درگیری ماموران سرکوبگر انتظامی با زنان در میدان ولی عصر
غروب پنجم دی ماه سال 86 برای آنان که رهگذر میدان ولی عصربوده اند هرگز فراموش نمی شود.
کانون زنان ایرانی: در ضلع غربی میدان ولی عصر هیاهوی عجیبی برپاست جایی که خودرو ماموران گشت ارشاد با ماموران همیشگی اش دو خانم و سه مرد بلند قامت درآن از زمان اجرای طرح امنیت اجتماعی جا خوش کرده است .از میان این هیاهو یک صدا بیشتر به گوش میرسد:"...ولش کنید ،اون مریضه."
زن با صدای بلند التماس می کرد . اما ماموران دخترک 16_ 17 ساله اش را به جرم پوشیدن پوتین زمستانی داخل ماشین انداخته اند و تحت هیچ شرایطی نیز حاضر به خروج او نیستند.
...زنی مبان سال بارویی گندمی و مانتو و شلوار سیاه و روسری قرمز.
زن بیشتر التماس می کرد و مردم که نظاره گر این جریان بودند فریاد« ولش کنید» را سر می دادند.
زن که دید حریف ماموران نمی شود خواست همراه دخترش به کلانتری برود.
تلاش کرد از در خودرو وارد شود که ماموران مرد بلافاصله او را به عقب هل دادند و در را با شدت هرچه تمام بستند. حالا دیگر مردم آرام نبودند . از میان جمع زنی فریاد زد:« اگر این عدالت است نمی خواهیم.»
مردی نیز گفت:«در برابرحق ات دفاع کن.»
زن آرام و قرار نداشت فریاد می زد و نمی گذاشت ماموران دخترش را به کلانتری ببرند. هر چه بیشتر مقاومت می کرد ، ماموران با زور بیشتری او را از اطراف خودرو دورمی کردند. یکی از ماموران زن ، با شدت زن را به میله های اطراف میدان کوبید، روسری از سر زن برداشته شد. حالا او فقط گریه می کرد.
زن با مامور زن گشت ارشاد دست به یقه شد. در این میان یکی از ماموران مرد نیز بی کار ننشست و به کمک همکارش آمد . زن را به عقب پرت کرد و همکارش را نیز سوار خودرو کرد.
و خودرو آماده حرکت شد. اما این پایان ماجرا نبود . زن با دستان باز ، خودش را به جلوی خودرو انداخت و اجازه حرکت نمی داد.
حالا دیگرعلاوه بر پیاده ها ، سواره های ضلع غربی میدان ولی عصر نیز با بوق ماشین هایشان خواهان پایان ماجرا بودند.
تعدادی از مردان به یاری زن شتافتند و تلاش کردند خودرو را متوقف کنند ، اما نمی شد.مردم که نظاره گر این ماجرا بودند عملکرد نیروی انتظامی با این زن را با «هو» جواب دادند.
"بیشتر مردها می ترسند و نمی توانند دخالت کنند" این جمله را مرد میانسالی که کنار من ایستاده بود و نظاره گر ماجرا ، گفت.
حالا دیگر نرده های ضلع غربی میدان ولیعصرنیزگویا مانع رسیدن زن به دخترش شده بود.دختر سواره و زن در تلاش برای رسیدن به او.
چند زن از آن طرف خیابان وارد جریان شدند و زن را از جلوی خودرو کنار کشیدند.
زن دیگر نیرویی در بدن نداشت . رنگ صورتش نیز هم رنگ روسری اش ، سفید شده بود. از میان زنانی که او را از جلو خودرو کنار کشیده بودن،د کسی می گفت :«زن دچار طپش قلب شده است.»
او را به یک خودرو تکیه دادند و اما این خودرو نیروی انتظامی بود که مغرورانه از فتح صاحبان اش با چراغ های قرمز و بوق زنان به آنان که نظاره گر بودند ، فخر می فروخت و می رفت تا سرنوشت نا معلومی را برای دختر بیمار و دیگر سرنشینان باز داشت شده در پیچ و خم راهرو های سرد کلانتری ها، رقم زند.
غروب پنجم دی ماه سال 86 برای آنان که رهگذر میدان ولی عصربوده اند هرگز فراموش نمی شود.
سرما سوز عجیبی دارد، بیشتر مردم در خیابان ها صورت خود را زیر شال و یقه های پالتو و بارانی خود پنهان کرده اند. سرما شوخی بردار نیست ویروس جدید سرما خوردگی در بین مردم شایع شده است.( اخیرا آنفلوانزای مرغی نیز در بین پرندگان رواج یافته هرچند که وزارت بهداشت آنرا تکذیب می کند.)
ساعت 20 دقیقه از 19 گذشته است و این میدان ولی عصر است که زیر گذر عابران بی نام و نشان می گذراند شب را ، روز را و هنوز را.
زن با صدای بلند التماس می کرد . اما ماموران دخترک 16_ 17 ساله اش را به جرم پوشیدن پوتین زمستانی داخل ماشین انداخته اند و تحت هیچ شرایطی نیز حاضر به خروج او نیستند.
...زنی مبان سال بارویی گندمی و مانتو و شلوار سیاه و روسری قرمز.
زن بیشتر التماس می کرد و مردم که نظاره گر این جریان بودند فریاد« ولش کنید» را سر می دادند.
زن که دید حریف ماموران نمی شود خواست همراه دخترش به کلانتری برود.
تلاش کرد از در خودرو وارد شود که ماموران مرد بلافاصله او را به عقب هل دادند و در را با شدت هرچه تمام بستند. حالا دیگر مردم آرام نبودند . از میان جمع زنی فریاد زد:« اگر این عدالت است نمی خواهیم.»
مردی نیز گفت:«در برابرحق ات دفاع کن.»
زن آرام و قرار نداشت فریاد می زد و نمی گذاشت ماموران دخترش را به کلانتری ببرند. هر چه بیشتر مقاومت می کرد ، ماموران با زور بیشتری او را از اطراف خودرو دورمی کردند. یکی از ماموران زن ، با شدت زن را به میله های اطراف میدان کوبید، روسری از سر زن برداشته شد. حالا او فقط گریه می کرد.
زن با مامور زن گشت ارشاد دست به یقه شد. در این میان یکی از ماموران مرد نیز بی کار ننشست و به کمک همکارش آمد . زن را به عقب پرت کرد و همکارش را نیز سوار خودرو کرد.
و خودرو آماده حرکت شد. اما این پایان ماجرا نبود . زن با دستان باز ، خودش را به جلوی خودرو انداخت و اجازه حرکت نمی داد.
حالا دیگرعلاوه بر پیاده ها ، سواره های ضلع غربی میدان ولی عصر نیز با بوق ماشین هایشان خواهان پایان ماجرا بودند.
تعدادی از مردان به یاری زن شتافتند و تلاش کردند خودرو را متوقف کنند ، اما نمی شد.مردم که نظاره گر این ماجرا بودند عملکرد نیروی انتظامی با این زن را با «هو» جواب دادند.
"بیشتر مردها می ترسند و نمی توانند دخالت کنند" این جمله را مرد میانسالی که کنار من ایستاده بود و نظاره گر ماجرا ، گفت.
حالا دیگر نرده های ضلع غربی میدان ولیعصرنیزگویا مانع رسیدن زن به دخترش شده بود.دختر سواره و زن در تلاش برای رسیدن به او.
چند زن از آن طرف خیابان وارد جریان شدند و زن را از جلوی خودرو کنار کشیدند.
زن دیگر نیرویی در بدن نداشت . رنگ صورتش نیز هم رنگ روسری اش ، سفید شده بود. از میان زنانی که او را از جلو خودرو کنار کشیده بودن،د کسی می گفت :«زن دچار طپش قلب شده است.»
او را به یک خودرو تکیه دادند و اما این خودرو نیروی انتظامی بود که مغرورانه از فتح صاحبان اش با چراغ های قرمز و بوق زنان به آنان که نظاره گر بودند ، فخر می فروخت و می رفت تا سرنوشت نا معلومی را برای دختر بیمار و دیگر سرنشینان باز داشت شده در پیچ و خم راهرو های سرد کلانتری ها، رقم زند.
غروب پنجم دی ماه سال 86 برای آنان که رهگذر میدان ولی عصربوده اند هرگز فراموش نمی شود.
سرما سوز عجیبی دارد، بیشتر مردم در خیابان ها صورت خود را زیر شال و یقه های پالتو و بارانی خود پنهان کرده اند. سرما شوخی بردار نیست ویروس جدید سرما خوردگی در بین مردم شایع شده است.( اخیرا آنفلوانزای مرغی نیز در بین پرندگان رواج یافته هرچند که وزارت بهداشت آنرا تکذیب می کند.)
ساعت 20 دقیقه از 19 گذشته است و این میدان ولی عصر است که زیر گذر عابران بی نام و نشان می گذراند شب را ، روز را و هنوز را.
No comments:
Post a Comment