Monday, February 18, 2008

سنگسار در زاهدان؛ بازتولید توحش حکومتی در جامعه




سنگسار در زاهدان؛ بازتولید توحش حکومتی در جامعه


از سایت انتگراسیون ایرانیان ساکن آلمان


سنگسار دختری توسط پدرش در زاهدان بازتولید جنایت و شیوه ها و تفکر حاکمان جمهوری اسلامی و ایدئولوژی زن ستیز آنان در مقیاس کوچکتر در جامعه میباشد. یکی از اهداف آخوندهای حاکم بر ایران نیز دقیقا همین است که شیوه های خود را در جامعه آنچنان جا بیاندازند که بعدا در توجیه عمل خود از آن تحت عنوان احترام به "فرهنگ و سنت قومی و قبیلگی" دفاع کنند.
روی دیگر این جنایت با انگیزه مذهبی، عمق تعفن فرهنگ مرد سالارانه را نشان میدهد. تفکری که بهترین بستر برای رشد آن همانا ایدئولوژی اسلامی ای میباشد که مرد را برتر از زن دانسته، او را "قیم" زن بحساب میاورد و با تعبیر و تفسیرهای ارتجاعی و ضد بشری، زن را تنها وسیله ای در خدمت مرد قلمداد میکند.
در این تفکر زن مالک "جسم " خود نیست، رفتار او باید بر اساس خواست مرد باشد و هرگونه آزاد اندیشی از طرف زن محکوم بوده و مجازات آن به وحشیانه ترین، زجر آورترین و خودسرانه ترین شکل مجاز و اجرای آن در اختیار قانوگذران مذهبی قرار داده شده و اگر مردی از خانواده نیز اقدام به آن کند از حمایت شرعی برخوردار خواهد شد.
رژیمی که همین چند وقت پیش در ملا عام در شهر زاهدان اقدام به بریدن دست و پای پنج نفر نمود، رژیمی که برای "درس عبرت دادن" به دیگر زنان، سالهاست تعدادی زن را زیر حکم و چوبه دار نگه داشته، رژیمی که با افتخار حکم سنگسار صادر میکند و بالاخره رژیمی که در خصوصی ترین مسایل زنان در جامعه دخالت میکند، آری این رژیم اصلی ترین مسبب و آموزش دهنده جاری شدن این روش های جنایتکارانه در جامعه میباش
د.
***
پدری دختر 14 ساله خود را سنگسار کرد
روزنامه اعتماد : پرونده پدري که با انگيزه ناموسي دختر خود را با همدستي مردي ديگر سنگسار کرده است در دادسراي عمومي زاهدان به جريان افتاد.
به گزارش خبرنگار ما چند روز قبل زن جواني در حالي که به سر و صورت خود مي کوبيد و به شدت گريه مي کرد نزد ماموران انتظامي زاهدان مراجعه کرد و از قتل دخترش خبر داد.
او گفت؛ شوهرم به نام شريف مردي بدبين و بداخلاق است که با من و دخترم بدرفتاري مي کرد و در اين ميان سميه - فرزند 14 ساله ام - بيش از همه از سوي شريف مورد آزار قرار مي گرفت تا اينکه بالاخره همسرم او را به بهانه يي از خانه خارج کرد و به محل نامعلومي برد و پس از آن ديگر نه او به منزل بازگشت و نه خبري از سميه شد.
وي افزود؛ شريف به دخترم مشکوک بود و تصور مي کرد او با مردي رابطه دارد. او چندين بار سميه را تهديد به مرگ کرده بود و روز حادثه نيز به شدت خشمگين بود و تصور مي کنم بلايي سر فرزندم آورده باشد.
پس از اظهارات اين زن بلافاصله ماموران تحقيقات ويژه يي را براي يافتن شريف و افشاي سرنوشت دختر نوجوان آغاز کردند. آنان با رديابي هاي گسترده توانستند پس از گذشت 24 ساعت پدر سميه را شناسايي و دستگير کنند.
اين متهم که در بازجويي هاي اوليه سکوت اختيار کرده و حاضر به صحبت کردن درباره سرنوشت دخترش نبود، سرانجام در جريان بازجويي هاي فني - پليسي لب به اعتراف گشود و طي اظهارات تکان دهنده، نحوه قتل سميه را تشريح کرد.
شريف گفت؛ من از چندي پيش متوجه شدم دختر 14 ساله ام رفتارهاي مشکوکي دارد. ابتدا سعي کردم با آرامش با موضوع برخورد کنم و با تحقيقاتي که انجام مي دهم بفهمم سميه چرا چنين کارهايي انجام مي دهد. او بي دليل از خانه بيرون مي رفت و وقتي ديرهنگام بازمي گشت توضيح قانع کننده يي نمي داد. بالاخره تاب نياوردم و با او دعوا کردم ولي اين کار نيز فايده نداشت چون فرزندم مرا متهم به بدبيني مي کرد و مي گفت هيچ کار خلافي انجام نداده است. پس از گذشت مدتي به تدريج به اين يقين رسيدم که سميه با مردي رابطه دارد. آبرويم را از دست رفته مي ديدم و تحمل چنين شرايطي و برگزيدن سکوت برايم مرگ آور بود. بنابراين تصميم گرفتم سميه را بکشم و خودم را از اين ننگ نجات دهم. در اين ميان بايد شيوه يي را براي کشتن دخترم انتخاب مي کردم که او به سزاي واقعي کاري که انجام داده بود برسد. بالاخره مصمم شدم وي را سنگسار کنم اما از آنجا که به تنهايي از عهده اين کار برنمي آمدم از يکي از دوستانم به نام غفور خواستم به من کمک کند و وقتي از مشکلم مطلع شد پذيرفت مرا در کشتن سميه که لکه ننگي در خانواده بود ياري دهد. غفور چند نفر ديگر را نيز با خبر کرد و محل و زمان اجراي نقشه تعيين شد.
متهم به قتل گفت؛ روز حادثه دخترم را به زور از خانه خارج کردم و به سمت ارتفاعات هلور کشاندم. او در تمام طول مسير وحشت زده بود و با اينکه مي دانست عاقبت خوشي در انتظارش نخواهد بود اما مطمئن نبود که چه مجازاتي را براي وي در نظر گرفته ام. پس از آنکه به محل مورد نظر رسيديم دخترم را روي زمين انداختم و سنگسار او را شروع کرديم. سميه مرتب جيغ مي کشيد و با خواهش و التماس تلاش مي کرد جانش را نجات دهد اما من براي دست يافتن دوباره به آبرويم و داشتن زندگي شرافتمندانه چاره يي جز کشتن او نداشتم و پس از قتل فرار کردم
.

No comments: