Wednesday, March 04, 2009

هم زن هستم، هم کارگرم و هم معلم

هم زن هستم، هم کارگرم و هم معلم

شمه اي از زندگي ,عاليه اقدام دوست
ميدان زنان:شمه اي از زندگي ,عاليه اقدام دوست, از ميان خطوط تلفن بند نسوان زندان اوين-13 اسفند 1387 از بند نسوان زندان اوين تماس گرفت. عاليه اقدام دوست بود. کلي پرسش بود و وقت تنگ و وقت هاي تلفني که عاليه از دوستان همبندش قرض مي گرفت. ولي با همه اينها توانستيم شمه اي از زندگي اش را از او که کمتر در مورد خودش صحبت مي کند بشنويم. عاليه اقدام دوست، شما چه سالي متولد شده ايد؟ روز اول مردادماه 1332 در شهرستان فومن به دنيا آمدم. شما روزي معلم بوديد و در دبيرستان تدريس مي کرديد، ولي گويا از آموزش و پرورش اخراج شديد، آيا اين درست است؟ بله، درست است، در سال 1359 از آموزش و پرورش پاکسازي شدم. چه دروسي را در دبيرستان تدريس مي کردي ؟ درس هايي که تدريس مي کردم مختلف بود از رياضي گرفته تا تاريخ و تربيت بدني. در کجا تدريس مي کردي؟ آيا در شهر زادگاه ات يا...؟ مدتي در شهرستان فومن، محل زندگي ام تدريس مي کردم و مدتي هم در ناحيه 10 آموزش و پرورش تهران و يک زماني در دبيرستان هدف دخترانه، وقتي خانم ملينا ملکوميان سهام دارش بود جامعه شناسي تدريس مي کردم. در دانشگاه در چه رشته اي تحصيل کرده ايد؟ ليسانس تاريخ ام را از دانشگاه تهران گرفتم. البته در زماني که مي خواستم رشته تحصيلي انتخاب کنم مي توانستم با توجه به نمرات درسي ام، در رشته پزشکي ثبت نام کنم. چون آن موقع مثلا نمره، هوش و استعداد تحصيلي ام را 2/ 99 درصد بود و در مدرسه هم شاگرد اول بودم. ولي چون تحمل ديدن مرده را نداشتم و اساسا آدم رقيق القلب هستم، پيگير تحصيل در رشته پزشکي نشدم.چه سالي از دانشگاه فارغ التحصيل شديد؟ ـ فکر مي کنم سال 1353 بود که از دانشگاه تهران ليسانس گرفتم. اما بعدها دوباره ادامه تحصيل دادم و در سال 1376 فوق ليسانس ام را در رشته مديريت صنعتي با گرايش توليد گرفتم. شما چند تا خواهر و برادر هستيد؟ما مجموعا 7 تا خواهر و 3 تا برادر بوديم. ولي الان ما 4 تا خواهر و يک برادر هستيم. بقيه فوت کرده اند و من آخرين بچه خانواده هستم، براي همين خواهرها و برادرم همه سن و سال بالايي دارند و خيلي مسن هستند. واکنش خواهرهايت در برابر حکم زندان شما چه بود؟ وقتي شنيدند که اين اتفاق برايم افتاده خيلي حال شان بد شد و نزديک بود سکته کنند. براي همين واقعا نمي خواهم آنها در اين سن و سال صدمه بخورند. 25 سال پيش (در دهه شصت) که زندان بودم، خواهرهايم در سنين جواني بودند و مي توانستند به من برسند، گرچه من همان موقع هم دوست نداشتم که آنها به خاطر من آزار ببينند. ولي حالا که ديگر واقعا سن و سالي دارند و امکان جسمي اين کار را هم ندارند. پدر و مادرتان شغل شان چه بود؟ پدر من بازاري بود و فرد بسيار خيري بود. مادرم هم همينطور، ايشان هم خير بودند و هم فوق العاده فردي اجتماعي. براي نمونه، مادرم بعد از وقايع 28 مرداد سال 1332 مي رفت مجلس شوراي ملي و تحصن مي کرد و به مجلسيان اعتراض مي کرد. چطور ازدواج کرديد؟ د سال 1357 قرار بود که به عنوان اولين زن از شهرستان فومن به آلمان بروم براي ادامه تحصيل. ولي با شروع خيزش هاي مردمي، در فومن ماندگار شدم. در آن موقع من از دانشگاه فارغ التحصيل شده بودم و در شهرستان فومن معلم بودم، براي همين به همراه دانش آموزان ام (دختر و پسر) شهر فومن را تعطيل کرديم، چون در آن شهر، همه از بازاران گرفته تا کارمندان ادارات مرا و خانواده ام را مي شناختند، آن ها هم به ما پيوستند و شهر را تعطيل کردند. در آن زمان من به عنوان نماينده فرهنگيان از شهر فومن و همچنين نماينده آنان در استان گيلان انتخاب شدم و ارتباطاتي هم با ساير استان ها داشتيم براي اينکه انسجام فرهنگيان را به وجود بياوريم. در هر صورت آن زمان ها بود که شوهر سابق ام به من نزديک شد و به رغم مخالفت هاي خانواده ام، ولي با اصرار و گريه در سال 1357 با من ازدواج کرد. و فکر مي کنم در سال 1377 بود که با وضعيت خيلي بدي از من جدا شد و از آن زمان تا سال 1383 که رسما طلاق گرفتيم از هم جدا زندگي مي کرديم. البته ماجراي اين جدايي آنقدر دردآور و زننده است که نمي توانم اينجا توضيح بدهم. شوهر سابق ام علاوه بر اين ضربات روحي، در طي آن سال ها برايم مشکلات کيفري بسياري به وجود آورد، اما من در ابتدا، به دليل آن که در يک جامعه سنتي زندگي مي کردم و نمي خواستم مشکلات ,زن طلاق گرفته, را نيز با خود حمل کنم فکر کردم که همين جدايي فيزيکي کافي است و اصراري به طلاق نداشتم ولي در سال 1383 بود که همسر سابق ام بدون اطلاع به من، در دادگاه مرا مجهول الهويه اعلام کرد و غيابي از من طلاق گرفت. البته اين کار هم خيلي ساده بود، چون من در زمان ازدواج مهريه تعيين نکرده بودم چون اعتقادي به آن نداشتم، براي همين او خيلي راحت و حتا بدون اين که مرا در جريان بگذارد، غيابا مرا طلاق داد. درحالي که من در تمام طول زندگي زناشويي ام شايد بتوانم بگويم بيشترين بار مالي و خرج خانواده را برعهده داشتم. در دوران زناشويي هم دو بار حامله شدم که در هر دو مورد بچه ام سقط شد. دفعه اول که حامله شدم که به دليل آن که به يک کوه پيماني سنگين رفتم، بچه سقط شد و يک بار ديگر هم در سال 1369، دوباره حامله شدم ولي به دليل فشارهاي عصبي شديدي که در آن دوره تحمل مي کردم، کبد و کليه ام از کار افتاده بود، بنابراين بچه که 6 يا 7 ماهه بود، متاسفانه سقط شد. بعدها متوجه شدم که اگر در آن زمان بيمارستان ها داراي دستگاه هاي پيشرفته تري بودند مي توانستند بچه را در دستگاه بزرگ کنند ولي در هر صورت به دليل وضعيت جسماني ام، پزشکان بچه را تخليه کردند. از چه زماني به مسائل زنان حساس شديد؟ مسائل زنان جدا از مسائل مردم ايران نيست ولي در قوانين، زنان واقعا دچار تبعيض هستند. من از زماني که کودک و نوجوان بودم با مطالعه آثار ,جان اشتاين بک, با واژه هاي نابرابري، فقر و تبعيض آشنا شدم به همين دليل هميشه فقر و بي عدالتي و تبعيض برايم موضوعي مهم و حساسيت برانگيز بود. از همان کودکي وجود اين نابرابري ها در جامعه برايم آزاردهنده و تلخ بود. هرچقدر هم که بزرگتر شدم ديدم که زنان پا به پاي مردان تلاش مي کنند ولي با توجه به قوانين تبعيض آميز حاکم بر جامعه، زنان از نابرابري بيشتر رنج مي برند و در زندگي شان اثر مي گذارد. قبل از تجمع 22 خرداد، آيا شما در سمينارها و تجمعات ديگري که زنان برگزار مي کردند شرکت کرده بوديد؟ راستش خيلي نه، بيشتر دورادور فعاليت ها را دنبال مي کردم. دو سه بار در سال هاي 74 و 75 در مراسم روز زن شرکت کردم ولي معمولا در تاريخ هايي که شما تجمعاتي داشتيد در پارک لاله يا پارک دانشجو به مناسبت 8 مارس من در تهران نبودم و يا مشکلاتي برايم پيش آمده بود که نتوانستم شرکت کنم. مثلا در سال 1384 که تجمع جلوي دانشگاه تهران بود، من در آن زمان قصد داشتم هر طور شده در تجمع شرکت کنم ولي به دلايل مشکلات، نتوانستم که در 22 خرداد خودم را به تهران برسانم. ببينيد من با پوست و گوشت ام اين قوانين نابرابر را لمس کرده ام، براي همين وظيفه خودم مي دانم که اين مسئله را اعلام کنم. پس از چه طريقي خبردار شديد که تجمع 22 خرداد قرار است در ميدان هفت تير برگزار شود؟ از طريق راديو فردا که اطلاعيه اين تجمع را خواند مطلع شدم و يکي دو تا مصاحبه هم با فريبا داودي داشت که شنيدم او مي گفت اين تجمع فقط براي حقوق زنان است و هيچ مسئله ديگري نيست. خلاصه از اين طريق خبردار شدم که اين تجمع قرار است در روز 22 خرداد در ميدان هفت تير برگزار شود و چون عمومي بود من هم در آن شرکت کردم به خاطر اين که در مورد حقوق زنان بود و من هم وظيفه خودم مي دانستم که در اين تجمع شرکت کنم. آيا هيچ فکر مي کرديد که ممکن است در تجمع ميدان هفت تير درگيري ايجاد شود و احيانا بازداشت شويد؟ ببينيد، براي من مسئله اي نبود چون بحث حقوق زنان مطرح بود و قبلا هم که 6 سال زندان کشيده بودم. در ميدان هفت تير چه شد که دستگير شديد يعني چگونه اتفاق افتاد؟ و آيا پيش از دستگيري، شما هم مورد ضرب و شتم قرار گرفتيد؟ به ميدان هفت تير رسيده بودم که ماموران آمدند و گفتند که اين جا نايستيد، ولي من به ماموران گفتم که من اين جا آمده ام که اعلام کنم که من هم موافق برابري حقوق زنان هستم و مي خواهم که در قوانين ايران تبعيض از بين برود. بعد هم ماموران مرا گرفتند و در ماشين انداختند و بردند زندان. البته من در آن جا کتک نخوردم ولي برخي را ديدم که کتک خوردند از جمله برخي از هم بندي هايم در موقعي که بازداشت شده بودم. برخي از آنها دختران دانشجوي دانشگاه صنعتي شريف بودند. حتا من در دفتر خانم عبادي شهادت نامه نوشتم و کساني را که ديده بودم کتک خورده اند نوشتم ولي خودم کتک نخوردم. عاليه جان خود شما به چه مواردي از پرونده تان اعتراض داري؟ يادم مي آيد در مرحله بازپرسي دو تا پلاکارد آبي رنگ در پرونده ام گذاشته بودند و مي گفتند که اين پلاکاردها را از من گرفته اند، درحالي که من اصلا در آن روز هيچ پلاکاردي نداشتم يعني من بدون پلاکارد در اين تجمع شرکت کرده بودم. در دادگاه هم بعدا ديدم که آن پلاکاردهاي آبي نيست و به جاي آن يک کپي هاي سفيد رنگ آن هست. همين جا اعلام مي کنم که من به تبعيض هاي قانوني (که اتفاقا روي آن پلاکاردها نوشته شده بود) اعتراض داشتم و براي همين به تجمع آمده بودم ولي مشخصا اين پلاکاردها که در پرونده من گذاشته اند در دست من نبود و اعتراض ام اين است که طبق قانون، نبايد چيزي به پرونده من اضافه مي شد و نه کم مي شد و اين به نظرم نقض آشکار قانون است. در ضمن من هرگونه اتهامي را که به من منتسب کردند رد مي کنم، چون طبق ماده 27 قانون اساسي، آن تجمع و هر تجمعي که در رابطه با حقوق زنان و معلم ها و کارگران باشد حق دارم در آن شرکت کنم. چون من اولا زن هستم و بعد هم معلم بوده ام و در دوره اي نماينده فرهنگيان بودم و هم اين که در دوره اي در کارخانه مزدا کار مي کردم. يعني بعد از اين که از آموزش و پرورش پاکسازي شدم مدتي هم در کارخانه ,مزدا, کار مي کردم. بنابراين هم زن هستم، هم کارگر هستم و هم معلم هستم، پس طبق قانون مي توانم در مورد حقوق صنفي خود در چنين تجمعاتي شرکت کنم و اين کار را به هيچ وجه مغاير قانون نمي دانم. اسفند 1387

No comments: