Monday, February 02, 2009

ز رنجی که می بریم، نامه ای از فرزاد کمانگر

نامه ای از فرزاد کمانگر

"از رنجی که می بریم

پرده اول : کشورهای اروپائی گاه گاه ، دستخوش نا آرامی ها و اعتراضات گسترده ای میشوند که میتواند برای ما جای تامل و تجربه بسیار باشد ،

مانند ناآرامی هایی که در فرانسه رخ داد، برخورد خشن نیروهای وابسته به دولت برآمده از رای مردم (پلیس) با یک جوان مهاجر حاشیه نشین پاریس فرصتی برای بازگشایی عقده سندیکاهای کارگری و آحاد مردمی فراهم آورد که شاهد پایمال شدن ایده ال های اجتماعی و سیاسی خود توسط نهادهای زیرمجموعه دولت بودند. اعتراضات و ناآرامی سراسری کشور را فرا گرفت و تا مدتها ادامه یافت یا در یونان قتل یک جوان توسط پلیس با چنان حجم عظیم اعتراضات مردمی مواجه شد که دولت را تا آستانه سقوط پیش برد و یونان را عملا فلج کرد . وجه مشترک هر دو حادثه ، خودسری و قانون شکنی نیروی تحت اختیار دولت با فردی از جامعه بوده است. جامعه ای که از آنچنان استانداردهای بالایی در زمینه قانون اساسی و نهادهای غیردولتی و قوانین حفظ حقوق شهروندی بهره مند است که کوچکترین کج روی از هنجارها و ظوابط مذکور را بر نمی تابد و آحاد جامعه را یکپارچه در مقابل متجاوز به حقوق مردم بسیج کرده و تا تنبیه خاطی و اجرای خواست مردم حق اعتراض را برای جامعه محفوظ می داند.

پرده دوم : در ایران : اصل 22 قانون اساسی : حیثیت ، جان ، مال ، حقوق ، مسکن و شغل شخص از تعرض مصون است مگر در مواردی که قانون تجویز کند.

در آموزه های اسلامی نیز ، حفظ جان ، مال ، ناموس و آبروی کسی که شهادتین را بر زبان جاری کرده بر جامعه و حکومت است و متجاوز به آن به قصاص محکوم میگردد.

پرده سوم : وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران ، دوره اصلاحات در زمستان 1377 ، طی اعلامیه ای اعلام کرد که تعدادی از نیروهای خودسر آن وزارتخانه مبادرت به قتل شهروندانی کردند که با روشهای غیر خشن اعتراض خود را به شرایط حاکم بر جامعه اعلام کرده اند. قتل هایی که تحت عنوان خودکشی ، سکته قلبی ، قتل توسط سارقان منزل ، ایست قلبی هنگام ورزش ، خفت گیری توسط زورگیران! توجیح میشدند. خشونت غیرمنطقی ، تعصب کور و جاهلانه ، برخوردهای شدید با شهروندانی که باور کرده بودند در جامعه ای زندگی میکنند که در آن قانون حاکم است و نیز دلخوش به قانون اساسی خود بودند که تک تک شهروندان را تحت حمایت کافی نهادهای حکومتی قرار داده است.

پیگیری های متعاقب وقایع مذکور که توسط ارکان گوناگون حکومت صورت گرفت ، نوید آن را میداد که سرانجام نیروهای خودسر و محفل نشین قانون شکن ، رخت بر بسته اند و جامعه از وجودشان پاک شده و رئیس جمهور وقت اعلام کرد که دولت با از بین بردن غده ای چرکین درون خود راه را بر خودسری بسته است.

پرده چهارم : کنفرانس مطبوعاتی احمدی نژاد ، 26/10/87: در ایران آزادی تقریباً مطلق وجود دارد.

اما هدف از بیان این مقدمه نگاهی گذرا به اعتراضات مردمی و مدنی و یا یادآوری قتل های زنجیره ای در ایران و برخورد با آن و گفته های هر دو رئیس جمهور نه به منظور مقایسه با همدیگر و یا با اروپائیان بوده بلکه هدف یادآوری جایگاه شهروندان در قانون و تعالیم اسلامی و حرمت جان انسانها می باشد تا با این مقدمه خوانشی هر چند کوتاه داشته باشیم از نحوه مرگ "ابراهیم لطف الهی" در اولین سالمرگ این زنده یاد. هر چند وزارت اطلاعات هنوز سرانجام پرونده و مسئله قتل یا خودکشی ایشان را تائید یا تکذیب ننموده است.

تحقیقات و قضاوت را بعهده وزارت اطلاعات بعنوان زیر مجموعه دولت عدالت محور! و قوه قضائیه میگذاریم ، اما روشن شدن واقعیت این پرونده می تواند نقطه پایانی بر چنین مرگها و خشونتهای اعمال شده در بازداتشگاهها باشد که متاسفانه تازگی ها نیز رسانه ها خبر از مرگ هاشم رمضانی در بازداشتگاه اداره اطلاعات ارومیه منتشر نمودند ، گویا هر دم از این باغ بری می رسد ، تازه تر از تازه تری می رسد.

حال بررسی موضوع ابراهیم لطف الهی ،

جمشيدي، سخنگوي قوه قضاييه، در خصوص مرگ مشکوک ابراهيم لطف اللهي در زندان سنندج اظهار داشت: بر اساس گزارشي که از اداره‌ي اطلاعات سنندج و دادگستري آن‌جا ارائه شده وقتي به سلول اين فرد مراجعه مي‌کنند مشخص مي‌شود که وي خود را حلق‌آويز کرده که بلافاصله جسد متوفي به پزشکي قانوني منتقل مي‌شود.

صالح نيکبخت وکیل خانواده لطف الهی نیز عنوان داشت: تا کنون حتي دادسراي عمومي و انقلاب سنندج با بهانه اينکه مي‌خواهيم پرونده را مطالعه بکنيم يا اينکه آن چه ما مي‌گوييم ببينيم شما قيد مي‌کنيد يا نه، از تحقيقات خودداري کرده‌اند.

اگر ما این فرض خودکشی را بخواهیم به اجبار یا برای مصلحت قبول کنیم فوراً این سئوالات برای ما پیش می آید که :

یک : آیا دانشجوی تحت مظان اتهام در طی مدت کوتاه بازداشت آنچنان ارشاد شده و تمامی گناهان گذشته دور و نزدیک خود را به یاد آورده که از فرط شرم و ندامت ترجیح داده که داوطلبانه از خدمت دنیا مرخص شده و بیش از این بار سنگین گناه را به دوش نکشد؟

دو : آیا فشار بازجویی آنقدر شدید بوده که نامبرده برای خلاصی از آن مرگ را به تحمل بازجویی ترجیح داده است؟

سه : اساساً یک دانشجو چه اطلاعات طبقه بندی شده سطح بالایی برخوردار بوده که برای جلوگیری از افشای آن اسرار خودکشی کرده است؟

چهار : کسی که خودکشی کرده قاعدتاً اثر طناب بر روی گردنش به جا می ماند ، چه لزومی دارد که بصورت ناگهانی و غیرمعمول بدون تحویل جنازه به خانواده و انجام مراسم خاکسپاری ، بصورت شبانه و تحت کنترل نیروهای امنیتی و انتظامی زنده یاد لطف الهی زیر خروارها بتون دفن گردد ، آیا چنین تعجیل و پنهان کاری ، طبیعی است؟

پنج : آیا باز هم مسئله برخورد سر با جسم سخت (و نه جسم سخت با سر) مطرح خواهد شد ؟ که انسان را به یاد مثل معروف مرغ و تخم مرغ خواهد انداخت.

بیایید قضیه را کمی دقیقتر بنگریم و شما بر اساس "گردش کار"² پیش رو قضاوت کنید:

گزارش پیش رو حاصل مشاهدات بیش از چهار ماه بازداشت و تحمل شدیدترین فشارهای بر روی اینجانب در بازداشتگاههای کرمانشاه و سنندج می باشد.

1- بازداشتگاه سنندج که تقریباً مدت دو سال و نیم است بازسازی و تعمیرات اساسی در آن انجام گرفته پنجره های کوچک آن در سومین متری از زمین قرار گرفته و به هیچ وجه دسترسی به آن امکان پذیر نمی باشد

2- در بدو ورود کلیه وسایل شخصی که متهم بتواند با آن آسیبی به خود برساند ، از قبیل کمربند ، ساعت ، عینک از او گرفته می شود و با یک زیر پیراهن و زیر شلواری به سلول فرستاده میشود.

3- در سلول تنها دو یا سه پتوی کهنه ارتشی وجود دارد که کناره پارچه ای آن را کنده اند و اگر کسی بخواهد پتو را پاره کند و به صورت طناب یا نوار درآورد ، غیر ممکن است چون تار و پود آن از هم گسسته میشود .

4- لوله های پلاستیکی حمام درون سلول که بنا به گفته مسئولان ابراهیم لطف الهی با آنها خودکشی نموده تحمل نگهداری یک تکه لباس خیس و یا دو کلیو وزنه را ندارد.

5- اینجانب مدت دو ماهی را که در بازداشتگاه سنندج بودم حتی یکبار هم بازجویی نشدم ، اما بارها به وسیله نگهبانان و رئیس بازداشتگاه مورد ضرب و شتم قرار گرفته و حتی بیهوش شدم، نگهبانانی که مسئول حفظ جان متهم هستند! . حال قضاوت با شما که متهمی که بازجویی هم بشود باید چه مصیبتهایی را تحمل کند.

6- بازداشتگاههای شهرستانهای دورافتاده از تهران مانند سنندج و کرمانشاه و... ، خارج از نظارت و دید قوه قضائیه ، تحت مقررات و قوانین مصوب خاصی اداره می شود و مانند بازداشتگاههای تهران زیر ذره بین نهادهای حقوق بشری و رسانه ها قرار ندارد. و این فقدان نظارت دست برخی ها را برای اعمال سلایق شخصی و قانون شکنی و غرض ورزی باز میگذارد.

7- متاسفانه بازجوها و مامورین بازداشتگاههای مناطق کردنشین ، عمداً یا سهواً از بین بازجوهای چند شهر بخصوص ..و... انتخاب میشوند که به دلایل عدیده ای که در مطلب بعدی توضیح خواهم داد بیشتر به دنبال انتقام و زهره چشم گرفتن و اثبات ابراز وجود خود و نفی دیگری می باشند و به خاطر عقده های سرکوب شده و انکار شده شخصیتی، اعمال خشونت را تا سر حد ممکن در دستور کار خود قرار داده اند.

8- اگر خودکشی در بازداشتگاه سنندج در حد یک هزارم درصد آن هم با روشی که برای ابراهیم لطف الهی گفته اند امکان داشت ، بی گمان من برای رسوا کردن شکنجه گران انجام میدادم. حال قضاوت با شما ، ابراهیم خودکشی کرده است یا نه ؟

متاسفانه مظلومیت ابراهیم لطف الهی تنها در دستان پینه بسته او و زندگی کارگری اش برای تامین مخارج دانشگاه و یا در نحوه تدفین او نبوده . بلکه پیگیری کمرنگ نهادهای حقوق بشری داخلی و خارجی و نهادهای دانشجویی و وکیل ایشان بر مظلومیت او دو چندان افزوده است. به همین دلیل ابراهیم لطف الهی سمبل مظلومیت زندانیان سیاسی و قربانیان خشونت و شکنجه و قانون شکنی است که نباید فراموش شود.

سالها بی توجهی و نارسائی مناطق مرزی و حاشیه ای و امنیتی کردن مسائل قومیتها و حقوق شهروندی ، از سویی سبب نابرابریهای سیاسی و اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی گشته و از سویی دیگر راه را برای اعمال خشونت و قانون شکنی در بازداشتگاه و جامعه باز گذاشته است و هر بار با بهره گرفتن از لولوی خیالی تجزیه طلبی از هرگونه اعتراض مدنی و همدردی آحاد جامعه جلوگیری میکند ، متاسفانه اتهام واهی و رنگ و رو رفته تجزیی طلبی امروزه دست آویزی برای صدور احکام سنگین و مبتذلانه برخی ها گشته است. غافل از اینکه خشونت و اعدام هیچگاه نقطه پایانی بر هیچ آغازی نبوده و نخواهد بود.

امید که در سایه قانون و پیگیری نهادهای مدنی به زودی با روشن شدن وضعیت پرونده زنده یاد لطف الهی، پایانی بر خودسری و قانون شکنی ها باشیم . هر چند میدانم گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من ، آنچه البته به جایی نرسد فریاد است.


فرزاد کمانگر

بند بیماران عفونی – زندان رجایی شهر کرج

10/11/87

1-تقدیم به جواد علیزاده، هموطنی که در اولین سالگرد ابراهیم لطف الهی بعلت شرکت در مراسم وی و همدردی با خانواده آن زنده یاد هم اکنون در بازداشتگاه اطلاعات سنندج به سر می برد.

2-گردش کار : گزارشی است که توسط بازجوهای وزارت اطلاعات تهیه میشود و مبنای صدور حکم قضائی است.

مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران

No comments: