Tuesday, November 22, 2011

خشونت عليه زنان



خشونت عليه زنان
ناهيد جعفرپور

خشونت بر عليه زنان در سطوح جهاني و سطوح منطقه اي واقعيتي روزانه است. واقعيتي که فرهنگ، رنگ پوست، نسبت درآمد و سطح آموزش نمي شناسد و بخشا علني و بخشا غير علني زندگي بسياري از زنان را درسرتا سر جهان مملو از رنج و عذاب ساخته است. آمار و داده هاي منابع متفاوت تکان دهنده مي باشند. طبق منابع شوراي اروپا خشونت بر زنان در خانواده در سال هاي اخيرعامل اصلي مرگ بسياري از زنان در فاصله سني 16 تا 44 ساله بوده است. همچنين طبق اين داده ها يک سوم زنان در سرتاسر جهان اين نوع خشونت را تجربه نموده اند. مورد ضرب و شتم قرار گرفته، دچارسوء استفاده روحي و رواني و جنسي شده و شکنجه و حتي بقتل رسيده اند.
براي بسياري از زنان خانواده و محيط زندگي چيزي جز ترس به همراه ندارد. ترس از توهين و آزار و بي حرمتي و از دست دادن هر آنچه که انسان را به يک زندگي در چهارچوب شرف انساني وابسته مي سازد. خشونت بر عليه زنان در محيط خانواده و در جامعه آنچنان عادي شده است که در اکثر آمارهاي رسمي بشدت ناديده گرفته مي شود. سوء استفاده جنسي از زنان در محيط کار، استفاده ابزاري از پيکر زنان براي فروش کالا در رسانه هاي تصويري و تبليغات، فروش زنان و دختران تهيدست به بنگاه هاي تجارت سکس و صدها خشونت ديگر جزء واقعيت هاي روزانه جهانند. در بسياري از کشورها زنان فعال سياسي و زنان فعال اپوزيسيون دچار خشونت هاي سخت دولتي مي شوند و به زندان و شلاق و تجاوز و اعدام سپرده مي شوند. زنان اولين قربانيان جنگ ها و اختلافات درون و برون مرزي بوده و تجاوز جنسي به زنان مهمترين اسلحه جنگي به حساب مي آيد.
فقر و تهيدستي، وابستگي يا به حاشيه راندن انسانها منجر به خشونت بر عليه زنان مي شود. کسي که برعليه نابرابري و بي عدالتي و قدرت و وابستگي صحبت نکرده و اقدامي براي رفع آن نمي کند، بنابراين بايد در باره خشونت به زنان هم صحبتي نکند. زيرا خشونت و ستم بر عليه زنان زاده بي عدالتي و فقر و تهيدستي و قدرت و وابستگي است. خشونت بر عليه زنان را نمي توان موردي مورد تجزيه و تحليل قرار داد و براي رفع آن موردي اقدام نمود زيرا که اين نوع خشونت سيستماتيک است و تا به ريشه هاي آن دست نيابيم نمي توانيم در ريشه کن ساختن آن موفق شويم.
ساختار ها خود از کاراکتري خشن برخوردارند. در اين خشونت ساختاري موضوع بر سر مناسبات و روابط، نهاد ها و روش هاي تفکر و رفتاري است که به انسانها ضرر و آسيب مي رسانند و آنها را فلج مي سازند. زنان در اين گونه ساختار ها بسيار کم و نازل آموزش مي بينند، مشاغل خويش را از دست مي دهند، گرسنگي مي کشند، از مدد هاي اجتماعي و بهداشت عمومي و دارائي هاي فرهنگي بريده مي شوند و يا حوايج اساسي زندگي چون آب از آن ها گرفته مي شود. اين خود شرايط اجتماعي است که انسانها را در نحوه عمل و حرکتشان و امکان و فرصت براي توسعه شان محدود مي سازد. اين شرايط اجتماعي بايد تغيير کنند تا بتوان خشونت بر عليه زنان را از بين برد.
البته هر کجا که بتوان جلوي خشونت و سنگسار و اعدام و ظلم و تجاوز و... به زنان را گرفت حرکتي مثبت است اما اين خشونت سيستماتيک به زنان چون غده اي سرطاني است که اگر از ريشه کنده نشود همواره خود را در شکلي ديگر نشان خواهد داد. با وجود اين که فمنيست ها در گذشته بر عليه اشکال تبعيض و رهبري و وابستگي و در نتيجه تغيير مناسبات اجتماعي حرکت مي کردند اما در بيست سال گذشته مبارزه آنها سمت و سو و اهداف متفاوت ديگري را بخود گرفته است.
ايمانسيپاسيون تنها به برابري ميان زن و مرد تقليل يافته است و تلاش بر اين است که شرايط بازار را براي شرکت زنان در بازار بهبود دهند و يک سازگاري ميان شغل و خانواده ايجاد نمايند و توازن ميان نابرابري دستمزد زنان در مقايسه با دستمزد مردان به وجود آورند و درهاي کادر رهبري شرکت ها و آموزشگاه ها و دانشگاه ها را بروي زنان باز گشايند. اين ها همه درست و ارزش مندند اما در اينجا موضوع بر سر تشويق و فراهم کردن نياز هاي زنان ممتاز جامعه و برابر سازي زنان سفيد پوست کشور هاي شمال جهان نيست. اين سياست خشونت ساختاري و خشونت فيزيکي را بطور فردي بررسي مي کند. در اين سياست موضوع بر سر مقام داشتن در يک دانشکده و يا در يک شوراي اداري است و نه بر سر خشونت عمومي اجتماعي. خشونت ميان مناسبات تنها بصورت محدودي در اين مجادلات نقش پيدا مي کند و از ديده ها محو ميشود که بازار آزاد و مستقل به انسانها زيان مي رساند و تبغيض و وابستگي را نهادينه مي کند. نبايد فراموش نمود که بازار جهاني نه آزاد و نه بي رهبريت و نه بي سلطه و نه طبيعي است.
سال هاست که در اکثر کشورهاي جهان بشدت ارزش کار خانگي ( کار براي بازار در خانه)، کارمجاني شهروندي، کار مجاني و آزادانه اجتماعي و کار براي يک اقتصاد غير رسمي بالا رفته است. ايجاد شرايط توليد اجتماعي و زير ساختاري ( زير بنائي) بدين طريق از نو سازماندهي مي گردد. اکثر اين کارها از سوي زنان انجام ميشوند. شرايط بهبود بهره برداري ازسرمايه که از سال هاي 70 دچار بحران شده است، به هزينه زنان و سپردن کارهاي مزد ارزان و سخت و حتي مجاني که کسي حاضر به آنجام آن نيست به زنان، شرايط فوق استثماري را براي زنان ايجاد نموده است. اين سياست برابر سازي زنان نه سياست نئوليبرالي و نه سياست هاي جهاني سازي را مورد نقد قرار مي دهد. اگر اين سياست برابر سازي زنان قصد مبارزه بر عليه خشونت ساختاري بر عليه زنان را دارد بايد اين نقد ها را برجسته سازد.
اشکال خشونت بر زنان
همانطور که در بالا اشاره شد ريشه خشونت بر عليه زنان در ساختار جامعه نهفته است. اين به لحاظ تاريخي رشد نابرابر قدرت، شرايط تبعيض به زنان را در بسياري از بخش ها فراهم مي سازد. بخصوص در ساختار خانواده اين خشونت خود را آشکارا نشان مي دهد. دسته بندي اشکال متفاوت خشونت بر عليه زنان را مي توان بصورت زير نشان داد:
خشونت جسمي
ـ از ضرب و شتم گرفته تا تلاش براي قتل و در نهايت قتل زنان
ـ کتک زدن، به آتش کشاندن، سنگسار، سوء استفده جنسي، قتل با اسلحه سرد و گرم
ـ سوء استفاده جنسي به هنگام بارداري ( در حقيقت اولين قدمهاي خشونت به کودکان)
خشونت جنسي
ـ اجبار به رابطه جنسي و سوء استفاده از پيکر زنان علارقم خواست آنان
ـ تجاوز فردي و تجاوز جمعي به زنان
خشونت رواني و روحي
ـ انزواي زنان
ـ ايجاد ترس و وحشت
ـ تهديد، تهديد به خودکشي
ـ فشار، تهديد و اجبار
ـ توهين، تحقير ، افترا
ـ ترور رواني، ترور از طريق تلفن، تعقيب، مزاحمت و آزار
ـ خشونت بر عليه فرزندان
خشونت اقتصادي، خشونت مالي
ـ سوء استفاده از وابستگي و جلوگيري از استقلال مالي زنان
ـ سوء استفاده از بنيه قوي مالي در برابر بنيه ضعيف مالي زن و در تنگنا قرار دادن زن
ـ در تنگنا قرار دادن زن به لحاظ مالي بعنوان عامل فشار
خشونت بر عليه زنان خدشه دار کردن حقوق بشر است
دربند يک قطعنامه عمومي حقوق بشر جهاني به تاريخ 10.12.1948 آمده است که: تمامي افراد بشر آزاد زاده مي شوند و از لحاظ منزلت و حقوق برابر مي باشند. اين به آن مفهوم است که انسانها صرف نظر از جنسيت از حقوق مساوي و برابربرخوردارند. اما واقعيت امروز جهان تصوير ديگري را نشان مي دهد. زنان و دختران از حقوق بشردوستانه خود محروم مي شوند و در حقيقت اولين قربانيان نقض حقوق بشر مي گردند. نقض حقوق بشر براي زنان عبارتند از:
الف/ تجارت با زنان در تمامي جهان بعنوان نيروي کار ارزان، فحشاي اجباري و عروس سفارشي
ب/ عدم پذيرفتن تحت تعقيب بودن زنان به دليل جنسيتشان در امور پناهندگي کشورها
پ/ انکار حق تعيين سرنوشت زنان در مورد بدنشان. براي مثال فحشاي اجباري و ختنه زنان
س/ خشونت سکسيستي بر عليه زنان و دختران و سنگسار، اعدام و....
ش/ بريدن و تکه تکه کردن و بازار يابي اندام زنان از طريق فناوري ها ژنتيکي وتوليد مثل
خشونت بر عليه زنان بزبان آمار
طبق داده هاي شوراي زنان اتحاديه اروپا:
ـ از هر سه زن يک زن در طول عمرش يکبار مورد تجاوز، ضرب و شتم، اجبار به سکس و سوء استفاده هاي ديگر قرار مي گيرد
ـ خشونت در خانواده دليل اصلي مرگ و آسيب هاي جسمي زنان در فاصله سني 16 تا 44 سال مي باشد و اين آزار هاي جسمي و روحي درصد سرطان و بيماري هاي خطرناک جنسي را در زنان تشديد مي نمايد
ـ 70 درصد قربانيان قتل ها در سرتاسر جهان قتل زنان بدست هاي همسرانشان مي باشد.
ـ 40 درصد زنان جهان خشونت روحي رواني در خانواده را تجربه نموده اند
ـ تجاوز به زنان شايع ترين آزار به زنان در جهان است. در آمريکا براي مثال سالانه 700 هزار زن مورد تجاوز قرار مي گيرند. 14 درصد زناني که به آنها تجاوز مي شود در فاصله سني کمتر از 17 سال مي باشند. در فرانسه سالانه ميان 50 تا 90 هزار زن مورد تجاوز قرار مي گيرند که غالبا قربانيان شکايتي به مراجع قانوني نمي کنند.
ـ تجاوز جنسي به کودکان در سطوح جهاني به طرز وحشتناکي در حال رشد است. در يک بررسي و تحقيق در ژنو در ميان دختران 16 تا 17 ساله نتيجه گيري شده است که 20 درصد اين دختران حداقل يکبار مورد تجاوز جنسي قرار گرفته اند. در پرو در تحقيقي ديگر در باره دختران باردار بين 12 تا 16 ساله اين کشور نتيجه گيري شده است که 90 درصد اين دختران از طريق تجاوز جنسي باردار شده اند.
ـ آمار خشونت به دلائل فرهنگي و مذهبي بر عليه زنان در سرتاسر جهان وحشتناک است. طبق اين داده ها هم اکنون در سرتاسر جهان در حدود 130 ميليون زن ختنه شده اند و هر ساله 2 ميليون زن و دختر ديگر به اين سرنوشت دچار مي شوند. در هند سالانه 15000 زنان به خاطر جهيزيه به قتل مي رسند.
ـ بيش از 60 ميليون زن در جهان بدلائل سقط جنين و قتل دختران " مفقود" مي باشند. در آخرين سرشماري چين معلوم شد که نسبت جنسيت دختران با پسران تازه متولد شده بين 100:119 مي باشد در حاليکه استاندارد بيولوژيکي بين 100:103 قرار دارد. در پاکستان هر ساله بيش از 1000 زن بنام دفاع از ناموس بقتل مي رسند. همچنين در ترکيه سالانه 200 زن و دختر بنام دفاع از ناموس بقتل مي رسند. البته اين آمار هاي رسمي است.
ـ تجارت با زنان در سرتاسر جهان پر منفت ترين تجارت هاست. طبق تخمين ها سالانه 4 ميليون زن و دختر براي ازدواج هاي اجباري، فحشا، و بردگي خريد و فروش مي شوند. هر ساله دو ميليون دختر در فاصله سني 5 تا 15 ساله به فحشاي اجباري کشيده مي شوند. طبق آماري از سوئيس سالانه 1500 تا 3000 زن بعنوان قرباني تجارت با زنان به آن کشور وارد مي شوند. در اروپا طبق تخمين کميسيون اروپا در حدود 120000 تا 500000 زن از اروپاي شرقي و مرکزي چون کالا به کشورهاي غربي اروپائي وارد مي شوند.
ـ بيش از نيمي از مبتلايان به بيماري ايدز در سرتا سر جهان دختران جوان فاصله سني 15 تا 24 ساله مي باشند و بيش از 60 درصد آنها رابطه جنسي داشته اند.
ـ تجاوز به زنان در مناطق جنگي و جنگ هاي داخلي: براي مثال تنها به دو مثال از ميان ده ها مثال ديگر اشاره مي کنيم: در روآندا بهنگام جنگ داخلي 1994 بيش از نيم ميليون زن مورد تجاوز قرار گرفته اند. در بوسني در سه ماهه اول جنگ 1992بين 20 تا 50 هزار زن مورد تجاوز قرار گرفتند. آسيب هاي جسمي و رواني اين تجاوز ها غير قابل توصيفند. بسياري از اين زنان بهنگام اين تجاوز ها جان خود را از دست دادند و تعداد بسيار زيادي به بيماري ايدز مبتلا گشتند.
چگونه مي توان از زنان و دختران در برابر خشونت هاي خانوادگي و اجتماعي محافظت نمود
1/ در مرحله نخست قوانيني را که تبعيض ساختاري بر عليه زنان را باعث مي شود از بين برد و براي ايجاد واقعي عدالت جنسيتي در سياست و جامعه حرکت و برنامه ريزي نمود.
2/ براي محافظت از زنان در برابر خشونت هاي جنسي و خشونت در خانواده و اجتماع بايد قوانين پايه اي حقوقي ايجاد گردد و براي ضمانت اين قوانين خانه هاي بيشمار زنان تاسيس گردد و تامين مالي قانوني اين خانه هاي زنان و همچنين دسترسي نامحدود تمامي زنان و دختران بي توجه به اينکه از چه قشري بر مي خيزند و از کجا مي آيند و مليت و مذهب و مرام و فرهنگ و زبان آنها چيست، فراهم شود.
يک زندگي بدون خشونت و تبعيض ممکن است!

No comments: