Monday, October 08, 2012

ستم کشیدگی زنان، اولین شکل نهاد یافته نابرابری اجتماعی


ستم کشیدگی زنان، اولین شکل نهاد یافته نابرابری اجتماعی
مبانی مارکسیستی
بین جامعۀ کمونیستی اولیه گروه ها و کلان ها و اولین
اشکال جامعۀ استوار به تسلط یک طبقه به طبقه دیگر به عنوان مثال جامعۀ برده داری، یک دوران انتقالی وجود داشته است. این دورانی بود که هنوز یک طبقه حاکمه دارا کاملاً ظهور نکرده بود، لیکن نابرابری های اجتماعی بنقد استقرار یافته بودند. ما به وجود این جوامع صرفاً از طریق شرح و اوصاف متعدد گذشته که عمدتاً در اساطیر، افسانه ها، و یا در به اصطلاح ادیان « بدوی» آمده 
اند، پی نبرده ایم. بلکه اطلاع ما از این جوامع به خاطر وجود جوامعی است که بر اساس روابط قبیله ای، که امروز هنوز در پاره ای از نواحی آفریقای سیاه مشاهده می شوند، استوارند، علیرغم این که این جنبه ها به خاطر رابطه متقابل شان با جوامع طبقاتی امروزی بسیاری تغییر شکل داده اند- و در تمام کشورهائی که این جوامع اولیه هنوز در آنها باقی مانده اند، صورت بندی طبقاتی غالب است. نخستین شکل نهاد یافته نابرابری و ستم اجتماعی، ستمی است که از جانب مرد به زن وارد می شد که تا مرحلۀ کنونی از انکشاف خویش تداوم یافته است. ستم کشیدگی زن همیشه وجود نداشته است. این ستم کشیدگی به هیچ وجه از تقدیر زیست شناسانه که به زیان جنس مونث باشد، ناشی نمی شود. برعکس، شواهد بسیاری از ما قبل تاریخ مبین آنست که ویژگی بارز جوامع کلان های کمونیستی اولیه به مدت طولانی، تساوی بین زن و مرد بوده است. شواهد کافی برای تعمیم این پدیده به کل جوامع بدوی موجود نیست. اما دست کم، واضح است که در یک سلسله از جوامع زنان حتا از نظر اجتماعی نقشی برتر را ایفاء می کردند. اعتقاد به رب النوع «زن» برکت، بمثابۀ فرمانروای بهشت که در طلوع کشت و زرع توسط زن آفریده شد و همه جاگیر گردید، و بعدها خدایان (مرد) متعددی ( و سپس یک خدای مرد واحد) جای این الهه زن را گرفتند، خود به کفایت بیان می کند که این جایگزینی صرفاً پدیده ای اتفاقی نبود. انقلاب در بهشت بازتاب انقلاب در زمین بود. دگرگونی در عقاید مذهبی خود نتیجۀ دگرگونی در شرایط اجتماعی و دگرگونی روابط متقابل بین مرد و زن بود. در نظر اول ممکن است این نکته واقعیتی متضاد جلوه کند که نقش مسلط اقتصادی زن، همانطوریکه از نقش مهم او در کار بر روی زمین ( در انقلاب نوسنگی) پیداست، به تدریج بازگشائی دوران انقیاد اجتماعی اش گردید. با پیشرفت کشاورزی اولیه، زن منبع دوگانه اصلی ثروت قبیله شد، هم بمثابۀ تولید کننده اصلی غذا، و هم بمثابۀ زاینده انسان. چرا که صرفاً بر پایه تدارک کمابیش تضمین شده غذاست که رشد جمعیت دیگر نه یک خطر، بلکه یک مزیت بالقوه اجتماعی محسوب می شود. از اینرو زن شیئی مناسبی برای تملک اقتصادی می شود، در حالی که زن در دوره شکار و گردآوری میوه نمی توانست چنین باشد. به هر رو جهت تحقق این انقیاد لازم بود که سلسله ای از مبارزات و تحولات اجتماعی انجام می گرفت. زنان باید خلع سلاح می شدند، یا بعبارت دیگر حمل اسلحه باید در انحصار مردان قرار می گرفت. افسانه فراوان در مورد آمازون ها ( زنان جنگجوی اسطوره ای) که در همه قاره ها هنوز هم دیده می شوند- نشان می دهد که همیشه هم این چنین نبوده است. به منظور تضمین تسلط روابط پدرسالاری لازم بود که در موقعیت اجتماعی زن، در رابطه با قواعدی از نظیر ازدواج و اجتماعی شدن فرزندان دگرگونی شدیدی پدید بیاید. انکشاف و سپس تحکیم مالکیت خصوصی شاهد آن است که چگونه خانواده پدر سالاری به تدریج شکل نهائی به خود می گیرد. خانواده شکل خود را- علیرغم تحولات پیاپی- در بخش بزرگی از تاریخ جوامع طبقاتی حفظ کرده است. خانواده خود نهاد غیر قابل تغییری شده که تحکیم مالکیت خصوصی را از طریق وراثت، و نیز ستم اجتماعی در تمامی اشکال گوناگونش ( از جمله شیوه های فکری که صرفاً چیزی جز اطاعت کورکورانه دستورهای مافوق نیست) را تضمین می کند. خانواده آزمایشگاه فرهنگی برای موارد بیشمار تبعیض علیه زنان در کلیه جنبه های حیات اجتماعی می گردد. توجیهات ایدئولوژیکی همراه با تعصبات ریاکارانه ای که این نوع تبعیض را حمایت و حفظ می کنند همواره بخشی جداناپذیر از ایدئولوژی حاکم تمام طبقات دارا که در پی یکدیگر در تاریخ ظهور کرده اند، بوده است. از جمله در اذهان پرولتاریای جدید تحت نظام سرمایه داری و یا در دوران بعد از سرنگونی این نظام.

No comments: