Tuesday, November 23, 2010

رویکرد فمینیستی به زمینه های خانوادگی تجاوز جنسی به محارم

رویکرد فمینیستی به زمینه های خانوادگی تجاوز جنسی به محارم
محسن مالجو-2 آذر 1389
مدرسه فمینیستی: روز 25 نوامبر ، برابر با 4 آذر «روز بین المللی مبارزه با خشونت علیه زنان» است. اختصاص این روز به عنوان مناسبتی بین المللی، طبعا به ما زنان ایرانی فرصت دوباره ای می دهد که تلاش های مان را برای مبارزه با همه اشکال خشونت، بسیج کنیم. امسال نیز ما در مدرسه فمینیستی تلاش کرده ایم که به مناسبت این روز، در حد بضاعت مان ویژه نامه کوچکی گرد آوردیم که طی روزهای منتهی به 25 نوامبر به خوانندگان سایت مدرسه فمینیستی تقدیم خواهیم کرد. اختصاص این روز بین المللی علیه خشونت در برابر زنان را به فال نیک بگیریم و : علیه خشونت، گامی دیگر به پیش بگذاریم! از همین روست که محسن مالجو در پژوهش ارزنده خود، به بررسی تجاوز جنسی در خانواده به دختران و از سوی بستگان درجه یک آنان پرداخته است:
تجاوز و آزار جنسی زنان توسط محارم در بیشتر کشورها از گذشته‌ های دور وجود داشته است. اما تنها چند سالی است که کشورهای مختلف این آسیب اجتماعی را مهم تلقی کرده و به منظور جلوگیری از آن به مطالعه درباره آن پرداخته ‌اند. تجاوز جنسی به محارم از مهلک‌ ترین آسیب‌ های اجتماعی است که در بعضی از خانواده ‌ها مشاهده می‌ شود، ولی آمار مربوط به آن در بیشتر کشورها غیر واقعی است. در ایران هیچ آماری هر چند غیر واقعی از میزان تجاوز جنسی به محارم وجود ندارد. در واقع با توجه به قدمت سنت‌ های دینی و اعتقادات مذهبی در کشور، برخی وجود این آسیب را به کلی انکار می‌‌ کنند و دیگران نیز میزان آن را به قدری انگشت‌ شمار می‌ دانند که نیاز به بررسی درباره آن را منکر می ‌شوند. بنابراین پژوهش در این حوزه به معنی درنوردیدن یک منطقه ممنوعه و مقدس است و لازمۀ آن به چالش کشیدن مجموعه‌ ای از ارزش های اخلاقی و مذهبی است.

در جامعۀ ما خانواده به عنوان نهادی مقدس باید از هر گونه تعرض در امان باشد به این دلیل عده ای معتقدند که در صورت بروز خشونت هم باید قداست خود را حفظ کند. از طرفی، این شکل از خشونت به خاطر ذات و طبیعت خاصش موضوعی تابو قلمداد می شود و افراد تمایل چندانی برای اظهار نظر، گزارش و حتی مداخله از خود نشان نمی دهند. بنابراین با توجه به این بستر فرهنگی-‌‌اعتقادی، دانستن آمار و ارقام واقعی از میزان تجاوز به محارم سخت تر نیز می شود. بنابراین یکی از راه‌ هایی که توسط آن می توان دربارۀ میزان تجاوز جنسی به محارم یا افزایش و کاهش آن در طی زمان تخمین زد، شناخت زمینه های موثر بر شکل گیری این آسیب اجتماعی است.

این نوشته بخشی از پژوهشی گسترده دربارۀ تجاوز جنسی پدر به دختر است که نزدیک به چهار سال به طول انجامید. این پژوهش با روش کیفی انجام شده و تکنیک به کار گرفته شده در آن مصاحبه است. در این نوشته به بررسی زمینه‌ های خانوادگی مؤثر بر تجاوز جنسی محارم با رویکردی فمینیستی پرداخته ‌ام. پژوهش ‌گران دیدگاه فمینیستی بر این باورند که دلیل اصلی خشونت در خانواده، وجود ساختار های اقتداری مردسالارانه در جامعه است. این ساختار اقتداری در سلسله مراتب سازمانی نهاد های اجتماعی و روابط اجتماعی قابل مشاهده است. به علاوه جهان‌‌‌بینی‌ هایی که در جامعه تبلیغ می شود که بر مشروعیت این نابرابری تاکید دارد. نهاد خانواده، در حکم نهاد مرکزی مردسالاری، بر اساس نابرابری های اجتماعی و استثمار زنان و کودکان بنا نهاده شده است و ایدئولوژی های جامعه می کوشند آن را حفظ کنند. آن چه که محققان فمینیستی در خشونت نسبت به زنان و کودکان مشاهده می کنند رفتار یک مرد نسبت به یک زن نیست، بلکه از دید آن ها، خشونت مردان انعکاس و آشکارسازی نظامی از حاکمیت کلیه مردان جامعه بر کلیه زنان است که در شکل تاریخی و مقایسه ‌های تطبیقی دیده شده است. این پژوهش گران هم چنین معتقدند که خشونت در درون خانواده اکثر اوقات از جانب مردان نسبت به زنان و کودکان صورت می گیرد.

بر عکس تفکر سنتی که در تحلیل آزار جنسی اغلب قربانی را سرزنش می کند و معتقد است که زن به امید جلب توجه مردان به گونه ‌ای تحریک آمیز رفتار می کند یا به ‌طور آشکار رفتار جنسی را آغاز می کند، دیدگاه فمینیستی مردان را ـ که در موقعیت قدرت قرار دارند ـ آغاز گر چنین فعالیتی می داند. بنابراین وقتی از نظریات فمینیستی صحبت می کنیم دو عنصر قدرت و مردسالاری چنان ‌چه مشخص شد از اهمیت بالایی برخوردارند.

مردسالاری و روابط قدرت در خانواده اساس خانواده مانند سایر تشکیلات اجتماعی بر «قدرت» استوار است. قدرت به‌ طور نامساوی بین والدین و کودکان و میان همسران تقسیم می‌شود و فرد غالب، معمولاً مرد است. والدین صاحب اختیار فرزندانشان می‌باشند و به خود حق می‌دهند تا هرگونه که می‌خواهند با آن‌ها رفتار کنند اما معمولاً قدرت در خانواده را چه از جانب شوهر بر روی زن یا از جانب والدین بر روی فرزندان را اعمال قدرت در نظر نمی‌گیرند. اما اعمال قدرت در بین خانواده‌‌ها مسأله‌‌‌ای است که وجود دارد و یکی از حادترین شکل‌های آن تجاوز جنسی است. هم‌چنین از دیگر شیوه‌‌های اعمال قدرت در خانواده نوع تقسیم کار درون خانه، یا چگونگی گرفتن تصمیمات در زندگی خانوادگی است.

با توجه به این موارد، یکی از ویژگی‌های اصلی خانواده‌هایی که در آن دختر توسط پدر مورد تجاوز جنسی قرار گرفته مردسالاری و قدرت مرد در خانواده است. در این خانواده‌ها اصولاً مرد پرخاشگر است و زن و فرزندان خود را تحت خشونت های جسمانی قرار می‌دهد. فضای درونی خانه آکنده از ترس از پدر است. نوع تقسیم کار در این خانه‌ها غالباً سنتی و به شکل مرد نان‌‌آور زن خانه‌‌دار است، مرد حتی علی‌رغم بی‌کار بودن هیچ گونه مشارکتی در کارهای خانه ندارد، در واقع نبود مشارکت در تکالیف خانه‌‌داری از ویژگی‌های این خانواده‌هاست. عدم قدرت تصمیم‌گیری در سایر افراد خانواده وجود دارد، فقدان صمیمیت و تبادل نظر واقعی در گرفتن تصمیمات زندگی و در نهایت در اولویت بودن نیازهای پدر به جای نیازهای فرزندان از شاخصه‌‌های این نوع از خانواده‌ها است. بنابراین پدران در این خانواده ها خودکامه هستند و صرفاً به فرزندشان می گویند چه باید بکنند آن ها کم تر مساوات طلب یا دموکرات هستند. در واقع هر چه از ساخت خودکامگی و بی ‌بندبار والدین به طرف ساختار دموکرات والدین پیش می ‌رویم امکان آزار جنسی کم ‌تر می‌ شود.

چگونگی تصمیم‌گیری در خانواده

از ویژگی‌های خانواده مشارکتی دخالت و تبادل نظر افراد در تصمیم‌‌گیری‌های مهم است. اما در بیشتر خانواده‌هایی که دختر مورد آزار جنسی پدر قرار گرفته است، تصمیم‌‌گیری‌ها یک ‌جانبه و از سوی پدر است، البته به گفته زهرا «اگر تصمیمی در خانه باشد که بخواهد گرفته شود، چیزی نبود که کسی بخواهد درباره‌‌اش تصمیم بگیره... اما مثلاً بابام بود که تصمیم گرفت مامانم را طلاق بده». یا گفتة مرجان که بسیار تفکر برانگیز است: «تصمیم مشارکتی چیه؟ اصلاً حرف نمی‌زدند جز دعوا...».

شقایق هم می‌گوید: «حرف همیشه حرف بابام بود، با این که پول نداشت و معتاد هم بود خودش تصمیم می‌گرفت، با این‌که بیشتر خرج خانه از حقوق مادربزرگم بود و حتی پول پیش خانه هم برای مادربزرگم بود خودش هر کاری دلش می‌خواست می‌کرد، کسی هم باهاش مخالفت نمی‌کرد ما ازش می‌ترسیدیم آن هم هر کاری که می‌خواست می‌کرد...». فاطمه هم در حالی که دستش به کمرش می زند و سعی می کند ادای پدرش را درآورد می گوید: «من مرد این خانه هستم، هر چی می‌گم باید گوش کنید، مصطفی برادرمم لنگة بابام بود، خودخواه و زورگو...». سمانه هم می‌گوید: «دستِ به‌‌‌زن داشت، همه می‌ترسیدیم ازش، فقط چیزی که خودش می‌خواد خودش دوست داره مهمه، جز این‌ها بقیه ارزش ندارند، خودش و نیازهایش مهم‌‌اند...». راحله هم می‌گوید: «حتی نفس کشیدمان هم باید با اجازه ایشان باشد، خودش را همه کارة خانه می‌داند، اکثر وقت‌ها هم در خانه هستش...». بنابراین همان طور که مشاهده می شود تصمیم‌‌گیری در این خانواده‌ها بیشتر با پدر است، حتی در شرایطی که منابع با اهمیتی در اختیار پدر وجود ندارد خشونت پدر نسبت به سایر اعضای خانواده مشروعیت قدرت تصمیم‌‌گیری را به پدر می‌‌دهد.

تقسیم کار در خانواده

در این پژوهش تقسیم کار بین والدین در خانواده‌هایی که دختر توسط پدر مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است به شکل مرد نان‌‌آور و زن خانه‌‌دار است و در بسیاری اوقات این نقش ها غیر منعطف هستند به ‌جز چند مورد که زنان هم نقش نان‌‌آور و هم نقش خانه‌‌دار را دارند. اما در بعضی از خانواده‌هایی که مادر در آن حضور ندارد بسیاری از اوقات دختران که در اکثر موارد به عنوان فرزند اول خانواده‌ هستند، نقش مادر را به عهده می‌گیرند. مژگان 16 ساله در همین ارتباط دربارة پدرش می‌گوید: «دست به لیوان نمی‌زد تکانش بده، میگه مرد باید بیرون کار کنه زن در خانه، واسه همین اصلاً کمک نمی‌کنه در خانه همش امر و نهی می‌کنه...». سپیده 26 ساله هم چیزی شبیه به همین می‌گوید: «وقت هایی که در تهران بود باید در رفاه کامل می‌بود، مخصوصاً از جهت غذایی، خیلی به پولش می‌نازید که من پول می‌دهم شما هم باید وظیفه انجام بدهید».

راحله 25 ساله که حدود 12 سال پیش پدر و ماردش جدا شدند می‌گوید: «همه کارهای خانه با من بود، خیلی وقت ها دلم می‌خواست از خانه فرار کنم اما به خاطر ریحانه خواهرم این کار را نمی‌کردم، نمی‌خواستم بلاهایی که بابام به سر من آورده به سر او هم بیاره ... انگار که من مادر ریحانه بودم». یا به گفتۀ مژگان: «من واسه خواهر و برادرم مثل مادر می‌مونم دوست دارم اقلاً من مادر خوبی باشم نه مثل مادرم بی دست و پا که بدونم دخترم چه بلایی داره سرش می آد اما چیزی نگم». گاهی هم در خانه نقش ها کاملاً نامشخص بوده مثلاً میترا 19 ساله می‌گوید: «این آدم هیچ-وقت اهل زندگی نبود اصلاً نمی‌دونم چرا ازدواج کرده نه مسئولیت داره نه هیچ چیز دیگه‌ای یک زندگی کوچک هم نمی‌تونه اداره کنه شانس آورده مادرم حاضر شده بره کارگری خانه‌های مردم را انجام بده... مادرم خرجی خانه را می‌داد اما کارهای خانه را هم مثل یک زن کامل من می‌کردم...». در خانوادة شقایق هم که مادر فوت کرده و مادربزرگ مریض و مشغول شیمی‌‌‌‌درمانی است کارهای خانه با شقایق است و همین حس مادری را هم شقایق به شکیلا خواهرش دارد. بنابر این موارد و شواهد همان‌ طور که به نظر می‌رسد این خانواده‌ها یا به شکل سنتی مرد نان‌‌آور و زن خانه‌‌دار است یا این‌که نقش‌ها کاملاً نامشخص و درهم آمیخته است.

قدرت‌‌‌نمایی و زورگویی مرد در خانواده‌

در طول مصاحبه‌‌ها با خانواده‌‌هایی که دختر از سوی پدر مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است چنین جملاتی زیاد به زبان آمده: «در خانه حرف حرف پدرم است»، «پدرم در خانه آدم قُلدر و زورگویی است»، «مادرم در خانه از دست زورگویی‌‌های پدرم به تنگ آمده است». به نظر می‌آید بسیاری از این پدران که در خارج از خانه قدرتی برای بروز ندارند سعی می‌کنند در داخل خانه قدرت ‌نمایی کنند و حس خود را این‌ گونه ارضاء‌ کنند. مثلاً لیلی 13 ساله دربارة زورگویی پدرش می‌گوید: «هر کاری که دلش می‌خواست می‌کرد مامانم جرأت نمی‌کرد بگه چرا؟ ازش می‌ترسید چون کتک می‌زنه خیلی زورگو هستش». پریسا 18 ساله هم می‌گوید: «بابام واسه مامانم مشتری می‌آورد به زور، اصلاً ناموس نمی‌فهمه چیه، غیرت نداره، مامانم ازش می‌ترسه، منم ازش می‌ترسم وقتی عصبانی می‌شه هیچی حالیش نمی‌شه دیگه، البته دو سال خدا را شکر زمین‌گیر بود راحت بودیم...». سمانه هم این‌گونه توصیف می‌کند که: «آن ‌قدر محیط خانه ناآرام و بد بود که همه فراری شدیم، برادرهایم با آن که سن زیادی ندارند همه ازدواج کردند، بابا دست بزن داشت همه می‌ترسیدیم ازش، حتی مادرم خیلی وقت ها از ترس به خانه مادرش می‌رود». توصیف منصوره از زورگویی پدرش در خانه نیز جالب است: «بابام نظامی بوده جو خانه هم کاملاً نظامی بود مثل خود ارتش. پدرم هم فرمانده ارتش بود، مادرم از ترسش بله قربان گوی پدرم است مادرم همیشه مجبور بوده تحمل کند...».

اما همیشه قدرت نمایی پدر از طریق کتک زدن نیست، مثلاً در خانواده‌هایی که وضعیت مالی نسبتاً مناسب است، پدر قدرتش از طریق پول و امکاناتی است که در اختیار خانواده قرار می‌دهد، در واقع پدر قدرت اقتصادی دارد. مثلاً سارا می‌گوید: «حرف همیشه حرف بابام هستش، از هر طریقی حرفش را به کرسی می‌نشاند، اگر هم بخواهی قبول نکنی همه چیزهایی که بهت داده مثل موبایل و اتاق و عروسک و.... ازت پس می‌گیره...». یا مریم می‌گوید: «ازش همه حساب می‌بردیم نه فقط به خاطر دست بزنش، بیشتر به خاطر پول بوده، که یک وقت خرج خانه را قطع نکند، یا پول نده. واسه همین زیاد کسی باهاش کَل کَل نمی‌‌کردش...».

در بیشتر خانواده‌ها پدر آدم زورگویی است و همین رعب و وحشت از پدر خودش یکی از دلایلی است که دختران آزاردیده کمتر جرأت فاش کردن تجاوزهای جنسی پدر را به خود می دهند. البته در تعداد کمی از خانواده‌ها بسته به میزان قدرت مادر که به استقلال اقتصادی وابسته است امکان دارد زورگویی پدر به این مقدار نباشد، مثلاً در خانواده نوشین که مادر پرستار و مالک خانه و پدر بی‌کار است به نظر می‌رسد که این مسأله خیلی مصداق ندارد. در هر حال در این خانواده ها پدر نماد قدرت بوده و نه تنها تکیه گاه عاطفی برای فرزندش محسوب نمی گردد بلکه با استفاده از قدرت جسمی و مشروعیت قانونی و عرفی خود در جامعه به سلطه جویی علیه دختران خود دست زده و با فحاشی، ضرب و جرح دختران خود را مورد تجاوز جنسی قرار داده اند.

حاکمیت انگاره‌ های مالکانه در تبیین روابط میان پدر و فرزند

به جرأت می‌توان گفت که اصلی‌‌ترین کلید حل این معما که چه می‌شود پدری دخترش را مورد تجاوز جنسی قرار می‌دهد در همین نکته نهفته است. در بسیاری از مصاحبه‌‌ها این نکته به وضوح قابل مشاهده بود که پدران دختران شان را مایملک خود می‌‌دانستند و هرجور که مایل بودند حق استفاده از آن ها را برای خود قائل بودند. در واقع تلقی مالکیت بر فرزندان به شکلی مجوز این سوء‌-استفاده برای آن ها است. این اصل مالکیت است که نابرابری را توجیه می کند. اگر قرار است فرزندان به هر قیمت از پدران خود اطاعت کنند در این صورت به ‌طور تلویحی پدران هم حق خود می دانند که از جسم فرزندان شان استفاده کنند. در واقع معتقدم علت اصلی این سوء ‌استفاده‌ های جنسی از فرزندان در قانون های متعارف در زمینه نقش پدر است که سبب می شود آنان خود را مالک تن فرزندان‌ شان تلقی کند.

با حاکمیت نظام مرد سالارانه در واقع فرزند نه تنها از هویت مستقل و تعریف شده‌‌ای برخوردار نیست که همه هویت و وجود خود را از پدر می‌‌گیرد. اما باید باز هم به این نکته اشاره کنم که بسیاری از عوامل باید در کنار یکدیگر قرار بگیرند تا یک پدر را به جایگاهی برساند که از دخترش سوء‌‌استفاده جنسی کند و بسیاری از این دلایل به تنهایی نمی‌‌تواند چنین رویدادی را رقم زند.

لیلی 13 ساله می‌گوید: «... من را به زور می‌بردش حمام... به زور... من قبول نمی‌کردم، اما یک‌‌بار محکم زد تو گوشم گفت من باباتم وقتی می‌گم فلان کارو بکن غلط می‌کنی بگی نه...». پدر زهرا 14 ساله به خاطر لذت جنسی بردن از دخترش همسر خود را نیز به قتل رسانده است. زهرا می‌گوید: «از من می‌خواست تا لباس‌‌‌هایم را در بیاورم، قبول نکردم و گفت این کاری است که همه می‌کنند و بعد از زور و اجبار لباسم را درآورد و موقع تجاوز به من می‌گفت اگه من این کار را با تو نکنم کسی دیگری با تو می‌کند...». مریم 16 ساله می‌گوید: «من را لخت می‌کرد و با من ور می‌رفت، می‌گفت نامادریت غریبه است من و تو پدر و دختریم، از یک خونیم، باید هوای همدیگر را داشته باشیم...». مریم 17 ساله می‌‌گوید: «روحم در عذاب بود وقتی می‌‌دیدم به کسی که باید پشتیبان من باشد، کسی که پدرمه از من لذت جنسی می‌بره، می‌گفت من باباتم اشکالی نداره، کسان دیگه نباید این کار را بکنند اما من اشکالی نداره...اما دیگه این آخری‌‌‌ها تحملش برام سخت بود...».

پریسا نقل قول عجیبی از پدرش می‌کرد، البته لازم به ذکر است که پدرش به خاطر فریبکاری و توهین به مقدسات به دادگاه انقلاب فرستاده شد. «از بچگی می‌گفت که همه دخترها و پدرها از این کارها می‌‌‌کنند و در دین اسلام زن تا زمانی که شوهر نداره یا که بیوه هستش به پدرش می‌‌رسد که پدرهر کاری بخواد میتونه انجام بده...». آزاده هم می گوید: «ایشان می‌گفتند که حالا که مادرت مرده است و چون قد دخترم هستی باید وظایف خانه داری زناشویی را انجام دهی...». پدر سمانه هم توقع داشته است که چون معاش دخترش را تأمین کرده است و پدرش هست با او رابطه جنسی برقرار کند، حتی بعد از ازدواج سمانه: «گفت دیدی گفتم که هر جا بروی و در طول زندگی به من احتیاج داری، تو با من باشی من برای تو کاری می‌کنم، من حق پدری به گردنت دارم، یک عمر سر سفره من بزرگ شدی حالا آمدی خانه شوهر من دیگه هیچم!». سپیده 16 ساله تعریف می‌کند یک شب که پدرش به سراغش آمده بود و با دعواهای او کاری نتوانسته بود انجام دهد، وقتی مادر می‌فهمد و هر روز به پدر اعتراض می‌کند و دعوا می‌کند پدر سپیده این گونه جواب داده بود که: «من هر کاری دلم بخواهد با این دختر می‌کنم تو هم حق نداری حرف بزنی هم تو را می‌کشم هم خودش را می‌کشم.».

اما شاید بتوان بهترین جمله را در اثبات ارتباط وجود حس مالکیت پدرانه و آزار جنسی به دختر را به طور مستقیم از زبان پدر پریسا شنید که در طی مصاحبه‌های روان‌شناسی گفته است که: «در طی صحبت هایی که با مددکار داشتم فهمیدم که در ناخودآگاه این احساس که دخترم به من تعلق دارد و من می‌توانم هرگونه استفاده که می‌خواهم از او بکنم وجود داشته و حالا سعی می‌کنم این احساس را از بین ببرم و یک پدر برای او باشم.» بنابراین یکی از مهم ترین آثار پذیرش نظام مردسالاری در روابط خانوادگی ایجاد انگاره ‌هایی مبنی بر مالکیت پدر بر جسم و روح فرزند است. این امر ذهنیت ویژه ‌ای را در نزد برخی از پدران ایجاد نموده است به نحوی که ایشان در اغلب موارد تصور می کنند که همان گونه که در ارتباط با املاک و وسایل و اشیاء خود قادر به انجام هر کاری می باشند به همان نحو نیز حق هر گونه رفتار را با فرزندان خود دارند.

تعلقات مذهبی پدر

یکی از عواملی که به نظر می‌رسد بر کاهش میزان آزارهای جنسی در جامعه نقش داشته باشد، مذهب و میزان پایبندی خانواده‌ها به اصول و ارزش‌‌‌های مذهبی است. در جامعة ما بسیاری از صاحب‌نظران مذهب را مانعی جدی در بروز آزارهای جنسی و جسمی می‌بیند. هم چنین عقایدی از این دست در بسیاری از جاها به چشم می‌خورد مثلاً: «خوشبختانه در جامعة ما به دلیل پایبندی مردم به اصول و اعتقادات مذهبی سوء استفادة جنسی کمتر از جوامع دیگر به چشم می‌خورد». در واقع با توجه به تأکیدات ادیان مخصوصاً دین مبین اسلام در مورد رفتار سنجیده و درست با فرزندان و اعضای خانواده، همه این توقع را دارند که در خانواده‌های مذهبی چیزی به عنوان آزار جنسی از سوی محارم وجود نداشته باشد. اما تجربه محقق در این تحقیق و با توجه به حساسیت و پرسیدن سوآل‌های مختلف از مصاحبه شوندگان در این ارتباط و در نتیجه اطمینان از جواب‌های داده شده محقق به این نتیجه رسید سوء استفاده از دین و تظاهر به دین داری در برخی از این خانواده ها نیز به چشم می خورد که می‌توان تبیین‌‌های مختلفی نسبت به این مسأله داشت. برای نمونه می‌توان گفت از آن‌جا که مذهب، روحانیت و اخلاق در ایران اضلاع مثلثی هستند که هم‌‌‌پوشانی و هم‌‌بستگی دارند با کاهش اعتبار یکی از سه ضلع این مثلث ـ مثلا روحانیت، به سبب عملکرد حکومتی که روحانیون در آن نقش دارند ـ ای بسا سبب شده که باورهای اخلاقی و مذهب راستین در جامعه به سستی گرایش پیدا کند و در نتیجه، مذهب بیشتر به یک عادت رفتاری شبیه گردد. در چنین وضعی، ضلع سوم یعنی اخلاق نیز می تواند به عنوان یک عامل کنترل کنندۀ درونی و پلیس باطنی افراد، رو به ضعف گذارد و ناکارآمد شود . شاید به همین دلیل است که گاهی پیش می‌‌‌آید که فرد عقاید مذهبی دارد، اعمال مذهبی‌اش را نیز انجام می‌دهد اما خیلی از وقت ها مسائل اخلاقی را رعایت نمی‌کند.

در هر حال برای شناخت تعلّقات مذهبی افراد از شاخص گلاگ و استارک استفاده شده است که یکی از بهترین شاخص ها برای تحلیل این مسئله است. با توجه به نکات گفته شده از تعلقات مذهبی 6/34 درصد از افراد جامعه آماری، اطلاعاتی به دست نیامده اما 1/23 درصد از آنان مذهبی، 4/15 درصد افراد معتقدی هستند که اعمال مذهبی را فقط در ایام مذهبی انجام می‌دهند، 1/23 درصد شامل افرادی شد که معتقدند اما اعمال مذهبی‌شان را انجام نمی‌دهند و در نهایت 8/3 درصد افرادی که اصلاً اعتقاد مذهبی ندارند.

مثلاً لیلی دربارة اعتقادات مذهبی پدرش می‌گوید: «بابام مؤمن هستش همیشه عاشورا سینه زنی می‌‌ره، خیرات می‌‌کنه، روزه می‌‌گیره، اما من که می‌گم خدا دوسش نداره چون آدم خوبی نیستش بابام به همه می‌‌‌گه جبهه هم رفته واسه همین الکی خیلی جاها می‌گه که مریض شیمیایی هستش...». سارا هم مذهب پدرش را این گونه توصیف می‌کند که: «آدم مذهبی هستش، همیشه با بسم‌‌‌الله کارش را شروع می‌کنه خیلی هم حدیث بلده [....] نمازش را هم می‌خونه، هیچ وقت ماه رمضان بهم دست نمی‌زد واسه همین ماه رمضان همیشه برام بهترین ماه سال هستش». منصوره هم می‌گوید: «هیچ وقت در ایام خاص مثل محرم یا ماه رمضان یا روزهای این‌جوری با من این کار را نکرده، در ایام عاشورا نذر داره [....]حداقل همه فکر می‌کنند که آدم مذهبی هستش...». راحله هم می‌گوید: «مشروب نمی‌خوره، میگه نجس هستش اما می‌دونم که می شینه پای منقل... اگه کسی بفهمه که این کارها را با ما انجام می‌ده باور نمی‌کنه چون ادای آدم‌های مؤمن را در می‌آره، البته نماز و روزه ش هم سر جاش هستش، اما این ارزش نداره که، به خدا کدام مسلمان حاضره همچین کارهایی را با دخترهای خودش انجام دهد خدا خودش به موقعش جواب کارهایش را می‌ده...».

نتیجه گیری

می توان نتیجه گیری کرد هر چه از ساختار خانواده دموکرات و مساوات‌ طلبانه به سوی ساختار خانواده خودکامه و بی ‌بندبار و نابسامان پیش می ‌رویم امکان تجاوز جنسی به محارم افزایش می‌‌‌یابد. در واقع تجاوز جنسی پدر به دختر اغلب در خانواده هایی روی می دهد که دارای انزوای اجتماعی هستند، ساختاری سنتی مبتنی بر مرد نان‌ آور و زن خانه‌ دار دارند، میزان ارتباط اعضای خانواده و روابط عاطفی بین آنان کم ترین میزان اهمیت را دارد، مشاجرات و خشونت های خانگی میان والدین همیشه وجود دارد، برای تربیت فرزندان هیچ منطق و تعادلی وجود ندارد، یا به شکل کاملاً سخت-‌گیرانه است یا کاملاً سهل‌ گیرانه، مردسالاری در این خانواده ها حرف اول را می زند و تصمیم ‌گیری در آن کاملاً یک ‌جانبه و از سوی پدر است. اما مهم ترین مسئله حاکمیت انگاره‌ های مالکانه در روابط میان پدر و فرزندان در این خانواده ها است. اما می توان گفت این خانواده ها از نظر سطح سواد، سابقۀ کیفری، تعداد فرزندان، در زندگی مشترک یا طلاق و جدایی، و نیز به لحاظ تعلقات مذهبی می توانند بسیار متفاوت باشند و در سطوح متفاوت شکل بگیرند.

در بسیاری از جوامع هنوز به مردان به عنوان اشخاصی برتر نگاه می شود. گر چه پیشرفت هایی در زمینه ایجاد برابری بیشتر بین زنان و مردان به دست آمده است با این حال، ایده باقی ماندن مرد به عنوان رئیس خانواده در فرهنگ و قانون ما ریشه های عمیق خود را حفظ کرده است. طبق ماده 1105 قانون مدنی، در روابط زوجین، ریاست خانواده از خصایص شوهر است. هم چنین طبق ماده1181 قانون مدنی، هر یک از پدر و جد پدری، نسبت به اولاد خود ولایت دارند. هم چنین آزادي كشتن فرزند توسط پدر مثل قتل های ناموسی و نظاير آن نشان می دهد که نگاه مالكیت پدر به فرزند در قوانین ما حكم ‌فرماست. این نگاه شیء‌‌‌گونه سبب شده است كه حتی پس از نهادن عنوان جرم عمومی بر كودك‌‌آزاری در سال 81 توسط مجلس شورای اسلامی، هم چنان پدر از این قانون مستثنا شود.

در تحقیق حاضر در اکثرقریب‌‌‌به‌‌‌اتفاق مصاحبه‌‌ها این نکته در گفتار و درد دل‌‌‌های مصاحبه‌‌‌شوندگان به وضوح قابل مشاهده است که پدران دختران شان را «مال خود» می‌دانستند و هر جور که مایل بودند حق استفاده از آن ها را به خود می‌دادند. در واقع تلقی مالکیت بر فرزندان به شکلی مجوز این سوء استفاده است. این اصل مالکیت است که نابرابری را توجیه می کند. اگر قرار است فرزندان به هر قیمت از پدران خود اطاعت کنند در این صورت به طور تلویحی پدران هم ممکن است حق خود بدانند که از جسم فرزندان شان استفاده کنند. در واقع معتقدم علت اصلی این سوء ‌استفاده ‌های جنسی از فرزندان در قانون های متعارف در زمینه نقش پدر است که سبب می شود آنان خود را مالک تن فرزندان شان تلقی کند. وجود قوانین مربوط به حقوق زنان می‌تواند با خلق عادات منطقی و رویه‌های جدید، نوع نگاه مرد را نسبت به زن به‌‌‌تدریج تغییر دهد. بنابراین نمی‌توان نقش فرهنگ‌‌سازی قانونی در این زمینه را فراموش کرد و به بهانه تلاش در جهت تغییر نسبت‌های مرسوم، از قانون‌-گذاری در این خصوص چشم‌‌‌پوشی نمود

No comments: