Monday, May 04, 2009

تجمع اعتراضی معلمان در تهران وحشیانه سرکوب شد


تجمع اعتراضی معلمان در تهران وحشیانه سرکوب شدند

وبلاگ صدای معلم
امروز دوشنبه ساعت 13 تجمع معلمان در مقابل وزارت آموزش و پرورش در بدو شکل گیری با هجوم نیروهای امنیتی پلیس و لباس شخصی روبرو شد تجمعی که در اعتراض به اجرا نشدن قانون خدمات کشوری و با فراخوان کانون صنفی معلمان در حال شکل گیری بود. برخورد پلیس همرا ه با ضرب و شتم معلمان و نیز توهین و ناسزا بود و تعدادی از معلمان نیز دستگیر شدند اگر چه تعدادی از بازداشت شده ها در طی تجمع آزاد شدند ولی تا آخرین لحظه از آقای بداغی که همراه با ضرب و شتم دستگیر شد خبری نبود. با وجود این برخوردها معلمان بر حق خود پای فشاری کردند و از خیابان سپهبد قرنی تا خیابان طالقانی به راهپیمایی پرداختند تعداد معدود معلمان ، اما مصمم در طی مسیر با دادن شعار هایی از قبیل " معلم می میرد ذلت نمی پذیرد " توجه مردم را به خواسته های برابری خواهانه خود جلب نمودند در طول مسیر اگر مردم از علت این راهپیمایی نمادین سوال می کردند یا قصد پیوستن به معلمان را داشتند با برخورد شدید نیروهای امنیتی روبرو می شدند در طی این راهپیمایی نمادین و کوتاه که تا نزدیک پل حافظ به طول کشید پلیس معلمان را محاصره کرده بود تعداد اندک خانم ها در این مراسم و ایستادگی اشان در مقابل پلیس قابل تحسین و در خور توجه بود در نهایت پلیس با دو تکه کردن جمعیت معلمان و تهدید به دستگیری و ضرب و شتم توانست هسته شکل گرفته را متلاشی کند در حالی که به مسولین کانون قول می داد معلمان دستگیر شده را آزاد می نماید .
بی شک کسانی که امروز با مشت و لگد به جان معلم ها افتادند در حالی که معلمان را ناسزا گویان خطاب قرار می دادند که " چرا به خانه هایتان نمی روید ساعت 2 شد می خواهیم به خانه برویم" هرگز در مقابل خانواده خویش علت خستگی خود را نمی توانند توضیح دهند آنها در برابر فرزندانشان که از آنها می پرسد پدر جان امروز چرا انرژی نداری و خسته ای ؟ آنها با کمال شرمندگی حرفی برای گفتن ندارند . اما ما فردا در مدارس بار دیگر به فرزندان آنها خواهیم آموخت که چگونه از حق خود دفاع کنند؟ و باز برای فرزندانشان توضیح می دهیم که حق گرفتنی است و ظلم پایدار نمی ماند و اگر آنها پدران خوبی ! باشند و پی گیر درس فرزندان خود، وقتی با سوال فرزندان خود روبرو می شوند که " راستی بابا ! از حق خود چگونه دفاع کنیم ؟" بیشتر شرمگین خواهند شد .
آری اگر خیابان به زور قدرت باتوم و چکمه در تسخیر شماست قلب کودکان شما در تسخیر ماست هی! آقایی که اتکتت را کنده ای که من نشناسمت ! اگر اتکت هم داشتی و می شناختمت و فرزندت هم دانش آموز من بود سعی می کردم درس شرف و آزادگی را برایش خوب تشریح کنم بی شک بیشتر از دانش آموزان دیگر برایش وقت می گذاشتم تا خلا هایش را جبران کنم مدرسه خانه دوم فرزند توست و ما انجا هستیم با همین افکاری که دیدی و لعن و نفرینی که نثارمان کردی.
در بین جمعیت ، معلم 20 سال خویش را دیدم که با عصا آمده بود امیدوارم برایش اتفاقی نیافتاده باشد آخر آقایان دیگر هیچ حرمتی نمی شناسند
.

No comments: