خیابان توسط برادرش به قتل رسید.
مردی به علت سوءظن به همسرش او را پس از 29سال زندگی مشترک در برابر دیدگان فرزندانش به قتل رساند.
خانواده‌ای در خوزستان در کیف دختر خود کارت تبریکی بدون امضاء یافتند. دختر توسط عمویش به قتل رسید و خانواده آن دختر قاتل را بخشیدند.
سعیده دختر 14 ساله بلوچستانی به دلیل شک پدر به او، به وسیله پدر، برادر و دوستان برادرش سنگسار شد و به قتل رسید.
دلبر خسروی، دختر 17 ساله‌ای در دهی نزدیکی مریوان، به دلیل داشتن قصد طلاق از همسر ناخواسته و اجباری خود، توسط پدرش سر بریده شد.
مردی 46 ساله‌ای همسر صیغه‌ای و نوجوانش را که 15 سال بیشتر نداشت به دلیل سوءظن با ضربات چاقو مجروح کرد و مردی که در خیابان در حال حرف‌زدن با او بود را با ضربات چاقو به قتل رساند.
در دزفول، جاسم که خود دارای سه زن بوده دختر 15 ساله‌اش را به دلیل اینکه فکر می‌کرد عمویش به او تجاوز کرده، سر برید.
باز در دزفول، مردی با سوءظن به همسر دومش و با ادعای اینکه پسرش متعلق به او نیست، سر وی و فرزند 7 ساله‌اش را برید.
زهرا دختر 7 ساله اهوازی زمانی که مادرش بر سر اختلافی با شوهرش (پدر زهرا)، به همراه وی به منزل پدری‌اش می‌رود، پس از بازگشت مورد سوءظن پدر خود قرار می‌گیرد. پدر به زهرای 7 ساله شک می‌کند که شاید زمانی که او در منزل پدربزرگش بوده، مورد تجاوز دایی‌اش قرار گرفته باشد. وی با این سوءظن به دست پدر کشته می‌شود."
***

پروین بختیارنژاد در این کتاب تلاش کرده نمایی از فاجعه خاموش را به ما نشان دهد. مردهایی که او به ما نشان می دهد، مردهایی که سر دختر 7 ساله، خواهر 17 ساله و زن 15 ساله خود را می برند، مردهایی که هیچکدام "مرد رشتی" نیستند. اینان همه مردان باغیرتی هستند که از ناموس خود دفاع می کنند و واکنش آنها همخوان با انتظارات فرهنگی ماست، و از این رو برای ما خنده دار نیست!

ولی آیا واقعا اینطور است؟ آیا ماجرای قتل های ناموسی گریه آور نیست؟ اگر ما واقعا از هر مردی که زن یا دختر یا خواهر خود را با مرد دیگری می بیند انتظار نداریم که دست به جنایت بزند، چرا به جوک های رشتی می خندیم؟ وقت آن نرسیده که از خود بپرسیم فرهنگ خشونت ناموسی را چرا پذیرفته ایم؟


آیا بهتر نیست آرزو کنیم .. هیچ زن و دختری قربانی خشونت ناموسی نشود؟

برنده نوبل صلح جايزه خود را به فعالان بهار عربی تقديم کرد

رنده نوبل صلح جايزه خود را به فعالان بهار عربی تقديم کرد



به گزارش خبرگزاری فرانسه از اسلو، دو زن لیبریایی و یک زن یمنی به طور مشترک به عنوان برندگان جایزه نوبل صلح دو هزار و یازده اعلام شدند.

کمیته نروژی نوبل جمعه اعلام کرد جایزه نوبل صلح را به آلن جانسون سیرلیف رئیس جمهور لیبریا و لیماه بووه فعال لیبریایی و همچنین توکل کرمُن فعال یمنی می دهد.
...
توربیوئرن یاگلاند رئیس کمیته نوبل اعلام کرد: این سه نفر به خاطر مبارزه غیر خشونت آمیز در زمینه امنیت زنان و حقوق آنها در مشارکت در روند صلح مستحق دریافت جایزه صلح نوبل شناخته شدند.

توکل کرمن ، یکی از سه زن برنده جایزه نوبل صلح امسال ، جایزه غیر منتظره خود را به فعالان بهار عربی تقدیم کرد .

خانم توکل کرمن اهل یمن با اشاره به اعتراضات مردمی دمکراسی خواهانه در خیابانهای اغلب کشورهای عربی گفت : من جایزه نوبل صلح خود را به همه فعالانی تقدیم می کنم که در بهار عربی به ایفای نقش می پردازند

.تبعيض و استثمار زنان در جهان

ناهيد جعفرپور:

زنان در جهان سوم,

صدها سال است که زنان در سرتاسر جهان تحت ستم و تعقيب رنج ميبرند، استثمار ميشوند، مورد تهديد قرار مي گيرند و از آنها سوء استفاده ميشود. در حاليکه زنان در کشورهاي صنعتي بخشا موفق شده اند به حداقل برابري حتي اگر روي کاغذ دست يابند، شرايط زنان در جهان سوم همچنان چون گذشته همواره فاجعه بار تر ميگردد.

به ويژه در زمينه اقتصادي نابرابري و بي عدالتي اجتماعي در ميان زنان چشمگير است: در سطح جهان زنان ميان دو سوم و سه چهارم تمامي مشاغل را انجام مي دهند و 45% مواد غذائي جهان را ( در کشورهاي در حال توسعه حتي تا 80%) توليد مي کنند. اما تنها 10% از درآمد حاصل از توليدشان را دريافت مي کنند و تنها 1% از کل مالکيت خصوصي را در اختيار دارند.

بنابراين زنان براي بخش بزرگي از کارشان مزدي دريافت نمي کنند: خانه داري، تربيت فرزندان و در جهان سوم همچنين کار زراعي عمدتا به عهده زنان است. آنها حتي از کمک هاي نقدي براي توسعه به هيچ وجه برخوردار نمي شوند: وام ها غالبا به مردان داده ميشوند. زنان با وجود اينکه غالبا تا 82% بيشتر از مردانشان کار زراعت را انجام مي دهند اما حقي در سود حاصله از پروژه هاي توسعه را ندارند.

غالبا زنان کارگر يا بعنوان کارگران مزد ارزان در کارخانه جاتي که اکثرا مالکينش کنسرن هاي غربي مي باشند، کار مي کنند و يا از طريق فروش سبزي جات و کارهاي دستي و يا خود فروشي امرار معاش مي نمايند. به ويژه در برخي از کشورهاي آسياي شرقي با پشتيباني زنجيره هتل هاي بين المللي و شرکت هاي هواپيمائي از زنان و کودکان تهيدست براي سکس توريسم سوء استفاده مي گردد و منافعي فراوان حاصل مي گردد.

در سرتاسر جهان بيش از يک ميليارد انسان دچار سوء تغذيه مي باشند و تقريبا روزانه 50000 نفر در جهان از سوء تغذيه جان خويش را از دست مي دهند. غالب اي اين افراد زنان و کودکان مي باشند. در بسياري از فرهنگ ها مردان ارزششان بسيار بيشتر از زنان است و در ابتدا مردان بايد سير شوند و با پس مانده غذا زنان شکم خود را سير نمايند به همين منظور مثلا در شمال هند 21% فرزندان دختر و تنها 3% فرزندان پسر دچار سوء تغذيه مي باشند. در بسياري از کشورها سوء استفاده و آزار شديد زنان و دختران امري مشروع است. براي مثال کتک زدن زنان و دختران از سوي مردان بنفع عفت خانواده و جامعه است و امري طبيعي است و از مجازات برخوردار نيست و يا قتل هاي ناموسي، فروش دختران و ده ها خشونت خانگي و اجتماعي. ميليون ها دختر در کشورهاي جهان سوم ختنه مي شوند تا بدينوسيله از آنها زني مطيع و تحت فرمان و امين به شوهر ساخته شود. از آنجا که ختنه زنان غالبا بصورت سنتي و با آلات غير بهداشتي انجام مي شود آمار بالائي از دختران به خاطر خونريزي شديد جان خود را از دست داده و يا تمام عمر دچار نقص عضو و بي حسي در ناحيه شکم گشته اند. وضعيت زنان در مناطق جنگي وحشتناک تر از موقعيت هاي عادي است تجاوز به زنان ووو از جمله آسيب ها است که در برابر آن از سوي جامعه ملل سکوت برقرار است.

آزار و اذيت و تعقيب سيستماتيک زنان در بسياري از کشورها مانند هندوستان جائي که فرزندان دختر سقط گشته و يا پس از تولد کشته مي شوند، امري عادي است. زيرا که در اين کشورها براي فرزند دختر بهنگام ازدواج بايد جهيزيه زيادي چه نقدي و چه کالائي به خانواده داماد پرداخت شود اما براي فرزند پسر بر عکس است. افزون بر اينکه فرزند پسر در آينده سرپرست و در حقيقت بيمه دوران پيري والدين است. در هند هنوز هم زنان زماني که جهيزه کافي نپرداخته باشند و يا خانواده زن تهيدست باشد و قادر به پرداخت جهيزيه نباشد و يا زن سرکش باشد به همراه شوهرانشان سوخته مي شوند. تعقيب قضائي اين گونه قتل ها با وجود اينکه در قوانين هند ممنوع است اما غالبا به لحاظ مسائل فرهنگي انجام نمي گيرد.

طبق گزارش سازمان ملل متحد آمار قتل زنان در سرتاسر جهان همواره در حال افزايش است ( طبق آمار اخير در حدود 52%). در هند، پاکستان، آلباني و بسياري از کشورهاي عربي اين آمار چشم گير است.

در حاليکه فقر در جهان سوم در حال رشد است و هر روز انسانهاي بيشتري ساکن مخروبه ها و زاغه هاي حاشيه شهر ها مي شوند، بسياري از اين کشورها ميليارد ها دلار براي تسليحات هزينه مي کنند: هند و پاکستان و چين قدرت اتمي مي باشند.

شرايط زنان در اين کشورها ( گذشته از تغييرسيستم سياسي و اقتصادي در سطح کلان اين کشورها) تنها مي تواند از طريق استقلال اقتصادي زنان، فرصت هاي آموزش و آگاهي زنان به حقوقشان از جمله ازطريق پروژه هاي هدفمند توسعه ارتقا و بهبود يابد.

واقعيت: اگر جائي در جهان اقليتي قومي اين چنين مانند زنان تحت آزار و تبعيض و تعقيب قرار مي گرفت، سازمان هاي بين المللي مطمئنا مدتها بود که يا به تبيض کنندگان حمله نموده و يا حداقل بعنوان نسل کشي اعلام جرم نموده بودند. اما زماني که حقوق انساني زنان خدشه دار مي شود طرفداران و حاميان " دخالت هاي بشردوستانه" و " صلح خواهان" و " پليس هاي جهان" چشم هاي خود را مي بنندند. زيرا که آنان خود از استثمار زنان نفع مي برند.

1/ بنا براين جمع بندي نقش اجتماعي زنان و موقعيت آنها در جهان سوم از طريق فاکتور هاي زير خلاصه و مشخص مي شود:

الف/ زنان کار اجتماعي ضروري را بدون دريافت درآمدي قابل مشاهده و درآمدي شخصي انجام مي دهند.

ب/ زنان چه به لحاظ حقوقي و چه به لحاظ اجتماعي و چه به لحاظ اقتصادي بسيار پائين تر از مردان قرار گرفته اند و در بسياري از کشورها حتي آن حقوق حداقل نوشته شده در باره زنان هم به هيچ وجه اجرا نمي شود.

ت/ حضور زنان در فرهنگ آموزشي و فرهنگ سياسي يا بسيار کمتر از مردان است و يا اصولا وجود ندارد.

س/ نقش زنان در تمامي عرصه ها به لحاظ موجوديتشان و به لحاظ جنسيتشان در غالب کشورهاي جهان سوم ازاهميت بسيار محدودي برخوردار است

ش/ زنان به لحاظ موقعيت اجتماعيشان در بخش صنايع به لحاظ دستمزد و ساعات کار نسبت به مردان ( چه در کارخانه جات و چه توليد در خانه براي کارخانه جات و چه کار براي بازتوليد نيروي کار و...)بشدت استثمار مي شوند و غالبا کار آنها در آمار هاي رسمي بحساب نمي آيد.

2/ شرايط زندگي

الف/ کار زنان در روستا ها و کارخانه جات : کار زنان بر روي مزارع، خانه داري، مراقبت از فرزندان و سالمندان خانواده، کيلومتر ها راه رفتن براي تامين آب خوراکي و ابزار سوخت ( هيزم و..)، تهيه آرد براي نان، جمع آوري ميوجات و سبزي جات براي تامين خوراک روزانه، ذبح حيوانات اهلي براي تهيه گوشت، تعمير و دوخت البسه و وسائل خواب ( تشک و لحاف)، صنايع دستي چون سبد و فرش و گليم و.....مي باشد و غالبا زنان در اين بخش به کار توليد مواد غذائي روي مزارع و همچنين کارهاي دستي براي ارائه به بازار هاي محلي و فروش اين محصولات در آن بازار ها يا توليد براي واسطه ها مشغولند. غالب همسران اين زنان به بخش صنايع شهرها رفته و درکارخانه جات و يا مزارع صنعتي بکار مشغول شده و از اين روي بار سنگين گذران امور خانواده و سرپرستي خانوار به عهده اين زنان است. با افزايش بيکاري مردان در جهان سوم مسئوليت کار بر روي زمين و تجارت خرد در بازار هاي محلي از زنان گرفته شده و اين مسئله خود باعث شده است که زنان موقعيت اجتماعي خود را در خانواده از دست بدهند. زمان متوسط کار زنان در بخش روستائي روزانه ميان 15 تا 16 ساعت مي باشد. در شهرها با زنان کارگري روبرو مي شويم که بعنوان کارگر کارخانه ( معمولا در بخش بسته بندي) خدمتکار، دست فروش، پرستار، سکرتر، معلم، کارگر ساختماني و تن فروش ..... مشغول بکارند.

ب/ آموزش: درجه بيسوادي زنان بالا تر از درجه بيسوادي مردان است. وزنه آموزش زنان بيشتر بر آموزش تعليم و تربيت و مشاغل مراقبت هاي ويژه استوار است.

ب/ موقعيت اجتماعي: مدل زن خانواده که پاداشش مادر بودن و جنسيتش است و فضيلتش پاکدامني، بکارت، فرمانبرداري، زرنگي و باروري اش مي باشد.

ت/ موقعيت حقوقي: غالبا هيچ تضمين حقوقي براي برابري زنان با مردان در برابر قوانين وجود ندارد بلکه برعکس بيشتر يک سري قوانين بشدت افراطي مانند قانون ارث، قانون ازدواج و طلاق و قانون مالکيت و.... بر زندگي زنان حکمفرماست. بخصوص در قانون طلاق و حضانت فرزند زنان بشدت تحت فشار بي قانوني قرار دارند و اگر قانوني هم اجرا ميشود برخواسته از سنن و فرهنگ و دين ووو که خود شرايط صددرصد بي حقوقي و پايمال شدن حقوق انساني را براي آنان به همراه دارد.

س/ بهداشت و سلامتي: به لحاظ رشد فشار کاري و حاملگي هاي متعدد درجه طول عمر زنان در کشورهاي در حال توسعه در مقايسه با مردان بسيار پائين تر است.

ش/ جنسي: جنبش هاي زنان ختنه زنان در کشورهاي جهان سوم را بعنوان يک ويژگي آشکار جنسي که از سوي ديگري تصميم گيري ميشود و تحت پيگرد قانوني قرار نمي گيرد ارزيابي مي کنند. مسئله اي که بطور رسمي در غالب اين کشورها با پيروي از فرهنگ و سنن و مذهب مورد بر عليه زنان و بدون خواست آنها به اجرا در مي آيد.

ج/ حضور سياسي: همواره در برخي از کشور هاي جهان سوم اتحاديه هاي زنان وابسته به دولت ها وجود دارند که عملا هيچ معناي واقعي براي زنان به همراه ندارند. احزاب تحت تاثير آراء مردان قرار داشته و همچنين تعداد زنان فعال سياسي در اين احزاب نسبت به مردان اندکند و احزابي هم وجود دارند که زنان در آن ازحق راي محدود برخوردارند. سازمان هاي سياسي زنان و سازمان هاي غير دولتي زنان معمولا فعاليت زير زميني دارند و چهره هاي شناخته شده آنان تحت پيگرد و آزار و دستگيري و شکنجه و... قرار مي گيرند.

3/ جنبش هاي زنان و جنبش هاي آزادي بخش

جنبش جهاني زنان در پروسه برابر حقوقي افراد و مشکلات جنوب/شمال جهان وضعيت زنان را مورد بحث و گفتگو قرار داده است. زن بودن به اين مفهوم است که در يک موقعيت پائين تر اجتماعي نقش مادر را قبول نمود و جنس دوم را تشکيل داد. اين نقش را شايد بتوان تصور نمود اما علل اجتماعي آن کجا قرار دارد؟

خطوطي از بحث هاي جنبش جهاني زنان:

1/ پدرسالاري جهاني

الف/ از طريق ساختار هاي قدرتي در خانواده ( مرد مسئول بيرون است و زن مسئول درون خانواده)

ب/ از طريق تقسيم کار اجتماعي ( کار مزدي و کار خانگي) و نابرابري حقوقي ميان مردن و زنان

ت/ از طريق موقعيت اجتماعي

2/ جامعه طبقاتي: مسئله اي که با آن کاملا در تمامي کشورهاي جهان سوم روبرو هستيم و شرايط زندگي در اين کشور ها وابسته (سرمايه داري) به آن است. به مفهوم بيشترين بهره با حداقل سرمايه گذاري تحت شرايط استثمار و استفاده از آخرين نيروي کار ضعيف ترين بخش هاي اجتماعي و انهدام تمامي مناسبات اجتماعي

4/ سنت ها، ايدئولوژي، مذهب و فرهنگ: در مبارزات آزادي بخش ملي کشورهاي جهان سوم غالبا آزادي و برابر حقوقي زنان بعنوان جنبشي مستقل در سايه قرار مي گيرد. به اين صورت که همواره بعد از يک مبارزه آزاديبخش ملي زنان مي بايست چون گذشته به تقسيم کار گذشته خود باز گردند و مردان از مزاياي آزادي جديد خود بهره برند.

در حاليکه زنان بخش مهم تمامي جنبش هاي آزاديبخش را تشکيل مي دهند و غالبا بخش هاي راديکال جنبش انقلابي را سازماندهي مي کنند

استفاده از ماخذ هاي زير:

Kay-Michael Schreiner / Johanna Skrodzki,

زنان در جهان سوم

Peter Hammer Verlag, 3. Auflage 1986

Rose Gauger / Ulrike Helwerth,

ما مورچه گان جنبش هستيم ـ زنان در آمريکاي لاتين

Schwarzwurzel-Verlag, 1. Auflage 1982

Friday, August 26, 2011

یادواره قتل عام زندانیان سیاسی



یادواره قتل عام زندانیان سیاسی
نه فراموش می کنیم و نه می بخشیم
زمان : شنبه 2011.8.27
ساعت : 18 تا 20
Neuhauserstr. 8,,
(Fußgängerzone) , München
کانون ایرانیان آزادیخواه مونیخ /آلمان








Kundgebung
23. Jahrestag der Hinrichtungswelle der politischen Gefangenen im Jahre 1988
Aufruf an den Sicherheitsrat der vereinten Nationen:
Die Verantwortlichen müssen wegen Verbrechen gegen die Menschlichkeit vor ein internationales Gericht gestellt werden.
Samstag, 27.08.2011,
18:00 bis 20:00 Uhr
Neuhauserstr. 8,,
(Fußgängerzone) , München

Wednesday, August 17, 2011

افشای لابی با دیکتاتوری آخوندی

افشای لابی برای برداشتن تحریم ها و ارتباط با دیکتاتوری آخوندی توسط نایاک و شخص تیریتا پارسی رابط رژیم با



آمریکا

حسن داعی






Thursday, August 11, 2011

ليلا اسفندياری قهرمان و شیر زن کوهنوردی ایران در هيماليا جاودانه شد








لیلا اسفندیارو جا ودانه شدی شیر زن کوهنورد ایران در هیمالیا آرام گرفت
ليلا اسفندياری قهرمان و شیر زن کوهنوردی ایران در هيماليا جاودانه شد
از روز جمعه ۳۱ تير، پيکر ليلا اسفندياری در ارتفاعات هيماليا و بين شکاف های يخی آرام گرفته است. زنی که صعودهای زمستانی اش از مسيرهای مختلف به دماوند و صعودش از ديواره علم کوه، فقط گام های نخست او در بلندپروازی های بی نظيرش در اين رشته ورزشی بود.

اولين زن ايرانی بود که «نانگاپاربات ۸۱۲۶ متری» به عنوان دومين قله دشوار جهان را فتح کرد و در همان صعود، سرپرست گروهی بود که تمام اعضايش مردان زبده کوهنوردی ايران بودند.

باز به عنوان اولين زن ايرانی به انتهای غار پراو در کرمانشاه رسيد و صعودش به يخچال دره‌‌ يخار نيز موفقيت آميز بود.

برايش غار و صخره و کوه و يخچال تفاوتی نداشتند. قصد داشت پيمايش عميق‌ترين غار دنيا در سوچی روسيه را داشت اما پليس روسيه به ايرانی ها اجازه نمی داد وارد آبخازيا شوند.

در صعود به قله «کی دو» هم تا آستانه موفقيت کامل پيش رفت. قله هشت هزار متری گاشربروم۲ آخرين نقطه ای بود که او بر آن گام گذاشت. جايی که حتی زبده ترين کوهنوردان جهان، برای برداشتن هر قدم بايد پنج بار نفس بکشند.

عبدالعظيم برهمنی از کوهنوردان تيم ملی ايران، مقصر اصلی اين اتفاق تلخ را کارگر ارتفاع بالای ليلا می داند و می‌گويد: «کارگر ارتفاع بالای ليلا هيچ کمکی به او نمی کرد؛ به نحوی که وقتی من برای ليلا چای آماده کردم، کارگرش حتی در کنار چادر هم نبود، چه برسد به اين که در موقع لازم بتواند به ليلا اسفندياری کمک کند.»

ليلا ديسک کمر داشت و جراحی هم کرد. گويا ريسک اين عمل به قدری بالا بوده که خطر فلج شدن را هم در پی داشته اما ليلا با تمام مصائب مالی که او را در تنگنا قرار داده بود؛ نه تنها بر اين عارضه غلبه می کند، بلکه ارتفاعات هيماليا را هم زير پا می گذارد.

سيمای ليلا؛ آن روی ديگر

ليلا اسفندياری و ماجراهای حيرت انگيز صعودهای انفرادی اش به مرتفع ترين قلل جهان؛ فقط زمانی بر سر زبان ها افتاد که در بام جهان لغزيده و پايين افتاده بود.

همان جا که وصيت کرده بود اگر افتادم، بگذاريد بمانم. می خواهم «بام جهان» آرامگاه ابدی ام باشد.

زنی که به خاطر انجام يک مصاحبه بدون روسری، محبوبيتی نزد مقامات ورزش ايران و فدراسيون کوهنوردی نداشت. آن ها که موفقيت های بين المللی ورزشکاران ايرانی را مصادره می کنند، در تمام اين سال ها رغبتی به پوشش اخبار بانوی بی نظير کوهنوردی ايران نداشتند.

جستجويی در خبرگزاری های دولتی و آرشيو و سايت فدراسيون کوهنوردی جمهوری اسلامی ايران، گواه اين موضوع است.

جايی که حتی خبر صعودهای تفريحی و دسته جمعی به «اشترانکوه» نيز شرح داده شده اما درباره تنهايی ليلای ايران در کمپ K۲ و در ميان تيم های مجهز کوهنوردی اتريش، ايتاليا، آمريکا و کره جنوبی، چيزی نوشته نشده است!


در فيلمی که به تازگی از تلاش ليلا برای صعود به «کی دو» پخش شده نشان میدهد زن تنهای ايرانی در پاکستان، جايی که تيم های اروپايی، آمريکايی و آسيايی با تجهيزات و تدارکات کامل آمده اند؛ دوربين را به روی گام های نخستش بر ارتفاعات کی دو گرفته و نفس نفس زنان می گويد: «وقتی که شروع کردم کوله پشتی نداشتم. کفش و کيف کوهنوردی را قرض می گرفتم و لباس کوهنوردی را از تاناکورا (اجناس بنجل و دست چندم) خريدم.»

«گاهی که از صعودهايم برمی گشتم پول کافی برای تردد نداشتم و خيلی وقت ها پس از صعود، نمی توانستم يک فنجان
چايی بخرم. اما نخواستم متوقف شوم. حالا من اينجا هستم. زيرا زن ايرانی می تواند.»


جوزپه پمپلی کوهنورد ایتالیائی که به همراه فابریزیو و ساموئل هنگام برگشت از قله گاشربروم 2 شاهد حادثه تلخ سقوط لیلا بود در ستایش او دراسکاردو اینطور می نویسد:


او یک زن زیبای ایرانی بود ، تصمیم گرفته بود که صعود کند حتی به تنهائی و در مقابل همه چیز ، برعلیه بروکراسی حاکم بر کشورش که جایگاهی برای کوهنوردان مستقل قائل نیست علی الخصوص وقتیکه فدراسیون قدرتمندی در رأس باشد. تابستان گذشته در k2 به من گفت که مجبور شده آپارتمانش در تهران را بفروشد و مجددا" با خانواده اش زندگی کند فقط برای اینکه به آرزویش جامه عمل بپوشاند و به آن اکسپدیشن پرهزینه بپیوندد ، متاسفانه هیچیک از ما سال گذشته موفق به صعود نشد و امسال لیلا بر روی گاشربروم 2 تلاش کرد. نمی دانم و ممکن که عامل اصلی سقوط او را هرگز ندانیم ، ناخوشی غیر مترقبه ، رهائی کارگاه ، خستگی ، ... ولی من فکر می کنم که چندان مهم نباشد که پی به عامل اصلی ببریم ، چیزی که مهم است فقدان یک شخص است ، یک دوست که تاهمین دیروز با مابود ، حالا هیچ چیز باقی نمانده جز خاطره ای برای کسانی که او را دوست داشتند. عمگین می شوم که می بینم تها زنی که بر گاشربروم 2 تلاش کرد از میان ما رفت ، در میان اینهمه کوهنورد مغرور لیلا تنها کسی بود که شایستگی آنرا داشت .باشد که سرآغازی باشد بر آزادی زنان سرزمین او .
سروها ایستاده می‌میرند
تقدیم به کسی‌ که ایستاده رفت
و هیچوقت شکست را قبول نکرد

Friday, August 05, 2011

فستیوال آب بازی با تفنگ آب پاش!/ و خشم دیکتاتور









زخمی که نمی بینیم



زخمی که نمی بینیم
می دانید؟ خشونت همیشه یک چشم کبود و دندان شکسته و دماغ خونی نیست. خشونت، تحقیر، آزار گاهی یک نگاه است. نگاه مردی به یقه ی پایین آمده ی لباس زنی وقتی که دولا شده و چایی تعارف می کند. نگاه برادری است به خواهرش وقتی در مهمانی بلند خندیده. نگاهی که ما نمی بیینیم. که نمی دانیم ادامه اش وقتی چشم های ما در مجلس نیستند چیست. ترسی است که ارام آرام در طول زمان بر جان زن نشسته
خشونت بی کل...ام، بی تماس بدنی، مردی است که در را که باز می کند زن ناگهان مضطرب می شود، غمگین می شود. نمی داند چرا. در حضور مرد انگار کلافه باشد. انگار خودش نباشد. انگار بترسد که خوب نیست. که کم است. که باید لاغرتر باشد چاق تر باشد زیباتر باشد خوشحال تر باشد سنگین تر باشد سکسی تر باشد خانه دارتر باشد عاقل تر باشد. خشونت آن چیزی است که زن نیست و فکر میکند باید باشد. خشونت آن نقابی است که زن می زند به صورتش تا خودش نباشد تا برای مرد کافی باشد. مرد می تواند زن را له کند بدون اینکه حتی لمس اش کند. بدون اینکه حتی بخواهد لهش کند. این ارث مردان است که از پدران پدرانشان بهشان رسیده
خشونت، آزار، تحقیر امتداد همان "مادر ... ها، ... ها، خواهر ...ها، مادرش را فلان ها، عمه اش را بیسار"هایی است که به شوخی و جدی به هم و به دیگران می گوییم. خشونت، آزار، تحقیر همان "زن صفت، مثل زن گریه می کردی"هایی است که بچه هایمان از خیلی کودکی یاد می گیرند
خشونت، آزار ، تحقیر ، پله های بعدی نردبانی هستند که پله ی اولش با فلانی و بیساری معاشرت نکن چون... فلان لباس را نپوش چون...است. چون هایی که اسمشان می شود " عشق". عشق هایی که می شوند ابزار کنترل. که منتهی می شوند به زنانی بی اعتماد به نفس، بی قدرت، غمگین، تحقیر شده، ترسان، وابسته، تهدید به ترک شده و شاید کتک خورده که فکر می کنند همه ی زخم هایشان از عشق است. که مرد عاشق زخم می زند و زخم بالاخره خوب می شود.

خشونت توجیه آزار روحی، کلامی، جسمی، جنسی مردی است که مست است. مستی انگار عذر موجهی باشد برای ناموجه ترین رفتارها.

می دانید؟ کتک بدترین نوع خشونت علیه زنان نیست. کبودی و زخم و شکستگی خوب می شوند. قدرت و شادابی و باور به خویشی که از زن در طول ماهها و سالها گرفته می شود گاهی هیچ وقت، هیچ وقت، ترمیم نمی شود
خشونت دست سنگین پدری است که بر صورت دخترک 9 ساله اش بلند می شود اما هرگز فرود نمی آید. خشونت گردنکشی برادری است که نگاه پسرک معصوم همسایه را کور می کند و خواهر را ناامید می کند از عشق پاک و دیوار به دیوار همسایگی . خشونت آروغ زدن های شوهر است به جای دستت درد نکند برای دستپخت عالی یک صبح تا ظهر حبس شدن در آَشپزخانه . خشونت قانون نابرابر حق قیومیت پدربزرگی است که در فقدان پدر ، صاحب بلامنازع نوه ی دختری اش می شود بی اینکه حضور مادر در جایی دیده شده باشد. خشونت حق ارثی است که پس از مرگ پدر به تو داده می شود نیم آن چیزی که برادرت می گیرد و تازه منت بر سرت می گذارند که نان آور خانه ات دیگری است . خشونت خود ما زنانیم که تمامی اینها را می پذیریم بی هیچ اعتراضی و آن کسی را هم که در میانمان به اعتراض بلند می شود با القاب زن فلان و بهمان به سخره می گیریم . خشونت خود خودمانیم و از ماست که بر ماست .
شادی ریحاني

Tuesday, July 05, 2011

به مناسبت دوازدهمین سالگرد سرکوب دانشجویان در 18تیر




فراخوان


به مناسبت دوازدهمین سالگرد سرکوب دانشجویان در 18تیر


برای آزادی کلیه زندانیان سیاسی / عقیدتی بویژه دانشجویان دربند


همه انسان های آزاده و مدافع حقوق بشر و طرفداران آزادی در ایران را به تظاهرات در شهر مونیخ فرامی خوانیم


با حضور گسترده خود در این آکسیون ،این روز را به روز نه به جمهوری اسلامی تبدیل کنیم

زمان : جمعه8 یولی 2011 ، از ساعت15.30 تا 16.30


مکان : مقابل کنسولگری جمهوری اسلامی / مونیخ
mauerkircherstrasse 59


کانون ایرانیان آزادیخواه مونیخ /آلمان

Monday, June 13, 2011

در سالمرگ دیکتاتور خون آشام

بیست ژوئن ٢٠١١ روز جهانى حمايت از زندانيان سياسي در ايران



فراخوان

بیست ژوئن ٢٠١١ روز جهانى حمايت از زندانيان سياسي در ايران
زمان :دوشنبه 2011।6.20


ساعت :20تا 21

مکان
MarienplatzMünchen

ما خواهان آزادى فورى و بدون قيد و شرط تمامى زندانيان سياسى و عقيدتى و توقف اعدامها در ايران هستيم.

کانون ایرانیان آزادیخواه مونیخ /آلمان

Friday, June 03, 2011

هاله سحابی زیر مشت و لگد اوباش ولایت کشته شد

در حمله به مراسم تشییع پیکر مهندس سحابی

هاله سحابی زیر مشت و لگد اوباش ولایت کشته شد








Monday, May 30, 2011

گزارش تصویری از حضور نسرين ستوده در اولين دادگاه رسيدگي به ابطال پروانه وكالت اش







گزارش تصویری از حضور نسرين ستوده در اولين دادگاه رسيدگي به ابطال پروانه وكالت اش


.مدرسه فمینیستی: اولين دادگاه رسيدگي به پرونده ابطال پروانه ي وكالت نسرين ستوده صبح امروز با حضور نسرين ستوده در كانون وكلاي دادگستري برگزار شد. نتيجه نهايي به دادگاه تجديد نظر و زمان ديگري موكول شد.
صبح امروز هشتم خرداد ماه، نسرين ستوده با دستبند و همراهي دو سرباز و يك زن پليس از زندان اوين به كانون وكلا آمد تا در دادگاه رسيدگي به ابطال پروانه ي وكالتش شركت كند.
در اين دادگاه كه در يكي از اتاق هاي كانون وكلا برگزار شد ؛ خانم كيهاني عضو هيات رييسه كانون و چند تن از وكلا به عنوان قاضي به بررسي پرونده ابطال و يا عدم ابطال پروانه وكالت نسرين ستوده پرداختند و تصميم به برگزاري دادگاه تجديد نظر و در زماني ديگر گرفته شد.



نسرين ستوده از شهريور سال گذشته در زندان اوين دربند و به يازده سال زندان محكوم شده است . چندي پيش مراجع قضايي خواستار تعليق پروانه وكالت اين وكيل شدند اما كانون مدافعان با وارد شدن به اين حوزه مسئوليت رسيدگي به اين پرونده را برعهده گرفته است



به گفته وكلاي حاضر در پشت درهاي بسته ي دادگاه ، اين عمل كانون وكلاي دادگستري به منزله ي دفاع از حقوق صنفي وكلاست و اميدوارند كانون وكلا در اين زمان حساس تاريخي تصميمي مبني بر دفاع از حقوق صنفي وكلا بگيرد.




هر چند اين وكيل هم در دادگاه و هم در نامه اي كه به همسرش نوشته ؛تاكيد كرده چه بي پروانه و چه با پروانه وكالت به احكام صادر شده ي موكلانش معترض است:" تا زماني كه اين احكام غير عادلانه به حيات خود ادامه مي‌دهد و تا زماني كه دادگاه انقلاب به صدور احكام اعجاب انگيز خويش ادامه مي‌دهد. من بي‌پروانه‌ي وكالت يا با پروانه، به اين احكام معترضم.اعتراض به احكام ناعادلانه نياز به پروانه‌ي وكالت ندارد. به آنها بگو پروانه‌ام را از من بگيريد، عدالت را نه؟"



او در اين دادگاه با چهره اي خندان و با اعتماد به نفس بالا حضور يافت كه قوت قلب حاضران و فعالان حقوق زناني شد كه براي ديدن نسرين ستوده به كانون وكلاي دادگستري آمده بودند.

Tuesday, May 24, 2011

صدای اعتراض از همه جای کشور

صدای اعتراض از همه جای کشور


زندانیان سیاسی را آزاد کنید



میز اطلاع رسانی
زندانیان سیاسی را آزاد کنید
شنبه 2011.5.28
ساعت 17 تا 18
اشتاخوس Stachus
کانون ایرانیان آزادیخاه مونیخ

Thursday, May 19, 2011

دل نوشته های یک مادر زندانی بر دستمال کاغذی: نامه نسرین ستوده به پسرش، نیما


دل نوشته های یک مادر زندانی بر دستمال کاغذی: نامه نسرین ستوده به پسرش، نیما




مدرسه فمینیستی: نسرین ستوده، حقوقدان و فعال جنبش زنان، که بیش از ۹ ماه است در زندان اوین به سر می برد، نامه ای به پسرش، نیما نوشته است. او به دلیل عدم دسترسی به کاغذ در زندان، این نامه را بر روی دستمال کاغذی به نگارش درآورده است. در زیر متن تایپ شده نامه نسرین ستوده و نیز تصویر اصل نامه او را که بر دستمال کاغذی به دو فرزندش، نیما و مهراوه نوشتهT مشاهده می کنید.

نسرین ستوده در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به اتهامات تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی و عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر، به ۱۱ سال حبس تعزیری، ۲۰ سال محرومیت از وکالت و ۲۰ سال ممنوعیت خروج از کشور شد و همچنین به اتهام بدحجابی در یک فیلم سخنرانی به ۵۰ هزار تومان جریمه نقدی محکوم شده است.

نیمای عزیزم، سلام

نامه نوشتن برای تو سخت است، تو که آنقدر معصومی که نمی‌توانم برایت بگویم از کجا برایت نامه می‌نویسم. تو که از مفاهیم زندان، بازداشت، حکم، دادگاه، ظلم، سانسور، خفقان یا رهایی، آزادی، عدالت، تساوی و ... تصویری در ذهن نداری.

از چه با تو سخن بگویم که با «اکنون» تو حرف زده باشم و نه آینده‌ات. چگونه برایت توضیح دهم که آمدنم به خانه دست خودم نیست تا به سویت پر بکشم، تو که به پدرت گفته بودی به مامان بگو کارش را تمام کند و به خانه برگردد. چگونه برایت بگویم که هیچ «کاری» نمی‌تواند مرا از تو این همه دور کند، در واقع هیچ «کاری» حق ندارد مرا این همه از تو دور کند. هیچ «کاری» حق ندارد اينقدر حقوق کودکانم را نادیده بگیرد که طی 6 ماه بازداشت به من یک ساعت ملاقات با تو را بدهد.







با تو چه بگویم که هفته‌ي گذشته از من پرسیدی مامان با ما به خانه می آیی؟ و من در مقابل چشم ماموران بازداشتگاه به تو گفتم: «کارم طول می کشد و دیرتر می آیم». آن وقت تو با سر تکان دادنت گفتی باشد و دستم را کشیدی و با لب‌های کوچک‌ات بوسه‌ای کودکانه بر دست هایم زدی...

نیمای عزیزم!

در طول 6 ماه گذشته دو بار به شدت گریستم. بار اول در سوگ پدرم بود که از عزاداری و سوگواری نیز محروم بودم و بار دوم همان روز بود که نتوانستم با تو به خانه برگردم و وقتی به سلولم برگشتم بی اختیار بلند بلند گریستم.

نیما جان!

بارها در پرونده‌های مربوط به حضانت کودکان، دادگاه‌ها چنین رای داده‌اند که نمی‌توانند ملاقات کودک 3 ساله را برای 24 ساعت متوالی به پدر بسپرند. در چنین آرایی مهم‌ترین استناد دادگاه‌ها به سن چنین کودکانی است که نمی‌توانند 24 ساعت دور از مادر بمانند زیرا برای کودک آسیب روحی – روانی به همراه دارد.

اما همین دستگاه قضایی می‌تواند حقوق کودکی را نادیده بگیرد که تصور می‌کند مادرش در صدد اقدام علیه امنیت اوست!!!

البته که دلم نمی‌خواهد با تو از این که در صدد هیچ اقدامی علیه امنیت «آنها» نبوده‌ام و فقط به عنوان یک وکیل به آراء قضایی و آرایی که علیه موکلانم صادر شده بود، معترض بوده‌ام، اشاره کنم.

البته که مایل نیستم به تو ثابت کنم و مثلا بگویم متن مصاحبه‌هایم همگی عیان است و علنی، و اکنون به دلیل انتقاد از آراء قضایی که حرفه‌ی اصلی هر وکیلی است، شایسته 11 سال حبس شناخته شده‌ام.

اما مایلم بگویم: اولا نخستین کسی نیستم که چنین حکم ناعادلانه‌ای را دریافت کرده‌ام. اما امیدوارم آخرین آنها باشم، هر چند بسیار بعید می دانم.

ثانیا از این که در کنار موکلانم در زندان هستم، موکلانی که دفاعیات من به دلایل غیرقضایی و غیرحقوقی موثر نیفتاد و آنها روانه زندان شدند، بسیار خشنودم و دست کم آرام‌ام.

ثالثا دوست دارم بگویم به عنوان یک زن از این که افتخار دفاع از بسیاری از فعالان مدنی و معترضان انتخاباتی را بر عهده داشته‌ام، به دلیل حکم سنگین‌ام به خود می‌بالم. زیرا دوست‌تر داشتم به عنوان وکیل آنها، حکمی سنگین‌تر از آنان دریافت کنم.

حالا دیگر تلاش زنان ثابت کرد که دیگران، اعم از مخالف و موافق نمی‌توانند آنها را نادیده بگیرند. اما نمی‌دانم آن را که از همه بیشتر دوست دارم، چگونه به تو بگویم؟ چگونه بگویم که برای قاضی یا بازجویم یا دستگاه قضایی دعا کن. دعا کن تا به عدالت قلبی و آرامش روح برسند تا شاید ما نیز در آرامش زندگی کنیم، مثل خیلی از کشورهای دنیا.

عزیزم، آنچه در چنین پرونده‌هایی برنده‌ی نهایی است، دفاع قضایی خوب يا بد نيست، كه از اين بابت وكلايم در دفاع بي‌نظيرشان سنگ تمام گذاشتند، بلكه معصوميت و مظلوميت انسان‌هايي است كه در چرخ دنده‌ي چنين آراي عجيب و غريبي له مِي‌شوند. آن معصوميت قطعا برنده‌ي بازي است. براي همين از معصوميت كودكانه‌ات مي‌خواهم براي آزادي همه‌ي زندانيان بي‌گناه، و نه فقط زندانيان سياسي دعا كني.

به اميد روزهاي‌ بهتر

مامان نسرين

اعدام دو برادر جوان در اصفهان

اعدام دو برادر جوان در اصفهان
عبدالله و محمد فتحی، صبح سه‌شنبه ۲۷ اردیبهشت در زندان اصفهان به دار آویخته شدند




Wednesday, May 18, 2011

اعدام در ایران را متوقف کنید







میز اطلاع رسانی
اعدام در ایران را متوقف کنید
نه به زندان،نه به شکنجه،نه به اعدام
شنبه 2011.5.21
ساعت 18 تا 19
اشتاخوس Stachus
کانون ایرانیان آزادیخواه مونی

Sunday, May 15, 2011

بیست و پنج اردیبهشت همراه با دانشجویان / آلمان / مونیخ

بیست و پنج اردیبهشت همراه با دانشجویان / آلمان / مونیخ

Sunday, May 08, 2011

اولین سالگرد اعدام فرزاد کمانگر و چهار زندانی سیاسی در اوین

اولین سالگرد اعدام فرزاد کمانگر و چهار زندانی سیاسی در اوین
یک سال پیش، در سحرگاه 19 اردیبهشت ماه سال 1389، پس از قطع تلفن ها و ملاقات های زندان اوین، پنج زندانی سیاسی به نامهای فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی، علی حیدریان، شیرین علم هولی و مهدی اسلامیان به چوبه دار سپرده شدند و خانواده های آنان برای همیشه چشم به راه آنان ماندند





یادشان جاودان و راهشان پر ره رو



شیرین، خنیاگری در اتاق سکوت

روز مادر بر همه مادران خجسته باد

روز مادر بر همه مادران خجسته باد

Thursday, May 05, 2011

من تنها فرياد زدم نه -براي ۵ قهرمان كرد در سالگردشان

من تنها فرياد زدم نه -براي ۵ قهرمان كرد در سالگردشان

Tuesday, May 03, 2011

آخرین دیدار با منوچهر سخائی




"ای خاطره‌های رنگ و وارنگ بدرود، بدرود"


منوچهر سخایی، خواننده ترانه خاطره‌انگیز " کلاغ‌ها" در غروب غربت، مدرسه زندگی را ترک کرد و به خانه ابدی شتافت.

منوچهر سخایی، که سال‌ها از بیماری سرطان رنج می‌برد، بامداد روز ۲۸ آوريل ۲۰۱۱ (۸ ارديبهشت در سن ۷۶ سالگی در کاليفرنيا- آمريکا جهان را بدرود گفت.



منوچهر سخایی، خواننده موسیقی پاپ ایرانی بامداد پنج‌شنبه در سن ۷۶ سالگی به علت بیماری در کالیفرنیای آمریکا درگذشت.

منوچهر سخایی پیش از انقلاب در ایران، یکی از خوانندگان محبوب بود و بویژه ترانه «کلاغ‌ها» بر شهرت او افزود.

او پس از انقلاب سال ۵۷ ایران به آمریکا مهاجرت کرد و در سال‌های بعد به شورای ملی مقاومت از سازمان‌های مخالف جمهوری اسلامی پیوست.

سخایی همچنین در واپسین سال‌های فعالیتش و پس از مدت‌ها سکوت، آلبومی تهیه کرد که در آن از ترانه‌های اجتماعی استفاده کرده و به مضامینی نظیر حقوق بشر پرداخته بود.

سخائی در این آلبوم، سعی کرد تا سبک خود را تغییر داده و نت‌ها و گام‌هایی را اجرا کند که در گذشته به ندرت از آن استفاده می‌کرد.

منوچهر سخایی در سال‌های اخیر نیز مواضع سیاسی خود را نیز در قالب مقالاتی در سایت‌های وابسته به سازمان مجاهدین خلق منتشر می‌کرد.



Saturday, April 30, 2011

زنده باد اول ماه می (۱۱ اردیبهشت) روز جهانی کارگر




زنده باد اول ماه می (۱۱ اردیبهشت) روز جهانی کارگر

Wednesday, April 20, 2011

Saturday, April 16, 2011

نامه نسرین ستوده به دخترش مهراوه: تو به مانند من طاقت آوردي


26 فروردین 1390 - - نسخه قابل چاپ تغییر برای برابری - همزمان با اعلام جایزه پن امریکا به نسرین ستوده که به خاطر دفاع ازحق آزادی بیان به او اهدا می شود، نامه نسرین ستوده به دخترش مهراوه را دریافت کردیم. نامه را در زیر می خوانید: عکس: رها عسگری زاده مهراوه عزيز دلم! دختر افتخار آفرينم! از بند 209 زندان اوين برايت سلام و آرزوي سلامتي مي‌فرستم. از سبد سلام‌هايم نگراني‌ها، دلتنگي‌ها و اشك‌هايم را برمي‌دارم تا سبدم سرشار از سلام و سلامتي براي تو و برادر عزيزت باشد. شش ماه است از شما كودكانم دور مانده‌ام. در اين مدت تنها امكان چند بار ملاقات با شما را در حضور ماموران امنيتي داشته‌ام. در اين مدت حتي امكان ارسال نامه‌اي يا دريافت عكسي از شما يا حتي ملاقاتي آزادانه و بدون شرايط امنيتي را نداشته‌ام و تو نمي‌داني چه غمي بر دلم چنگ مي‌زد هر بار كه مي‌ديدم در چه شرايطي بايد با شما ملاقات كنم . . . هر بار پس از ملاقات و هر روز و هر روز در جدال با خويشتن از خود پرسيده‌ام آيا حقوق كودكان خود را رعايت كرده‌ام؟ و تو نمي‌داني چقدر نياز داشتم تا مطمئن شوم تو كودك نازنينم كه به عقل و درايت‌ات ايمان دارم، مرا متهم به نقض حقوق كودكانم نمي‌كني. مي‌داني مهراوه جان، اصلا از روز اول بازداشتم به تو و برادرت و حقوق‌تان مي‌انديشيدم و براي تو به دليل سن و سال‌ات بيشتر نگران بودم. نگراني از طاقت‌ات و قضاوت‌تو، نگراني از روحيه‌ات و بالاتر از همه، نگراني از پذيرش اين موضوع توسط دوستان و همكلاسي‌هايت. اما ديري نگذشت كه ابرهاي ترديد و دودلي رخت بربستند و من دانستم هيچ يك از آن نگراني‌ها واقعيت ندارند و من، نه، ما توانستيم محكم بر جاي خويش بايستيم . . . تو به مانند من طاقت آوردي، در پاسخ به صحبتم كه گفتم: "دخترم يك زماني فكر نكني كاري كردم كه شايسته‌ي چنين مجازاتي باشم و فكر شما نبوده‌ام" و بعد با اطمينان به تو گفتم: "همه‌ي كارهايم قانوني بوده است" به مهرباني با دست‌هاي كودكانه‌ات صورتم را نوازش كردي و به من اطمينان دادي كه: "مي‌دانم مامان . . . مي‌دانم" و من آن روز از كابوس قضاوت فرزندانم رها شدم. دخترم ! نگراني‌هايم بابت رابطه تو و همكلاسي‌هايت نيز كاملا اشتباه بود، زيرا هميشه نسل جديد، زودتر از پدر و مادرها به خرد و انديشه‌ورزي مي‌رسند . . . و اين چنين بود كه من از همه‌ي نگراني‌ها خلاص شدم و محكم و استوار بر خانه اولم ايستادم . . . . اين ايستادگي را بيش از همه، مديون تو و پدرت هستم. مهراوه عزيز دلم ! بگذار كمي از خاطرات خوش‌مان برايت بگويم. بارها شبها موقع خواب در زندان به يادم مي‌آيد چگونه تو را خواب مي‌كردم. در ميان لالايي‌هاي مختلف و شعرهاي متفاوتي كه برايت مي‌خواندم. "پريا" را خيلي دوست داشتي. شب‌ها موقع خواب "پريا" را مي‌خواستي و من شروع مي‌كردم: يكي بود يكي نبود زير گنبد كبود لخت و عور، تنگ غروب سه تا پري نشسته بود. . . . دخترم ! يكي از مهم‌ترين انگيزه‌هايم براي پيگيري حقوق كودكان، تو بودي. همواره فكر مي‌كردم و هنوز هم فكر مي‌كنم كه نتيجه‌ي همه‌ي تلاش‌هايم براي احقاق حقوق كودكان به هيچ كس، به اندازه كودكانم نمي‌رسد. هر بار كه از دادگاه كودكان آزار ديده به خانه مي‌رسيدم تو و برادرت را بيشتر و بيشتر در آغوش مي‌فشردم. هنوز هم دليل آن را نمي‌دانم. اما گويا از اين طريق مي‌خواستم آزار كودكان قرباني را جبران كنم !!! يادم هست كه يك بار گفتي دلت نمي‌خواهد 18 ساله شوي و وقتي دليل‌اش را پرسيدم جوابي دادي كه گويي كودكي امتيازهايي دارد كه نمي‌خواهي از دست‌شان بدهي و تو نمي‌داني اين جواب‌ات چقدر مرا خوشحال كرد. در ميان حرف‌هايت چقدر شده كه به من و پدرت گوشزد كرده‌اي كه هنوز كودكي و بايد حقوق كودكانه‌ات را رعايت كنيم و اينكه هنوز 18 سال‌ات نشده و . . . و به اين ترتيب ما را وادار به رعايت حقوق خودت مي‌كردي و چه كار خوبي مي‌كردي. چون گاه حتي غفلت مي‌تواند حقوق ديگران را پايمال كند هرچند آن ديگري، فرزند شخص باشد. رعايت حقوق، گرفتن حق، عدالت طلبي، قانون محوري و خلاصه داستان ترازو و شمشير همه، همان است كه تو با زبان كودكانه‌ات مي‌خواستي و ما را كه خودمان را بزرگترين غمخوار و ولي تو مي‌دانستيم هشيار مي‌كردي. مهراوه‌ي عزيزم ! همانطور كه هرگز نتوانستم حقوق تو را ناديده بگيرم و در حد توان خويش در راه حفظ حقوق‌ات تلاش كردم، به همان ترتيب هرگز نتوانستم حقوق موكلانم را نيز ناديده بگيرم. چگونه مي‌توانستم وقتي موكلانم در زندان‌اند، به محض دريافت احضاريه از ميدان به در بروم؟ چگونه وقتي آنها به من وكالت داده بودند و در انتظار محاكمه بودند آنها را رها كنم؟ هرگز نمي‌توانستم. در پايان دوست دارم به تو بگويم كه باز هم براي حفظ حقوق بسيار كسان و از جمله كودكانم و آينده شما، وكالت چنين پرونده‌هايي را پذيرفتم و بر اين اعتقادم كه سختي‌هايي كه خانواده ما و بسياري از موكلانم طي سال‌هاي اخير تحمل كرده‌اند، بي‌نتيجه نيست. عدالت درست در همان زمان كه از او كاملا قطع اميد كرده‌اند، از راه مي‌رسد. بي‌گمان مي‌رسد . . . برايت دنيايي كودكانه و پر از شادي و شادماني آرزو مي‌كنم. اگر بابت پرونده‌ام از بازجويان يا قضاتم ناراحت و دلتنگي، با نواي كودكانه‌ات برايشان آرامش طلب كن تا شايد از اين راه ما نيز به آرامشي شايسته دست يابيم. دلتنگ توام صد بار مي‌بوسمت مامان نسرين

شعرى از پابلو نرودا: ترجمه از احمد شاملو

به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی اگر سفر نكنی، اگر كتابی نخوانی، اگر به اصوات زندگی گوش ندهی، اگر از خودت قدردانی نكنی. به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی زماني كه خودباوري را در خودت بكشی، وقتي نگذاري ديگران به تو كمك كنند. به آرامي آغاز به مردن مي‌كنی اگر برده‏ی عادات خود شوی، اگر هميشه از يك راه تكراری بروی … اگر روزمرّگی را تغيير ندهی اگر رنگ‏های متفاوت به تن نكنی، يا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی. تو به آرامی آغاز به مردن مي‏كنی اگر از شور و حرارت، از احساسات سركش، و از چيزهايی كه چشمانت را به درخشش وامی‌دارند، و ضربان قلبت را تندتر مي‌كنند، دوری كنی . .. .، تو به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی اگر هنگامی كه با شغلت،‌ يا عشقت شاد نيستی، آن را عوض نكنی، اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنی، اگر ورای روياها نروی، اگر به خودت اجازه ندهی كه حداقل يك بار در تمام زندگي‏ات ورای مصلحت‌انديشی بروی . . . - امروز زندگی را آغاز كن! امروز مخاطره كن! امروز كاری كن! نگذار كه به آرامی بميری! شادی را فراموش نكن!

Tuesday, April 05, 2011

زندانی سیاسی در اثر عدم رسیدگی پزشکی جان باخت

زندانی سیاسی در اثر عدم رسیدگی پزشکی جان باخت به گزارش كانون حمايت از خانواده جان باختگان و بازداشتي ها، محسن دگمه چي، زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر کرج، شب گذشته به دليل عدم رسيدگي پزشكي و وخامت حالش در بيمارستان جان باخت. زنداني سياسي محسن دگمه چي قبل از درگذشتش به دليل وضعيت وخيم علاوه بر عدم دسترسي به امكانات پزشكي توسط عوا...مل زندان مورد شكنجه روحي قرار گرفته بود و به رغم وضعیت بسیار وخیم جسمی بازاری زندانی محسن دگمه چی و برخوردهای غیر انسانی,حضور پاسداربندهای حاضر در اتاق هنگام ملاقات با خانواده اش عاملي ديگر برای افزایش فشار روحی علیه وي بود. در روزهاي آخر وضعیت جسمی بازاری زندانی محسن دگمه چی روز به روز وخیم تر می شد ودرد جانکاه لحظه ای او را امان نمی دادو دچار ضعف شدیدی شده بود. او دیگر قادربه نشستن بر روی تختخوابش نبود و حدود 4 هفته قادر به خوردن غذا نبود وي در روزهاي آخر حتی نمی توانست مایعاتی مانند شیر و آب میوه بنوشد و هنگام نوشیدن آب با درد های شدیدی مواجه می شد. لازم به یادآوری ست که محسن دکمه چی از بازاریان سر‌شناس تهران، به اتهام کمک مالی به خانواده‌های زندانیان سیاسی توسط قاضی صلواتی مورد محاکمه قرار گرفت و به ۱۰ سال حبس تعزیری و تبعید به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد

روز سیزده فروردین جشن بزرگ ایرانیان :آلمان/مونیخ

بهاران خجسته باد


بهاران خجسته باد
فریاد هرایرانی آزادی آزادی - لحظه سال تحویل در حافظیه شیراز


Thursday, March 17, 2011

بهاران خجسته باد


بهاران خجسته باد
فرا رسيدن سال نو را به همه شما شادباش مى گوئيم و نوروزى سرشار از شادى و اميد را برايتان آرزو مى کنيم
بار ديگر بهارى نو از پس زمستانى سرد آغاز مى شود، نوروزى ديگر از راه مى رسد، طبيعت جانى تازه مى گيرد، رستن ها و شکفتن ها بر گستره خاک جلوه اى با شکوه مى بخشد. آغازى نو در گردش فصول پا به عرصه وجود مى گذارد
مردم آزاده ايران

با درود بهارى به شما انسان هاى شرافتمند و متعهد كه بى ترس از آزار و اذيت گزمه هاى استبداد اعلام داشته ايد: "امسال، سال آزادى است! سال آزادى زندانيان سياسى از بند! و سال آزادى ملت شريف ايران از ظلم و ستم و بيداد
آنان را كه پاى در ميدان عمل مى گذارند تا آواز آزادى در مرغزارهاى بهارى به ترنم در آيد، آنانى را كه براى رخت بر بستن زمستان استبداد از ميهنمان از خود مايه مى گذارند، و آنانى را كه در اين روزهاى نوروزى به گناه دفاع از آزادى و دموكراسى و به خاطر مخالفت با استبداد و بنیادگرائی در گوشه سلول هاى اسارت زندانى هستند، يار و ياور باشيم. آزادى، حاصل تلاش و مبارزه است و مبارزه، بى اتحاد و همصدايى و همراهى بى بار است. يار هم باشيم و متحدا براى استقرار آزادى و دموكراسى در سال تازه خورشيدى بپا خيزيم. با درود به زندانيان سياسى، بهاران خجسته باد

Saturday, March 12, 2011

چهارشنبه سوری در شهر مونیخ

">








چهارشنبه سوری در شهر مونیخ
سه شنب2011.3.15از ساعت18.00
ISAR FLACHER
U3Thalkirchen;Tier Park

