Friday, February 15, 2008

مرا پنج بار به جرم "تبرج" گرفته اند


مرا پنج بار به جرم "تبرج" گرفته اند


!میدان زنان سارا لقایی - یک تخته سفید به دستمان دادند، رویش شماره پرونده و اسممان را نوشتند و عکس گرفتند. با آدم هایی که کمی روسری شان عقب رفته درست مثل قاتل ها رفتار می کنند.آذین، سی ساله و روزنامه نگار، یکی از دخترهایی است که در طول طرح موسوم به ارتقا امنیت اجتماعی، همان مبارزه با بدحجابی سابق، بارها مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. او به دلیل نوع پوششی که داشته و هر بار به دلیل مختلفی پنج بار توسط نیروهای گشت ارشاد متوقف شده و یک بار هم به کلانتری فرستاده شده و لباسش ضبط شده است.آذین آنقدر زیاد گیر افتاده که مجبور است به ذهنش فشار بیاورد تا به خاطر آورد که هر بار به چه دلیلی با او برخورد شده است: "یک بار شلوارم بالای قوزک پا بود، یک بار دامن پوشیده بودم، یک بار دیگر روسری حریر سرم بود، دفعه چهارم به خاطر پوشیدن پانچویی که از نمایشگاه مد اسلامی خریده بودم بازخواست شدم و بار آخر به خاطر اینکه جنس مانتوام ریون بود، با اینکه کاملا گشاد بود به دلیل اینکه این جنس کلا ممنوع است مرا به کلانتری گیشا بردند."آذین توضیح می دهد که هر بار چگونه با او برخورد شده و هر بار کسی برایش لباس آورده تا لباسش را عوض کند: "به من می گفتند این قسمت لباست ایراد دارد و من بحث و جدل نمی کردم. از خانواده ام می خواستم برایم لباس بیاورند تا عوض کنم. چون با آنها وارد بحث نشدم مورد مستقیم توهین آمیزی ندیدم."آذین مواردی را که توهین به خود می داند یادآوری می کند:" اصل برخورد به خاطر نوع پوشش به نظر من توهین آمیز است. یکی از دفعاتی که با من برخورد کردند به خاطر پانچویی بود که از نمایشگاه مد اسلامی خریده بودم. این موضوع را به آنها گفتم. جواب دادند: این رنگ ها یعنی چی؟ اینها فقط برای جلب توجه است. بار دیگر هم که به خاطر جنس مانتو که ریون بود بازداشت شدم و به کلانتری رفتم تخته سفید دستمان دادند. رویش شماره پرونده نوشتند و اسم و بعد عکس گرفتند. این دو برخورد واقعا توهین آمیز بود. مگر ما قاتلیم که با ما اینطور برخورد می شود؟"او از برخوردهای توهین آمیزی می گوید که در اطرافش دیده است: "یک بار شوهرم با آنها وارد بحث شد. او هر چه می گفت اجازه دهید همسرم را سوار ماشین کنم و به منزل ببرم تا لباسش را عوض کند می گفتند باید خودت بروی و برایش لباس بیاوری. آنجا کار داشت به جاهای باریک تر می کشید که نهایتا مادرم برایم مانتو آورد. در ضمن یادم می آید همزمان با من دختری را که تازه از سوئد آمده بود و قرار بود هفته بعد ببرد به خاطر پوشیدن پالتوی کوتاه گرفتند. دختر وارد بحث شد و فحش را به جان هم کشیدند. همین سرهنگی که با این دختر وارد بحث شد و به او اهانت کرد یک بار ماشین خواهر مرا به خاطر اینکه دو سرنشین زن داشت خواباند. آنها را وسط پارکینگی در انتهای فرحزاد پیاده کرده بود و گفته بود بروید. وقتی خواهرم و دوستش اعتراض کرده بودند که اینجا بیابانی است به آنها گفته بود "خفه شید و زودتر از جلوی چشمم گم شید". آذین بهترین راه برای گریختن از بند بازداشت را دیده نشدن به چشم ماموران گشت ارشاد می داند و اضافه می کند:"باید به چشممشان دیده نشوی. اما همه جا کمین می کنند. گاهی نمی شود دیدشان و گیر می افتی. با این حال چند ماه که از طرح گذشته حالا یاد گرفته ایم چه طور مسیرمان را تغییر بدهیم که چشممان بهشان نیفتد. " و از ترفند های دیگران می گوید: "خواهرم همیشه با ماشین رفت و آمد می کند و دوستم هم که ماشین دارد یک دست لباس اضافه و گشت ارشاد پسند گذاشته توی ماشینش که در مواقع لزوم استفاده کند."او از زمان اجرای طرح دیگر در خیابان احساس امنیت نمی کند: "همه اش می ترسم دوباره بازداشت شوم. روزهایی که بدون ماشین هستم همه اش فکر می کنم کجا بایستم که مرا نبینند و دوباره به یک چیزی گیر ندهند."نوع لباس پوشیدن آذین بعد از طرح کاملا تغییر کرده است: "کاپشنی که همیشه خالی می پوشیدم حالا با مانتو می پوشم. دامن نمی پوشم. چکمه را روی شلوار نمی پوشم اما باز هم مطابق میلشان نیستم."آذین طرح امنیت اجتماعی را ناموفق و منجر به ایجاد نفرت در مردم می داند و می گوید:" مادر من از ابتدا با نوع لباس پوشیدن من و خواهرهایم موافق نبود. اما بعد از این طرح با ما همکاری می کند. می گوید از کجا برویم و چه کنیم و چه کلک هایی سوار کنیم که گیر نیفتیم. وقتی به کلانتری آمد تا برایم لباس بیاورد با نفرت با ماموران برخورد کرد."

No comments: