Wednesday, January 21, 2009

تصویر: جایزه سیمون دوبووار برای کمپین یک میلیون امضا

جایزه سیمون دوبووار برای کمپین یک میلیون امضا

سایت تغییر برای برابری: مراسم اهدای جایزه سیمون دوبووار امروز 21 ژانویه 2009 در پاریس برگزار شد. در این مراسم سیمین یهبهانی شاعر بزرگ ایران و حامی جنبش زنان شرکت داشت و جایزه سیمون دوبووار را برای کمپین یک میلیون امضا دریافت کرد.


شرح زندگينامه سيمون دوبووار


سيمون دوبووار در نهم ژانويه 1908 در خانواده‌اي مرفه در پاريس به دنيا آمد. كودكي شاد و سعادت‌آميزي را سپري كرد. پدرش به شغل وكالت اشتغال داشت و مردي بود با فرهنگ و مادرش، زني دلسوز و مهربان. سيمون خواهري هم داشت كه دلبستگي زيادي به او داشت.به اين ترتيب فضايي تنيده از آسودگي خيال، توأم با مهر و محبت، كودكي او را در بر گرفته بود و چون برادري نداشت از دختر بودن خود در شگفت نبود.از پنج سالگي به يك مدرسه كاتوليكي رفت؛ مدرسه‌اي كه به گفته خودش، هرگز او را اقناع نمي‌كرد. در دوره دبيرستان، همواره شاگرد ممتاز دبيرستان دزير Desir بود. پسرعمويش كه عشق دوره نوجواني دوبووار بود، ذهن وي را به تمامي نسبت به غناي ميراث فرهنگي‌اش بيدار كرد. دوبووار در كتاب خاطرات2 خود چنين مي‌نويسد: «ژاك3، شاعران و نويسندگان بسياري را مي‌شناخت كه من هيچ درباره شان نمي‌دانستم. همراه با او معمولاً همهمه‌اي دور از جهاني كه دروازه‌هايش به روي من بسته بود به خانه مي‌آمد. واي كه چقدر دلم مي‌خواست در اين جهان كند و كاو كنم. پدر با غرور مي‌گفت: «سيمون ذهن مردها را دارد؛ مثل مردها فكر مي‌كند. اصلاً يك پا مرد است.» با اين همه با من مثل دختر بچه‌ها رفتار مي‌كرد. ژاك و دوستانش كتابهاي واقعي مي‌خواندند و در جريان تمام وقايع روز بودند. آنها در فضايي باز و آزاد زندگي مي‌كردند و من محبوس كودكستان بودم.»4به اين ترتيب دوبووار به مطالعه ترغيب شد و كتابها از عنفوان جواني، قلمرو او شدند تا ذهن كنجكاوش را سيراب كنند.در سال 1925 دوبووار ديپلم گرفت و علي‌رغم مخالفت خانواده‌اش، حرفه معلمي را براي خود برگزيد. در همين سال در انستيتوسن ماري5 به تحصيل ادبيات و فلسفه مشغول شد. سپس به دانشگاه سوربن رفت و تا اخذ مدرك ليسانس يكسري برنامه مطالعاتي فشرده را كه شامل خواندن آثار فلاسفه مشهور همچون دكارت، كانت، برگسون، نيچه و ديگران بود در دستور كار خود قرار داد. سال 1928 به چند دليل، سالي بس مهم در زندگي‌اش بود. نخست ليسانس خود را از سوربن گرفت و آنگاه آشنايي با ژان‌پل ‌سارتر6 پيش آمد.سارتر، آندره اربو7 و پل نيزان8، سه دانشجوي فلسفه بودند كه محفلي به هم پيوسته را شكل دادند. سيمون دوبووار موفق شد به اين جمع راه يابد. ذهن خلاق دوبووار سبب شد آنها او را به جمع خود بپذيرند. دوبووار اين سالها را تا پيش از جنگ دوم جهاني، «سالهاي طلايي» عمر خود مي‌نامد و اين، آغاز كنار هم قرار گرفتن ژان پل سارتر و سيمون دوبووار به عنوان زوجي فرهيخته بود كه تا پايان عمرشان دوام آورد. خود او مي‌گويد: «من و سارتر همچون پريان در دايره سحرآميز خلوت خود مي‌زيستيم ...»9در سال 1931 دوبووار براي تدريس به جنوب فرانسه اعزام شد. ژان پل سارتر هم سمتي مشابه به دست آورد. سالهاي اقامت در شهرهاي مارسي و روآن، سالهايي است كه دوبووار با تمام حّديت به نوشتن پرداخت؛ رمانهاي مهمان10، خون ديگران11 و نمايشنامه دهانهاي بيهوده12 در زمره آثار دوره نخست نويسندگي سيمون دوبووار محسوب مي‌شوند.در آثار اين سالهاي دوبووار، يك شخصيت محوري زن، حضوري چشمگير دارد. هر يك از اين زنان به طريقي قرباني دسيسه‌ها، سرافكندگي و تشريفات جامعه، عُرف و مناسبات پدرسالارانه‌اند و با دو حقيقت انكارناپذير كه مي‌بايست انسانها همزمان با آن مواجه شوند؛ يعني شاد بودن و هراسِ نبودن رو به رو هستند.دوبووار در اين سالها به مدد تلاش مستمر به عنوان فيلسوفي تربيت يافته در مكتب فرانسوي و وارث ميراث قدرتمند مكتب دكارت خود را به جهانيان شناساند.در سال 1936 دوبووار و نيز ژان پل سارتر، مشغول تدريس در دبيرستان شدند. پس از مدتي كه ملال زندگي در شهرستان آنها را به ستوه آورده بود، دوبووار در پاريس و سارتر در ليون مشغول به كار شدند؛ اما اين دوران سرشار و پرثمر، چندان به درازا نپاييد و با شروع جنگ جهاني دوم، زندگي دوبووار دچار چرخشي غريب شد. سارتر در سال 1939؛ يعني ايام پرالتهاب جنگ دوم به خدمت نظام اعزام و در سال 1940 توسط نازيها اسير شد. در اين ايام، دوبووار حدود بيست و هفت بهار را پشت سرگذاشته و به گفته خودش، وارث تاريخ در مصيبت بارترين شكلش شده بود. از آن به بعد زندگي و كار او در مقام نويسنده، معلم و روشنفكر، گواهي بود بر تقريباً تمامي آشوبهاي عمده اروپاي قرن بيستم. دوبووار مي‌نويسد:«تاريخ، ناگهان بر سرم آوار شد و من هزار تكه شدم. يكباره چشم از خواب گشودم و ديدم كه هر تكه‌ام در يك گوشه از جهان افتاده است. براي نخستين بار دريافتم كه زيستن زير سلطه حوادث؛ يعني چه.»12بدين ترتيب بود كه او بستگي و همبستگي‌اش را با ديگران كشف كرد و باز اين دوران، مصادف است با نضج گرفتن فلسفه اگزيستانسياليسم13 يا اصالت وجود كه سارتر، يكي از پيشروان و مبلغان آن بود. اين فلسفه، جريان فكري بسيار تأثيرگذاري در سالهاي پرتب و تاب قرن بيستم در ميان روشنفكران جهان شد. اگزيستانسياليسم به واقع فلسفه دوره بحران است؛ دوراني كه با خشونت در مهد سياسي نهضت مقاومت فرانسه در ايام سلطه نازيها در اروپا متبلور شد و به سرعت تبديل به حس اروپايي دهه‌هاي پس از جنگ (1950-1940) گرديد. پايبندي سفت و سخت آن به آزادي و اصالت با حال و هواي فرانسه كه چكمه‌هاي آلماني را بر گرده خاكش حس كرد و تمدن غربي كه به دست فاشيسم و نازيسم زاده و پرورده خودش، دچار بحران و تباهي شده بود، دركي منطبق با حال و هواي اين دنيا را با خود داشت كه به زودي مورد توجه روشنفكران قرار گرفت.در سال 1946 اين وسوسه، دوبووار را بر آن داشت تا به دنبال پيشنهاد ژان پل سارتر، دست به تحقيقي بزند مبني بر اينكه زن بودنش، واقعاً چه تأثير متفاوتي در سرنوشتنش داشته است و به گفته خودش: «من كه مي‌خواستم درباره خودم حرف بزنم به اين نتيجه رسيدم كه براي اين كار، نخست بايد وضع زنان را به طور كلي توصيف كنم و نخستين چيزي كه بايد بگويم، اين است كه من زن هستم» و اين آغاز نگارش كتاب جنجال‌برانگيز و با ارزش جنس14 دوم بود كه عمدتاً به وضعيت زن از نگاه زن در همه اشكالش مي‌پردازد. يكي از دستاوردهاي نوشتن كتاب جنس دوم براي دوبووار، اين بود كه سرآغاز خلاقيتي جاري و مداوم در زمينه نوشتن زندگينامه شخصي‌اش شد. خلاقيتي كه تا پايان دوره نويسندگي وي دوام يافت. خاطرات يك دختر وظيفه‌شناس (1958)، كتاب رشگ برانگيز خاطرات در چهار جلد و رساله بلند كهنسالي15 در دو جلد از جمله آثار در خور توجه دوبووار در اين زمينه‌اند.در سال 1945 دوبووار، عضو تحريريه مجله «دوران جديد»16 شد؛ نشريه‌اي با اعتباري در خور كه توسط ژان پل سارتر اداره مي‌شد. دو گزارش، يكي از امريكا، تحت عنوان «امريكا روز به روز» 1948 و ديگري درباره چين به نام «راه‌پيمايي طولاني» 1957 بر نگاه هوشمندانه دوبووار از مشاهداتش طي سفرهايي كه به اقصا نقاط جهان داشت، گواهي مي‌دهد. رمان «ماندرانها»17 در سال 1954 جايزه كنگور را نصيب او ساخت.در دوران جنگ فرانسه و الجزاير، دوبووار فعالتر شد. او در تظاهرات حضور يافت و سخنراني كرد. مقاله نوشت و به خاطر آرمان مبارزان الجزايري، خصوصاً جميله بوپاشا18، زن مسلماني كه توسط فرانسويها به شدت شكنجه و آزار شده بود، دست به مبارزه تبليغاتي همه جانبه زد. كتاب مشهور جميله بوپاشا، حاصل همكاري دوبووار و ژيزل حليمي19 است كه با اقبال فراوان خوانندگان روبه‌رو شد. زماني كه جنبش آزادي زنان (M.L.F)20 در سال 1971 پايه‌گذاري شد، دوبووار يكي از امضاكنندگان بيانيه مشهور اين جنبش بود. در سال 1974 دوبووار به رياست مجمع حقوق زنان21 كه به مبارزه قانوني براي احقاق حقوق زنان مي‌پرداخت و ماهنامه‌اي به نام كسيتون فمنيست22 (طرفداران حقوق زنان) را منتشر كرد، انتخاب شد. از ديگر آثار دوبووار كه برخي از آنها به فارسي هم برگردانده شده‌اند، مي‌توان رمانهاي همه مي‌ميرند 1946، ضرورت زمان 1960، جبر محتوم 1963، مرگ آرام 1964، تصويرهاي زيبا 1966 و زن وانهاده 1967 را نام بُرد.بدين ترتيب منحني زندگي سيمون دوبووار كه از پيوستگي‌اش به حرفه انزواجويانه روشنفكري آغاز شده بود به همبستگي پر شور، توأم با پيشرفت براي احقاق حقوق زنان در سراسر جهان ادامه يافت. با اين احوال، نوشتن در درجه نخست، دلبستگي اصلي او در زندگي محسوب مي‌شد. او هميشه نوشتن را به ديده نوعي زيستن مسئولانه مي‌نگريست و به همين دليل و شايد به تحريك احساس بي‌پايان بشري به ميل جاودانگي كه در جان و دلش ريشه دوانيده بود، دست به نگارش زندگينامه شخصي خود با انديشمندي تمام زد و حاصل آن كتاب ارزشمند «خاطرات» است. خودش در اين باره مي‌نويسد: «اين بار خاتمه‌اي بر كتابم نخواهم نوشت. مي‌گذارم تا خوانندگان خود هر نتيجه‌اي كه مي‌خواهند از آن بگيرند.سيمون دوبووار در چهاردهم آوريل 1986 در سن هفتاد و هشت سالگي در پاريس چشم از جهان فروبست

1 comment:

Unknown said...

سی‌ سال گذشت و ما هنوز دنبال همون اهدافی هستیم که سی‌ ساله پیش براش خون دادیم. من روز سالگرد انقلاب بیررن میرم و به آسمان فریاد می‌کنم لا

اله الالله یا امام خمینی روحت شاد خودت نجات ده مردم بیچارهٔ ایران رو. هیچ باورم نمیشه که همین حکومتی که امام عزیز بر قرار کرد باعث سختی

مردم ایران بشه و یک بار دیگه باید برم تو خیابون و فریاد بکشم.لا اله الالله.

اقای رفسنجانی در رابطه به دولت کنونی گفتند؛ دولت نهم مردم را به گریه اورده۰خدا به مردم زجر کشیده ایران رحم کنه واز ظلم ظالمین نگذره چقدر

بین رهبرهای ما کشمکش هست و چقدر از ریس جمهور باهوش یا بیهوش ما جناب احمدی نژاد انتقاد میکنند