Sunday, March 02, 2008

نامه شعرگونه یک زن معلم کرد به همکار منتظر اعدامش فرزاد کمانگر


از سایت انتگراسیون ایرانیان ساکن آلمان

نامه شعر گونه یک زن معلم کرد به همکار منتظر اعدامش فرزاد کمانگرمعلم، رفیق و همبازی بچه های مدرسه

بعد از آنکه چند روز قبل در نهم اسفند فرزاد کمانگر معلم جوان کرد، دوست و رفیق و همبازی بچه ها و فعال حقوق بشری نامه ای خطاب به دانش آموزانش فرستاد و درحالی که او به "جرم" ! عشق به بچه ها و پایبندی به شرافت انسانی اش به عنوان یک معلم در آگاه کردن دانش آموزانش در انتظار اعدام بسر میبرد، از گوشه ای دیگری از این "تلخ سرزمین" به زنجیر کشیده شده، یار دردمند و همکار دیگری از او فریادی از دل برآورده تا دهان به دهان به گوش و قلب " فرزاد" رسانده شود.
به امید آنکه فرزاد زنده بماند، صدای بفنشه از مهاباد را از گوشه ای دیگر از این کره خاکی پژواک میدهیم تا در آسمان گلگون شده سرزمین "خورشید خانوم" روزنه ای به سوی قلب تپنده فرزاد و بچه هایش باز کند!
صدای اعتراض خود را برای آزادی فرزاد کمانگر به هر طریق که میتوانید بلندتر کنید
!

بنفشه م. از مهاباد- 12 اسفند 1386 برابر با 2 مارس 2008


آقا معلم در بند ! من هم اگر "شرعا " و "عرفا " گناه نباشد خانم معلمی از صنف توام و با اندیشه هایی از جنس اندیشه های تو اما نه ! شک دارم که به آن پاکی و زلالی باشم .و شک دارم که شاگردانم به خوبی شاگردان معلم در بندی باشندکه به قیمت جان درسشان داده است معلمی که در چار دیوارهای بلندزندان رجایی شهر برای "کوروش" آن قربانی فقر میگرید ودلش برای گل خوردن از پسرکان خود تنگ شدهو چقدر رویای پسرکانش را هر چند به "نومیدی" دوست می دارد. و اندیشه های پاکش نمی گذارند به رویا ها و لیلا ها پشت کند.
بگذار من هم با ذغال نه ! نه! با ذغال ! نه با روژ لب شکسته در جیب روپوش سیاه مریم از ترس آن ناظم اخمو که خوب می شناسیمش درس" کوکب خانم" را خط قرمزی بکشم تا بگویم" عمه قزی" شدندیگر رسم نیست
من هم دلم تنگ است من هم خسته از منطق تفریق ها و تبعیض ها درس ریاضیات را زیر آن سنگ می گذارم و در شیمی دنبال ماده ای هستم تا نگذارد دخترکان آفتاب در ایفای نقش "جنس دومی" خویش ٬ جوان نشده پیر شوند.
آیا ممکن است؟!!!!
وای که اینجا میان کودکی و نه سالگی چه فاصله ی حقیریست!!!!!میان بی گناهی و گناهکار شدندر این" تلخ سرزمین"چه فاصله ی حقیریست!!!و میان زندگی نکرده ای به مرگ محکوم شده چه زمان 7 دقیقه ای حقیریست!!!
و آن که از عشق می گوید و به انتظار معجزه ای در یافتن یک جفت کفش نو وسفره ای از نقل و شیرینیست و می خواهد به جای مادر "دایه " بگوید و بنویسد چه جنایتکار بزرگیست که جز به مرگ " محکوم" نمی شود !!!!وای که در این "سیاه زمین " ٬ "امنیت ملی" چه ارتفاع حقیری دارد!که همه چیز به خطر میاندازدش!همه چیز همه چیزکارگر نالان از فقرش زن محروم از "حق بدنش"چه زود حق شلاق می گیرند!
و رقصند ه های راضی به سیمفونی طبیعت دست و پای بریده خود رابه جای" نفت بر سر سفره شان " کادو می گیرند!!وای که چه خوب گفتی میان دوست داشتنلیلاها و رویا ها و مصیبت مرد گشتن میان خند ه های کودکی و گریستن از غم نان چه فاصله حقیری ست!!!
وای که درسم چه عقب است !هنوز به شاگردانم نگفته اما ز درس چند تا چند زندگی امتحان است هنوز به آنها نگفته ام مصیبت جنس دوم بودندر سرزمین اهورا مزدامصیبتی به چند سکه اسیر شدن است!!و تاج بنفشه بر سر نهادن تا کجا در هزار توی گم شدن است !
وای که درسم چه عقب است ! هنوز دخترکانم نمی دانند قامت زیبایشان" شرم آور"است!گیسوان زیبایشان در معرض دیدخورشید خانوم هم "حرام " است !و آرزوی پوشیدن شنل قرمز رنگ و گل زرد بر سر نهادن اقدام علیه " امنیت ملی " است!هنوز به فرشتگان خود نگفته ام کشتگاهی خواهند شد برای هر بذر نا مطلوبی!و به چند سکه و اندی تازیانه خوردن را خواهند آموخت!
درسم از" ترسم" عقب است !ترسم از آن روزی است که اگر دخترانم درسشان را دوست نداشتند به جای نوشتن " کاش دختر به دنیا نمی آمدیم" بنویسند کاش زاده نمی شدیم
.

No comments: