اتوبوس من
شعر از منصور اسالو
تو و دانش و عشق در کنارم هستید
در جهل می سپردم راه
تو و بوسه و مهر در خاطرم هستید
گل و غنچه وگلوله در خاطرم بود
عشق هایم در هم تنیده اند
عشق به تو ،
عشق به مردم ،
عشق به خدا ،
عشق به عشق ،
عشق من به سندیکا ،
با عشق تو به من
چه جرمی مرتکب شدیم
وقتی که گفتیم و نوشتیم
دوست داریم
چه تلخ و چه شیرین بود
امروز هم محاکمه شدیم
به جرم سندیکا
لحظه لحظه رؤیاهایم خاکستری و گاه سرخ
و پیراهنم زرد و نارنجی است
حال که با مردمم هستم
پیراهنم آبی است
به رنگ پیراهن کارگران شرکت واحد
وکت و شلوار سورمه ای
به رنگ لباس رانندگان واحد
وچه با شکوه است
لحظه ای که سرود تولد سر دهند
کارگران پیروز شرکت واحد
No comments:
Post a Comment