Monday, March 07, 2011

8. März - Internationaler Frauentagگرامی باد 8 مارس روز جهانی زن

8. März - Internationaler Frauentag
گرامی باد 8 مارس روز جهانی زن


Sunday, February 27, 2011

غربت امروز فرزندان موسوی و غریبی ما در زمان نخست وزیری موسوی

چه کسی غریب است؟


غربت امروز فرزندان موسوی و
غریبی ما در زمان نخست

وزیری موسوی: عاطفه اقبال
۷ اسفند, ۱۳۸۹@ ۲۲:۲۸
من به تابستان سال ۶۰ بازگشتم. دوران طلایی خمینی!! بود و موسوی نخست وزیرش و کروبی رئیس بنیاد مستضعفان و من در زندان بودم . عارف برادرم در تظاهرات مسالمت آمیز سی خرداد شهید شده بود. محمود همسرم را دستگیر کرده و از شدت شکنجه بر روی برانکارد برای تیرباران برده بودند. در حالکیه خانواده ام مراسم ترحیم برادرم را در خانه برگزار میکردند و عزادار بودند پاسداران به خانه ما حمله کرده بودند و پدر و مادر و همه خانواده فراری شده بودند.
چند لحظه پیش در سایت جرس نامه فرزندان آقای موسوی را میخواندم. نامه ای که مرا ناراحت کرد و به فکر فرو برد. با خود فکر کردم هرگز برای هیچ کس این دربدری و غریبی را نخواسته ام. ولی نتوانستم به غریبی پدر و مادر و خانواده های خودمان در زمان خمینی و نخست وزیرش آقای موسوی فکر نکنم و آه نکشم. فرزندان موسوی نوشته اند
فکر کردیم مگر می شود ۱۳ روز پشت دری ایستاد و به انتظارصدایی و اشاره ای که مادر و پدر هنوز هستند، زنده هستند، سالم هستند و دری و درهایی که هیچ وقت گشوده نشوند و چراغ های خانه ای که روشن نشوند دیگر.
یک هفته پیش به سراغشان رفتیم. خودروی ون به شکلی پارک شده بود که از کنارش یک کاغذ هم رد نمی شد. مردانی که از خودرو پیاده شدند، نقاب داشتند. آدامس می جویدند و در جواب سوال ما که براساس کدام حکم فرزندانی را ازدیدن پدر و مادرشان محروم می کنید، پرخاش کردند: «به شما چه مربوط که حکم کجاست؟از کجاست؟از طرف کیست؟پرسیدیم در خودروی ون چند نفر هستید؟باز هم پرخاش که به شما چه مربوط؟ پرسیدیم شیشه های خودروی تان چرا سیاه است؟گفتند به شما چه مربوط؟»
واقعا به ما چه مربوط بود که پدر و مادرمان کجا هستند؟! به فاصله تنها ۷۲ ساعت، آنقدر غریبه شده بودیم!ا
من و ما چه غریب بودیم. زمانی که در اوین تا سیصد گلوله را هر شب می شمردیم و در قلبهایمان فریاد میزدیم : به چه گناهی!!
و من به تابستان سال ۶۰ بازگشتم. دوران طلایی خمینی!! بود و موسوی نخست وزیرش و کروبی رئیس بنیاد مستضعفان و …من در زندان بودم . عارف برادرم در تظاهرات مسالمت آمیز سی خرداد شهید شده بود. محمود همسرم را دستگیر کرده و از شدت شکنجه بر روی برانکارد برای تیرباران برده بودند. در حالکیه خانواده ام مراسم ترحیم برادرم را در خانه برگزار میکردند و عزادار بودند پاسداران به خانه ما حمله کرده بودند و پدر و مادر و همه خانواده فراری شده بودند.
خانه مصادره شده بود و به گفته همسایگان هر روز نارنجکی محض دلخوشی به حیاط خانه پرتاب میکردند. خانواده ماهها هیچ جا و مکانی حتی برای خوابیدن شب نداشتند. پدرم با شنیدن خبر شهادت عارف سکته کرده بود و ناراحتی قلبی داشت. مادرم آشفته بود. دو خواهر کوچکم معصومانه از مدرسه باز مانده بودند و دربدر بودند.
مادر می گفت همیشه به بچه هایی که به مدرسه می رفتند چنان با حسرت می نگریستند که دلم ریش می شد. ولی نمیتوانستیم مدرسه بگذاریم چون پاسداران حتی به مدرسه آنها نیز برای دستگیری شان!! رفته بودند. مگر فاطمه مصباح ۱۳ ساله را به همراه تمام خانواده اش اعدام نکرده بودند!؟ رژیم به چه کسی رحم کرده بود که به ما بکند!؟.
نامه فرندان موسوی را خواندم دیدم نوشته اند : در آن خیابان بلند، گویی درختان بی برگ فریاد می زدند به کدامین گناه؟
و من باز بیاد آوردم، وقتی مادر برایم تعریف میکرد شبهایی را که داخل ماشین در مسیر شهرهای مختلف خوابیده اند که دستگیر نشوند. وقتی روزها و روزها فقط در ماشین از این شهر به آن شهر رفته اند و هر لحظه هراس و ترس در دلشان بوده که نکنه بچه های دیگرشان را هم از آنها بگیرند. یا ترس اینکه نکند مرا نیز در زندان اعدام کنند.
یا وقتی خواهرم برایم تعریف کرد از محمود همسرم و دل من هنوز هم که به او فکر میکنم ریش ریش میشود. عفت خواهرم میگفت :

در وسط چهار راهی در تهران با همسرم و دو دختر کوچکم در ماشین بودیم. جایی را نداشتیم. از شمال تازه برگشته بودیم و می اندیشیدیم که به خانه چه کسی امشب میتوانیم برویم ولی کسی را نمی یافتیم. ناگهان در سر چهارراه همسر تو را یعنی محمود را دیدیم. با یکی از دوستانش بود و رنگ به چهره نداشت. سوار ماشین شدند و محمود گفت مدتها است که در خیابان می خوابیم و چند روز است غذا نخورده ایم .
خواهرم میگفت: محمود میگرن شدیدی داشت و گفته که فقط با معده خالی این چند روز قرص مسکن خورده ام. آنشب با خواهرم و خانواده اش به رستورانی رفته و غذا خورده بودند و این آخرین دیدار خانواده ام با همسرم بود . او بعد از چند روز در خیابان دستگیر شد و به زیر شکنجه رفت ولی لب از لب نگشود. برای همین لاجوردی جلاد روی برانکارد او را به میدان تیر برد.

و من چه غریب بودم وقتی خبر تیرباران او را در زندان شنیدم. وقتی خبر کشته شدن برادرم را شنیدم. وقتی خبر سکته پدرم را در زندان جایی که کاری از دستم بر نمی آمد شنیدم و وقتی خبر دربدری خانواده ام را می شنیدم. وقتی خبر تیرباران بهترین جوانان فامیل را یکی یکی در زندان می شنیدم.

من و ما چه غریب بودیم. زمانی که در اوین تا سیصد گلوله کلت برای تیر خلاص را هر شب می شمردیم و در قلبهایمان فریاد میزدیم : به چه گناهی!!
وقتی دو تن از دوستان برادرم را که ۱۶ سال بیشتر نداشتند، “محمد حاج حسنی” و ” بیژن کامیاب شریفی “ اعدام کردند. وقتی محمد کوچک شب اعدام از اوین به پدر و مادرش زنگ زده و گفته بود مادر تمام بدنم خونین است. آیا با بدن خونین می توانم نماز آخر را بخوانم!؟ آه که پدر مادر محمد و بیژن آنشب چه غریب بودند. آری خانواده های ما آنزمان چه غریب و بی پناه بودند. و هنوز بعضیها آنزمان را دوران طلایی و نه دوران سرخ و خون آلود می نامند!! و شرم هم نمی کنند.

و اکنون فرزندان موسوی -نخست وزیر بقول خودش دوران طلایی امام!! – غریبند و من غریبی را برای هیچکس نمیخواهم. زندان و حصر خانگی را هم نمیخواهم. دلم میخواهد که موسوی و کروبی و تمامی آنها از چنگ جناح خامنه ای نجات پیدا کنند تا فرزندانشان غریب نمانند . ولی دلم میخواهد روزی برسد که همه نه فقط موسوی و کروبی و کسانی که در سالهای سیاه حکومت ولایت فقیه کاره ای بوده اند .بلکه تک تک ما، همه گروه ها و حزب ها و همه کسانی که حتی برای آزادی جنگیده اند. پاسخگوی خوب و بد اعمالشان در برابر مردم باشند و حداقل اگر به سئوالات ما جواب نمیدهند به سئوالات مردم پاسخ دهند که طی این سی و سه سال چه گذشت و هر کس چقدر در آنچه گذشت سهم داشت.

قلبم امشب با یادآوری این خاطرات بدجوری گرفته است. دلم میخواهد کسی باشد که سرم را بر شانه اش بگذارم و بغضم را گریه کنم. یاد محمود همسرم که شش ماه بیشتر نتوانستم آغوشش را تجربه کنم بر قلبم سنگینی میکند و از خود سئوال میکنم چه کسی غریب است؟
روزگار غریبی است نازنین

Friday, February 25, 2011

پروژه زنجیره انسانی در مونیخ Aktion Menschenkette gegen dieTodesstrafe im Iran



پروژه زنجیره انسانی در مونیخ

همه را به پیوستن به حلقه های این زنجیر دعوت میکند

.دست در دست ،شانه به شانه،ایستاده ایم باهم
...
برای

لغو هر نوع مجازات اعدام در ایران

آزادی بی قید و شرط همه زندانیان سیاسی و عقیدتی

لغو تمامی احکام اعدام فعلی [محکومین در انتظار اجرای احکام] (نجات زندانیان در انتظار

اجرای حکم همانند: حبیب الله لطیفی ، رضا شریفی ، زینب جلالیان ،...)

شنبه ٥ مارس ٢٠١١

ساعت ١٧ تا ٣٠ /١٨

Ludwigsbrücke

Dem Deutschen Museum gegenüber

کانون ایرانیان آزادیخواه مونیخ

Aktion Menschenkette gegen dieTodesstrafe im Iran

Wir, Münchener Verein für die Freiheit im Iran unterstützen die Aktion ´´Human Chain Project´´ und werden am 5.März 2011 für die Freiheit aller politischen Gefangenen und Abschaffung der Todesstrafe im Iran, Hand in Hand, Schulter an Schulter zusammen stehen

WANN: 5. März 2011, 17.00 - 18.30 Uhr

WO: Ludwigsbrücke

Dem Deutschen Museum gegenüber



Münchener Verein für die Freiheit im Iran

Friday, February 18, 2011

درباره نقش ما در ترویج خشونت ناموسی: چرا به جوک رشتی می خندیم؟





درباره نقش ما در ترویج خشونت ناموسی:
چرا به جوک رشتی می خندیم؟
سهیلا وحدتی
• این وضعیت رقت بار فرهنگی ماست! به عنوان روشنفکر به نقد حکومت جمهوری اسلامی می پردازیم که چرا دست به سنگسار می زند، ولی کمتر به نقد فرهنگ ناموسی و غیرت پرستی خودمان می پردازیم که مسبب قتل زنان و دختران بسیاری در این مملکت بوده و هست ...
"یه روز یه رشتی وارد خونه میشه، می بینه زنش لخت روی تخت خوابیده ..."
"یه روز یه رشتی در کمد را باز می کنه، می بینه حسن آقا ..."

چه چیزی درباره لطیفه های رشتی خنده آور است؟

پژوهش درباره دلیل خنده دار بودن یک مطلب میدان های گوناگون روانشناسی، جامعه شناسی، زبان شناسی، فلسفه، ادبیات و حتی علوم کامپیوتری را در بر می گیرد. براساس این پژوهش ها، بطور خلاصه می توان گفت که آنچه مطلب یا لطیفه ای را برای ما خنده دار می سازد یا حماقت کاراکتر لطیفه است، یا اینکه وضعیت تعریف شده در لطیفه با انتظارات ما بر اساس تربیت و جامعه پذیری و شناخت ما تناقض دارد*. بدین ترتیب که تربیت اجتماعی ما یک سری انتظارات عمومی در ما ایجاد کرده که همه ما بر سر آنها اتفاق نظر داریم. این تربیت اجتماعی بر اساس فرهنگ و سنت و عرف و مذهب و روابط اجتماعی است که توسط همه ما به خوبی شناخته شده است و افزون برآن، توسط همه ما پذیرفته شده است. زمینه ی بیان یک لطیفه همین است که همه ما به پیش زمینه ی آن آگاهی داشته و این انتظارات عمومی را خیلی دقیق شناخته و پذیرفته ایم. بیان لطیفه در حقیقت بیان یک کنش یا واکنش ناهمخوان یا متناقض با این مجموعه از انتظارات عمومی ماست.

هنگامی که یک ماجرایی تعریف می شود که در آن فردی از میان ما بر خلاف همه آن انتظارات عمومی رفتار می کند، ما آن را بانمک و خنده دار می یابیم.

بر این مبنا، می توان دید که در هر لطیفه خنده داری یک لایه پنهان فرهنگی وجود دارد که ناگفته می ماند زیرا که نیازی به بیان آن نیست و فقط کنش یا واکنش ناهمخوان و متناقض با آن است که در لطیفه بیان می شود. این لایه پنهان و ناگفته همان فرهنگی است که همه ما با آن کاملا آشنا هستیم و آن را به خوبی می شناسیم و در بطن این فرهنگ کاملا شناخته شده و پذیرفته شده ی ماست که می توانیم مسخره بودن و یا خنده آور بودن وضعیتی را که با آن ناهمخوان است، تشخیص دهیم و همه با هم بدان بخندیم.

به بیان ساده، لطیفه ها به گونه ای آینه فرهنگ ما هستند و ما می توانیم فرهنگ خود و انتظارات اجتماعی خویش را در آنها بیابیم.

حالا بیایید ببینیم آن بخش از فرهنگ ما که در لطیفه های رشتی پنهان شده چیست.

در مورد لطیفه های رشتی، معمولا محور لطیفه یک مرد رشتی است که مرد دیگری با زنش خوابیده است. آنچه لطیفه رشتی را برای ما خنده دار می سازد معمولا دو حالت دارد. حالت یک اینست که مرد رشتی هالو است و متوجه نمی شود که مرد دیگری با زنش خوابیده است، و ما به حماقت او می خندیم. در این حالت به حماقت کاراکتر لطیفه می خندیم.

حالت دو اینست که مرد رشتی متوجه این رابطه جنسی می شود، اما واکنشی از خود نشان نمی دهد و به سادگی از کنار آن می گذرد. یعنی وضعیت تعریف شده در لطیفه با انتظارات ما بر اساس تربیت و جامعه پذیری و شناخت ما تناقض دارد و از این روست که وضعیت به نظر ما خنده دار می آید.

حالا بیایید حالت دو را در نظر بگیریم و نگاهی عمیق تر به دلیل خنده داربودن جوک های رشتی بیاندازیم. هدف این است که ببینیم که تربیت و جامعه پذیری و شناخت ما چگونه است که واکنش مرد رشتی در تناقض با آن قرار می گیرد و ما را به خنده می اندازد.

مگر نه اینکه انتظار داریم که هر مردی وقتی که مرد دیگری را با زنش می بیند، عصبانی شده، غیرتش به جوش بیاید و بزند یکی از آن دو یا هر دو را بکشد؟ و واکنش خونسرد و عاری از خشونت مرد رشتی ما را به خنده می اندازد!

در فرهنگ ما، ناموس و غیرت** متاسفانه چنان ریشه دوانده که بدون آنکه آگاهانه بدان بیاندیشیم، در ذهنیت ما همواره جاری است. ارزش نهادن به ناموس و غیرت یک پیش زمینه ی تربیتی و شناختی به ما می دهد که بر اساس آن است که جوک رشتی بانمک می شود.

اول از همه اینکه ما زن را ناموس مرد می دانیم و هنوز باور نداریم که زن هم یک انسان است که اختیار خود را دارد. یک دلیل خنده دار بدون جوک رشتی اینست که زن را هنوز ابزار جنسی برای استفاده مرد می دانیم. هر مردی که دستش برسد، به زن مرد رشتی تجاوز می کند و کنار او می خوابد. زن اعتراضی نمی کند، چیزی نمی گوید، و اصولا در همه جوک های رشتی کاراکتری ندارد، و هنگامی که مردی به سراغ او نمی آید هیچ اعتراضی نمی کند. زن رشتی انتخابی ندارد، اعتراضی ندارد، صدایی ندارد، فقط یا لخت روی تخت خوابیده، یا مورد تجاوز مرد همسایه و بقال و حسن آقا قرار می گیرد. زن رشتی در همه ی این لطیفه ها فقط "ناموس" مرد رشتی است! مرد رشتی هم که به ناموس اهمیتی نمی دهد، پس هر مردی می تواند به زنش دست درازی کند.

دوم اینکه مرد باید "غیرت" داشته باشد، یعنی اینکه از "ناموس" خود دفاع کند و اگر مرد دیگری را با زن خود دید، از خود خشونت نشان دهد** و خون بریزد! دلیل اصلی بانمک بودن جوک رشتی همین تناقض آشکاری است که بین انتظارات فرهنگی ما درباره خشونت ناموسی و واکنش بدون خشونت مرد رشتی وجود دارد. به بیان ساده، اینکه مرد رشتی بدون ارتکاب خشونت از کنار ماجرا رد می شود، برای ما بشدت خنده دار است.

آخرین جوک رشتی را که شنیده اید به خاطر بیاورید و به جای "مرد رشتی" یک "مرد سوئدی" را در آن قرار دهید. آیا بازهم بانمک و خنده دار است؟ طبیعی است که از مرد سوئدی انتظار نمی رود که دست به چاقو بزند و زن خود یا مرد دیگر را بکشد! فرهنگ و قانون کشور سوئد متفاوت است. خونسردی و عدم واکنش خشونت بار او با انتظارات فرهنگی ما از او تناقضی ندارد. انتظارات فرهنگی ما درباره خشونت ناموسی فقط در چارچوب فرهنگی خود ما و برای مرد ایرانی مصداق دارد.

این وضعیت رقت بار فرهنگی ماست! به عنوان روشنفکر به نقد حکومت جمهوری اسلامی می پردازیم که چرا دست به سنگسار می زند، ولی کمتر به نقد فرهنگ ناموسی و غیرت پرستی خودمان می پردازیم که مسبب قتل زنان و دختران بسیاری در این مملکت بوده و هست.

برای اینکه عمق این وضعیت رقت بار روشن تر شود، اجازه دهید چند خطی از کتاب «فاجعه خاموش (قتل های ناموسی)» به قلم پروین بختیار نژاد *** را در اینجا نقل کنم.

***
"شیدا زن 16 ساله مریوانی که یک کودک 2 ساله نیز داشت ... در حال حرف زدن با مردی در خیابان توسط برادرش به قتل رسید.
مردی به علت سوءظن به همسرش او را پس از 29سال زندگی مشترک در برابر دیدگان فرزندانش به قتل رساند.
خانواده‌ای در خوزستان در کیف دختر خود کارت تبریکی بدون امضاء یافتند. دختر توسط عمویش به قتل رسید و خانواده آن دختر قاتل را بخشیدند.
سعیده دختر 14 ساله بلوچستانی به دلیل شک پدر به او، به وسیله پدر، برادر و دوستان برادرش سنگسار شد و به قتل رسید.
دلبر خسروی، دختر 17 ساله‌ای در دهی نزدیکی مریوان، به دلیل داشتن قصد طلاق از همسر ناخواسته و اجباری خود، توسط پدرش سر بریده شد.
مردی 46 ساله‌ای همسر صیغه‌ای و نوجوانش را که 15 سال بیشتر نداشت به دلیل سوءظن با ضربات چاقو مجروح کرد و مردی که در خیابان در حال حرف‌زدن با او بود را با ضربات چاقو به قتل رساند.
در دزفول، جاسم که خود دارای سه زن بوده دختر 15 ساله‌اش را به دلیل اینکه فکر می‌کرد عمویش به او تجاوز کرده، سر برید.
باز در دزفول، مردی با سوءظن به همسر دومش و با ادعای اینکه پسرش متعلق به او نیست، سر وی و فرزند 7 ساله‌اش را برید.
زهرا دختر 7 ساله اهوازی زمانی که مادرش بر سر اختلافی با شوهرش (پدر زهرا)، به همراه وی به منزل پدری‌اش می‌رود، پس از بازگشت مورد سوءظن پدر خود قرار می‌گیرد. پدر به زهرای 7 ساله شک می‌کند که شاید زمانی که او در منزل پدربزرگش بوده، مورد تجاوز دایی‌اش قرار گرفته باشد. وی با این سوءظن به دست پدر کشته می‌شود."
***

پروین بختیارنژاد در این کتاب تلاش کرده نمایی از فاجعه خاموش را به ما نشان دهد. مردهایی که او به ما نشان می دهد، مردهایی که سر دختر 7 ساله، خواهر 17 ساله و زن 15 ساله خود را می برند، مردهایی که هیچکدام "مرد رشتی" نیستند. اینان همه مردان باغیرتی هستند که از ناموس خود دفاع می کنند و واکنش آنها همخوان با انتظارات فرهنگی ماست، و از این رو برای ما خنده دار نیست!

ولی آیا واقعا اینطور است؟ آیا ماجرای قتل های ناموسی گریه آور نیست؟ اگر ما واقعا از هر مردی که زن یا دختر یا خواهر خود را با مرد دیگری می بیند انتظار نداریم که دست به جنایت بزند، چرا به جوک های رشتی می خندیم؟ وقت آن نرسیده که از خود بپرسیم فرهنگ خشونت ناموسی را چرا پذیرفته ایم؟

آیا نباید از خود بپرسیم که نقش ما در رواج فرهنگ خشونت ناموسی چیست؟

آیا بهتر نیست آرزو کنیم که تناقض میان فرهنگ آشنا و پذیرفته شده ما و واکنش "مرد رشتی" به نفع "مرد رشتی" از میان برود و همه مردهای ایرانی همانند "مرد رشتی" خونسرد و بی"غیرت" باشند تا هیچ زن و دختری قربانی خشونت ناموسی نشود؟