Saturday, September 08, 2007

سالروزدرگذشت صمد بهرنگی نویسنده و آموزگار مبارز خلق


سرود «نه يازوم صمد»


به یاد صمد

کنون ره او


بر کدامین بی نشان قله است،


در کدامین سو؟؟؟


سالهای سال


گرم کار خویش بود


ما چه حرف‌ها که می‌زدیم


او چه قصه ها که می‌سرو


"بودن" را برگزیده ایم، اما "چگونه بودن" را کمتر اندیشه کرده ایم "چگونه بودن" را دانستن، از آگاهی به "چرا بودن" برمیخیزد. و آنان که آگاهی خویش را باور دارند، میدانند که چگونه باید بود، که خوب باید بود. باورداران راستین "تکامل" بی گمان دانندگان راستین "چرا بودن"اند. از آن پس "چگونه بودن" پاسخی نخواهد داشت جز در روند این تکامل نقشی خلاق و بی شائبه داشتن.صمد رهرو خستگی ناپذیر این روند بود. بنیانهای جامعه خویش را میشناخت و از تضادی که براین بنیانها حکم میراند نیک آگاه بود. میاندیشید که تکامل جامعه بشری در استقرار نهادهایی ست که هر گونه تفاوت زاده روابط اجتماعی را در میان انسانها نا ممکن سازد و چشم انداز جامعه ای تهی از نا برابری صمد را همواره به سوی خود میکشید. میدانست که "آگاهی"، به آدمی توان کوه را میدهد، میدانست که شناختن و شناخت خود را باور داشتن یعنی نیروی پایان ناپذیر عزم تاریخ و انسان را به هم آمیختن و آن را به خدمت تغییر جامعه خویش در آوردن. میخواند، میرفت، میکوشید، میدوید، میدید، تجربه میکرد، میشناخت. از آن گروه معدودی بود که خواندن را با دیدن و تجربه کردن پیوند میدهند. نه شناخت و تجربه دیگر رهروان را آیه ای از سوی خداوندگار میدانست، و نه با کج اندیشی اعتبار آن را به هیچ میگرفت تا برای تنبلی و فرصت طلبی توجیهی روشنفکرانه بسازد. اعتقادی استوار داشت به این که نظر ما تنها در همراهی با شناختن عینی به نیرویی سازنده بدل میشود. در روستاهای آذربایجان، صمد بیشترین امکان را برای یک شناخت عینی مییافت. هرگز از این اندیشه عدول نکرد که هر گونه تحولی بدون در نظر داشتن نقش اساسی روستاها، بر بنیانی عقیم و ناراست استوار خواهد بود. بررسی او در هر زمینه ای فرسنگها از مطالعه سترون یک محقق محض، به دور بود. میدانست که شناختن در بسیاری حوزه ها یعنی چشیدن و سهیم بودن.و همین اعتقاد او را از روشنفکرانی که مردم را جز به شکلی مجرد و قلابی دوست نمیدارند، جدا میساخت. اکنون صمد رفته است، لیک او به یقین انسانی است که "جاری جاویدان در رویش فرداست". سوگواران راستین مرگ صمد آنانند که کمتر میگویند، کمتر هیاهو میکنند، لیک میکوشند تا بیشتر بشناسندش. صمد مرد بی آنکه بهشت شناخته خویش را تحقق یافته ببیند. همین است که مرگ او را دردناک میکند و باز همین است که بر قلمرو تعهد دوستانش وسعت میبخشد.اگرچه بی چیز مرد، برای دوستانش میراثی برجای نهاد که در هر گام، نشانه راه است. دریافته های صمد دست کم مقدمه ای اساسی بود برای شناخت دیگر وادیها در کوشش هر انسان شرافتمندی به خاطر بنیاد نهادن دنیایی قابل زیست. بر مبنای این دریافتهاست که با اعتقاد میگوییم:"دیگر بنای هیچ پلی بر خیال نیست،کوته شده است فاصله دست آرزو"بکوشیم میراث صمد را بهتر به کار گیریم و برآن بیافزاییم، و در این رهگذر نیک میدانیم که آرزوی صمد انتقال این میراث به تمامی انسانهای ستم دیده روزگار ما بود.


امیر پرویز پویان

No comments: