Wednesday, June 11, 2008

بیست و دو خرداد روزی که شور می آورد و امید


تجمع 22 خرداد، رسانه انسان شهری
منصوره شجاعی-20 خرداد 1387

داغی خرداد ماه تهران چند سالی است که یادآور خنکای نسیم برابری خواهی و عدالت جویی زنان است. و این نسیم و آن خنکا نه ازسایه امن درختان سبز که از هرم اسفالت داغ خیابان های شهر وزیدن گرفت. و بدین گونه حضور گر گرفته زنان در خیابان توانست مناظری زیبا بیافریند که هرچند فی نفسه صاحب زیبایی نبودند اما بهره ای که از روح و جان انسانی در بطن آن دمیده شده بود توانست نوعی زیبایی، نه رمانتیک و نه مصلحت جویانه ، بلکه زیبایی عریان و جسوری را بدون هیچ گونه بزک رایج و معمول معرفی کند: زیبایی حضوربی پروای انسان شهری و به طورمشخص زن شهری درفضای مصادره شده توسط مردان و قدرت طلبان.
در سال های اخیر پیش از دو « 22 خرداد» 84 و 85 نیز ، شهر ما شاهد تجمع افرادی از طیف های گوناگون بوده است. این تجمع ها حول موضوعات مختلف و ازسوی قشرهای متفاوت انجام شده و همواره به عنوان رسانه ای برای ترویج نظرگاه و هدف مقصود آن گروه به کار گرفته شده است. خواه بدون مجور یا با مجوز، بدون پشتیبان، با پشتیبان، مسالمت جویانه، قهر آمیز، خودجوش، فرمایشی و... پس پدیده تجمع های مسالمت آمیز که به طور مشخص پس از 22 خرداد 85 از سوی منتقدین و مخالفین آن به طور گسترده ای مورد نقد قرار گرفت نه به یک باره اتفاق افتاده بود و نه اولین و آخرین بار بود . تنها میزان هزینه های متعاقب آن، مخالفان را به یاد مخالفت و عیب جویان را به یاد سرزنش انداخت، بدون آنکه اندیشه ای ریشه دار پس پشت این مخالفت ها و عیب جویی ها باشد. گذشت دو سال از آن روزها و تولد شیوه های نوین حضور شهری از دل همان تجمع موجب اندیشیدن و تحلیل هایی سر فرصت تربه نسبت آن روزهای بی فرصت شد. تمسک به شیوه های آرام و غیرقهرآمیز چگونه به خشونت کشانیده شد و نگاه به حضوردر فضاهای شهری چگونه جرم محسوب شد؟ و به کارگیری رسانه – تجمع از سوی فعلان جنبش زنان که رسانه های عمومی از آن ها دریغ شده بود، چگونه انگ خشونت طلبی خورد ؟ تا مدت ها پس از 22 خرداد 85 و تجمع میدان هفت تیر این مباحث میان موافقان و مخالفان مطرح بود و یادگارهای مکتوب بسیار از خود به جای گذاشت اما اینک پس ازگذشت دو سال از آن ماجرا، بحث هزینه ها و تاثیرات آن در جای جای بحث ها و نظرها و نیز دراندیشه ها و نگرش های مختلف درمیان فعالان جنبش دیده می شود.
گاندی که خود، نماد صلح طلبی و معتقد به مسالمت و ملایمت در انتخاب شیوه های مبارزاتی است چنین می گوید: تفاوت مبارزه ساتیا گراها(1) با جنگ های متعارف در این است که در این نوع جنگ ها، هدف، به زانو در آوردن حریف از طریق تحمیل رنج بر اوست ولی در مبارزه ساتیا گراها، مبارز رنج را برخود هموار می کند و آنرا داوطلبانه می پذیرد و همین تحمل ارادی رنج است که تبدیل به نیرویی می شود که بر حریف تاثیر می گذارد و سرانجام، او را به پذیرفتن خواسته ها وا می دارد. در فلسفه گاندی اصولا وسیله باید به همان پاکی هدف باشد و انسان برای رسیدن به هدف مجازبه توسل به هر وسیله ای نیست.(2)
هزینه ای که زنان در تجمع های خیابانی سال های اخیر متحمل شده اند همان رنجی است که به گفته گاندی داوطلبانه بر خود هموارکرده اند تا نیروی بالقوه آنان را برای ادامه راه، بالفعل سازد و لجاجت حریف را نیز محک زند. شاید هرگز به زنی برنخوریم که خود در این تجمع ها شرکت داشته و ازپرداخت هزینه آن ناله سرداده باشد. بلکه همچنان بر موثر بودن این رسانه قدیمی و دیر آشنای جوامع بشری پا می فشارد. هرچند که با تحلیل هوشمندانه از شرایط موجود، عرصه عمومی را به شیوه ای دیگر و با جمع آوری امضا و حضور «چهره به چهره» در شهر از آن خود ساخته است.
جنبش های اجتماعی برآیند مطالبات عموم مردم در ایجاد تغییر است. روش ها و رسانه های این تغییر نیز طبیعتا ابزاری مردمی و متعلق به جامعه مدنی است. خواه هدف یک جنبش تغییر در سیاست های کلان باشد و خواه تغییر در عادات و رفتار محیطی و بهداشتی مردم مانند بیرون نریختن آشغال از ماشین، یادآوری خطرآلودگی کره زمین یا هشدار درباره ایدز و هپاتیت تا تغییر در عادات و سنن دست و پاگیری که منجر به نقض حقوق فردی در جامعه شود. رسانه ها و ابزار رساندن اینگونه پیام ها به گوش دست اندرکاران نیز نظر به ماهیت و موقعیت جنبش و هدف مورد نظر، متغیر است. جنبش زنان نیز که از خرداد سال 84 مطالبه اصلی خویش را تغییر قوانین تبعیض آمیز و دستیابی به برابری حقوقی قرار داه است جریان سیال و روانی است که تکیه بر حضور آگاهانه مردم دارد و این حضور بدون استفاده از شیوه های عام ترویج عملی نیست. و آنچه که معنا و عمل ترویج را تداوم می بخشد تنوع و دگرگونی رسانه هایی است که بنابر شرایط دراختیار دارد. هرچقدر این رسانه ها محدودباشد قدرت ترویج و ارتباط با جامعه نیز محدودتر خواهند شد. رسانه های "در اختیار" هر جنبش برای ترویج نظر مقصود، به نسبت دموکراسی موجود، توان فعالان، موضوع جنبش، روش فعالیت جنبش، و... متغیر خواهد بود. آثار جامعه شناختی، روانشناختی و آموزشی رسانه ها را نمی توان جدا از طبیعت جنبش ها و نظام های نمادی مورد نظر آنها مطالعه کرد.
"هر نظام نمادی و رسانه ملازم با آن نظام را می توان وسیله و ابزاری دانست که قوای آدمی را به صورتی خاص تقویت کرده و جنبه نستبا یکه و یکتایی از واقعیت را ابلاغ و منتقل می کند. پس هر رسانه ای قاعدتا توانمندی ها و محدودیت های خاص خود را دارد."(3)
رسانه- تجمع 22خرداد84، توانمندی هایی بیش از محدودیت های خویش را به جنبش زنان شناساند. و به دنبال شناخت همین توانمندی ها بود که حتی با تغییر شرایط و تغییردولت و هزینه های نسبتا پیش بینی شده، گروهی از زنان شرکت کننده و برگزار کننده در آن مراسم، به برنامه ریزی تجمع های دیگری مانند روز جهانی زن در همان سال اقدام کردند و با اینکه شرکت کنندگان این تجمع با خشونت بسیاری مواجه شدند اما آنچه که از تمام آن خشونت بجا ماند، داستان توضیح سربازهای وظیفه و نیروهای انتظامی مستقر در خیابان و کلانتری ها به رهگذران درباره روز جهانی زن بود (البته با ادبیات خاص خودشان!!) که دیگر به خوبی می دانستند 8 مارس چه روزی است و چه مناسبتی زنان را به خیابان کشانیده !!... و دیگر بدعت گذاری در استفاده از حقوق شهروندی در شکایت خشونت دیدگان از نیروی انتظامی بود هرچند که این شکایت راه به جایی نبرد اما آموزه ای چنین مدرن وشهری را کدام رسانه می توانست همزمان به نیروهای سرکوبگر و سرکوب شده بیاموزد؟
در 22 خرداد 85 زنان نه تنها برای تحمل هزینه ای که مهاتما گاندی از آن به عنوان رنج بشری نام می برد آماده بودند بلکه تریبونی جدید برای بیان خواسته های حقوقی خویش و پخش دفترچه های "قوانین تبعیض آمیز زنان" را نیز به خوبی شناختند. مردمی که در پیاده رو و خیابان عبور می کردند نتوانستند بدون مقایسه میان بی خبری خویش و نقطه خبر از آن میدان گذر کنند و زنانی از هرنوع و از هرطبقه خود را از طریق مقایسه با تجمع کنندگان محک زدند، شناختند، حساس شدند و گاه نیز قضاوت کردند. مطالبات حقوقی زنان که از رسانه های عمومی جز به هجو و یا تحریف پخش نمی شود آنها را در مواجهه با یک منظره شهری، به نظارتی بالقوه و نهایتا به قضاوتی بالفعل کشانید آیا این نقش برای یک رسانه عمومی از اهمیتی ویژه برخوردار نیست؟ هرچند که به زعم برخی از منتقدان و مخالفان تجمع میدان هفت تیر "در شان جنبش اجتماعی زنان" باشد یا نباشد!
در روزگاری که تمام رسانه های شهری از اکثر ساکنان شهر دریغ می شود و تنها در اختیار گروه معدودی از افراد وابسته به حاکمیت، قدرت و سرمایه قرار دارد آیا جایگزین رسانه – تجمع چه چیزی بوده است؟
بیلبوردهای سینمای مبتذل فارسی؟ اعلان های ترویج مصرف زدگی؟ سریال های تلویزیونی مبلغ چند همسری؟ فرهنگسراهای ناگشوده بر روی زنان برای برگزاری سمینار وسخنرانی؟ پارک های کنترل شده؟ پلاکاردهایی که برروی آن عبارت «وردود زنان بد حجاب و بی حجاب ممنوع» به صد شکل نقش بسته شده؟ امنیت و حریم شکسته شده خانه های شخصی ؟ وچگونه میتوان چشم بر این پارادوکس بست که از خشونت روا شده بررسانه - تجمع 22 خرداد 85 ، رسانه شهری دیگری متولد شد که همان کوچه به کوچه گشتن و چهره به چهره آموختن و ترویج برابری و همبستگی است.
هرچند که تحلیل مشخص از شرایط حاضر و دلبستگی به عدم خشونت و دوری از روش های قهر آمیز در محیط حقوقی و مدنی جنبش زنان انتخاب روش تجمع را به طور موقت میسر نمی سازد اما هرگز نمی توان نقش این رسانه بی خشونت و مدرن و تاثیر آن بر زندگی انسان مدرن شهری را نادیده گرفت.
انسان شهری با حضور در فضاها و عرصه عمومی ، به عنوان رسانه ای بالقوه درانتقال سلیقه ها و تفاوت ها نقش بازی می کند. هرچند که هیچ رسانه ای برای این آموزه در اختیارمان نیست وهرچند درشرایط فشار و خشونت، از استفاده رسانه - تجمع پرهیز کرده ایم ، اما حضور شهریمان رادر مرور آموزه های شهری حفظ خواهیم کرد.چرا که تجمع خیابانی تنها نماد حضور در عرصه عمومی و استفاده از فضای شهری درترویج یک نظرگاه نیست. هرگز نباید شهر را از انسان شهری خالی ساخت. انسان از شهر می آموزد و شهر از انسان شهریت می یابد. این حقیقت دوسویه قابل کتمان نیست. "بودلر" در این باره چنین می گوید: انسان خیابان مدرن ، (...) ناچار از تکیه به منابع و امکانات شخصی خویش است منابعی که خود او غالبا از وجود شان بی خبر بوده است و قهرا باید با هول و هراس از همه آنها برای بقا سود جوید. به منظور گذر از عرض این آشوب متحرک، اوباید خود را باحرکات آن هماهنگ و منطبق سازد و باید بیاموزد که برای عقب نماندن همواره باید دست کم یک قدم جلوتر از آن باشد او باید در جهش ها و چرخش های ناگهانی، غیرمنتظره، تند و بریده استاد شود آن هم نه فقط با پاها و بدنش بلکه همچنین با ذهن و قلبش (....). این تحرک دستیابی به انبوهی از تجارب و فعالیت های متنوع را برای توده های شهر نشین ممکن می سازد.(4)
مقابله مدنی با حریفی که شهر را خالی از اغیار می خواهد تا که به ده کوره ای بدوی تبدیلش کند، حضور رسانه وار و محقانه در شهر است. این حضور «آگاهانه و مشاهده گر» در حرف زدن، خندیدن اظهار نظر کردن، ارتباط چهره به چهره برای جمع آوری امضا، رفتن به سینما و تئاتر و کنسرت، نشستن در کافه ها، استفاده از فضای سبز پارک ها، تشویق و تبلیغ تئاتر و موسیقی خیابانی، و... هرچه که باشد حضوری است فعال و آگاهانه که میدان را به حریف وانمی گذارد و آموزشی است بالقوه برای زندگی شهری و مدنی که می تواند شهر و انسان را به هم پیوند دهد،
حساس سازد، آموزش دهد و ایجاد تغییر کند




بیست و دو خرداد روزی که شور می آورد و امید



سارا لقماني-21 خرداد 1387



مدرسه فمنیستی
روزهایی هستند که بی تفاوت از کنارشان می گذریم. روزهایی هستند که بدون آنکه حتی بدانیم چندم چه ماهی است، می آیند و می روند. روزهایی هم هستند که اصلا دوست نداریم بیایند و نمی خواهیم خاطراتش را یادآوری کنیم. روزهایی هم هستند که اگر بیایند شور می آورند، امید، اعتماد به نفس، احساس بودن، احساس قد کشیدن. مثل آن روز که شیرین عبادی با جایزه صلح اش آمد و بوی عطرش مست مان کرد در فرودگاه. مثل آن روز که در پارکینگ خانه دوستی، همه دور پیام آور صلح حلقه زدند و جمعی را شکل دادند که هم اندیشي بود و دو سال پیاپی با هم بودنشان انقدر بزرگشان كرد که دیگر زیر هیچ سقفی جا نمی شدند. هوا می خواستند، آسمان را، زمین را، همان زمینی که وقتی از آسمان رانده شدند مالکش بودند اما کسی خاطرش نیست از چه وقت دیگر آن را هم نداشتند. مهم نبود چرا. آن روز دوباره تصاحبش کردند. آن روز زمین را دوباره از آن خود کردند و هر چه فریاد در گلو داشتند حواله کردند به آسمان. 22 خرداد را می گویم. روزی که تاریخ را مجبور کردیم به تماشای بزرگیمان بنشیند و لابد حض کرده بود. حض کرده بود که می خواست سال بعدش هم ما را ببیند. ببیند که رانده شدگان از بهشت حتی در روزهایی به سیاهی شب هم زمین شان را رها نمی کنند و حتی این بار مردانشان را هم همراه خود می کنند. اما دیگر نمی دانم از تماشای کشیده شدن اندامشان بر آسفالت خیابان چه حالی شده بود. نمی دانم از فریاد در گلو مانده شان درد کشید؟ لابد درد کشیده بود که چندی بعد معجزه برایشان هدیه آورد. دستشان را گرفت و دوباره آرام آرام به خیابانشان آورد. کمک کرد تا زنگ خانه ها را به صدا در آورند و با افتخار چهره هاشان را به صاحب خانه ها که نه، به جهانیان نشان داد و گفت ببیند کمپینی های خستگی ناپذیرم را.
حالا وقتی 22 خرداد نزدیک می شود صدای قلب ها را می شنوی. دلت می خواهد کف خیایان انقلاب را بغل بگیری و یکی اش کنی با تمام وجودت. دلت می خواهد به میدان هفت تیر بگویی بلند شو، ارتفاع بگیر و از بالا به دو سال پیش ات نگاه کن. نگاه کن ببین چه قامتی برافراشته بودي آن روز.
22 خرداد که می رسد یادت می آید باید مردم و حاکمیت را وادار کنی تو را ببینند در غیر این صورت كسي اصرار به ديدنت ندارد. آن روز مردمان مجبور شدند چیزی به جز اندام ممنوع شده ما زنان را در خيابان ببینند. آن روز آموختيم که «تا هزينه ندهيم تغییری صورت نمی گیرد ». اگر مي خواهيم مطالبات حق طلبانه مان را فرياد بزنيم بايد پي هزينه ها را به خود بماليم. اين گونه بود كه در اين دو سال بارها و بارها براي خواست تغيير قوانين نابرابر باز داشت شديم؛ محدود شديم؛ حكم گرفتيم و لايق شلاقمان دانستند. اما عقب ننشستيم. از كشور خارج نشديم، خواسته مان را تغییر ندادیم ... و ماندیم. آن روز بیست و دوم محك بزرگي بود براي جمعي كه مي خواستند مسیری سخت و دشوار را براي كاري به وسعت كمپين يك ميليون امضا طي كنند و به راستی که چه سربلند از آن بیرون آمدند.
22 خرداد که می آید یادت می افتد هر قدر هم فضای سیاسی به تو اجازه جولان دهد اما "توافق جمعی" شرط کافی کار است و مزه شیرین این همبستگی را مدام زیر دهانت حس می کنی، یادت می افتد که فراموش نکنی روزی را که ثبت شد به نشان "ذکاوت جنبش زنان در تصاحب فرصت های سیاسیِ جامعه اش"، و یادت می افتد به غروری که به سراغت آمد به خاطر شهامت عده ای زن که نهراسیدند از کم بودن تعدادشان و تکیه کردندبه اعتماد به نفسی که به آنها می گفت مثل دیگران به انتظار "روز موعود" نباشید. آستین ها را بالا بزنید: "باید کاری کرد". حتی یادت می افتد چه طور عده ای زن تلاش کردند تا صداهایی را در زیر زمین ساختمانی ضبط کنند که بعد ها دهان به دهان در خیابان های شهر بچرخد که «ای زن ای حضور زندگی، به سر رسید زمان بندگی...»
22 خرداد که می آید یادت می افتد، یادت بماند که دور یک سفره نشستن، همبستگی را معنا نمی کند. لزومی ندارد همه همدیگر را ببینند و با هم دوست باشند تا مطمئن شوند همبسته اند. به بلوغ مفاهیم نزدیک می شوی وقتی حس می کنی، یاد گرفته ای می توان دوری فیزیکی داشت از یک همفکر اما کار مشترک کرد برای هدفی مشترک و این برایت معنای همبستگی می شود. نه دست در دست هم دادن و به هم لبخند زدن.
22 خرداد که می آید می فهمی بزرگ شده ای. آن وقت است که فکر می کنی چه خوب که هم روز 8 مارس داری هم یک روز دیگر. فکر می کنی چه خوب که اگر تنها عده ای زن کارگر به خاطر دفاع از حق خود مبارزه کردند حالا جهانیان آن را پاس می دارند و کسی هم نمی پرسد «سهم ما چه بوده؟»! کسی نمی گوید حالا که ما نبودیم پس فراموشش کنیم. 8 مارس که می آید زمین تکان می خورد چه آن سر دنیا چه همین جا کنار گوشمان در پارک دانشجو. 8 مارس که می آید هم زنان کارگر نیویورک کتک می خورند و هم شاعر درد و رنج زنان ایران "سیمین بهبهانی". فرقی نمی کند کجا باشی وقتی 8 مارس می آید و تو زن باشی.
حالا 22 خرداد که می آید از خود می پرسی چه روزی آن همه تلاش زنان شجاع ایرانی برای کسب حق آموزش به دخترکان قانونی شد؟ چه روزی مبارزه برای کسب حق رای زنان هموطن ات به ثمر نشست؟ چه روز حضانت پسر بچه ها تا هفت سالگی از آن مادران شد؟ یادت نمی آید و تقویم هم به تو کمک نمی کند. و تو فکر می کنی ثبت روزها در تاریخ چقدر مهم است. به همان اندازه که مبارزه ای به ثمر می نشیند باید تلاش کرد تا روزهایش ثبت شود.
امروز اما به خوبی می دانی سال ها بعد وقتی تقویم را ورق می زنی روزهایی را خواهی دید که پرغرورت می کند:
12 خرداد 1384 تحصن گروه های مختلف زنان مقابل دفتر ریاست جمهوری، اعتراض به تفسر کلمه رجل در قانون
19 خرداد 1384 ورود 30 زن جوان به استادیوم آزادی بعد از 26 سال ممنوعیت از حضورشان در ورزشگاه
22 خرداد 1384 روز همبستگی زنان؛ تجمع بیش از 5 هزار زن علیه نگاه ناعادلانه به زن در قانون اساسی
22 خرداد 1385 روز همبستگی زنان؛ اعتراض به قوانین نابرابر، دستگیری 70 زن و مرد تجمع کننده
5 شهریور 1385 آغاز به کار کمپین یک میلیون امضا
13 اسفند 1385 دستگیری 33 زن مقابل دادگاه انقلاب به جرم حمایت از یاران برگزار کننده تجمع 22 خرداد 85
2 خرداد 1387 تصویب برابری دیه زن و مرد در قوانین بیمه
چقدر دلت می خواهد تمام صفحات تقویم را پر ببینی. می دانی که هر چقدر به روزها افزوده شود پایه هایی قوی تر برای جنبش زنان ساخته شده. مهم نیست چقدر آن روز سابقه تاریخی داشته باشد مهم آن است که وقتی يك روز در تقويم به نامي ثبت مي شود روزي است براي يادآوري. چه مورد وفاق همگان باشد (كه البته امري است ناممكن)، و چه تنها عده اي آن را پاس بدارند. چه حاكمان با ثبت آن روز موافق باشند، و چه دل خوشي از وقايع آن روز نداشته باشند. چه آغازگران اوليه حرکت در آن روزِ تاريخي بخواهند چه نخواهند.
حالا دیگر خوب می دانیم که باید روزهای تقویم جنبش زنان را پر کنیم و برای حفظ خواست ها و اهداف آن بکوشیم. مهم نیست چند نفر و در کجا حرکت یک روز را ثبت کردند مهم آن است که همه مان آن روز را از آن خود بدانیم و برای نگاه داشتن آن تلاش کنیم. ساختن این روزها و زنده نگه داشتن شان هر کدام ابزار کمک برای رسیدن به خواسته های جنبش زنان است. تجمع در خیابان برای دیده شدن ابزار حرکت است. زنده نگاه داشتن آن روز هم ابزار است. همان گونه که قلم به دست گرفتن و نوشتن، ابزار است. همان گونه که امضا جمع کردن، ابزار است.
22 خرداد؛ آسفالت «خيابان انقلاب» سرودي را از بر شد كه تاريخش به خاطر ندارد و درختان «ميدان هفت تير» درد تحقير باتوم و مشت و لگد هايي را از زنان خيابانش گرفت و به جان خريد كه تحملش را باور نداشت. اگر امروز قلم هايمان در گرامی داشت آن مي كوشند فردا روزي فريادش را دوباره خواهيد شنيد. دور نخواهد بود. شك نكنيد.

No comments: